صادرات تروریسم در عربستان را میتوان بعد از صادرات نفت، دومین فعالیت گسترده صادرات دراین کشور نامید، عربستان سعودی یکی از بزرگترین حامیان و پرورش دهندگان تفکرات تروریستی در جهان به شمار میرود، نگاهی به فعالیتهای این کشور در عرصه داخلی و خارجی نشان میدهد که عمده تروریستهای منطقهای و جهانی اصالتی سعودی دارند و یا تحت تاثیر گرایشهای وهابی عربستان قرار گرفته و یا این که از سوی این کشور مورد حمایت و تغذیه مالی و تسلیحاتی قرار میگیرند.
حمایتهای رژیم عربستان سعودی از سازمانهای تروریستی در منطقه علاوه بر این که میتواند راهبرد آمریکا و صهیونیستها و کشورهای اروپایی را در منطقه اجرا کند، از سوی دیگر با ترویج ادعای امالقرای جهان اسلام برای عربستان سعودی، ماشین تبلیغاتی غربی از این تقارن نامبارک استفاده کرده و مفهوم تروریسم را در کنار اسلام قرار میدهد و از این تقارن برای اسلام ستیزی در کشورهای اروپایی و غربی استفاده میکند.
با آغاز و تشدید موج گسترده بیداری اسلامی در منطقه، تحرکات جریانهای وهابی و تکفیری در کشورهای اسلامی که برای ایجاد انحراف در این روند از سوی غرب طراحی شده بود، تشدید شد، دراین عرصه روند خشونتهایی که به ظاهر تحت پوسته پوشالی مذهب افراطی و بدون محتوای وهابیت در کشورهای اسلامی انجام میشد، به شدت روبه فزونی گذاشت، در جریان چنین اوضاعی بود که بسیاری از مردم و شهروندان بیگناه به ویژه در سوریه و یمن و عراق و افغانستان به فجیعترین صورت به دست عوامل تروریستی و تکفیریهایی که کشتار شیعیان و سایر مذاهب غیروهابی را باعث به بهشت رفتن خود میدانستند، به قتل رسیدند.
از جمله عواملی که تاثیر بسزایی در گسترش و تثبیت قدرت فکری و سیاسی وهابیت داشته، پشتیبانی کشورهای استکباری مانند انگلیس و آمریکاست. این دو کشور استعماری در طول تاریخ، پیوسته از وهابیت پیشتیبانی کردهاند و این سیاست همچنان به طورگسترده با نفوذ شدید آمریکاییها ادامه دارد. دولت انگلیس به منظور دستیابی به ذخایر زیرزمینی و ثروتهای کشورهای اسلامی، جلوگیری از گسترش اسلام ناب، گسستن وحدت امت اسلامی و تضعیف دولتهای اسلامی به فرقهگرایی و فرقهسازی دست زد.
بریتانیا با تمسک به نظریه بسیار خطرناک و فتنهانگیز «مذهب علیه مذهب» افراد روشن فکر مذهبی را با حیلههای گوناگون به خود جذب و با دیکته کردن سیاستهای خویش به آنها، اهدافش را عملی ساخت، در همین رابطه محمدبن عبدالوهاب نجدی را پرورش دادند و او را به ابنسعود سپردند و با پشتیبانیهای فراوان از این دو، راه را برای گسترش اندیشههای فرقه وهابیت هموار ساختند.
بدین ترتیب کشور استعمارگر انگلیس با طرح نقشههای حساب شده در پیدایش مذهب وهابیت و گسترش و تثبیت این طرز تفکر در میان مسلمانان نقش موثری ایفا کرد.
پس از تثبیت وهابیت به عنوان یک فرقه اسلامی مورد قبول غرب، آمریکا نیز برای چپاول ثروت و منابع نفتی مناطق وهابینشین، پشتیبانی خود را از آنها اعلام کرد. سران وهابی نیز برای حفظ موقعیت سیاسی اجتماعی و اقتصادیشان به سوی آمریکا دست دراز کردند.
در عربستان، دستگاه حکومتی سعودیها یا همان نهاد سلطنت و سازمان وهابیت، دو حلقه یک زنجیرند. آلسعود از زمان محمدبن سعود، پیوندی بنیادین با محمدبنعبدالوهاب برقرار کرد. آل شیخ، یعنی فرزندان محمدبن عبدالوهاب، درحال حاضر اداره امور دینی عربستان سعودی را در اختیار دارند. پیوند با قدرت، زمینه بروز و ظهور رویکرد تکفیری را در عربستان به وجود آورد و بعدها با گسترش روابط سعودیها با غرب، زمینه استفاده از این مشی فکری خطرناک را در راستای تحقق اهداف استعمار فراهم کرد.
سعودیها، به ویژه در پنجاه سال اخیر تلاش بسیاری برای گسترش نفوذ خود از طریق انتشار افکار وهابیت کردهاند. زمانی که سیدقطب در مصر اعدام شد، تلاش زیادی کردند تا با جذب برادرش، سلفیگری در مصر را به سمت خودشان بکشانند و در حقیقت مشی آنها را از جهادی به تکفیری تغییر دهند، اما او قبول نکرد. با این حال اشغال افغانستان توسط شوروی سابق زمینه تازهای را برای فعالیت سعودیها به وجود آورد.
آنها در این دوره، زمینه مساعدی برای مدیریت جریانهای تکفیری پیدا کردند. در این شرایط، برخی از گروههای حاضر در منطقه، مانند سپاه صحابه به سرعت به همکاری با سعودیها روی آوردند و طالبان که دستپروردگان مکتب شاه ولیالله دهلوی در افغانستان بودند، نتوانستند در برابر پول و امکانات سعودیها تاب بیاورند و چون مشرب فکری مشابهی داشتند، به سعودیها نزدیک شدند و القاعده درست در همین زمان شکل گرفت.
این درحالی بود که اخوان المسلمین، که داعیه جهاد در راه آرمانهای اسلامی را داشت، به دلیل مشکلات داخلی و ضرباتی که از حکومتهایی مانند مصر خورده بود، دیگر نمیتوانست نقش سابق خود را ایفا کند. در چنین شرایطی، حکومت سعودی توانست با معطوف کردن اذهان به سوی افغانستان، از یک طرف، توجه به مسئله فلسطین در جهان اسلام را کم کند و در حقیقت به یک نوع همسویی با غربیها در این موضوع برسد و از طرف دیگر، با به خدمت گرفتن تکفیریها، ابزار موثری برای اجرای اهداف و طرحهای خود به دست آورد. امروزه، عربستان درصدد است با نزدیک کردن گروههای تکفیری به هم، به مدیریت یکپارچه آنها بپردازد؛ اما نباید فراموش کرد که تکفیریها، با طرز فکر دور از عقلانیتشان، به نوعی شمشیر دولبه هستند و سعودیها نمیتوانند چندان به ماندگاری این ابزار امیدوار باشند.
عربستان و نقش آن در گسترش سلفیگری در جهان اسلام
اندیشه سلفیگری و گسترش آن از دهههای گذشته آغاز شده و درحال حاضر به اوج خود در جهان اسلام و مخصوصا در منطقه خلیجفارس و خاورمیانه رسیده است. این امر بدعتی از دوره معاصر نیست، بلکه برآمده از فعالیتهای سیاسی، اجتماعی و مذهبی سلفیها در دورههای گذشته بوده است.
از سال 1319 قمری که عبدالعزیز آلسعود، حرکت خود را از کویت آغاز و به ریاض حمله و آلرشید را سرنگون کرد، 13 سال طول کشید تا موفق شد حکومت العربیه السعودیه را تاسیس کند. وی در فکر «رهبری فکری» جهان عرب بود. نامهای که فرزند وی، ملک فیصل، به سران کشورهای مختلف در سال 1350 قمری مینویسد، مدعی این است که شخصیتی که قابلیت رهبری تمام کشورهای منطقه خلیجفارس و جهان اسلام را داراست، عبدالعزیز است.
در واقع عبدالعزیز به دلیل فقر مالی عربستان، موفق به گسترش سلفیت به خارج از جزیره العرب نشد. بعد از وی مهمترین شخصیت آلسعود، یعنی ملک فیصل، در قدرت حضور یافت. 13 سال حکومت وی، اوج اقتدار سلفیها در جهان اسلام است. فیصل در دو دوره، سفرهای خود را به کشورهای اسلامی آغاز کرد. در دورهای 9 ماهه از کشورهای اردن، سودان، تونس، گینه، مالی، مراکش، ایران، ترکیه و پاکستان دیدار کرد و رهبران این کشورها را در جریان اهداف خارجی خود، که مبارزه با کمونیست، صهیونیست و ناصریسم بود، قرار داد.
او اعلام کرد که دوست دارد جریان خالص اسلامی را گسترش دهد. قرائت وی، قرائتی سلفی بود! در سفری به آفریقا بخش مهمی از ثروتهای عربستان به این کشورها اختصاص یافت. در این دوره با بهرهگیری از نفت و تولید آن، نوعی داد و ستد آغاز شد. یعنی کشورهایی که نیازمند ثروت عربستان بودند، حاضر شدند از عالمان و اندیشمندان عربستان و نمایندگیهای دفاتر سازمان رابطه العالم اسلامی استقبال و تعالیم فرقه وهابیت را پذیرا باشند؛ تا بتوانند توسعه خود را ادامه دهند.
در این دوره عربستان سرمایهگذاریهای هنگفتی در توسعه دارالتهذیبها انجام داد. شگرد ریاض در شش دهه گذشته، آن بوده که در هر کشوری، از مدارس و محافل قرآنی کار خود را آغاز و در کنار آموزش قرآن، متون سلفیت نیز در لابلای آیات آموزش داده میشد.
از دوره ملک فیصل به این سو، اوج تاسیس دانشکدهها، مراکز اسلامی، محلهای علمی، مساجد، دارالقرآن و... در کشورهای اسلامی آغاز شد. نمونه بارز آن دانشگاه قرآنی ملک فیصل در کراچی پاکستان است، که هرسال هزاران نفر از کشورهای مختلف به ویژه شبه قاره هند به این مرکز آمده و تحت تاثیر جریانهای وهابی قرار میگیرند.
بعد از درگذشت فیصل، ملک خالد بیمار بود؛ لذا معاون وی، ملک فهد، همه کاره امور شد و 23 سال حکومت کرد. در دوره ملک فیصل، تبلیغ فقط بر جهان اسلام متمرکز بود، اما در دوره فهد، کار به خارج از جهان اسلام، یعنی اروپا، آمریکا و آمریکای جنوبی سوق داده شد.
در این دوره کارهای زیادی انجام شد. علت این امر، همسویی عمیق ملک فهد با آمریکا بود که به نوعی امتیازاتی را در پی داشت. آمریکاییها امتیازهایی چون تاسیس کرسیهای اسلامشناسی و مساجد در بیشتر کشورهای اروپایی و آمریکایی به وی دادند. در ازای آن ملک فهد حاضر به پذیرش و اجرای همه سیاستهای آمریکا در منطقه گشت.
جالب آن که برای این که در برابر کمونیسم شوروی مقاومت کنند، برنامههای شبکههای رادیویی و تلویزیونی در حوزه جهان اسلام مشغول تلاوت قرآن و... شد، تا مردم از چنگال شوروی نجات یابند و به نحوی به اسلام تبلیغی عربستان سوق داده شوند. لذا در کشورهایی چون پاکستان و هند، دیوبندیها تحت تاثیر عربستان قرار گرفتند و مدارس آنها از 900 مدرسه در سال 1971، به 25 هزار مدرسه در سال 1988 ارتقا یافت. یعنی حدود نیم میلیون طلبه با رگههای سلفی، در شبه قاره شروع به تحصیل کردند.
در کنار آن هم در اروپا، آمریکا و در تمام شهرهای بزرگ فرانسه، آلمان و... در بهترین مراکز و خیابانها، مساجدی توسط عربستان ساخته شد و امام جماعتهایی از کشور عربستان به آنها اعزام شد تا مردم را با سلفیت آشنا کنند.
علمایی نظیر بنباز و محمدبن جابر، نقش مهمی در پشتیبانی از رگههای تند سلفی ایفا کردند. همانطور که فهد از طالبان حمایت کرد.
در این دوران رابطه العالم اسلامی، 600 مرکز اسلامی و 150 مسجد و 1500 مدرسه در جهان اسلام تاسیس کرد. چنانچه در کتاب 100 سالگی عربستان، گزارش مفصلی از رویکردهای عربستان در اعطای وامها، ساخت مساجد، مدارس و دانشگاهها و... در کشورهای اسلامی آمده است.
غربیها هم با این نوع از اسلام آشنا شدند. مثلا امروزه در تمام نمایشگاههای کتاب، چون آلمان، تنها گروهی که حق معرفی اسلام را دارند، گرایش سلفی عربستان است. اکنون مراکز و مدارس اسلامی در ژنو، بروکسل، مادرید، رم و شهرهای نیویورک، واشنگتن و... وجود دارد و بخش زیادی از این مراکز اسلامی، وابسته به عربستان و جریان سلفی است.
پول نفت برای گسترش تکفیریها
فراوانی درآمد نفت عربستان که تا حدود 11 میلیون بشکه نفت در روز است و نبود نظارت قانونی بر چگونگی خروج آنان، سبب شده است حاکمان آن کشور با گشادهدستی کامل، ثروت ملی کشور را در راستای منافع خویش به مصرف برسانند و به وسیله آن در درجه اول کشورهای عرب و مسلمان و سپس دیگر کشورهای نیازمند جهان را به سوی خود جلب و از آن طریق اعتبار بینالمللی برای خود کسب نماید و با ایجاد صندوق سعودی برای توسعه که در سال 1974 تاسیس شد، وامهایی با بهره کم در اختیار اعراب و کشورهای آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین که بیشتر این کمکها نصیب کشورهای عرب و کشورهای مسلمان و وهابیتخیز مانند پاکستان و غیره شده است، قرار دهد. در کتاب چالشهای فکری و سیاسی وهابیت آمده: «کل میزان کمکهای خارجی عربستان که در سال 1978 نزدیک به یک میلیارد و 500 میلیون دلار بود، در سال 1980 به 3 میلیارد و 30 میلیون دلار رسید».
حاکمان وهابی مثل رهبرشان محمدبن عبدالوهاب که از فقر مردم در ترویج تفکرات خویش سوءاستفاده کرد، با دادن این کمکها، افزون بر این که توان اقتصادی خود را به نمایش میگذارند، به جلب حکومتهای کوچک و گاه فقیر منطقه میپردازند بهگونهای که در برخی موارد وابستگی اقتصادی رژیمهای کمدرآمد به عربستان، پیروزی سیاسی و نظامی آنها را هم در پی دارد، بهترین نمونه این رابطه، روابط عربستان با یمن شمالی و بحرین است.
لذا درآمد نفت یکی از ابزارهای مهم تبلیغ وهابیت در جهان به حساب میآید.
نگاه غربیها به جریانهای سلفی
اختلاف آرای بسیاری در بین غربیها در نگاه به سلفیت وجود دارد. غربیها بیش از دهها کتاب در این زمینه نوشتهاند و حتی به تفکیک کشورها، این جنبشها را مورد مطالعه قرار دادهاند. حتی آفریقای شرقی هم مورد مطالعه قرار گرفته است.
غربیها و اروپاییها در مورد هر کشور کار ویژهای در مورد سلفیها انجام میدهند و تلاش میکنند تا بخش یا جریان ویژهای از سلفیت، که همسو با اهداف آنها نیست را نابود کرده و جریانهایی را که فکر میکنند در جایی دیگر میتوانند مورد استفاده قرار دهند را موقتا در جایی اسکان و از آنها مواظبت کنند.
اکنون قرقیزستان در آسیای مرکزی، تبدیل به مهمترین مرکز برای سلفیهای تندرو شده و هر جنبشی که در کشورهای دیگر قابل تحمل نباشد، به قرقیزستان وارد شده و آمریکاییها از آنها حفاظت میکنند. گذشته از این، در نگاه غربی و آمریکا به سلفیها، اختلافنظر بسیاری وجود دارد و سیاستمردان آنها سیاست مشخصی در مورد حذف، تعدیل و یا از بین بردن سلفیها ندارند. در حال حاضر آنها بیشتر به مماشات با سلفیها میپردازند.
آینده جریانهای سلفی
تا زمانی که اروپاییها و آمریکاییها منافع خود را در حفظ سلفیت بدانند، سلفیت قدرتمند است. اینان گاه سلفیها کشوری را به جای دیگری صادر و جنبشهای سلفی را حفظ میکنند. اگر آمریکاییها به این نتیجه برسند که سلفیت را باید نابود کنند، اکنون بهترین زمان برای این کار است.
این امر هم میتواند در سوریه انجام گیرد چرا که تمام جنبشها، سران، رهبران سلفی و القاعدهای در سوریه حاضر هستند و به راحتی میتوان تمام شاکله اصلی سلفی و وهابیت را به این نحو نابود کرد. اما تا زمانی که آمریکاییها و اروپاییها به این نتیجه نرسند، مشکل سلفیت در جهان اسلام وجود دارد.
از مهمترین خدمتهای سلفیت به غربیها، تصویرسازی بسیار خشن و وحشتناک از چهره اسلام در جهان است. این در حالی است که غربیها نظارهگر حضور و گسترش روزافزون مسلمانان در کشورهای خود بودهاند اما با این رویکرد، بهنحوی اسلام در غرب زمینگیر میشود. در این حال غربیها به همان نحوی که طالبان را کنترل کردند، میتوانند جریانهای سلفی و القاعده را تضعیف کنند.
گذشته از این، مشکل اساسی عربستان آن است که نوعی اجماع جهانی در مبارزه با تروریسم آغاز شده و قرائت سلفیت، نماد مهمی در تروریسم شده است. یعنی اگر تا دیروز عربستان مثلا میتوانست جنبش زندیه را در یمن متهم به تروریسم کرده و ناتو را با آنها درگیر کند، امروزه برای تمام جهان ثابت شده است که مهمترین جنبش تندرو در جهان اسلام، جنبش سلفیت و وهابیت است و باید تمام فعالیتهای آنها کنترل و آرامآرام آنها را از کشورهای خود خارج کنند.
در حال حاضر، حتی ضعیفترین کشورهای آفریقا هم حاضر نیستند از عالمان و اندیشمندان عربستان استقبال کنند. عربستان هر چند حاضر است میلیاردها دلار را اختصاص دهد، اما به دلیل وحشت از سلفیت، هیچگونه ارتباط عمیقی بین کشورهای جهان اسلام با عربستان وجود ندارد. این مقدمهای است که کشور عربستان سیطره و قدرت خود را به زودی در کشورهای جهان اسلام و غیر جهان اسلام از دست دهد و آرامآرام دیدگاه معتدل شیعه که جنبه عقلانیت خود را حفظ کرده و رویکردی اعتدالی داشته، گسترش یابد.