* چندی پیش محمدرضا باهنر اعلام کرد«ما هنوز نوع اصولگرایی احمدینژاد را کشف نکردهایم» تحلیل شما از این گفته چیست؟
** اگر احمدینژاد کشف نشده بود که این انتقاد بزرگ وارد است. وقتی یک جریان سیاسی نتواند تشخیص دهد که یک نوع مدیریت خاص ممکن است کشور را با مشکلاتی مواجه کند، طبیعتا این جریان در آینده هم ممکن است دچار این لغزشها بشود اما اگر واقعیت و ماهیت احمدینژاد بعدا تغییر کرد، باید گفت بسیاری از مطالبی که آقای احمدینژاد بیان میکرده، مورد قبول دوستان اصولگرا بوده است.
قضیه فقط در زمانی خود را نشان داد که آقای احمدینژاد در زمینه وزارت اطلاعات، قهر یازده روزه را آغاز کرد سوال اساسی اینکه چرا واقعیتهای بسیار ملموس و محسوسی که بسیاری از افراد و صاحبنظران آن را تشخیص میدادند، برخی سیاسیون انکار میکردند. درحالی که نقاط ضعف آقای احمدینژاد در حوزههای مختلف آنقدر برای کارشناسان آشکار بود که نیاز به این تامل و اندیشه نداشت.
* یعنی این استدلال را یک فرار به جلو میدانید چرا که تنها در مواقع انتخابات چنین اظهاراتی بیان میشود و در انتخابات ریاستجمهوری نیز چنین اظهاراتی از سوی اصولگرایان شاهد بودیم.
** من نمیخواهم تعبیر فرار به جلو را به کار ببرم اما میخواهم بگویم به هر حال استدلالها باید با صدر و ذیل آن تطبیق داشته باشد. اگر فردی را حمایت کردیم و روی کار آوردیم، باید تمام مسئولیتها و تبعات آن را بپذیریم؛ چه آگاهانه و چه ناآگاهانه، چه کشف کردیم و چه کشف نکرده باشیم، تفاوتی نمیکند. چون کشف کردن یا نکردن ایشان تغییری در زیانها و ضررهای آن مدیریت به وجود نمیآورد و به یقین، آن ضررها بر جای خود باقی میماند.
* بهعنوان یک فعال سیاسی تصور میکنید اصولگرایان برای برگشت به زمان پیش از حمایت از آقای احمدینژاد و مشکلاتی که در دوره استقرار این گروه در دولت ایجاد شد، چه باید بکنند؟
** انجام اشتباه و خطا برای هر گروه و جناحی متصور است. مهم آن است که ما باید مسئولیت کارها و حرفهای خود را بپذیریم و نکته دیگر آن است که اگر دچار اشتباهی شدیم، شجاعانه به آن اعتراف کنیم. یکی از مشکلات ما، آن است که عادت داریم همه امور را بر وفق مراد ترسیم کنیم و اگر در این میان مشکلی نیز به وجود آمد آن را به گردن دیگران بیندازیم.
متهم کردن دیگران مصیبتی است که گریبان بسیاری از ما را گرفته است. یک مفسر قرآن بیان میداشت به گردن غیر انداختن، کار انسان نیست بلکه کار شیطان است. چراکه وقتی شیطان از درگاه حق رانده شد گفت که من رانده شدم چون تو خدا مرا اغوا کردی. اما زمانی که انسان رانده شد بیان کرد که «قَالَا رَبّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِر لَنَا وَتَرْحَمنَا لَنَكُونَنَّ مِنْ الْخَاسِرِينَ» خدایا ما به خودمان ظلم کردیم. به عبارت دیگر انسان واقعی خطا را در درون خود جستوجو میکند اما شیطان در بیرون از خود.
به نظر من ما باید مراقب باشیم به دنبال متهم و دشمن در بیرون نگردیم و هر لحظه خود را نقد کنیم و این مهم، اصولگرا و اصلاحطلب نمیشناسد. اگر فرهنگ نقد در احزاب و گروهها نهادینه شود و مطبوعات هم بهصورت منصفانه به نقد رویدادها بپردازند و بهدلیل وابستگی به گروهها به دنبال توجیه وقایع نباشند، بسیاری از مشکلات حل خواهد شد.
* آقای خاتمی چندی پیش از این جمله که «منکر اشتباههای خود در گذشته نمیشویم» استفاده کرد. این جمله را در راستای همین مساله یعنی پذیرش اشتباه، تحلیل میکنید؟
** من متاسفانه توفیق پیدا نکردم سخنان ایشان را بشنوم یا بخوانم اما کاراکتر شخصیتی ایشان دارای چنین ویژگی است. آقای خاتمی به خوبی انتقادات را میپذیرند و تعصبی روی اشتباهاتی که رخ داده است، نداشتهاند.
* آیتا... مهدویکنی و آقای عسگراولادی که از بزرگان جریان اصولگرایی بودند، دیگر در قید حیات نیستند. حال سوال اینجاست که ریشسفیدان چه نقشی میتوانند در وحدت داشته باشند؟
** تا زمانی که احزاب در کشور نهادینه نشدهاند، ریشسفیدان نقشهایی اساسی و مبنایی دارند. من این را یک نقطه ضعف در شرایط سیاسی کشور میدانم که هنوز احزاب نتوانستهاند آن جایگاه و پایگاه خود را داشته باشند تا بتوانند به صورت خردجمعی ظاهر و تصمیمگیری نمایند.
* یعنی شما منکر ریشسفیدی میشوید؟
** معتقد هستم ریشسفیدی در شرایط فعلی در داخل کشور نقش دارد و مفید است اما انتقادی که به این مطلب وارد است از آن جهت است که ریشسفیدی متعلق به نظامهای سیاسی غیردموکراتیک بوده که در آن نهادهای دموکراتیک هنوز از قدرت کافی برخوردار نیستند.
طبیعتا خوشحال میشوم که آقایهاشمی و آقایخاتمی در انتخاب آقای روحای بهعنوان رئیسجمهور نقش تعیینکنندهای داشتند اما در عین حال این را یک آسیب جدی برای کشور تلقی میکنم برای آنکه ما نباید به نحوی پیش برویم که سرنوشت کشور به دست ریشسفیدان رقم بخورد بلکه سرنوشت کشور باید دراختیار خردجمعی که برخاسته از درون احزاب است قرار گیرد.
* به هر حال در یک خانواده هم که مشکلی پیش میآید آن پدر خانواده است که گرهگشا خواهد بود و در زمینه وحدت که مرز اصلی پیروزی گروههای سیاسی در کشور است نقش ریشسفید پررنگ میشود. اینطور نیست؟
** به این مساله در سیستمهای مردمسالار، فکر شده است. یعنی اگر در درون یک حزب گسترده و وسیع اختلافاتی پیش بیاید، مکانیزمهایی برای رفع اختلافات وجود دارد. حتی در سطح ملی نیز روشها، شوراها و مجامعی بدینمنظور وجود دارد. بنابراین من منکر فصلالخطاب یا مرجعی برای رفع اختلاف نیستم. اما فصلالخطاب یک خانواده با فصلالخطاب یک دهات دور افتاده و یا فصلالخطاب یک جامعه متکثر فرق دارد.
انتقاد از وضع موجود، این است که اگر اشخاص کاریزماتیک نظیر آقایخاتمی و امثال ایشان، بسیار فراتر از احزاب اثر داشته باشند، اگر در جهت مثبت باشد، میتواند مفید باشد اما اگر از مسیر منحرف شود، میتواند اشتباهات خطرناکی را به دنبال داشته باشد. لازم است به این نکته هم اشاره شود که شخص آقای خاتمی به این ضربهپذیری آگاه است و به همین دلیل است که تعداد زیادی از شخصیتهای فرهنگی، سیاسی و حقوقی را تحت عنوان شورای مشورتی به دور خود جمع کرده و تلاش نموده تصمیماتی را که اعلام میکند، برآمده از یک نظر کارشناسی وسیع باشد نه تنها نظر شخصی خود ایشان.
* ما با جداشدن کامل از ریشسفیدان و بینیاز شدن از این اصل که شما آن را قابل اجرا در کشورهای غیردموکراتیک میدانید، چه میزان فاصله داریم؟
** در این رابطه ما باید هدفمان شکلگیری خردجمعی از طریق شکلگیری احزاب توانمند به جای تکیه بر اندیشه فردی باشد. چراکه قانون اساسی ما و تجربه جهانی، این راه را جلوی ما میگذرد. اما اینکه تا چه حد به طول خواهد انجامید، به این مساله بستگی دارد که تا چه میزانی حصول قانون اساسی و اجرای اصل 26 آن یعنی فعال شدن احزاب را جدیتر بگیریم و تا چه میزان این ضرورتها بهوسیله نخبگان تعقیب شود.
* چندی پیش نشست شورای هماهنگی جبهه اصلاحات برگزار شد و در آنجا، تصمیماتی برای برپایی همایش سراسری اصلاحطلبان گرفته شد. این همایش بر چه مبنا و بر چه اساسی باید صورت گیرد تا دچار مشکلات نشود؟
** من چون کامل در جریان این مساله نبودم نمیتوانم نظری بدهم اما به هر حال برگزاری یک نشست و برپایی کنگره بزرگ از طریق جریان اصلاحات میتواند بهمنزله پارلمان اصلاحات تلقی شود که بسیاری از مسائل کلیدی میتواند در آنجا مطرح و قابل بحث و پیگیری باشد و قدمی باشد درجهت حرکت هماهنگ و منسجم اصلاحطلبان.
* به موضوع خوبی اشاره کردید؛ این پارلمان اصلاحات پیش از این نیز مطرح شده بود، دلیل به نتیجه نرسیدن آن چه بود؟
** دلیلش سیاست احمدینژاد در قبال احزاب بهویژه اصلاحطلبان بود. فضای نامساعدی که در آن دوره حاکم بود، اجازه هرگونه نشست و جلسهای حتی برای برگزاری مجمع عمومی احزاب، داده نمیشد، پس طبیعی است در چنین شرایطی، برگزاری چنین گردهمایی ناممکن بود.
برگزاری مراسم ختم و افطاری دادن برای دوستان ما مشکل بود تا چه رسد به تشکیل پارلمان اصلاحات اما با توجه به تغییر فضا از سال 92 امیدواریم تشکلهای قانونی بتوانند بیشتر و بهتر به دور یکدیگر جمع شوند.
* تشکیل پارلمان اصلاحات در این دولت چقدر میتواند به پیروزی در انتخابات کمک کند و آیا بهتر نیست اول اختلافات را حل کرده و بعد به این سمت حرکت کنند؟
** شکلگیری پارلمان اصلاحات علیالقاعده در درون خود مکانیزمهایی را ارائه خواهد داد که اصلاحطلبان مقابل یکدیگر قرار نگیرند. البته کارکرد اصلی پارلمان اصلاحات تصویب منشور اصلاحطلبی و مشخص کردن سیاستهای کلی اصلاحطلبان در قبال مسائل روز از جمله انتخابات است. در بسیاری از حوزههای انتخابیه در دوره انتخابات تعدادی دوستان اصلاحطلب کاندیدا میشوند و به جای آنکه مدد و کمککننده یکدیگر باشند، در مقابل هم قرار میگیرند.
یکی از اهدافی که میتوان از پارلمان اصلاحات یا کنگره بزرگ اصلاحطلبان انتظار داشت آن است که مکانیزمی قرار دهد برای آنکه اگر در حوزهای چند کاندیدای اصلاحطلب حضور پیدا کردند، با چه روشی باید این کاندیداهای متعدد به اتحاد برسند و فردی را برگزینند که بیشترین احتمال را برای پیروزی دارد یا حتی به یک اصولگرا رای دهند تا مانع ورود یک تندرو به مجلس شوند.