تاریخ انتشار : ۱۵ دی ۱۳۹۳ - ۰۷:۲۲  ، 
کد خبر : ۲۷۱۹۸۹

دولت واقعی عراق؛ متحد طبیعی ایران


دکتر جهانگیر کرمی

شاید هیچ دو کشوری در منطقه خاورمیانه همانند ایران و عراق دارای درهم تنیدگی‌های فرهنگی نباشند. ایران بزرگترین کانون جمعی شیعه و عراق دومین آن است. مرکزیت شکل‌گیری مذهب تشیع در عراق بوده و امروزه بیشتر اماکن مقدس آنجا هستند. مردم دو کشور هیچ ابایی ندارند که به لحاظ مذهب پیرو مرجعی باشند که در آن سوی مرز بوده و یا دارای تابعیت کشور همسایه است. این وضعیت به گونه‌ای است که با وجود هشت سال جنگ در مرزهای دو کشور، به محض سقوط حکومت بغداد، سیل مردم ایران مورد استقبال ملت عراق قرار گرفته و کوچکترین مشکلی از برخورد مردم بخاطر جنگ گزارش نشده است. چنین تعاملاتی نشان می‌دهد که پیوندهای دو ملت بسیار ریشه‌دارتر از مسائل سیاسی و امنیتی دولت‌هاست.

باید در مورد موضعیت شیعه در عراق کمی دقیق‌تر مسأله را بررسی کرد. برخلاف تصور عمومی، شیعیان عراق فقط اعراب نیستند. حدود یک و نیم میلیون کرد و بیش از نیمی از ترکمانان نیز شیعه هستند. از طرفی در برخی مناطق عراق ایرانیانی سکونت دارند که با وجود سیاست پاکسازی نژادی و قومی حزب‌الله همچنان ماندگار هستند. از این رو نیز، حضور شیعیان عرب در ایران، سکونت بخشی از جمعیت کرد و عرب عراقی طی سی سال اخیر (به دنبال حوادث سال‌های 1352 به بعد) امری عادی است.

علاوه بر عنصر مذهب، به لحاظ قومی نیز کردهای عراق خود را از نظر فرهنگی دنباله طبیعی ایران دانسته و مثلاً صحبت به زبان فارسی برای یک کرد عراقی، کار مشکلی نیست. بسیاری از نمادهای کردی چون کاوه آهنگر و رسوم قومی چون جشن نوروز و سیزده با ایران مشترک است.

با وجود تمام این نقاط مشترک و پیوندهای ریشه‌ای، اما فقدان دولت به مفهوم واقعی در عراق نه تنها دو کشور را طی یک سده اخیر به هم نزدیک نساخت، بلکه به رقابت، تعارض و جنگ واداشت.

دولت به مفهوم جدید آن از دوران وستفالیا به بعد در پیوندی اساسی با ملت است. در واقع، با پایان امپراتوری‌ها، قرار بود که هر ملت یک دولت را تشکیل داده و در قالب نظم وستفالیایی به ایفای نقش بپردازند. این مفهوم به ویژه در ابتدای سده بیستم به خاورمیانه نیز سرایت کرده و به فروپاشی امپراتوری عثمانی منجر شد. اما واحد جدیدی که به نام عراق شکل گرفت، با وجود برخورداری از پیشینه‌ای دیرین در منطقه نتوانست که از دیرباز از مشکل «عدم انطباق دولت با ملت» بیرون بیاید. در دوران نظام پادشاهی، وجود نیروهای انگلیسی دوام آن را تضمین نمود و در دوره نظام جمهوری، به ویژه دوره بعث صرفاً سرکوب‌های گسترده بود که مانع از فروپاشی این واحد سیاسی گردید.

اگرچه بسیاری از دولت‌های جهان، مشکل انطباق دولت – ملت (بنا به تعریف وستفالیایی آن) دارند، اما بیشتر آنها با تأکید بر ملیت مدنی به جای ملیت قومی و مسأله مشروعیت نظام‌های سیاسی از طریق مشارکت مردم کارآمدی و عدالت‌مداری نظام، بر این مشکل چیره شده‌اند. این تدبیر توانسته‌اند عرصه سیاسی اجتماع را از حساسیت‌های امنیتی دور کرده و از میزان گریز از مرکزی اقوام کاسته و شرایط همزیستی شرافتمندان و شهروندی برابر را به نوعی فراهم کنند که مردم، دولت را از خود بدانند و در صورت وجود مشکلاتی در این زمینه، برای حل مشکل، در درون مرزها و سازوکارهای هنجارمند و پذیرفته شده با کمک دولت روی آورند. اما، داستان تحولات سیاسی عراق، به ویژه چهار دهه آخر سده بیست حکایت از مشکل مزمن و ماندگار فقدان دولت طبیعی؛ غیردولتی در پیوند با ملت بود. حکومتی که محدود به یک گروه قومی – مذهبی (اعراب سنی) یک منطقه (مرکز عراق) و حتی یک شهر (تکریت) یک طایفه و یک فرد بوده و این حتی با فردگردایی هیتلر و استالین نیز همخوانی نداشت. چون فردگرایی آنها رنگ و بوی قوم غالب را نداشت به ویژه این فردگرایی تک‌گرا بود.

تقلیل مفهوم دولت تا به این حد، آن هم در جامعه‌ای چند قومی – مذهبی – فرهنگی، مانند عراق، امکان بقای آن را به شدت خدشه‌دار ساخت و توجه به سیاست‌های هویت‌گرای ساختگی به شکل خطرناکی در منطقه جلوگیری نمود.

در مباحث مربوط به هویت که در این سال‌ها برای فهم مسائل سیاست خارجی دولت‌ها مورد توجه قرار گرفته است، گفته می‌شود که هویت «خود» در برابر «دیگری» معنا می‌یابد. برای تثبیت «خود» باید یک «دیگر» مطروح مطرح شود. معمولاً در بسیاری از موارد، این «دیگر» ساخته می‌شود و منافع حکومت در این ساختن اهمیت بسیار دارد. گاه ممکن است برای دور کردن توجه مردم به واقعیت‌های اساسی جامعه خود، چنین موضوعی مطرح شود. در بغداد، برای ایجاد مشروعیتی که وجود نداشت، بایستی این «دیگر» کسی باشد که از دو جهت به کار حل مشکل مشروعیت بیاید. نخست جلوگیری از مطرح شدن خواست مردم برای مشارکت در حکومت (با توجه دادن آنها به مسائل خارجی و سرکوب گروه‌های خواستار مشارکت به عنوان عامل خارجی) و دوم دور کردن افکار عمومی از حس همدلی با تحولات اتفاق افتاده در محیط پیرامون و در درون آن «دیگر»، که ممکن بود منشاء مشکلاتی جدید برای حکومت نامشروع باشد. از این رو، ایران با همه پیوندهای نزدیک با مردم عراق، آن «دیگری» شد که قرار بود هویت «خودی» جعلی موردنظر بغداد شکل بگیرد.

واقعیت آن است که هویت واقعی عراقی همانند سایر کشورهای منطقه، می‌توانست براساس «دیگر»های واقعی مبتنی باشد که فاقد تنیدگی‌های گسترده با «خود» هستند. از این رو، این «دیگر» هیچ‌گاه از یک توهم فراتر نرفت. وجود اشتراکات گسترده میان دو ملت ایران و عراق فضا را برای تعابیر مسموم قومی – نژادی که بیش از نیم سده از عمر آنها می‌گذرد – تنگ می‌کند. آن هویت ساختگی شاید به درد حل مشکلات و منافع گروه‌های حاکم می‌خورد، اما کمترین ارتباطی با منافع و مسائل ملت عراق نداشت.

قرن‌ها همزیستی مردمان ساکن در ایران و عراق در درون یک امپراتوری، حکایت از آن دارد که دوره بعث یک استثناء است. حتی مسائل عثمانی – صفوی نیز عمدتاً در چارچوب رقابت‌های مذهبی معنا می‌یابد تا آینه عراقی – ایرانی.

مطالبی که گفته شد نمی‌تواند چشم ما را بر مسأله عرب – فارس در میان ایران و کشورهای عرب ببندد. اما این موضوع نیز با تعبیر صرف نژادی از دولت‌ها می‌تواند مشکل‌ساز باشد. وقتی که آلمان و فرانسه سابقه بیش از پنج دهه همزیستی مسالمت‌آمیز را پس از سه جنگ بزرگ تجربه می‌کنند – جنگ‌هایی که ریشه‌های نژادی آنها حداقل در طرف آلمانی بسیار ژرف بوده است – چگونه می‌توان بر تضاد فارس و عرب که هیچ‌گاه تحقق عینی نداشته است تأکید نمود. شاید اگر مثلاً یک دولت ایرانی نژادگرا با حکومت عراق بعثی در جنگ بود، آن گاه می‌توانستیم به جنگ فارس و عرب اشاره کنیم. اما شعار دولت و مردم ایران برخلاف شعارهای جزب بعث، به هیچ‌وجه صبغه ضدعربی و ضدعراقی نداشت و رزمندگان ما در دفاع از سرزمین خود، هر کاری برای کاهش تلفات جنگ کردند. خودداری از بمباران مراکز شهری، برخلاف رویه مرسوم حکومت عراق و برخورد عطوفت‌آمیز، با سربازان اسیر نشان می‌داده که با وجود تلاش بعث برای فارس – عرب و ایرانی – عراقی نمودن جنگ، هیچ‌گاه به واقعیت نپیوست و حمله بغداد به کویت و رفتار مردم ایران با عراقی‌ها در قضیه آواره شدن مردم عراق و آمدن 1/5 میلیون نفر آنها به ایران و تعاملات دو طرف در 6 ماه اخیر در جریان مسافرت‌های زیارتی مهر تأییدی بر این ناکامی بود.

اما امروزه، شرایطی ایجاد شده است که مردم عراق بتوانند به دور از دغدغه‌های استبداد، در انتظار شکل‌گیری دولت واقعی خود باشند. اگر نیروهای خارجی حاضر در عراق چنین فرصتی را از ملت شریف عراق می‌گیرند. هر دولتی که مبتنی بر حق تعیین سرنوشت از سوی مردم باشد، به طور طبیعی دوست و متحد ایران خواهد بود، و علاوه بر اشتراکات مورد اشاره، معادلات داخلی عراق نیز چنین وضعیتی را ضروری می‌نماید. البته این بدان معنا نیست که همه مشکلات میان دو کشور یک شبه حل خواهد شد. برخی از این مسائل میان همه دولت‌های همسایه وجود دارد و با تدبیر و اشتراک مساعی تحت‌الشعاع منافع مشترک قرار می‌گیرد.

بدیهی است که اگر فضای کلی روابط دولت‌ها از قاعده «حساب جمع» پیروی کند. آن‌گاه هیچ مشکلی نیست که حل آن به بیرون از میزهای مذاکره و گفتگو کشیده شود ترکیب فعلی شورای حکومتی عراق این امیدواری را ایجاد می‌‌کند که اگر حتی وضع به این منوال دنبال شود و نسبت حاکمان و ملت ولو به طور نسبی رعایت شود، آن‌گاه می‌توان به شکل‌گیری ساختارهای بنیادین دولت عراقی خوش‌بین بود.

طبعاً سعادت ملت عراق و سایر ملت‌های منطقه می‌تواند برای ما و همه کشورهای منطقه مفید باشد. امروزه امنیت ملی به دور از امنیت منطقه‌ای و بین‌المللی معنا ندارد و توسعه علمی نیز همینطور، و حل بسیاری از مشکلات منطقه از جمله مشکل مداخلات خارجی را نیز عمدتاً به این طریق حل خواهند شد.

ظهور خارجی ناپیوستگی شدید ملت – دولت در عراق، هزینه‌هایی برای ملت عراق و سایر ملت‌های منطقه داشته است که هر انسان دوستدار توسعه در منطقه حق دارد از شکل‌گیری یک دولت بهنجار در آن دیار خوشحال باشد و این حتی فراتر از بحث اتحاد ایرانی – عراقی است. 

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات