تاریخ انتشار : ۰۵ ارديبهشت ۱۳۸۷ - ۱۰:۲۰  ، 
کد خبر : ۲۸۲۴۵

بلر و دیپلماسی صلح خاورمیانه


صلاح‌الدین هرسنی

فرآیند جابه‌جایی قدرت در حیات سیاسی بریتانیا که بلر را به ماموریت صلح خاورمیانه فرستاد، هم‌اینک ابعاد مختلفی را به ‌خود گرفته‌ است. در بدایت امر اینگونه می‌نماید که اعطای چنین نقشی به او، با نقش پیشینش همراه با نوعی پارادوکس در رفتار و نقش سیاسی باشد. بدان معنی که ابتدا بخش اعظمی از دیپلماسی او در حیات سیاسی جزیره در همسویی با سیاست‌های نومحافظه‌کاران و شوالیه‌های جنگی بوش پیوند وثیق یافت و در شرایط حاضر آن هم بعد از خداحافظی زودهنگام او از قدرت، به چهره‌ای صلح‌طلب در حل بحرا‌ن‌های موجود خاورمیانه بدل گشته است.

نکته قابل توجه در این ‌میان آن است که چرا چنین نقشی به او محول شده است و سبب انتخاب او در این ماموریت چیست؟ و آیا او با توجه به شرایط نامطلوب موقعیتی و زمانی از عهده و انجام چنین وظیفه و مسوولیت خطیری بر خواهد آمد؟ به ‌نظر می‌رسد که در بدایت امر پاسخ به این سوالات به توجه به سابقه حضور وی در اردوی نومحافظه‌کاران که منجر به اشغال افغانستان و عراق شد و با توجه به چهره نه‌ چندان معتبرش در نزد افکار عمومی منطقه خاورمیانه، منفی باشد و این نگرش زمانی بیشتر دیده و شنیده می‌شود که او به تبعیت از بوش، عراق را وارد جنگی سراسر پراشتباه و بی‌سرانجام کرده است. هم‌اینک او در شرایطی به ماموریت صلح خاورمیانه می‌رود که از یک سو، طنین و ضرباهنگ نوعی قرائت ضدنومحافظه‌کاری از دیپلماسی تحول ‌یافته کابینه کلیدی مردان براون، مردانی چون: دیوید ملیبند و داگلاس‌ الکساندر به گوش می‌رسد و از دیگر ‌سو بحران‌های خاورمیانه از خاکستر گرم خود، آتشی دوباره را بر جغرافیای ‌سیاسی این منطقه برافروخته‌اند.

اما اینکه چرا او به ماموریت چنین نقشی می‌رود، ناشی از زیادی‌‌خواهی‌های نومحافظه‌کاران به‌رغم هژمونی غبار گرفته آنان در جنگ عراق می‌باشد که سایه‌ به ‌سایه میراث بلر را در ترسیم و تکمیل سیاست‌های خاورمیانه‌ای خود دنبال نموده تا نقش او در میراث نومحافظه‌کاران روند تکاملی را طی کند و به ‌راهبرد آنان جلایی دیگر دهد.

به ‌دنبال استعفای بلر و به دنبال سقوط آخرین حلقه نو‌محافظه‌کاران از مسند بانک ‌جهانی، مدیریت این نهاد بین‌المللی به او پیشنهاد شد اما به فاصله اندکی شم اقتصادی حاکم بر این نهاد نتوانست بر دایره علایق او در باب ‌مسائل خاورمیانه غالب آید. مسلم بود که تعلل و رد پذیرش منصب بانک‌ جهانی آن ‌هم به دنبال سقوط پل ‌ولفوویتزیک رویکرد تاکتیکی داشت تا از ایفای نقش خود در اردوی نومحافظه‌کاران و در راستای طرح‌ نهایی آنان (خاورمیانه ‌بزرگ) عقب نماند بدیهی و روشن است که چنین نگرشی، بخشی از علل اعطای چنین نقشی به اوست اما بخشی دیگر به ‌حوزه مورد علایق او در باب مسائل پیچیده خاورمیانه و تجربه ممتاز او در برقراری صلح ایرلند شمالی و همچنین عدم توفیق او در برنامه‌های محوری اتحادیه اروپا بازمی‌گردد. مزید آنکه اعطای این نقش نمی‌توانست از حاکمیت منطق و حمایت معنوی استراتژیست‌های آمریکا استراتژیست‌هایی چون، هنری ‌کیسینجر، زبیگینو ‌برژنسکی و جان ‌اسکو کرافت که رهبران غرب را به منظور اعاده و بازتولید حیثیت به ‌نوعی تعامل مبتنی ‌بر مفاهمه در هزاره ‌سوم دعوت می‌نمایند، بی‌بهره باشد. به هر تقدیر ماموریت او در برقراری صلح‌ خاورمیانه به معنای تلاش تکمیلی رهبران ‌واشنگتن در برقراری صلح منطقه می‌باشد که پشتوانه دیپلماتیک دارد.

با چنین درآمدی و در شرایطی که وخامت اوضاع خاورمیانه، روز ‌به ‌روز بر دامنه بحران‌های این منطقه می‌افزاید، ماموریت اجرای صلح ‌خاورمیانه فاز جدید فعالیت سیاسی او را رقم زده است. تردیدی نیست که بحران عراق در کنار ضلع‌های دیگر بحران (فلسطین و لبنان) هم‌اینک، حیات استراتژیک این منطقه را ملتهب و متشنج کرده است. در این میان آنچه ماموریت بلر را در معرض سنجش قرار می‌دهد، حل بحران عراق و فلسطین و برقراری صلح میان بازیگران بحران است. قرائن موجود نشان می‌دهد که بلر برای حل بحران عراق، تلاش می‌کند که با نزدیک شدن به کشورهای همسایه عراق، راه را برای استراتژی خروج آمریکا از عراق هموار کند اما واقعیت حاکم بر حیات‌ سیاسی فلسطین با واقعیات موجود جامعه عراق که پاشنه ‌آشیل سیاست‌های بلر شد، متفاوت است و شاید ماموریت بلر با توجه به میزان علایق او در حل بحران این کشور به مراتب سخت‌تر از نقش پیشین او در حل بحران عراق و همراهی با نو‌محافظه‌کاران آمریکا باشد.

از همان هنگامی که آریل ‌شارون نخست‌وزیر پیشین تل‌آویو با اجرای طرح یکجانبه خود مبنی ‌بر خروج از نوار غزه، سیاست جدید این رژیم را در حیات سیاسی فلسطین به اجرا گذاشت، پیدا بود که در پس اقدام او مقاصد استراتژیک نهفته است. به دنبال بیماری او که منجر به خداحافظی از صحنه قدرت تل‌آویو شد، نقش اولمرت را در دنباله‌گیری سیاست او دشوار کرد. متعاقب آن، سازش دولت‌ خودگردان ‌فلسطین و مماشات مرئی رهبران تراز اول جنبش فتح با رهبران غرب آن هم به ‌منظور در حاشیه قرار دادن جنبش ‌حماس، موجب شد که در این بازی استراتژیک، حیات سیاسی فلسطین فرآیند جدیدی را در تشکیل دولت تجربه کند. تشکیل دولت ائتلافی  و سپس تشکیل دولت اضطراری، همگی مقدمه‌ای برای به چالش کشیدن دولت منتخب حماس بود.

این فرآیند نشان داد که غرب با مماشات رهبران فتح به اهداف مطلوب خود نائل گشته است، علی‌الخصوص که مواضع ‌انفعالی ابومازن در مواجهه با حماس در به دست‌گیری و کنترل کامل نوار غزه، منویات رهبران تل‌آویو را برآورده ساخت. به این ترتیب و در شرایطی که تل‌آویو به اهداف نسبتا مطلوب خود با حاشیه قراردادن حماس نائل شد، رسالت بلر صورت اجرایی به خود گرفت. مسلم بود که بلر بعد از این در بازی ‌جدید خود نتواند بی‌نیاز از همراهی دستگاه قدرت اسرائیل باشد. لذا از آنجایی که خود را مستظهر به حمایت اولمرت و شیمون ‌پرز می‌یافت، راه برای رسالت او هموار شد، اما غافل از آنکه رد دیپلماسی حماس و خروج این جنبش از گردونه حیات ‌سیاسی فلسطین، چه میزان می‌تواند ماموریت جدید او را در فرآیند صلح‌ خاورمیانه قرین وهن و شکست سازد. لذا استراتژی مفاهمه ‌مثلث (پرز، بلر و ابومازن)، سیاست‌های تقابلی حماس را برانگیخت. در اولین گام، حماس برگزاری انتخابات زودهنگام در فلسطین را فاقد ارزش برای حل بحران دانست و اقدامات عباس را بازی خطرناکی تلقی کرد که عواقب جدی آن تاریخ آینده‌ سیاسی فلسطین را وارد مرحله جدیدی از بحران می‌کند.

با چنین وضعیتی آنچه دیپلماسی بلر را می‌تواند در برقراری فرآیند صلح قرین توفیق نماید، ورود و دعوت حماس به مشارکت در فرآیند تعامل و گفت‌و‌گو است تا این مثلث به مربع گراید. مبرهن است که چنین توقع و انتظاری برای جنبش‌ حماس امری طبیعی باشد و هنگامی این انتظار پذیرفتنی‌تر است که عواقب محتمل حاصل آن بخواهد اپوزیسیون‌ها و فلسطینی‌های ناراضی را در چتر حمایت القاعده قرار دهد و منطقه ‌خاورمیانه را در فاز جدید سناریوی خشونت و وحشت و ترور قرار دهد. شاید بلر به پیامد حذف حماس در فرآیند صلح اندیشیده باشد و با توجه به تجربه غمبار او در همسویی با نومحافظه‌کاران، همکاری حماس را در اجرای ماموریت خود به‌ کار گیرد. مساله این است که فرآیند اجرای صلح در حیات‌ سیاسی فلسطین امری غیر‌ممکن نیست. در این باره لااقل تجربه نشست صلح گروه‌های لبنانی در ضیافت لاسیل‌ سان‌کلو آن‌ هم به میزبانی وزیر خارجه دولت نیکلا ‌سارکوزی، بتواند برای او یک الگوی درخشان باشد و به این مهم دست یابد که استراتژی مفاهمه و برقراری صلح‌ خاورمیانه علی‌الخصوص فلسطین، نیازمند و محتاج مساعی و یکدلی همه گروه‌ها و بازیگران بحران است.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات