حماسه و جهاد >>  مدافعان حرم >> گزارش حماسه و جهاد
تاریخ انتشار : ۰۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۱:۲۳  ، 
کد خبر : ۲۸۵۱۸۷
در رثای شهدای افغانی مدافع حرم

عطر مجاهدان فاطمیون در قطعه 50

پیکر شهید علی اصغر حسینی شهید مدافع حرم و از مجاهدان افغانی حرم حضرت زینب(س) پنج‌شنبه گذشته در قطعه 50 در گلزار شهدای تهران آرام گرفت.
پایگاه بصیرت / مهدی سلطانی
حماسه و جهاد/ استارت ماشینم را می زنم. مقصدم کجاست؟ نمی دانم.

شنیده ام که جایی در حوالی این شهر پر آشوب در کنار گلزار شهدای بهشت زهرا(س) قطعه ای است به نام قطعه 50 و قرار است؛ پیکر یکی از مدافعان افغانی حرم آل الله تشییع شود.

سر ظهر است و اذان ظهر را دقایقی قبل گفته‌اند که خودم را به بهشت زهرا(س) می‌رسانم. وارونگی این روزهای هوا همچنان بیداد می کند. می‌روم تا نفس تازه کنم وقتی هوای شهر نفس گیر می شود.

می‌رسم اما قدری دیرتر. پرسان پرسان قطعه 50 را پیدا می‌کنم. دو نوجوان افغانی هم با من همراه می‌شوند. می‌پرسم که شما هم به تشییع جنازه می‌روید؟ جواب می‌دهند: " آره. هفته پیش هم آمده بودیم. تشییع یکی از بچه‌های فامیلمان بود. از نیروهای فاطمیون."

نام لشگر فاطمیون برایم تازگی ندارد. اما نمی‌دانم چرا که هر وقت که این نام را می‌شنوم؛ احساس خاصی دست می‌دهد.

به قطعه 50 می‌رسم. اینجا بوی ایستادگی فضا را برای نفس کشیدن سخت کرده است. در میان حزن و اندوه، باور و تحیر خانواده حسینی ، پیکر فرزندشان، علی اصغر را از مزدای سفید رنگ بهشت زهرا(س) پیاده می‌کنند. علی اصغر از مجاهدان افغانی است. هجده سال بیشتر نداشت که در حلب بال در بال ملائک گشود.

عطر مجاهدان فاطمیون در قطعه 50

پدرش می‌گفت: "هنوز هجده سالش هم نشده بود. جوان بود و رشید. بیشتر از یک سال و نیم پی‌گیر بود تا از ما رضایت بگیرد. روزی هم که می خواست برود؛ من موافق بودم. اما گفتم که باید رضایت مادرت را هم بگیری. زنگ زد به افغانستان و بالاخره مادرش را هم راضی کرد."

تصویر علی اصغر را که می بینم؛ پیش خودم فکر می کنم که چرا جوانی به این رعنایی قدر جانش را در این روزگار نامرد ندانسته است؟ اما نگاهی که به دور و برم می اندازم می بینم که سراسر قطعه 50 معرکه ای از حضور شهدای لشگر فاطمیون است.

هنوز انگار صدای ابوحامد فرمانده شجاع لشگر فاطمیون که جوانان افغانی را در ایران سازماندهی و برای دفاع از حرم آل الله در سوریه بسیج می کرد؛ شنیده می شود. فکر می کنم که حتی ابو حامد هم الان در تشییع پیکر علی اصغر حاضر است. فرمانده نیرویش را تنها نمی‌گذارد.

تابوت را پایین می آورند. پیچیده در پرچم سه رنگ جمهوی اسلامی. اینجا ایران و افغانستان معنا ندارد. علی اصغر همانقدر از ما ایرانی‌ها ایرانی‌تر است که ما برای دفاع از مقدسات اسلام حد و مرزی قائل نیستیم. شیعه گی مرز و جغرافیا نمی شناسد.

تابوت به روی دستان اهل فامیل بالا برده می شود. صدای تکبیر فضا را پر کرده است. جمعی از بچه‌های سپاه هم حضور دارند. هر کسی که در آن حوالی بوده است؛ خودش را به تشییع جنازه رسانده است.

مسیر تشییع تا مزار سید علی اصغر کوتاه است. نگاهی که به دور و بر قطعه 50 می چرخانم؛ مردان سالخورده ای را می بینیم که سنگ مزار جوانانشان را در آغوش کشیده‌اند. تصاویر حک شده بر روی مزارها نشان می‌دهد که بسیاری از آنان در مرز تشکیل خانواده و ازدواج و بعضا تازه داماد بودند.

چه جان‌هایی که در راه صیانت از حریم اهل بیت(ع) فدا نشده است و چه جان‌هایی که باید فدا شوند. مزار شهدای لشگر فاطمیون در قطعه 50 به معنای تمام کلمه، غرور آفرین است.

عطر مجاهدان فاطمیون در قطعه 50

تابوت به نزدیکی قبر می رسد جنازه علی اصغر برای چند دقیقه به زمین گذاشته می‌شود. در میان زنان سیاه پوشی که در گوشه‌ای از مزار ایستاده‌اند؛ حضور بانوی سالخورده‌ای نظرم را جلب می‌کند. ظرف بزرگی را به شکل حنابندان تزیین کرده است. رسم است که در مراسم دامادی پسران؛ دست و پای آنان را با حنا تزیین می‌کنند. او مادر علی اصغر است.

مادر برای آخرین وداع با پیکر فرزند رشیدی که او را به معرکه‌های نبرد فرستاده است؛ حاضر می شود. راه را برای او باز می کنند.

شیرزنی که علی اصغر رعنای خود را فدایی علی اصغر حسین می‌داند؛ با صلابت و غرور به بالین پسر حاضر می‌شود و گونه او را می بوسد.

علی اصغر در آغوش خاک آرام می گیرد.

بعد از ظهر پنج شنبه است. مراسم تمام شده است و من به خانه برمی گردم. در سرم هزار سوال است.

لشگر فاطمیون ... ابو حامد ... علی اصغر ... حرم عمه سادات ...

انتهای پیام/

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات