الگویی دولایه
الگوی آمریکاییها از از دو لایه تشکیل میشد: لایهی پنهان که عبارت بود از اهرم «فشار» برای رسیدن به هدف «تسلیم ایران». اما لایهی آشکار و آنچه که برای افکار عمومی شرح داده میشد، متشکل از سه محور بود؛ محور اول «ابزار» فشار بود که «تحریم» این نقش را ایفا میکرد؛ محور دوم «بهانه»ی فشار بود که «از بین بردن سلاح اتمی» بود و محور سوم شیوهی تسلیمکردن است که "مذاکره" قرار بود این نقش را بر عهده گیرد.
در سوی دیگر اما انقلاب اسلامی در برابر این الگو، دست به اقدام متقابل زد. این اقدام در دو مرحله صورت عملیاتی پیدا کرد تا بتواند دشمنی دشمن را مهار کند. در مرحلهی اول، به تعبیر رهبر انقلاب اسلامی دورهی «تابآوری و ایستادگی (۱۳۹۴/۰۴/۰۲)» بود. در این دوره با اتکا به قدرت درونی و ظرفیتهای نیروی بومی از سدهایی که غربیها در برابر حرکت پیشرفت ایران گذاشته بودند عبور شد. نمونهی آن رسیدن به سوخت بیست درصد بود؛ «درحالیکه همهی قدرتهای هستهای دنیا امتناع کردند که به ما سوخت بیستدرصد را برای مرکز [تحقیقاتی] تهران بدهند- که احتیاج به داروهای هستهای داشتیم - ما خودمان توانستیم در شرایط تحریم، سوخت بیستدرصد را تولید کنیم، [بعد] این سوخت بیستدرصد را تبدیل کنیم به صفحهی سوخت و از آن استفاده کنیم.
طرف مقابل مات شد»(۱۳۹۴/۰۴/۰۲). آنقدر این موضوع برای غربیها اهمیت داشت که وقتی ایران به این دستاورد رسید، آنها دکتر شهریاری، دانشمند هستهای ما را ترور کردند و خون پاکش را بر زمین ریختند. ارزیابی رهبر حکیم انقلاب از این دوره نشان میدهد که «راهبرد ایستادگی و تابآوری در مقابل فشارها جواب داد. آمریکاییها اذعان کردند که تحریم اثری ندارد»(۱۳۹۴/۰۴/۰۲). همانطور که بعدها و پس از نوشتن متن برجام، فارین پالیسی خبری از جلسهی سفرای کشورهای اروپایی ۵+۱ در روز سهشنبه ۱۳ مرداد، پشت درهای بسته سنای آمریکا داد.
افرادی مانند «فیلیپ آکرمن»، معاون سفیر آلمان در آمریکا در این نشست گفته بودند «چشمانداز رد توافق در کنگره نگرانکننده است و میتواند برای همهی کشورهای اروپایی کابوسی باشد. تحریمها علیه تهران در صورتیکه کنگره توافق را رد کند، از بین میرود.» دستاوردهای دوران ایستادگی، آمریکاییها را وادار به عقبنشینی کرد. عواملی نظیر فشارهای اقتصادی به اروپا، شکستهای منطقهای آمریکا و مسائل داخلی آمریکا مانند انتخابات آنها را مجبور کرد که «واسطهای قرار دادند و یکی از محترمین منطقه» به ایران آمد و برخلاف پیششرطهای گذشته و یا اهداف پیشینی اعلامشده در زمینهی تحریم و صنعت هستهای برای مذاکره، دو وعده هم داده شد: «هم هستهای را به رسمیت میشناسیم و هم تحریمها را بر میداریم»(۱۳۹۴/۰۴/۰۲). در واقع تله و نقشهی آمریکاییها در این موضوع به شکست انجامید.
از اینجا بود که مرحلهی دوم مبارزه با الگوی فشار-مذاکرهی آمریکاییها تحت عنوان «نرمش قهرمانانه» در نیمهی دوم سال ۹۱ آغاز شد. در این دوره جمهوری اسلامی بهدنبال دستیابی به سه هدف بود: ۱. تثبیت هستهای؛ ۲. رفع تحریمها؛ ۳. روشن شدن فضا برای افکار عمومی.
اجازهی مذاکره زمانی داده شد که ایران «موضع بالا را داشت» و به تعبیر رهبر انقلاب آمریکاییها «مات شدند.» ایران داراییهای واقعی مانند سوخت بیستدرصد، تعداد بالای سانتریفیوژ و... را برای خود ایجاد کرده بود تا با «آن بتواند در عرصه دیپلماسی امتیازها را به منافع ملی تبدیل کند.» پس از مذاکرات دو ساله، نتیجهی متن چنان شد که رهبر انقلاب اسلامی در روز عید فطر فرمودند «دشمن اقرار میکند امروز به گردش صنعت هستهای»؛ یعنی هدف اول را محققشده دیدند. اما در خصوص تحریمها همان نکتهای که ایشان در شهریور و در دیدار خبرگان به آن اشاره کرده بودند، این بار و در نامهی «الزامات اجرای برجام» تصریح کردند که باید «تضمینهای قوی و کافی» در این خصوص داده شود؛ «از جملهی آن اعلام کتبی رئیسجمهور آمریکا و اتّحادیهی اروپا مبنی بر لغو تحریمها است.»
اما فارغ از نتیجهی متن، تجربهی مذاکره با آمریکا که «از باب رفع ظلم و احقاق حقوق ملّت ایران»(۱۳۹۴/۰۴/۲۹) بود، به ما نشان داد که «مذاکرهی آمریکا با جمهوری اسلامی ایران، یعنی نفوذ؛ تعریفی که آنها برای مذاکره کردند این است و آنها میخواهند راه را برای تحمیل باز کنند... در همین مذاکرات مربوط به مسائل انرژی هستهای، هرجا فرصت پیدا کردند و میدان به آنها داده شد- که البتّه طرفهای ایرانی بحمدالله حواسشان جمع بود امّا یک جاهایی بالاخره آنها فرصتهایی پیدا کردند- یک نفوذی کردند، یک حرکت مضرِّ برای منافع ملّی انجام دادند؛ آنچه ممنوع است این است. مذاکرهی با آمریکا ممنوع است»(۱۳۹۴/۰۷/۱۵). مبارزه در میدان مذاکرات هستهای فارغ از نتایج و پیامدهایش تقریباً تمام شده و به مرحلهی اجرا رسیده است.
«مسئلهی هستهای و مذاکرات طولانی و ملالآور آن، نشان داد که این نیز یکی از حلقههای زنجیرهی دشمنی عنادآمیز آنان با جمهوری اسلامی است»(۱۳۹۴/۰۷/۲۹) و نشان داد که مبارزه با سلطه تمام نشده و آمریکاییها همواره دنبال تسلیمکردن ما هستد. لذا با وجود «ایستادگیهایی که بر اثر آن در طول مسیر مذاکرات از سوی مسئولان جمهوری اسلامی به کار رفت و توانست در موارد متعدّدی، از ورود زیانهای سنگین جلوگیری کند... با این حال، محصول مذاکرات که در قالب برجام شکل گرفته است، دچار نقاط ابهام و ضعفهای ساختاری و موارد متعدّدی است که در صورت فقدان مراقبت دقیق و لحظهبهلحظه، میتواند به خسارتهای بزرگی برای حال و آیندهی کشور منتهی شود»(۱۳۹۴/۰۷/۲۹).
تله مذاکره
آمریکاییها میخواهند از مدل فشار-مذاکره و از این متن «وسیلهای پیدا کنند برای نفوذ در داخل کشور» هر چند که «ما این راه را بستیم و این راه را به طور قاطع خواهیم بست»(۱۳۹۴/۰۵/۲۶)، اما آمریکاییها این الگو را رها نخواهند کرد. آنها به دنبال شبیهسازی هستند که آن شبیهسازی، امروز در موضوع منطقه در حال کلیدخوردن است. در این میدان، ابزار فشار، «تروریسم» است. بهانهی مذاکره اگر در مورد قبلی نگرانی از سلاح اتمی بود، در این مورد «مبارزه با خشونت و تروریسم در سوریه» بهانهی مذاکراتی است. اگر در الگوی هستهای تحریم ابزار فشار بود، در بحث منطقه «داعش» نقش ابزار را بازی میکند. اگر در مسئلهی تحریمها، اروپا هم دچار «فشار اقتصادی» شد، در این موضوع هم آنها خود را گرفتار مسئلهی «مهاجرت آوارگان» سوری میبینند.
معمولاً در الگوی مذاکره بهصورت طبیعی، قاعدهی «بده-بستان» و معامله جریان دارد. در اینجا «تروریسم» تلهی مذاکره است و بههمین دلیل مذاکره با آمریکا ممنوع است. موضوع منطقه برای ما به لحاظ امنیت کشور و حمایت از مظلومین طبق اصل «لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ» در مقابل ظالمان موضوعیت دارد. اینها اصول راهبردی انقلاب اسلامی است که نمیتوان از این اصول عدول کرد. اصول برای معامله نیست و بههمین دلیل چیزی برای معامله هم وجود ندارد که بخواهد مذاکرهای برایش بشود. برای آمریکاییها هم موضوع منطقه، موضوع امنیت اسراییل و تضمین امنیت انرژیاش است.
کاملاً واضح است که «سیاستهای آمریکا در منطقه با سیاستهای جمهوری اسلامی ۱۸۰ درجه اختلاف دارد»(۱۳۹۴/۰۴/۲۷). بحران سوریه به هر بهانهای، نمیتواند محل معامله باشد. سوریه امروز داراییای است که باید در دستان جریان مقاومت تثبیت شود وگرنه اگر در دست آمریکاییها و بهطور مشخص در دست رژیم صهیونیستی بیفتد، مرزهای امنیتی این رژیم به ما نزدیکتر شده و ارتباط ما با جریانهای مقاومت قطع میشود. آن وقت ما «عمق استراتژیک» خود را از دست میدهیم؛ همان چیزیکه امنیت این روزهای ما را در این منطقه پرآشوب فراهم کرده است. غرب بهدنبال این است که بتواند الگوی فشار-مذاکره را در موضوع منطقه در حوزهی افکار عمومی جا بیندازد.
اوباما میگوید «مرگ بر آمریکا برای ایرانیها امنیت نمیآورد» یا کری وزیر خارجهاش میگوید «تا زمانی که مرگ بر آمریکا و اسراییل گفته میشود، نمیتوان به رابطه خوشبین بود.» نیز مرکل صدراعظم آلمانها میگوید «ادامه دشمنی ایران با اسراییل و درخواستهای مکرر تهران برای نابودی دولت یهودی غیرقابل قبول است.» استکبار که با دیدن وضعیت منطقه دست خود را پایین میبیند، امروز طرح جدیدی را آغاز کرده است.
در مقابل با ۱۸۰ درجه اختلاف، امروز ایران با ایجاد گروه هماهنگی ۴+۱، متشکل از ایران، روسیه، عراق، سوریه و حزبالله لبنان، ابتکار عمل را در منطقه بهدست گرفته است. تروریسم تلهای است برای مذاکره تا راهبرد حفظ امنیت کشور و دفاع از مظلوم گرفتار شود. تثبیت سوریه برای مقاومت همان شکستن تله است؛ شکستنی که مرزهای امنیتی ما را تا سرزمینهای اشغالشده میکشاند و محاصرهی اسراییل را تکمیل میکند. امری که میتواند وعدهی محو اسراییل را تا کمتر از بیستوپنج سال آینده محقق کند.
پينوشت:
تمامي جملات داخل «» عينا از جملات رهبر معظم انقلاب انتخاب شده و تاريخ آن نيز ذكر شده است.
منبع:
هفتهنامه خط حزبالله وابسته به دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتالله خامنهاي
ش.د9404522