(روزنامه جمهوري اسلامي ـ 1394/08/21 ـ شماره 10454 ـ صفحه 12)
"هنری کیسینجر و ریچارد هاس، دو تن از مغزهای متفکر سیاست خارجه آمریکا، اندیشمندانه درخصوص مداخله نظامی روسیه در سوریه وارد بحث شده و سوالاتی را درباره اینکه منظور از این مداخله نظامی چیست؟، تا کجا پیش خواهد رفت؟ و چه چیز مثبت بوده و آیا فایدهای به همراه خواهد داشت؟ مطرح کردهاند. البته حتماً نباید با تمامی نظرات و رهنمودهای نسبی آنها موافق باشید تا از موضوعات مهم و عقلانی که به بحث گذاشتهاند، قدردانی کنید."
به گزارش خبرگزاری ایسنا، "فردریک سی. هاف"، از اعضای ارشد مرکز "رفیق حریری برای خاورمیانه" شورای آتلانتیک در تحلیلی برای هفتهنامه نیوزویک به بیان نظراتش درباره شرایط سوریه و بررسی دیدگاههای هنری کیسینجر (وزیر خارجه اسبق آمریکا) و ریچارد هاس (رئیس شورای روابط خارجی آمریکا) در این زمینه پرداخته است. عقاید مطرح شده در این گزارش نظرات شخصی وی بوده و باز نشر آن برای آگاهی از فضا و جوی است که درباره جنگ سوریه و آینده بشار اسد در آمریکا مطرح است.
جنگ سوریه چند سال پس از آغاز دچار رکود و سکون شده بود اما با ورود روسیه به عرصه میدانی و در حمایت از دولت منتخب مردمی اسد، ورق برگشت و از آن روز روند پیروزیهای ارتش و دولت سوریه روزافزون بوده است. همین امر دولتهای غربی و عربی مخالف حکومت اسد را بر آن داشته تا تدبیری برای طرحهای ناکام خود در سوریه اندیشیده و به دنبال چارهای برای آن باشند. در این بین اتاقهای فکر و اندیشکدههای غربی نیز پر است از تحلیلهایی که سعی دارند اوضاع را سنجیده و راهکاری به زعم خود "منطقی" برای آن بیابند بدون اینکه به خواست مردم سوریه و حق تعیین سرنوشت آنها توجه کنند. تحلیل پیشرو نیز از این دست اظهارنظرهایی است که مردم سوریه و خواستشان در آن جایی ندارد و به اوضاع، تنها از دید فردی بیرون گود و با نگاه غربی (آمریکایی) نگریسته شده است.
نگارنده در این تحلیل نوشته است: «مقاله 16 اکتبر سال جاری میلادی (24 مهر 1394)هنری کیسینجر، وزیر خارجه سابق آمریکا که در روزنامه وال استریت ژورنال به چاپ رسید، به خاطر یکی از جملاتش انتقاد برخیها را به خود جلب کرد. در این جمله خاص آمده بود: "نابودی داعش نسبت به برکناری بشار اسد، رئیسجمهوری سوریه که در حال حاضر بیش از نیمی از مناطق تحت کنترل خود را از دست داده، در اولویت قرار دارد. مطمئن شدن از این که این قلمرو به مامن دائم تروریستها تبدیل نمیشود، خیلی مهمتر از رفتن اسد است."
فارغ از اینکه چنین اظهاراتی درست باشد یا خیر، این بیانیه قطعاً به مذاق افرادی که در چهار سال گذشته از جنگ و اقدامات دولت اسد رنج بردهاند، خوش نمیآید. در حقیقت فارغ از اینکه چنین اظهاراتی درست است یا خیر، این جمله به افرادی که میترسند در نهایت واشنگتن قصد داشته باشد برای مبارزه با داعش به دولت دمشق بپیوندد یعنی همان وضعیت نهایی سیاسی- دیپلماتیکی که ولادیمیر پوتین، رئیسجمهوری روسیه به دنبال رسیدن به آن است، سیگنالهای غلط میدهد. و باز هم فارغ از اینکه چنین جملهای درست باشد یا خیر، باید توجه داشت که کیسینجر چنین اظهاراتی را مطرح نکرده چون عاشق چشم و ابروی اسد است!
در حقیقت هیچ چیز در این اولویتبندی کیسینجر وجود ندارد که با تئوری پیشنهادی در این صفحات تناقض داشته باشد؛ تئوری مبنی بر اینکه آمریکا باید یک تلاش دیپلماتیک بزرگ انجام دهد تا نیروهای زمینی منطقهای را برای بیرون راندن داعش به یک ائتلاف نظامی بزرگ مرتبط سازد و اجازه دهد یک دولت سوری که به رسمیت شناخته میشود، ایجاد و شرایط برای تشکیل یک نیروی ملی سوری متشکل از تمامی گروهها مهیا شود.
کیسینجر فرض میکند که مناطق تحت تصرف داعش باید یا توسط مخالفان میانهروی سوری و یا قدرتهای خارجی بازپسگرفته شود. بازپسگیری این مناطق توسط مخالفان میانهروی سوری سالها طول میکشد و در حال حاضر زمان به نفع دشمن است و مشخصاً بازپسگیری این مناطق توسط نیروهای خارجی تنها راه ممکن و عملی تلقی میشود.
متاسفانه عقیده غالب در دولت باراک اوباما، رئیسجمهوری آمریکا بین این مساله که "انجام این کار بسیار دشوار است" و "قدرتهای منطقهای نمیخواهند این کار را انجام دهند" در نوسان است. کل این عقیده و گرایش با تحلیلهای خودخواهانه و تنپرورانه آغاز و متوقف میشود.
کیسینجر به این نکته بجا و مناسب اشاره میکند که: آمریکا علناً تصمیمش برای برکناری اسد را جار میزند اما تاکنون تمایلی نداشته که از قدرت نظامی یا سیاسی موثر برای دستیابی به این هدف استفاده کند.
توصیه و تجویز کیسینجر برای این مساله ایجاد یک "ساختار فدرال" در سوریه است که میتواند متشکل از سنیها و علویها باشد. با چنین ساختاری، چارچوبی برای نقش اسد تعریف میشود که خطر نسلکشی یا آشوبهای منجر به پیروزی تروریستها را کاهش میدهد.
با این حال اگرچه توصیه و تجویز کیسینجر هیچیک از سناریوهایی که بتواند ناآرامیها را متوقف و حفاظت واقعی از مردم بیدفاع سوری را فراهم کند، رد نمیکند، اما این توصیه همچنان مساله ساز است. گمان میرود ادامه نقش سیاسی بشار اسد چیزی باشد میان کشتار، آشوب و پیروزی گروه تروریستی داعش.
چه میشود اگر اسد از دوچرخه بیفتد و یا دچار یک سکته قلبی مرگبار شود؟ چه میشود اگر خانواده پرجمعیت اسد و خدمتکاران نزدیکش سوار بر یک هواپیما شده و راهی یک تبعید در خور شان در مینسک شوند؟ آیا هیچیک از این رویدادها در را برای پیشروی و تاخت و تاز موفقیتآمیز و راحت داعش به دمشق باز نمیکند؟
نه، این مساله رخ نمیدهد. تلفیق حکومت (طایفه اسد- مخلوف و اطرافیانش) با دولت (از جمله نیروی هوایی و ارتش عرب سوریه) قابل درک اما گمراهکننده است. این فرض که ناپدیدی اولی باعث فروپاشی دومی میشود، فراگیر اما به طور کلی بیپایه و اساس است. در واقع برکناری حکومت درها را برای ایجاد برخی بحثهای داخلی در سوریه درباره برنامههای امنیتی، گذار و یک جبهه متحد علیه داعش باز میکند که در حال حاضر با مداخلههای بیجا و بیموقع نیروهای مجری قانون حکومت این بحثها متوقف و از برگزاری آنها جلوگیری شده است.
ریچارد هاس نیز در مقالهای که 15 اکتبر سال جاری میلادی (23 مهر 1394) منتشر کرد ("آزمایش پوتین در سوریه")، تئوری مشابهی را درباره تلفیق حکومت با دولت مطرح کرد: وارد عمل شدن ولادیمیر پوتین، رئیسجمهوری روسیه برای کمک به حکومت دمشق به بدی دولت اسد است و همان اندازه نیز باید پاسخگو باشد، اما مسلماً این اقدام در کوتاهمدت، به فروپاشی حکومت سوریه ترجیح داده میشود. حقیقت دردناک در وضعیت کنونی سوریه این است که فروپاشی دولت به احتمال زیاد منجر به نسلکشی، بیخانمانی میلیونها تن دیگر و ایجاد خلافت خودخوانده داعشی در دمشق میشود.
فارغ از اینکه این اظهارات چقدر خلاقانه هستند و متاسفانه چگونه توسط میلیونها سوری خوانده میشوند، بهتر است تاثیرات مرگبار بمبهای بشکهای و محاصرههای غذایی برعمده جوامع سنی سوری با اینکه مایه تاسف است ادامه یابد تا تاثیرات آن از سوی کسانی که هماکنون از حمایت حکومت دمشق بهره میبرند، دیده شود.
قطعاً این هدف ریچارد هاس نیست. اما سوال اینجاست که آیا حذف گروهی که تلاش میکند هر طور شده حتی با جنایت علیه بشریت خودش را نجات دهد، همان "فروپاشی از درون یک دولت" نیست؟ دیدگاهی که اینجا مطرح است این نیست. دیدگاهی که اینجا مطرح است این است که برکناری یک "حکومت" میتواند به فعال سازی "دولت" و نیروهای امنیتیاش منجر شود و آنها را قادر سازد تا اقداماتی را که اکنون از انجام آن منع شدهاند، انجام دهند.
به همین خاطر اشتباه نیست که فکر کنیم خلیفه خودخوانده، ابوبکر البغدادی، رهبر گروه داعش برای سلامت سیاسی بشار اسد و خانوادهاش دعا کند. روابط آنها عمدتاً اینگونه است که زندگی کن و اجازه بده زندگی کند. در نتیجه، فشارهای نظامی اخیر بر حکومت اسد از جانب داعش نیست بلکه از جانب مخالفان سوری است که در حال حاضر مورد حمله روسیه قرار دارند.
در واقع هاس کاملاً متوجه "ارتباط اسد-داعش" است. او میگوید: بسیاری از افراد میترسند اقدامات اخیر روسیه نهتنها باعث طولانیتر شدن جنگ داخلی ظالمانه سوریه شود بلکه داعش را قویتر کند. همزمان با اینکه تنفر از حکومت اسد یکی از اصلیترین ابزار جذب نیرو است، ممکن است این مساله واقعیت از آب درآید و تا این لحظه دستکم به نظر میرسد که برای روسیه که ظاهراً به گروههای دیگر ضد اسد حمله میکند، داعش از کمترین اولویت برخوردار است.
هاس میگوید: به نظر میآید روسیه نیز همان بازی نفعطالبانه اسد را بازی میکند مبنی بر اینکه جنگ را به عنوان یک گزینه دوتایی بین داعش و حکومتی که هر چند ناقص اما همچنان مستحق حمایت جهانی است، مطرح میکند.
ریچارد هاس امیدوار است، هدف پوتین برکناری اسد از قدرت و ایجاد دولت جانشینی باشد که دستکم از حمایت اولیه علویها و در حالت ایدهآل از حمایت برخی سنیها برخوردار باشد. به نظر میرسد که ریچارد هاس و هنری کیسینجر دیدگاه مشترکی دارند مبنی بر اینکه: "اهداف روسیه تداوم نامحدود حکومت اسد را ایجاب نمیکند. بلکه این یک مانور کلاسیک و متعادلساز قدرت برای منحرف کردن تهدید تروریستهای افراطگرا از مناطق مرزی جنوب روسیه است."
زمان نشان خواهد داد که آیا اهداف روسیه بر رسیدگی به تهدیدهای تروریستی، حفظ و مراقبت از یک پایگاه سوختگیری مجدد دریایی، نجات یک کشور دوست و دلایلی همانند اینها معطوف است یا خیر. دیدگاه کنونی این است که ولادیمیر پوتین و یاران ایرانیاش به دلایل مختلف اما موافق امیدوارند که بشار اسد به طور نامحدود در بخش وسیعی از سوریه قدرت را برعهده داشته باشد درست همانقدر که او و آنها میتوانند مدیریت کنند.
از نظر پوتین، حضور کنونی اسد بر سر قدرت سرزنشی برای واشنگتن است. او میخواهد اوباما را مجبور کند تا در ائتلاف ضدداعش به اسد بپیوندد. از نظر ایران نیز یک سیستم فدرال یا یک دولت کوچک در غرب سرزمین سوریه باعث میشود توانایی تهران برای حمایت از حزبالله لبنان مستدام شده و تهدیدات موشکی و راکتیاش علیه اسرائیل حفظ شود.
هنری کیسینجر و ریچارد هاس تا حد زیادی مذاکرات درباره آینده سوریه و نقش روسیه در آن را پربارتر و تکمیلتر کردهاند. در دورنمای تحلیلهای این دو شخص، بسیاری از موضوعات متقاعدکننده، مفید و کاملاً دقیق و بجا هستند. نظرات آنها درباره تلفیق حکومت و دولت مایه تاسف اما قابل درک است درست همانطور که دولت اوباما به این مساله به عنوان یکی از چندین بهانهاش برای اجتناب از حفاظت از غیرنظامیان سوری در برابر اقدامات کشنده حکومت دمشق اشاره میکند.
این تئوری که رفتن اسد به معنای روی کار آمدن البغدادی است، به کل اشتباه است. اما با توجه به سیاست کنونی آمریکا، این دلیل و برهانی است که قطعاً استفادههای خودش را دارد.»
http://jomhourieslami.net/?newsid=69554
ش.د9405011