تاریخ انتشار : ۱۷ ارديبهشت ۱۳۸۷ - ۱۱:۴۴  ، 
کد خبر : ۲۹۲۵۲
بازخوانی زندگی سیاسی احمد قوام، نخست‌وزیر ساقط در 30 تیر

جان باختن قمارباز سخت‌جان


محمدحسین روانبخش

در میان دولت‌های تشکیل شده پس از انقلاب مشروطه در ایران، دولت‌هایی با عمر کوتاه کم نیستند اما دولتی که قوام‌السلطنه در 28 تیر 1331 تشکیل داد کم‌ عمرترین دولت تاریخ ایران است که فقط 3 روز دوام داشت و حتی فرصت این را نیافت که به مجلس معرفی شود. احمد قوام از رجال قدیمی قاجاریه که فرمان مشروطیت با دستخط زیبای شکسته نستعلیق او نگاشته شده، آمده بود تا برای پنجمین بار ردای صدارت را به تن کند و جایگزین دکتر محمد مصدق شود اما صدارت او، این بار نه تنها عمری کوتاه داشت بلکه پایان حیات سیاسی او را که در دوران سلطنت پنج پادشاه به تناوب در صحنه سیاست حضور داشت، رقم زد. گویی قوام که در قمار تبحر داشت، در این نوبت شکستی سخت خورد و همه داشته‌های خود در سیاست را جای گذاشت و رفت.

قوام‌السلطنه که بود؟

احمد قوام متولد 1256 شمسی از تبار محسن‌خان آشتیانی از ملاکان و دیوانیان بنام ایران بود که در دوران حکومت نادرشاه افشار و کریم‌خان زند ثروت و مکنت بیکرانی به هم زد و بازماندگانش، نسل در نسل در دربار سلاطین خدمت کردند. جد او میرزا تقی‌خان قوام‌الدوله و پدربزرگش میرزا محمد بود که در دوره ناصرالدین شاه عنوان وزارت خراسان را داشت. میرزا ابراهیم خان معتمدالسلطنه پدرش هم در دوره ناصرالدین شاه مستوفی آذربایجان بود و مدتی نیز به حکومت گیلان و قزوین رسید. با این همه معروف‌ترین رجال خاندان قوام عبارت بودند از:

1- میرزا علی‌خان امین‌الدوله، دایی او که یکی از معروفترین چهره‌های عهد ناصری و مشروطه است. امین‌الدوله برنامه خطیر تدارک نخستین سفر ناصرالدین شاه به فرنگ را به‌عهده داشت. مدتی ریاست دارالشوری کبری را عهده‌دار بود و بعد هم پیشکار آذربایجان شد تا این که در سال 1277 شمسی صدراعظم ایران شد.

2- وثوق‌الدوله برادر بزرگتر قوام هم نخست‌وزیر دوران سلطنت احمد شاه بود که نامش با قرارداد ننگین 1919 بین ایران و انگلیس گره خورده است! قراردادی که میان او و سفیر انگلیس به امضا رسید و براساس آن، انگلستان قیم ایران می‌شد!

احمد قوام هم در دوره ناصرالدین شاه با عنوان منشی به دربار راه یافت. در دوران مظفرالدین شاه و صدارت عین‌الدوله منشی مخصوص صدراعظم شد و از همان زمان با مشروطه‌خواهان سر و سری داشت. پنج روز پس از سقوط عین‌الدوله که نشانه چیرگی آزادی بر استبداد بود، بالاخره مشروطه به پیروزی رسید و در 14 مرداد 1285، قوام سینی بلور مستطیلی را که لوازم تحریر شاه در آن جای داشت پیش کشید و در حضور شاه روی زانو نشست و فرمان مشروطیت را با خط خوشی که در آن شهره بود، نوشت. آن‌گاه فرمان را برای شاه خواند و او و اعلم‌الدوله چند بار گفتند: «قربان توشیح بفرمائید، مبارک است» و شاه بدون تامل چنین کرد.

با مرگ مظفرالدین شاه و شروع سلطنت محمدعلی شاه و دوران استبداد صغیر، قوام به اروپا رفت و در آنجا ماند و پس از سقوط محمدعلی شاه در 25 تیر 1288 به ایران برگشت و در کابینه‌های مشروطه به تناوب مقام وزیر داخله، جنگ، عدلیه و مالیه را به دست آورد. در دهم بهمن 1296، با فرمان مستوفی‌الممالک صدراعظم، قوام‌السلطنه والی خراسان و سیستان شد تا این که پس از کودتای سوم اسفند 1299 توسط سیدضیاء و رضاخان میرپنج، قوام نیز همچون بسیاری از رجال زندانی شد. روز سیزدهم نوروز 1300 شمسی به فرمان سیدضیاء بازداشت و به دنبال مصادره اموالش، راهی زندان تهران شد اما تقدیر آن بود که دقیقا دو ماه بعد، کابینه سیدضیاء سقوط کند و احمد قوام از زندان به صدراعظمی و جانشینی سیدضیاء برسد!

سیزده خرداد 1300، شاهزاده شهاب‌الدوله به میان زندانیان سیاسی سیدضیاء رفت که تمامی آنها رجال اصلی ایران قبل از کودتا بودند. او در اتاقی خلوت، پیام احمدشاه را به قوام‌السلطنه رساند که «اگر قول می‌دهی با انگلیس‌ها سازش نکنی، صندلی صدارت در انتظار توست». قوام قول داد و با شهاب‌الدوله از پله‌های کاخی که دو سه ماهی به‌عنوان زندان استفاده می‌شد، پائین رفت و عصر همان روز در کاخ گلستان پس از 5 ساعت گفت‌وگوی خصوصی با شاه، فرمان صدارت گرفت.

کابینه‌های قوام‌السلطنه

قوام‌السلطنه از 1300 تا 1331 جمعا پنج‌بار به‌عنوان صدراعظم یا نخست‌وزیر حکم گرفت. کابینه اول او در 14 خرداد 1300 در حالی تشکیل شد که از نظر بسیاری، قوام شانسی برای صدارت نداشت زیرا اولا انگلیسی‌ها در آن تاریخ چندان با او موافق نبودند ثانیا هنوز فضای سیاسی ایران سرشار از تنفر از وثوق‌الدوله، برادر بزرگتر او بود که می‌خواست قرارداد 1919 را اجرا کند ثالثا احمدشاه نفرتی از او داشت. قوام پنج سال قبل از مقام والی خراسان، حکم شاه مبنی بر تحویل حکومت خراسان به صمصام‌الدوله را نپذیرفته بود و به فحاشی و توطئه علیه احمدشاه پرداخته بود، اما بازی تقدیر چنین بود که علی‌رغم همه این‌ها، از زندان به صدارت برسد و همان روز اول تلگراف همسرش را روی میز صدارت ببیند که با ذلت از نخست‌وزیر قبل (سیدضیاء) تقاضا کرده بود که برای زنی آواره که شوهرش در زندان است و اموالش به تاراج رفته و خانه‌اش مصادره شده، جایی پیشنهاد کند که مجبور به سکونت در خانه غیر نباشد!

کابینه اول قوام، نخستین دولتی بود که قصد جلب آمریکائیان را داشت و تا حدودی موفق به گشودن پای آنها به ایران گردید. این دولت پس از هشت ماه کار سخت و حساس، بر اثر مخالفت‌های سفارت انگلستان که از اخراج مستشاران مالی خود و استخدام دکتر میلیسپو و همکاران آمریکایی‌اش به خشم آمده بود در 2 بهمن 1300 سقوط کرد. یکی از آخرین ضربه‌هایی که بر پیکر این دولت وارد آمد، اعلام مسافرت احمدشاه به اروپا بود که با تمام اصرار قوام و دیگر رجال، بر آن مصر ماند. در این دولت، محمد مصدق مدتی وزیر خارجه و سپس وزیر مالیه بود و سردار سپه (رضاشاه آینده) وزیر جنگ بود؛ وزیر جنگی که کسی قدرت جابه‌جایی‌اش را نداشت.

چهار ماه بعد با سقوط دولت مشیرالدوله، یک بار دیگر احمد قوام در 17 خرداد 1301 نخست‌وزیر شد. این بار او با حمایت مرحوم مدرس در مجلس به این مقام رسید تا شاید بتواند مانع از ترکتازی سردار سپه و طرفدارانش شود. او هم با تشکیل دولت، سه تن از همکاران رضاخان (تیمورتاش، جم و نیرالملک) را به دولت راه نداد و با در دست گرفتن وزارتخانه‌های خارجه و داخله به قدرت‌نمایی در برابر سردار سپه پرداخت که کسی توان برداشتنش از وزارت جنگ را نداشت!

برای سیاست خارجی نقشه قوام تعقیب سیاست‌هایی بود که در دوره اول صدارتش آغاز کرده بود. باز کردن پای آمریکایی‌ها به ایران و مقاومت در برابر سلطه انگلیسی‌ها (طرفداران سردار سپه) ولی در سیاست داخلی، مشکل بزرگی در برابر او قرار داشت که زیاده‌خواهی‌های رضاخان بود. شانزده ماه پس از کودتای سیاه اسفند 1299 و حضور رضاخان قزاق در صحنه سیاسی تهران، هیچ عاملی نمی‌توانست بر جاه‌طلبی‌های او لگام بزند و دولت هر روز با وزیر جنگ در کشمکش بود تا اینکه با نطق معتمدالتجار و سیدحسن مدرس در مجلس علیه اقدامات غیرقانونی وزیر جنگ، اختلاف علنی شد و نظامیان تحت امر رضاخان به مانور نظامی در خیابانها پرداختند و بیم کودتایی دیگر، تهران را فرا گرفت. رضاخان هم استعفایی ظاهری داد که اوضاع را تشدید کرد. همه این اتفاق‌ها در غیاب احمدشاه که در فرنگ بود، می‌افتاد. بالاخره ولیعهد میانجی‌گری کرد و میان قوام و سردار سپه آتش‌بس موقتی اتفاق افتاد. قوام در روزهای بعد، از قدرت خود بهره گرفت و قانون محاکمه وزیران را به مجلس برد که براساس آن هر وزیری که برخلاف قانون کشور، اقدام کند، محاکمه و سپس عزل و حبس می‌شد. این قانون برای ترساندن وزیر جنگ بود اما تنها کسی که نترسید، او بود!

استعفای قوام در 7 بهمن 1301 از صدارت که در پی کشمکش‌هایی که در مجلس صورت گرفت، از نتایج دوره تازه از فعالیت‌ مشترک رضاخان و سفارت انگلیس بود که تاثر بسیاری از مردم و رجال سیاسی را برانگیخت. قوام در دوران زندگی طولانی سیاسی خود هیچگاه به اندازه بهمن 1301 که از نخست‌وزیری استعفا داد، محبوب نبود.

هشت ماه پس از آن، در شانزدهم مهرماه 1302 قوام به اتهام توطئه و طرح‌ریزی برنامه ترور رضاخان بازداشت شد ولی با پادرمیانی احمدشاه، وزیر جنگ موافقت کرد که قوام را ـ که در این فاصله از طرف مردم تهران به نمایندگی مجلس پنجم رسیده بود ـ آزاد کند، مشروط بر آنکه او بلافاصله کشور را ترک کند و به اروپا برود. بیست روز بعد رضاخان سردار سپه، بالاخره نخست‌وزیر شد.

چند سال بعد، بعد از تاج‌گذاری رضاشاه (سردار سپه سابق) با وساطت فروغی و وثوق‌الدوله، قوام به ایران بازگشت و اجازه یافت در تبعیدی خود خواسته در املاک لاهیجانش زندگی آرامی را سپری کند اما در همین میان اقداماتی با کمک آلمان برای کودتا علیه رضاشاه طرح‌ریزی می‌کند که خیلی جدی نشده و به جایی نرسید.

در شهریور 1320، انگلیسی‌ها در پی اشغال ایران توسط متفقین، رضا پهلوی را که خودشان به قدرت رسانده بودند، به‌عنوان اسیر جنگی از ایران خارج و به جزیره موریس تبعید کردند و سلطنت را به پسرش محمدرضا دادند! در 18 مرداد 1321 قوام همچون همیشه با ابتکارهای شخصی و رسته‌بندی، پس از بیست سال دوباره کسوت صدارت پوشید.

شب پیش از آن که مجلس به او رای تمایل دهد، قوام در قصر خود که با ثروت بیکرانش آن را از عتیقه‌های گرانبها، قالی‌های ابریشم‌باف و تابلوها و تزئینات اروپایی، چینی و روسی آراسته بود، ضیافت مفصلی برپا داشت که در آن تمام بزرگان مملکت، پیران مانده از دوران مشروطیت و سفیران خارجی مقیم تهران و فرزندان رجالی که روزگاری با او همکار بودند، شرکت داشتند. قصر او چند قدم بالاتر از کاخ‌هایی که رضاشاه برای خود و فرزندانش ساخته بود، چشم سفیران را خیره کرد. شاه جوان هم یک ساعتی در این مهمانی حاضر شد و در آنجا اشرافیتی دید که در کاخ‌های پدرش وجود نداشت.

قوام‌السلطنه این بار هم در دوران 6 ماه صدارت خود همان سیاست قبلی را ادامه داد ولی این بار رو در روی دربار قرار داشت که علیه دولتش توطئه می‌کردند. گویی تاریخ تکرار شده بود. بیست سال پیش قوام که دومین نخست‌وزیر پس از کودتای سوم اسفند بود در برابر رضاخان و عواملش ایستاد. درباریان به یاد داشتند که رضاشاه همواره کینه عجیبی از این اشرافی متفرعن به دل داشت. با حوادث دوره نخست‌وزیری سوم قوام، محمدرضا نیز همچون پدرش از اقوام متنفر شد.

قوام بار دیگر در 3 بهمن 1324 نخست‌وزیر شد و این بار دولتش عمری نزدیک به 2 سال داشت. در این دوران او توانست مذاکراتی با دولت‌های آمریکا، انگلیس و روسیه داشته باشد و آنها را به قبول خروج نظامی از ایران برساند. در تمام این دو سال او با دربار جنگید و شاه جوان را به شدت آزار داد و با رفتار اشرافی‌اش آزرد. نقل می‌کنند که زمانی که او از سفر شوروی و مذاکره با استالین بازگشت، هیچ کس در ایران نمی‌دانست حاصل مذاکره چه بوده است. قوام از فرودگاه به کاخ شاه رفت و با ذکر کلیاتی کم ارزش سر او را گرم کرد و به بهانه این‌ که از رنج راه خسته و فرسوده است، زود رفت و جلو در، در توجیه بی‌اطلاع گذاشتن او از مذاکرات مسکو گفت: آخر قربان من پیر شده‌ام، من زمانی فعالیت‌های سیاسی را شروع کردم که سی‌ سال به تولد اعلی‌حضرت مانده بود. روزی مظفرالدین شاه به من گفت:.... و این یادآوریهای قوام از شاهان قاجار که با احترام هم از آنان یاد می‌کرد و اشارات او به تجربیاتش، آتش در دل فرزند رضاشاه می‌زد. به‌خصوص که گاه داستانهایی از دوران صدارت خود می‌گفت که رضاخان در آن وزیر بود و زیردست قوام‌السلطنه می‌ایستاد! شاه 26 ساله از یاران پدرش شنیده بود که قوام گاه بر سر رضاخان فریاد می‌کشیده و دو بار قصد کشتن او را داشته است.

بالاخره شاه، خواهرش اشرف و درباریان توانستند با جلب نظر وزیران کابینه، دولت قوام را ساقط کنند. وزیران دولت بر اثر توافق با دربار دسته جمعی استعفا دادند. قوام می‌خواست دولتی دیگر تشکیل دهد که مجلس هم پیغام داد که رای اعتماد نمی‌دهد. قوام هم اعلام کرد به مجلس می‌رود تا دوباره رای اعتماد بگیرد اما نتیجه چیزی نبود که او تصور می‌کرد. در 5 دی 1326 قربانی شد و شاید بهتر بود که در همین تاریخ از سیاست کناره‌گیری کند و به زندگی اشرافی و تفریحاتش چون قمار برسد، اما چنین نکرد.

پایان عمر سیاسی قوام

پنج سال بعد در اوج هیاهوی نفت در ایران (1331)، زمانی که مصدق بر اثر توطئه‌های دربار و شاه بنا به روش خود، استعفا را برگزید، او بر اثر رفاقت، تازه با اشرف دوباره نخست‌وزیر شد. اشرف و مادرش، شاه را قانع کرده بودند که این پیرمرد قوی تنها راه مشکل اوست.

روز 29 تیر، قوام بیمار و در بستر مرگ که تازه جان گرفته بود، شیک و سرحال کار را آغاز کرد. نخستین حرکت آشکار او، نوشتن اعلامیه‌ای بود که در رادیو خوانده شد: «کشتی‌بان را سیاستی دیگر آمد». اما این چنین نشد، قیام مردمی 30 تیر که ماحصل اتحاد نیروهای مذهبی و ملی بود حتی نگذاشت لیست دولت پنجم قوام به مجلس برسد.

قوام در عصر 30 تیر استعفا داد و مخفی شد. چند ماه بعد وزارت دادگستری دولت بعد لایحه‌ای را که جهت تعقیب قانونی قوام تنظیم شده بود در اختیار مجلس قرار داد که مورد تصویب قرار گرفت و او مورد بازجویی قرار گرفت و از اموالش لیست‌برداری شد.

تقدیر چنین بود که سه سال بعد در 31 تیر 1334 احمد قوام در بستر بیماری بمیرد اما او در مقام سیاستمدار سه سال پیش از آن مرده بود.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات