(روزنامه ايران ـ 1395/10/16 ـ شماره 6400 ـ صفحه 3)
در این نشست که با همکاری نشر فلات، نشریه سیاستنامه و انجمن علومسیاسی ایران برگزار شد، دکتر رضا داوری اردکانی رئیس فرهنگستان علوم ایران، دکتر سیدجواد طباطبایی مدیر گروه فلسفه مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، دکتر حکمتالله ملاصالحی استاد باستانشناسی دانشگاه تهران، دکتر داوود فیرحی عضو هیأت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، دکتر عباس آخوندی وزیر راه و شهرسازی و دکتر موسی غنینژاد عضو هیأت علمی دانشگاه صنعت نفت به ایراد سخنرانی پرداختند و به ایران به مثابه یک مسأله فلسفی و سیاسی نگریستند.
در پایان این نشست نیز از جشننامه سیدجواد طباطبایی «فیلسوف سیاست» و همچنین مجموعه مقالات او با عنوان «فلسفه و سیاست» رونمایی شد. این کتاب دربر دارنده مجموعه مقالات و گفتوگوهای منتشر شده سید جواد طباطبایی است که در فاصله سالهای ۱۳۶۳ تا ۱۳۸۳ در نشریات ایرانی منتشر شده است و در سه بخش «اسلام و ایران»، «فلسفه هگل» و «سنت و تجدد» از سوی انتشارات فلات به دست مخاطبان رسیده است.
قلندر دو اقلیم
دکتر حکمتالله ملاصالحی معتقد است مادامی که ملتی نداند کجای تاریخ ایستاده است، متعلق به چه تاریخی است، ریشههایش کجا است، به قبله کدام ارزشها رجوع دارد و با چه عالمی معاصر است، خوابآلود، خوابگرد و خطرناک میشود؛ چراکه در این صورت هر هویت و اصالتی برای آن ملت بیمعنا میشود. وی در این راستا، گریزی به تاریخ زد و گفت: «در تاریخ تجربه کردهایم که ارزشهای نو، بتهای کهن را شکستهاند؛ به تعبیری، پرسشهای تازه، پاسخهای کهن را از میان برداشتهاند.»
به زعم او، ما در یکی از زلزلهخیزترین اعصار تاریخ بشر زندگی میکنیم و در همین سه دهه اخیر، تاریخ چنان تغییر کرده است که گویی چند تمدن بزرگ را پشت سر گذاشتهایم. تا پیش از دوره جدید همه تمدنها در درون جغرافیای تاریخی خود زندگی میکردند اما وقوع زلزله فرهنگی و فکری در غرب، تداخلهای عجیبی ایجاد کرد.
برخی از افراد در این طوفان استحاله شدند اما اندکهایی مسیرها را تغییر دادند و کوشیدند تا از این فضا تبیینی ارائه کنند. واقعیت این است که تاریخ را همین اندکها تغییر میدهند؛ آنها که میپرسند در کجای تاریخ ایستادهاند؟ و «ایرانی بودن» به چه معنا است؟
او معتقد است که شأن «ایرانی بودن» را سید جواد طباطبایی فهمید و باوجود اینکه در دو گفتمان متفاوت زندگی کرد اما یکی را خوب فهمید و به دیگری بخوبی وفادار ماند و درهمین راستا، ملاصالحی، طباطبایی را «قلندر دو اقلیم» خواند. وی در پایان بحث خود تأکید کرد که پرداخت به مسأله ایران از سوی طباطبایی به هیچ عنوان به معنای ناسیونالیسم نیست بلکه مسأله واقعیتها و خطرها است، چیزی که خیلیها نمیبینند و نمیدانند.
تبدیل «ایرانپرستی فانتـــــــــــزی» به «ایرانشناسی فلسفی»
دکتر داوود فیرحی که سابقه شاگردی طباطبایی را در کارنامه خود دارد، سخنرانی خود را از جنس «خاطره» خواند و در این راستا، به سالهای 69 تا 73 اشاره کرد که در دانشگاه تهران دانشجو بود و گفت: «آن زمان که دانشجوی لیسانس بودم، آوازه طباطبایی بتدریج در حال همهگیر شدن بود و دیدگاههای او، نشان از تولد یک اندیشه بزرگ داشت و واضح بود که این اندیشه ادامهدار خواهد شد و از قضا این مهم نیز محقق شد.»
به باور او، حضور طباطبایی در دانشکده علوم سیاسی دانشگاه تهران، یک نعمت بود چراکه فضای حاکم بر دانشگاه در آن زمان، تحت تأثیر دیدگاههای تاریخی قرار داشت و در گفتمان جامعهشناسی نیز بیشتر دو گرایش حاکم بود؛ یکی گرایشهای مارکسیستی (چپ به معنای عام) که برآمده از آرای دکتر حسین بشیریه بود و دیگری گرایشهای غیرمارکسیستی برآمده از دیدگاههای دکتر احمد نقیبزاده؛ در این میان، حلقه مفقوده «اندیشهسیاسی» بود که با آمدن طباطبایی این حوزه نیز در دانشکده پا گرفت.
فیرحی حضور طباطبایی را از این جهت مهم میدید که باعث طرح موضوع «اسلام، ایران و تجدد» در درون یک مثلث فکری شد. به عقیده او، طباطبایی توانست مسائل امروز را به پرسشهای فلسفی بدل کند؛ به تعبیری، «ایرانپرستی فانتزی» را به «ایرانشناسی فلسفی» بدل کرده است و این، گام بسیار ارزشمندی است. فیرحی در این باره تصریح کرد: «ایران و مسائل ایران، مفهوم وطن، مفهوم حکومت ملی، دولت مدرن، مشکلات دولت مدرن و از همه مهمتر زمینه و راههای گذار از سنت به مدرن؛ اینها مباحثی بود که در قالب پرسشهای خوب فلسفی از سوی طباطبایی مطرح شد.»
وی با بیان اینکه ادبیات طباطبایی هیجانی را در تاریخ فکر برانگیخت، افزود: «ایدههای او موضوعی برای گفتوگو شد و در این میان، دو گروه شکل گرفتند؛ یکی طرفداران طباطبایی که میکوشیدند ادبیات او را مستند کنند و دیگری مخالفان او که میکوشیدند تولیداتی در جهت نفی دیدگاه او ارائه کنند.»
وی در پایان تأکید کرد که اندیشههای بزرگ با مشکلاتی مواجه میشوند؛ به طوری که گروهی صرفاً بر بخشی از تفکر یک متفکر و گروه دیگر، بر بخش دیگری از آن متمرکز میشوند که خود آسیبی بسیار بزرگ است و این اتفاق در مورد اندیشههای سید جواد طباطبایی در حال رخ دادن است به طوری که برخی تنها بر قسمت «ایرانگرایی» وی تمرکز کردهاند در حالی که اندیشه یک متفکر را باید به عنوان یک مجموعه نگریست.
غربت ایران در ایران
از نکات قابل تأمل این نشست، حضور چهرهای اجرایی و دولتی در میان اهالی اندیشه بود؛ دکتر عباس آخوندی، وزیر راه و شهرسازی نیز از جمله افرادی بود که در بزرگداشت دکتر طباطبایی حضور پیدا کرد و در صحبت کوتاه خود تأکید کرد که به عنوان کسی که به توسعه ایران میاندیشد، نمیتواند به مسأله ایران و افرادی که در این زمینه تأملورزی کردهاند، بیتفاوت باشد.
به زعم او، ما کمتر فهم روشنی از مسأله ایران در دستگاه سیاستگذاریمان داشتهایم و علت پارهای از مشکلات امروز ما، نشناختن مسأله ایران است. اندیشه ایرانشهری از آن جهت مهم است که هر مسئول سیاسی و فرهنگی بداند ایران کجاست؟ او معتقد است مشکل ما «غربت ایران در ایران» است و در این راستا، از دکتر سید جواد طباطبایی به خاطر بازخوانی مسأله ایران تشکر کرد.
طباطبایی با پرداخت به مسأله ایران، نوری بر تاریخ کشور تاباند
دکتر داوری اردکانی که در فضای اندیشگی با عنوان «فیلسوف فرهنگ» شناخته میشود، در این جلسه کوشید تا به ابعاد فکری فردی بپردازد که عنوان «فیلسوف سیاست» را بر خود دارد. وی در ابتدای سخنرانی خود به زمان آشناییاش با طباطبایی گریز زد و گفت: «در اوایل انقلاب، کتابی به نام «فارابی» نوشتم.
این کتاب در دانشکده ادبیات چندان مورد اقبال واقع نشد اما در دانشکده حقوق بسیار مورد توجه قرار گرفت و دکتر طباطبایی یادداشتی در مورد این کتاب در یکی از مجلات آن زمان، منتشر کرد و در آن، بسیار مرا مورد لطف قرار داد. وقتی آن یادداشت را خواندم به یکباره یک حس نزدیکی و پیوند روحی با او در من شکل گرفت.»
سپس داوری این پرسش را طرح کرد که «چرا من به «فارابی» توجه کردم؟ و چرا طباطبایی به کتاب من اقبال نشان داد.» وی علت این امر را در دو نکته ذکر کرد؛ نخست اینکه، هر دو به سیاست میاندیشند و دوم آنکه هیچیک به طرفداری از ایدئولوژی خاصی نمیپردازند. او تأکید کرد «درباره سیاست نوشتن» با «عضو حزبی سیاسی بودن» تفاوت دارد و اگر پیوسته اصرار دارد که «سیاسی نیست» این سیاسی نبودن به معنای در مورد سیاست نوشتن نیست.
او معتقد است تنها قومی که بعد از یونانیان، فلسفه را فراگرفت، ایران بود و از چرایی این امر پرسش کرد و در پاسخ به این نکته اشاره کرد که «احتمالاً بین ایران و فلسفه نیز این احساس نزدیکی حاکم است.»
داوری مجدداً به بحث فارابی بازگشت و گفت: «معتقدم فارابی موفق نشده است که در سیاست ایران راهی را باز کند و مدینه فاضله او در سیاست ایران راه به جایی نبرده است؛ از این رو بود که اندیشههای او در باب سیاست را رها کردم. اما طباطبایی نوشتن برای سیاست را ادامه داد و با تأکید بر مسأله ایران، نوری را بر تاریخ کشور تاباند.»
وی با بیان اینکه اهل تتبع در باب ایران نیستم، گفت: «من در ارتباط با ایران مطالعه چندانی نداشتهام اما اهل تجربه هستم. من ایرانی هستم و جدا از ایران نمیتوانم خود را تصور کنم و ایران برای من یک مفهوم انتزاعی نیست و اگر بخواهم از ایران بگویم، خواهم گفت که ایران ایستاده و ماندگار است.»
او همچنین تأکید کرد که به رها کردن مدرنیته قائل نیست چرا که اساساً نمیتوان مدرنیته را رها کرد، اما باید به این نکته توجه داشت که آرزوهای فردی و حقوق بشر مادامی برآورده میشود که «امکان»ها را در نظر بگیریم و «تفکر» این مهم را محقق میکند.
زدن برچسب ناســــــــــــیونالیسم بر طباطبایی باوری لغو است
دکتر موسی غنینژاد، آرای طباطبایی را در دو دسته نشاند؛ به زعم او، بخشی از دیدگاههای طباطبایی به انعکاس اندیشههای سیاسی و فلسفی غرب در ایران و بخش دیگر به تأملات او در باب مسأله ایران برمیگردد.
وی همچنین مفهوم «جدید در قدیم» که از سوی طباطبایی مطرح شده است را در حد یک تئوری جدید دانست که نه تنها در سطح ایران بلکه فراتر از آن هم قابل بحث است.
به زعم او، آنچه طباطبایی در ارتباط با ایران عنوان کرده است، کار جدیدی است چراکه ما امروز با نوع جدیدی از ملیت و آگاهی مواجه هستیم.
وی در پایان تأکید کرد که زدن برچسب ناسیونالیسم بر آرای طباطبایی باوری لغو است چراکه ما ناسیونالیسم نداریم و اتفاقاً کاربرد این واژه خود، کاری وارداتی است و آنچه طباطبایی در پروژه خود دنبال میکند، بحث «ایرانیت» است و ما اگر خواهان آزادی هستیم، باید این نکته را محل توجه داشته باشیم که آزادیخواهی، بدون هویت معنایی ندارد و بحثی انتزاعی است.
http://www.iran-newspaper.com/newspaper/page/6400/3/165570/0
ش.د9503297