(روزنامه جمهوري اسلامي ـ 1395/12/03 ـ شماره 10816 ـ صفحه 11)
زمانی که در سال 1334 ژان ماری لوپن، سیاستمدار دست راستی افراطی، یک کرسی در مجلس ملی فرانسه به دست آورد، آن هم نه در دورانی که اصلا حزب جبهه پیشرو ملی وجود نداشت، بلکه به عنوان یک عضو جوان فعال پارلمان برای یک جنبش پوپولیستی سابق، یعنی پوژادیست ها؛ دو چیز را هرگز تصور نمیکرد، اول این که روزی فرا برسد که از یک گروه کوچک روستایی که به مخالفت با ساختار نظام حاکمیتی، به واسطه شعارهایی نظیر نگاه به فراموش شدگان فرانسه یا حمایت از تحقیرشدگان فرانسه، صاحب 52 کرسی پارلمانی شود و نهایتا هم حزب جبهه پیشرو ملی خود را تاسیس کند. جبهه پیشرو ملی که هنوز هم با شعارهای دهه 50 میلادیش، خود را به یکی از مهمترین احزاب پوپولیست کنونی در اروپا بدل کرده در انتخابات منطقهای 1395 فرانسه حدود 28 درصد آرای مردمی را به کیسه خود ریخت. لوپن در انتخابات درون حزبی خود از دختر خودش شکست خورد، این مهم که در 1391 اتفاق افتاد، سبب شد تا درحال حاضر دخترش "مارین" سکاندار حبهه ملی شود. کسی که منتقدانش او را فاشیست میدانند. اما چه وی فاشیست باشد چه نباشد، نمیتوان قدرت پوپولیستیش را که حالا پشتیبانانی محکم بین جوانان، هم جنس گرایان، زنان و... به واسطه اندیشه هانی شونیستیی و ضداسلام گرایانهاش که اتفاقا هم روبه فزونی است، نادیده گرفت. ایپسوس نشانه این افزایش قدرت را در اعلام نظری کارشناسی شده بیان کرد، براساس نتایج نظرسنجی موسسه ایپسوس، میزان جلب نظر و آرای مردم فرانسه نسبت به لوپن و سیاستهایش 29 درصد بوده که حتی نیکولا سارکوزی، رئیسجمهور پیشین فرانسه که نامزد حزب جمهوری خواهان بود، 8 درصد کمتر از او است. این آمار آغاز هشداری بود که سرانجامش به شکست در انتخابات درون حزبی سارکوزی از فیون و ژوپه رسید و باعث شد که او برای همیشه از دنیای سیاست خداحافظی کند.
سارکوزی که در زمان قدرت گیری خود معتقد بود دوران پوپولیستی گولیسم (شارل دوگل) به سرآمده و به جای آن پوپولیسم سارکوزیستی را به عرصه سیاسی وارد کرد، جریانی که بر جذب فرانسویها در کانون خوانشی فرانسویهای مدرن، متمدن یا مترقی میگشت و با گرد آوردن تمام نیروهای راست، هواداران جبهه پیشرو ملی و لوپن، سوسیال لیبرالها، احزاب مستقل و حتی جناح میانه رو، به قدرت رسید اما در ادامه این راه از رسیدن به قدرت از طریق انتخابات سال جاری میلادی بازماند. پوپولیسم سارکوزی امروز دیگر جواب نمیدهد و باید به دنبال نسخه جدید آن گشت، نسخهای که دیگر در سیاستهای نه تنها سارکوزی که حتی اولاند هم یافت نمیشود و شاید که نگرانیش درگفتگوی 26 آذر 1395 با فرانس 24 از نفوذ موج پوپولیستی، بعد از جدایی انگلستان از اتحادیه اروپا و انتخاب ترامپ در آمریکا به داخل خاک فرانسه نشانه بارز همین امر باشد. وی در ادامه همان مصاحبه اذعان کرد که انتخابات سال جاری فرانسه رنگ و بویی به شدت پوپولیستی به خود گرفته است و آن را یک تهدید دانست.
اما این پوپولیسم به قدری در رسیدن افراد و احزاب به قدرت در خوانش امروز عرصه و صحنه سیاسی تاثیرگذار عمل میکند که هر دو حزب اصلی فرانسه یعنی سوسیالیستها و جمهوری خواهان هم با شدت بیشتری پیگیر آن در کارزارهای انتخاباتیشان هستند. در همین راستا چیزی که درباره رقابت ابتدایی راست میانه ماه گذشته جالب توجه بود این بود که این میانه گرایان نبودند که پیروز شدند بلکه این تبلیغات انتخاباتی فرانسوا فیون بود که کارساز افتاد چرا که پوپولیسم او به شدت بر مسائل اجتماعی، مهاجرت و هویت فرانسوی، در کنار طرحهای سخت گیرانه برای اصلاح اقتصاد فرانسه تمرکز داشته و در رقابت اولیه با آلن ژوپه که شعارهای میانه روتر، لیبرالتر و فراگیرتری را برای رای دهندهها ارائه میکرد، رای قابل توجه 66 درصدی را برایش به ارمغان آورد.
ازسوی دیگر بنوا آمونی هم که با پیروزی بر مانوئل والس اکنون نامزد رسمی سوسیالیستهای فرانسوی برای تصدی پست ریاست جمهوری شده هم به این بیماری مبتلاست، چراکه او هم در برنامههای انتخاباتی میان حزبی و همچنین برنامه اصلی برای کارزار دو دور بعدی خود، حول شعار تغییرات اساسی با طعم پوپولیستی میچرخد. اگر چه سوسیالیستها بخت خود را برای زمامداری کم رنگ میبینند اما آنها هم برای جمع کردن رای بیشتر، پیشه کردن پوپولیسم را فراموش نکردهاند. البته علاوه بر خوانش پوپولیستی جبهه پیشرو ملی و دو حزب اصلی، بازیگر چهارمی هم این خوانش را در پیش گرفته؛ امانوئل ماکرون، وزیر سابق اقتصاد 38 ساله که پیشتر در سال جاری دولت سوسیالیست را ترک کرد تا به عنوان یک نامزد مستقل از جناح چپ و راست در انتخابات شرکت کند و به همین واسطه خود را به عنوان یک چهره تازه معرفی کرده است. او هم وقتی که نامزدی خود را اعلام میکرد با جملاتی از رنگ و بوی پوپولیسم ساختار حاکمیتی را زیر سوال برد و ادعای پوچی آن را داشت.
اما درگیر ودار این افزایش رضایت مردمی از موج پوپولیسم نباید دلایل و ریشههای این گرایش امروز مردمی در سطح جهان و همچنین به کارگیری سیاستمداران از این راهکار را نادیده گرفت. رکود و سکون اقتصادی مابعد 1386 که هنوز هم آثارش در جامعه جهانی باقی است و ترس از این سکون مردم را به این باور رسانده که شاید احزاب قدیمی دیگر کارکرد و کارایی لازم را نداشته باشند. همچنین بازگشت به اندیشههای ناسیونالیستی آن هم در به قولی، متمدنترین جای دنیا، یعنی قاره سبز را نباید از نظر دور داشت. این مساله اکنون برای خود کلونی اتحادیه اروپا هم به بحرانی جدی بدل شده و موجودیت آن را زیر سوال برده است، از اختلافات هلندی زبانان و فرانسوی زبانان بلژیک تا احتمال جدایی اسکاتلند، ایرلند و ولز از بریتانیا، مسائل قومی و نژدادی مخصوص کشورهای حوزه بالکان، طرح جدایی شمال ایتالیا از جنوب آن و سیاستهای پوپولیستی برلوسکنی در این موازات حتی با توجه به این که قدرت حاکمیتی را دیگر در دست ندارد، از آن طرف مسئله اتا، باسک، بارسلونا و کاتالونیا در اسپانیا واندیشههای عوامانه خوزه ماریا آزنار، نخستوزیر این کشور همگی شاهدی بر این بحرانند. چنان که در آمریکا هم ترامپ با همین شعارهای قومی و نژادی بخشی از آراء را کسب کرد و به قدرت رسید یا انگلیسیها هم که با تمرکز بر هویت ناسیونالیستیشان توانستند از اتحادیه اروپا جدا شوند.
پس اگر امروز موج پوپولیسم فرانسوی روی پاشنه کلاسیکش میچرخد جای تعجب نیست؛ پوپولیسم امروز فرانسه بحث بیکاری، چالشهای معیشتی و اقتصادی ناشی از ضعف ساختاری و ماسائلی مانند مهاجرت را به بحث تداخل هویتی، نابودی و کم رنگی فرهنگی، از میان رفتن ارزشهای فرانسوی و بحثهای امنیتی گره زده است و امروز در پس این محورها، شعار فرانسه برای فرانسویها را سرلوحه برنامهها قرار داده است. پوپولیستها میگویند اگر فرانسه فرانسوی بماند میتواند قدرت سابق را باز یابد یا اینکه این فرانسویها هستند که باید تصمیم بگیرند آیا قدرت را به احزابی بسپارند که هویتشان را نادیده گرفته یا کسانی که به دنبال زنده کردن بحث هویت ملی و حفظ آن هستند؟ بنابراین دعوا بر سر این است که چه کسی فرانسوی است و چه کسی فرانسوی نیست؟ چه کسی را فرانسوی بدانیم و چه کسی را فرانسوی ندانیم؟ اتفاقا مارین لوپن بر همین نکات یعنی بحثهای ضدجهانی شدن، جدایی فرانسه از اتحادیه اروپا، مخالفت با حضور و ورود مهاجرین و محورهایی از این دست به شدت تاکید میورزد و نه تنها لوپن که فیون، ژوپه، ماکرون، بنوا آمون و... هم رسیدن به قدرت را از گذر این محمل میبینند.
در نهایت باید گفت که امروزه این شیوه قدیمی، پوسیده و نخ نما که سالهاست کپک زده اکنون دوباره مورد توجه قرار گرفته و سیاستمداران هم با کنار زدن کپکهایش سعی در مدرن جلو دادن این شیوه عملکردی دارند. بله پوپولیسم یک شیوه است نه یک چارچوب مدون و منظم فکری یا یک ایدئولوژی، و به واسطه همین خوانش ماکیاولیستیش، پوپولیسم میتواند به راحتی با هر نوع ساختار حزبی – جناحی و هر نوع تفکر سیاسی – اجتماعی خود را وفق و انطباق دهد. حال میخواهد این جناح و تفکر چپ سوسیالیستی، راست میانه، راست افراطی، حزب مستقل یا هر تفکر دیگری باشد، چرا که هدف کسب قدرت است نه برقراری دموکراسی و بالا بردن شعور و فهم دموکراتیک جامعه. در پایان باید پرسید که امسال (2017) با برگزاری ده انتخابات در کل جهان در پس این شیوه عملکردی که متاسفانه به همه جا سرایت یافته، چه سیاستمدارانی چه سیاستی چه ایدئولوژی و تفکری نه تنها در فرانسه که بر دنیای امروز حاکم خواهد شد؟
منبع: به نقل از دیپلماسی ایرانی
http://jomhourieslami.net/paper/?newsid=125680
ش.د9504018