زهرا کلهری
«پول مال ما است، اما مشکل شما است.» شاید این گفته خزانهدار سابق رئیسجمهور ریچارد نیکسون توجیه مناسبی باشد تا براساس آن نتیجه بگیریم که سقوط ارزش دلار پایان امپراتوری آمریکا نیست.
طرح بحث «سقوط دلار بدون استفاده از چتر نجات» در کنفرانس ریاض یک پرسش اساسی را بی جواب گذاشت: هزینه کاهش ارزش این اسکناسهای سبز رنگ که 35 سال است خود را به مبادلات اقتصادی جهان سنجاق کرده قرار است از جیب چه کسانی پرداخت شود؟ گرچه این سوال در اقتصاد درهم تنیده جهانی چندان پاسخ صریحی ندارد اما یک گزینه حتمی و قطعی را شامل خواهد شد و آن اینکه بازیگر اصلی این صحنه یعنی آمریکا از همین کاغذپارههای بیارزش، همچنان سود خواهد برد.
هشت سال و نیم پیش بود کهیورو متولد شد. هنگامی که برای نخستین بار جای واحدهای پول کشورهای اروپایی را گرفت، ارزش برابری آن معادلیک دلار و 17 سنت بود. در سال 2000یک یورو با 80 سنت آمریکا برابری میکرد اما پس از آن ارزش یورو نسبت به دلار بیش از 40 درصد بالا رفت. از دلایل اصلی افزایش ارزش یورو، تثبیت رشد اقتصادی کشورهای عضو اتحادیه اروپا و نیز افزایش مجدد نرخ بهره بانک مرکزی اروپا گفته میشود: وضعیتی که در آمریکا کاملاً برعکس تعبیر میشود اما با این حال زود قضاوت نکنید حتی اگر همه چیز ظاهراً به سود یورو و به زیان دلار باشد، شاید این نادیده گرفتن واقعیتهای اقتصاد بینالملل باشد اگر کاهش ارزش دلار را به مرزهای آمریکا محدود کنیم و خارج از گود به نظاره افول ارز یکهتاز میدان بنشینیم. اما گذشته از این مرزبندیهای خیالی، واقعیت چیز دیگری است. دلار پایه پولی نظام بینالملل تعریف شده و هنوز چرخ اقتصاد بر مدار آن میچرخد، با این حساب آنچه اکنون به آن بحران «دلار ارزان» میگوییم نه تنها واحد پولی آمریکا که نظام پولی بینالمللی را در خود حل کرده است.
کوتاهترین اشاره به چنین پیشفرضی این است که هنوز دلار عمدهترین پول ذخایر ارزی بانکهای مرکزی است، با وجود اینکه نقش 71 درصدی خود را در سال 1999، در حال حاضر به 65 درصد کاهش داده است.هنوز هم میتوان به این تصور دلخوش کرد که کاهش ارزش دلار سیاستی عامدانه از سوی آمریکا برای مبارزه و مقابله با کشورهای آسیایی است، که همواره با دخالت در بازار ارز ارزش پول خود را در مقابل دلار پایین نگه میدارند و به این سبب، به ارزانتر تمام شدن کالاهای خودشان در مقابل کالاهای آمریکایی دامن میزنند. نمونه این کشورها ژاپن و چین هستند که از بزرگترین شرکای تجاری آمریکا محسوب میشوند. اما سیر شدید کاهش ارزش دلار طی ماههای اخیر این تصور را تا حدودی در ابهام قرار داد. درست است که جریان آهسته کاهش ارزش دلار میتواند برای اقتصاد آمریکا مثبت باشد اما آیا افول شدید ارزش آن را هم میتوان از سناریوهای محتمل این جریان دانست؟ با وجودی که هنوز آمریکا معترف است که از دلار قوی حمایت میکند اما سیاستهای پولی خود را در جهت دلار ارزان و با تهدید منطقه یورو و البته آسیا به جریان میاندازد.
در حال حاضر بخش عمدهیی از ارزهای کشورها، به خصوص ارزهایی که از قابلیت تبدیل برخوردارند (ارزهای سخت) به دلار قفل است. ارزش دلار به یورو افت کرده اما ارزش دلار به باقی ارزها خیلی کمیا اصلاً نه. بقیه ارزها و در راس آنها ین ژاپن و ارز کشورهای اسکاندیناوی تقویت شدهاند، مقداری هم این تقویت یورو نسبت به دلار بر فرانک سوئیس و استرلینگ اثر گذاشته است (و با یورو تقویت شده) ولی ارزهای آسیای جنوب شرقی که به عنوان قطب عمده اقتصاد دنیا تلقی میشوند (چین و...)یا حتی (برزیل و آمریکای جنوبی...) با کاهش ارزش دلار تضعیف شدهاند و مقابل بلوک تقویتی متشکل از یورو، استرلینگ قرار دارند.
اگر ارزهای معتبر دنیا را به دو گروه تقسیم کنیم یورو و حواشیاش (استرلینگ و فرانک سوئیس) در جبهه مقابل دلار هستند و گروه دیگرین ژاپن، یوان چین و... (ارزهای آسیای جنوبشرقی و آمریکای جنوبی ) اینها همه در جبهه دلار هستند، این برای بسیاری از کشورهای دنیا که طی دهه گذشته و دهههای قبلتر با رشد بدهی مواجه شدند مثل کشورهای آمریکای جنوبی یا آسیای جنوبشرقی اساساً بحران بدهی متاثر از دلار قوی را ایجاد کرده است.
کمی به عقب برگردیم. بحران آسیای جنوب شرقی سال 1997 و 1998 که بعدها به چین و شوروی سابق و بعد به آمریکای جنوبی تسری پیدا کرد و در نهایت آرژانتین در سال 2002 آخرین قربانیاش شد ناشی از دلار قوی بود و بعد هم این کشورها به سرعت و با شتاب از بحران خارج شدند آن هم به دلیل سرعت افت دلار. یعنی سال 2002 آرژانتین با آن حجم عظیم بدهیها و با آشوب اقتصادی که با آن دست به گریبان بود که به تبع آن زمینه ساز آشوب سیاسی شد، کسی تصور نمیکرد در آن فرجه کوتاه بتواند نه تنها از این بحران پولی و بانکی خلاص شود بلکه بتواند تمام بدهیهایش را به سازمانهای بینالمللی نظیر IMF و شرکایش پیش از موعد بازپرداخت کند.یا بسیاری از کشورهای آسیای جنوبشرقی دامنه این بحران طوری برایشان گسترده بود که در سالهای 97 و 98 از 50 میلیارد دلار بدهی کوتاهمدت آنها شروع میشد و در برخی موارد از 100 میلیارد دلار هم تجاوز میکرد. اما اینها هم توانستند ظرف مدت کوتاه دو تا سه ساله بدهیها و وضعیت به شدت شکننده مالی خارجی خودشان را سامان بخشند.
گروهی از کارشناسان با همین تحلیل به استقبال این ایده میروند که دلار ارزان برای دنیا موضوعی حل شده است و عمدتاً دامنگیر اروپا و انگلیس است، میتوان گفت برای خود آمریکا هم خنثی است بنابراین دلار ارزان آنقدر که برای اروپا مساله است برای آمریکا نیست. همانطور که شاهدیم در وجهه سیاسی قضیه، اروپاییها از این مساله بیتابتر هستند تا آمریکاییها. به عنوان مثال سفرهای اخیر سارکوزی عمدتاً بر روی دلار ارزان متمرکز است و اینکه اروپا با یورو گران مساله دارد. مثلاً طرح این درخواست که چین یوان را شناور کند تا اروپا کمتر از این مساله آسیب ببیند. بنابراین دلار ارزان یقیناً مشکل بزرگ کشورهایی است که ارزشان نسبت به دلار ارزان تقویت شده استیعنی بلوک اروپای واحد و انگلیس. اما وضعیت در آمریکا متفاوت است. در آمریکا دلار ارزان محصول سیاستهای جدید دوره دوم بوش پسر است که با سیاستهای توسعه نظامی حمله به عراق ـ کاهش ارزش دلار را موجب شده. پس علت اصلی فاندامنتالهای اقتصاد آمریکا است آن هم با این حجم بزرگ بودجه و حجم بزرگ کسری بودجه که در حد سه تا چهار درصد GDP است.
زمان شروع دوران محافظهکاران و نومحافظهکاران این ویژگی محفوظ شد و در دور دوم حکومت نومحافظه کاران با تشدید بحرانهای منطقهیی و بعد حمله به عراق، این وضعیت به صورت فعلی درآمد. کسری بودجه آمریکا بسیار رشد کرد و به تبع این کسری بودجه بالا کسری حساب جاریتراز پرداختها به رقمی بالغ بر ماهانه 70 میلیارد دلار رسیدیعنی سالانه چیزی حدود 800 ـ700 میلیارد دلار کسری حساب جاریتر از پرداختهای آمریکا است.
اما این وضعیت در اقتصاد آمریکا قابل دوامتر و آثار منفی اش نیز کمتر است. چرا؟ کارشناسان مالی بین الملل اینطور توضیح میدهند: برای اینکه با این دلار ضعیف اساساً تمام صنایع آمریکا که طی دوران کلینتون با دلار تقویتشده دچار ایست شده بودند، با این وضعیت به جریان افتادند. در حال حاضر اقتصاد آمریکایکی از پرتحرکترین اقتصادهای دنیا استیعنی اروپاییها با این دلار ارزان مساله دارند، ژاپنیها مشکل دارند ولی بر اقتصاد آمریکا آثار منفی قابل ملاحظهیی مترتب نیست. اما چرا همین دلار ارزان برای ژاپن و کشورهای اروپایی نمیتواند فرصت باشد؟
هرکدام از این بلوکها به نحوی با این دلارهای ارزان مساله دارند، اروپاییها با دلار ارزان مساله دارند به لحاظ اینکه صادرات آنها فلج شده و تمام بازارهای آنها در انحصار آمریکا و آسیای جنوب شرقی و تا حدودی ژاپن در آمده. چون ژاپن هم در این بلوکبندی بیشتر جانب دلار را دارد. ثانیاً نگرانی کشورهای آسیای جنوب شرقی و در راس آنها ژاپن از دلار ارزان بیشتر به داراییهای خارجیشان برمیگردد نه به کارکرد اقتصادیشان. چون آنها با دلار پول شان را تضعیف میکنند و با تضعیف دلار بازارهای صادراتیشان گسترش و رونق پیدا میکند. بنابراین اینها از بابت دلار ارزان مشکل صادراتی ندارند بلکه گسترش صادرات را در این جنگ پولها دارند. اما مساله اینها داراییهای خارجی بسیار زیادی است که به دلار تبدیل شده در این وضعیت دچار افت میشود. با کاهش دلار قدرت خرید داراییهای خارجی این گروه از کشورها کم میشود. به عنوان مثال قبلاً که بخش قابلتوجهی از داراییهای خارجی کشور ما به دلار بود با کاهش ارزش دلار این داراییهای خارجی قدرت خرید خود را از دست میدادند. این شرایط در حال حاضر کمی متفاوت است. با توجه به اینکه ما از سیستم ارزی دلار خارج شدهایم، قدرت خریدیورو ما افزایشیافته است. در حال حاضر برخی کشورهای آسیای جنوب شرقی مثلاً چین، چیزی حدود هزار میلیارد دلار ذخیره ارزی به دلار دارند. این رقم در ژاپن چیزی حدود 800 میلیارد دلار است و در سایر کشورهای این منطقه به تدریج ذخایر دلاری رقم پایینتر ولی قابلتوجهی را نشان میدهند. برخی از این کشورها به صورت تدریجی در حال تغییر ترکیب ذخایر ارزی شان از دلار به یورو هستند.و اتفاقاً بخشی از این کاهش ارزش دلار ناشی از همین امر است که اینها در حال ذوب داراییهای دلاری شان هستند.
این اتفاق را نمیتوان برای آمریکا تهدید دانست. آمریکا بدهی روی این اسناد دارد که این بدهی به مرور دچار فرسایش است. مثل شرکتهای ایرانی که به سیستم بانکی بدهکار هستند. وقتی نرخ تورم با نرخ سود تسهیلات بانکی مقایسه شود اینها به طور مستمر بدهیشان دچار فرسایش طبیعی میشود، در خصوص دلار هم همین طور. بخش عمدهیی از کشورهای دنیا، داراییهای خارجی شان را به دلار نگه داشته اند، وقتی این دلار دچار کاهش ارزش میشود، اینها هم دچار نگرانی میشوند و دلارها را میفروشند. آنها دغدغه ارزش دلار را به میزانی دارند که به خودشان صدمه نزند و ارزش دارایی شان پایین نیاید. آنها نگران تضعیف قدرت خریدترکیب دارایی خارجی خودشان هستند بنابراین هرچه هم ایجاب کند آنها از دلار به غیردلار شیفت میکنند و این فرآیند دینامیک است و هرچه بیشتر بفروشند به میزان بیشتری دلار دچار افت میشود، به میزان بیشتری قدرت خرید دارایی خارجی خودشان از دست میرود و به میزان بیشتری بازارشان به دست صادرکنندگان به آمریکا منتقل میشود. بنابراین این فرآیند باید در جایی به ناچار متوقف شود. اما باز هم نمیتوان گفت آمریکا بیشترین سود را از این وضعیت میبرد. در واقع بیشترین منفعت نصیب کشورهایی میشود که صادرکنندگان commodity هستند مثل اوپکیها. بیشترین منتفعین این گروه از کشورها هستند و بعد آمریکا.با این حال میتوان این گزینه را هم در نظر گرفت که این کشورها با توجه به کاهش ارزش دلار منفعت بیشتری از لحاظ ارزش دلاری به دست میآورند ولی به همان نسبت هم اگر بخواهند وارد بازارهای جهانی شوند کالاها بیشتر به یورو قیمتگذاری میشود اما باید این را هم در نظر گرفت که این نسبت خیلی ناچیز است. مثلاً ظرف دو سال اخیر قیمت دلار 30 درصد افت داشته ولی ظرف همین دو سال قیمت کالاها و خدمات 2 تا 7 درصد افزایش داشته است. بنابراین به همین دلیل کشورهای صادرکننده نفت و گاز و سایر commodityها (مثل آهن، نقره، روی، مس، قلع و طلا) منتفع میشوند. مثلاً عربستان، امارات و سایر کشورهای نفت خیز همه به حجمهای بزرگ از این افزایش قیمت دلاری نفت به دلیل افت ارزش دلار سودهای هنگفت بردند البته ایران هم از جمله این کشورها بود که بیشتر در قامتیک مصرف کننده ظاهر شد به طوری کهیک باره ازیک کشور 20 میلیارد دلار وارداتی تبدیل به کشوری با 50 تا 60 میلیارد دلار واردات شد. بنا براین منتفعین اصلی این گروه هستند و بعد تا حدودی خود آمریکا که بخش تجاری، تولیدی و صادراتی اش به شدت از این دلار ارزان دچار نفع شده است. بزرگترین زیانکنندگان و بازندگان هم، بلوک پولی مقابل دلار هستند: یورو، استرلینگ و مقداری هم فرانک و دارندگان ارقام بالای داراییهای خارجی دلار مثل ژاپن. البته در چین هم این رقم بالاست ولی چین با شدت صادراتی که دارد این ضرر را جبران میکند. در حال حاضر چین سالانه بالای 150 میلیارد دلار صادرات به آمریکا دارد بنابراین چین سرعت انباشت ذخایر دلاریاش آنچنان بالاست که میتواند جبران کند ولی ژاپن به دلیل رسیدن به درجه اشباع صنعتی و تولیدی و صادراتی دیگر نمیتواند افت ارزش دلار دارایی خارجیاش را با کالاهای صادراتی جبران کند. دلار در اقتصاد بینالملل وجه دوگانهیی دارد. دریک نقش به عنوان ارز ذخیره ظاهر میشود که به این عنوان رقیب هم زیاد داردیعنی دلار در کنار یورو وین و پوند استرلینگ و فرانک سوئیس قرار میگیرد و این پنج ارز عمده دنیا رقیبش میشوند که روی هم بالای 95 درصد ذخایر پولی دنیا را تشکیل میدهند. اما دلار نقش دیگری هم در اقتصاد جهان دارد که به آن Refrence میگویند: ارز مرجع. یعنی ارزی که با آن قیمتگذاری انجام میگیرد و به این مفهوم دلار بلامنازع است. در تجارت جهانی ما ارز دیگری نداریم که در قیمتگذاری کالا و خدمات صادرات و واردات و طلا و... جای دلار را بگیرد.
سهم ایران از دلار
سهم ایران از این دلارهای از دست رفته چقدر است؟ اگر سیاست ارزشگذاری پول ملی نسبت به دلار را طی چند سال گذشته بخواهیم تعریف کنیم در یک کلام میتوان گفت ریال ایران به دلار قفل است. از سال 78 دلار در بازار آزاد حدود 860 ـ 850 تومان بود. طی این 7 الی 8 سال برابری ریال به دلار تفاوت عمدهیی نکرد. لذا آنچه در سیاستگذاری ارزش پولی ما طی این چند سال با عنوان نظام شناور مدیریت شده اجرا شده تقریباً به گونهیی تلویحی قفل ریال به دلار بوده است.
میشود گفت کاهش ارزش ریال به سایر ارزها هم سیاستی نبوده بلکه به دلیل قفل دلار مضمونی بوده. یعنی دلار پایین آمده چون ریال به یورو افت داشته. لذا ما با نوعی قفل تضعیفی ریال به دلار مواجهیم و آنچه که اتفاق میافتد بر ارزش خارجی ریال، از مسیر دلار رخ میدهد.
به طوری که ظرف دو سه سال اخیر تمام تلاشی که برای رهایی از دلار در ایران شد در زمینه داراییهای خارجی موفق بود ولی نقش مرجعی این ارز را نتوانستیم تغییر بدهیم یعنی این منتج به این نشده که آنچه امروز بین ریال و دلار وجود دارد بین ریال و یورو ایجاد شود.
با این حال میتوان گفت ما حرکت دوگانهیی نسبت به دلار داریم. از طرفی ارز Refrence دلار است و ریال ایران به دلار قفل شده و از طرفی دلار را از روی معاملات بانکی حذف کردهایم یعنی اصطلاحاً ما دیگر فرآیند u turn را نمیتوانیم انجام دهیم. باید ابتدا داراییمان را تبدیل به ارزش دلار کنیم و بعد با فروش آن به ارز دیگری تبدیل کنیم این به طور حتم اقتصاد ما را دچار آسیب خواهد کرد اگرچه آنچه در حذف دلار از معاملات خارجی کشور ما اتفاق افتاد یک تصمیم اقتصادی نبود بلکه یک تصمیم سیاسی ـ امنیتی بود لذا این تصمیم فارغ از هزینههای اقتصادی قضیه رخ داد. با وجودی که هزینه قابل توجهی هم داشت و هزینه مبادلاتی (Transaction cost) اقتصاد ما را به شدت بالا برد یعنی آنچه موجب میشد در گذشته تجار و تولیدکنندگان ما بتوانند با هزینه بسیار پایین گشایش اعتبار کنند و بتوانند با استفاده از انواع و اقسام تسهیلات دلاری با اطمینان از ثبات قیمت کالاهای وارداتی و صادراتی وارد بازارهای جهانی شوند امروز تقریباً غیرممکن است. چون دلار در تجارت خارجی نقشی را که باید، ایفا نمیکند. با وجودی که نقش قیمتگذاریاش کماکان محفوظ است اما برای تجار ایرانی به لحاظ مصونیت دلار در عملیات، واردکننده باید کالایی را که قیمتش به دلار است به درهم یا به یورو تبدیل کند و بعد خریدار را مجاب کند که مثلاً به یورو یا درهم از آن قبول کند و بعد بپذیرد که از زمانی که این معامله انجام میشود تا زمانی که تسویه خواهد شد هرگونه نوسانی بین یورو و دلار یا درهم و دلار صورت گرفت وجه محفوظش را این شخص قبول کند (یعنی زیانش را) وگرنه انتفاع مال طرف قرارداد باشد و این البته هزینه سنگینی به اقتصاد ما وارد کرده و هزینه عملیاتی اقتصاد را به شدت بالا برده ولی به هر حال تصمیم یک تصمیم سیاسی است. چون دلار دیگر نمیتوانست منشاء تسویه عملیات تجاری کالا و خدمات ما باشد باید هزینهاش را هم میدادیم.
یک هشدار
اما یک هشدار چندی است که از جانب گروهی از اقتصاددانان مطرح میشود و آن دور نبودن مرز تهدید با یورو در اقتصاد ایران است. معاون اسبق بانک مرکزی در این خصوص میگوید آنچه که در مورد دلار در اقتصاد ما در حال اتفاق است چیزی نیست که به لحاظ یورو از آن مصونیت داشته باشیم و این غفلت بزرگی است. به عبارتی آنچه اتفاق افتاد و باعث شد ما با هزینه عملیاتی بالا از دلار به غیردلار شیفت کنیم تحولی نیست که در آینده کوتاه مدت و با ادامه روند موجود تسری به جلو پیدا نکند، بنابراین میشود پیشبینی کرد آنچه در مورد دلار امکانپذیر شد در آینده نزدیکی با تحریمهای شورای امنیت و... یورو را هم تهدید خواهد کرد. به عبارتی اتحادیه اروپا در نظر دارد Base بودن یورو را از اقتصاد ایران حذف کند که این اتفاق در حال حاضر در جریان است و انگلیس آغازکننده این جریان بود. عملیات یورویی دیگر کمتر از بانکهای ایرانی پذیرفته میشود و اگر بانکهای آلمانی و فرانسوی هم به این جریان بپیوندند شرایط تجاری ایران سختتر خواهد شد. چون تصمیم عمدتاً به سازمان ملل متحد برمیگردد اگرچه آمریکا پیشقراول این مساله بود.
نبردی نابرابر
آینده این کاغذهای سبز رنگ میان هزار تحلیل رنگ عوض میکند. گروهی معتقدند آمریکا با مقبول نگاه داشتن ارزش دلار و حفظ ارزش فعلی آن، همچنان به منتشر کردن دلار و فروش آن به دیگر کشورها سعی میکند فشار کسری بودجه خود را با دیگر کشورها تقسیم کند.
اما روزگار دیگری هم برای دلار قابل پیشبینی است. اگر قبول کنیم آمریکا استراتژی کاهش ارزش دلار را عمداً پیش گرفته است این گزینه محتملتر میشود. کسری مبادلات تجاری آمریکا با چین در سال 2005 به 255 میلیارد دلار رسید. چین در سال 2006 با توجه به رشد اقتصادی فوقالعاده تنها 5 درصد ارزش یوان را بالا برد و همین موضوع به کسری مبادلات تجاری آمریکا با چین دامن زد. آمریکاییها معتقدند که چین ارزش یوان را کنترل میکند اما به سبب قوانین تجارت جهانی خود نمیتوانند ارزش دلار را در مقابلیوان و یورو کاهش دهندیا نمیتوانند برای ورود کالاهای چینی و اروپایی تعرفه وضع کنند. به همین دلیل میخواهند که دیگر کشورها عرضه کننده دلار و متقاضی یورو باشند. البته برای عملی شدن دست به راهکارهایی هم زدهاند. بدینترتیب ارزش دلار کاهش یافته و راه ورود کالاهای آمریکایی به بازار اروپاییها آسانتر شده و راه ورود کالاهای چینی به آمریکا سختتر میشود. بدینترتیب ایالات متحده به منظور کاهش هزینه تولید، رشد صادرات به حوزه یورو و یوان، حفظ بازارهای صادراتی، جبران کسری بودجه و رشد اقتصادی دریک نبرد تجاری دلار را به وسیله نیروهای عرضه و تقاضای بازار با سیاستی از پیش تعیینشده تضعیف میکند و به نظر میرسد تا اینجای کار موفق هم عمل کرده است یعنی کاهش ارزش دلار در هیاهوی اعتراض بدون هیچ سروصدایی.