آبان ۱۳۵۹ در سوسنگرد عملیاتی علیه نیروهای عراقی انجام گرفت تا آن شهر از تعرض دشمنان رهایی یابد. شهید فلاحی در نقطهای میان خط آتش نیروهای خودی و سربازان دشمن برای نظارت بر این عملیات حضور داشت و تنها فرد همراه ایشان من بودم. صدای انفجار گلولههای توپ و خمپاره در اطراف ما به طور پراکنده شنیده میشد. دکتر چمران در آن عملیات مجروح شد و تعدادی از رزمندگان ما هم به شهادت رسیدند. به شهید فلاحی پیشنهاد کردم که برای محافظت از ترکشها و گلولهها از کلاه آهنی استفاده کند، اما گفت: «گر نگهدار من آن است که من میدانم، شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد...»؛ سپس لبخندی زد و ادامه داد: تو از من خاطر جمع باش، چون انسان شهید نمیشود مگر آنکه قبل از شهادت کامل شده باشد. ضمن آنکه من هنوز به آرزویم نرسیدهام. من که در پی راهی برای بازگشت یا جان پناه امنی بودم، پرسیدم: تیمسار شما مگر چه آرزویی دارید؟ لحظهای تأمل کرد و گفت: میدانی تنها آرزوی من چیست؟ گفتم: آرزوی هر فرد نظامی در مرحله اول سربلندی میهن و اهتزاز پرچم کشور به نشانه عزت و عظمت آن ملت است و این نشان میدهد مردم آن کشور زنده و پویا و در دنیا قابل احترام هستند. ایشان گفتند: بله همه اینها درست است، اما میدانی که من وجب به وجب خاک خوزستان را به علت محل خدمت اولیهام میشناسم. با توجه به پیشروی سریع عراق آرزو داشتم که ارتش عراق زمینگیر شود که چنین شد. یک آرزوی بزرگ دیگر دارم و آن، این است که ارتش متجاوز عراق را از اطراف آبادان تا مارد عقب بنشانیم. کمتر از یک سال بعد تیمسار فلاحی به آرزوی خود رسید، اما چند ساعت پس از تحقق این آرزو به والاترین مقام انسانی، یعنی شهادت در راه خدا رسید.
به نقل از جعفر بربری همرزم شهید فلاحی
ولیالله فلاحی در سال ۱۳۱۰ در طالقان متولد شد. تیمسار فلاحی به دلیل مخالفتهایش با حکومت پهلوی از سال ۱۳۳۰ تا ۱۳۵۲ چهار بار به زندان افتاد. به دلیل تفکر بالا و دانش بالایی که داشت، همواره مورد احترام فرماندهان ارشد ارتش بود. پس از پیروزی انقلاب به سمت فرماندهی نیروی زمینی ارتش منصوب شد و از آغاز جنگ ایران و عراق در جبههها حضور دائم داشت. تیمسار فلاحی در تاریخ 28 مرداد 1358 به سمت ریاست ستاد مشترک ارتش برگزیده شد. سرانجام در 7 مهرماه 1360 براثر سقوط هواپیما به درجه رفیع شهادت نائل آمد.