صبح صادق >>  پاسدار >> یادداشت
تاریخ انتشار : ۱۸ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۴:۵۳  ، 
کد خبر : ۳۴۴۱۹۲
حاشیه‌ای از دیدار معاون هماهنگ‌کننده نمایندگی ولی‌ فقیه از خانواده سردار شهید محسن حاج‌بابا

دیدار و خاطراتی که تازه شد

باز هم قراری دیگر برای دیدار از خانواده شهدا. این بار منزل شهیدی که وقتی نشانی آن را گفتند، نزدیک خودمان بود. به خانه پدر و مادر شهید رسیدیم، یکی از آشنایان خانواده با استقبال از ما در حیاط، ما را راهی طبقه دوم ساختمان کرد. به محض ورود پدر شهید خیلی گرم به استقبال ما آمد و مادر شهید هم همین طور، سردار فرجیان‌زاده و دیگر همراهان‌شان چند دقیقه زودتر از ما رسیده بودند. سردار که نشسته بود تمام قد به احترام ما ایستاد و با ما خوش و بش کرد؛ البته این رسم بزرگان است و سرداران اسلام اغلب به آن پایبند هستند. وقتی نشستیم، از آقای توکلی پرسیدم این خانواده چند شهید داشته‌اند که آقای توکلی، مسئول ایثارگران نیروی انسانی نمایندگی ولی فقیه در سپاه گفت: دو شهید به نام‌های محسن و حسن؛ البته نام حسن را دوباره سؤال کرد که درست بگوید، و در نهایت نام خانوادگی آنها را هم گفت: «حاج بابا». من به شدت تعجب کردم! پدر محسن حاج بابا را که می‌شناسم، دقت کردم دیدم بله، خودش است، خیلی هم دوستش داشتم، خیلی تو دل برو بود. چند سالی بود که ایشان را ندیده بودم، تازه متوجه شدم آمده‌ام خانه آقا محسن حاج بابا. من چند باری در خدمت خانواده آقا محسن توی چند سفر راهیان نور بودم. با پدر و مادرش بر سر مزار دوم آقا محسن رفته بودیم و خاطره‌های بسیاری از این سفرها داشتم. سردار فرجیان‌زاده هم ظاهرا آقا محسن را خوب می‌شناخت، خودش می‌گفت من آن دوران پاسدار و یک رزمنده عادی در سپاه همدان بودم. آقا محسن آن دوران فرمانده جبهه غرب بود و ما هم در محوری از این جبهه حضور داشتیم. خوب یادش بود که شیرمرد جبهه غرب رعب زیادی در دل بعثی‌ها ایجاد کرده بود. پدر آقا محسن پنج پسر داشت که دو تا از آنها با فاصله چهل روز از هم شهید شدند. اما قضیه مزار دوم را در جلسه مطرح کردم و گفتم آقا محسن داخل ماشین و با گلوله توپ شهید می‌شود و البته اربا اربا و او را می‌آورند تهران برای تشییع و تدفین. بعد از چند مدت به سراغ ماشین که می‌روند، قطعه‌ای از بدن را که سوخته و مانده بود، در ماشین پیدا می‌کنند و این ماجرا باعث می‌شود که آن قطعه از بدن را همانجا در کنار جاده، جلوی منزل مردم همان روستا دفن کنند. آقا محسن دو مزار دارد: بهشت زهرای تهران و مقتلش که دلگرمی و محل رجوع مردم آنجا هست. در میان بحث‌ها، مادر و پدر شهید خیلی به دنبال پذیرایی از ما بودند. بحث‌های بسیاری در این دیدار مطرح می‌شود که شاید جالب‌ترینش همان حضور خورشید در منزل این پدر و مادر است. خورشید ولایت همانند خیلی دیگر از منازل خانواده معظم شهدا در این منزل نیز طلوع کرده، و حضرت آقا سال ۱۳۹۷ در این منزل شرف حضور داشتند که ماجرای آن مفصل است. نکته جالب این بود که سردار فرجیان‌زاده درباره جبهه غرب و سختی کار در این جبهه چند سطری سخن گفت که یکی از حاضران در جلسه‌ای که حضرت آقا در این منزل حاضر بودند، گفت: بله، دقیقا همین نکته‌ای را که شما گفتید، حضرت آقا در آن جلسه به خانواده شهید فرمودند. خب شاید یک ساعتی در منزل شهید بودیم که این دیدار تمام شد و سردار فرجیان‌زاده، سردار نقی‌زاده و سایر دوستان رفتند و ما گروه دوم چند دقیقه‌ای با پدر شهید خوش و بش کردیم، درباره مدیر کاروانی که با او در راهیان نور همراه بودیم و مرحوم شده بود گفتیم و... از پذیرایی ایشان تقدیر کردیم.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات