انسانهای بزرگ وقتی از کسی صحبت کرده و آن شخص را الگو و راهنمای زندگی خود معرفی میکنند، خیلیها دوست دارند بدانند او چه کسی بوده که چنین روح این انسان بزرگ را تحت تأثیر خود قرار داده است. یکی از این بزرگان که روح بزرگی، چون حاج قاسم را متلاطم و به دریای معرفت و حکمت متصل کرد، «شهید محمدحسین یوسفالهی» بود.
حسین یوسفالهی کسی بود که حاج قاسم وقتی به نام «حسین آقا» میرسید، رگههایی از اندوه، حسرت و حتی حیرت روزهای جنگ و جنگیدن در کنار یک رزمنده عارف و عاشق را میشد در چهره و کلامش دید. این اندوه و حسرت از دل کسی میجوشید که از دهه ۶۰ تا به امروز، گاه در جبهههای جنوب، گاه در سوریه یا عراق و گاه در لبنان، صحنهها و نبردهای حیرتآوری را رقم زده و شاهد بوده است.
حرف شجاعت، رزمآوری، اخلاص و... نیست. همه اینها را کم و بیش میتوان در همه رزمندگان دفاع مقدس و مدافعان حرم پیدا کرد. تاریخ دفاع مقدس «محمدحسین یوسفالهی» را بیشتر از خصوصیات رزمندگیاش، با عرفان خاص و ویژهاش میشناسد؛ یعنی دقیقاً همان موردی که سردار سلیمانی در گفتوگوی تلویزیونی از آن حرف میزند: «من همیشه میگویم که از عوامل بر حق بودن خودمان در جنگ، آن روحیاتی بود که از رزمندگان بروز میکرد و بیشتر شباهت داشت به حالت سیر و سلوک و برداشته شدن حجابها... آنها از ورای حجابها و ورای پردهها سخن میگفتند... یک برادری ما داشتیم که خیلی عارف بود؛ نوجوان مدرسهای بود، دانشآموز بود، اما خیلی عارف بود. یعنی شاید در عرفان عملی، کم مثل او پیدا میشد؛ به درجهای رسیده بود که بعضی از اولیا و بزرگان عرفان، بعد از مدت طولانی مثلاً ۸۰ـ۷۰ سال میرسیدند.» از اینرو شناخت افرادی، مانند یوسفالهی پنجرهای هستند به دریچه ذهنی و قلبی انسان بزرگی، همچون حاجقاسم، چراکه انسان از رفاقتهاست که رنگ و بو میگیرد. روایات هم بر این نکته اشاره دارند که انسانها خوی و خصلت دوستانشان را به خود میگیرند. چنانچه در نامه 69 نهجالبلاغه خطاب به حارث میگوید: «از رفاقت با کسانی که افکارشان خطا و اعمالشان ناپسند است بر حذر باش. چه آدمی به رویه و روش رفیقش خو می گیرد و با افکار و اعمال وی معتاد میشود.»
کتاب حسین پسر غلامحسین زندگی یوسفالهی است. کتابی که افقهای حاج قاسم شدن را برای خواننده به خوبی ترسیم میکند. در بخشی از کتاب میخوانیم: «آخرین باری که محمدحسین میخواست به جبهه برود، به مادرم گفت: مادر! هر چقدر میخواهی مرا نگاه کن. این دفعه دفعه آخر است. شاید دیگر مرا نبینی. مادر! امام حسین(ع) فقط مشکیپوش و گریهکن نمیخواهد. از اینها زیاد دارد. امام حسین(ع) رهرو میخواهد. بعضیها از پنج تا پسر سه تاشون را در راه خدا دادن. خانوادههایی از سه فرزند دو تا را در راه خدا نثار کردند. شما فردای قیامت چه جوابی میخواهید به حضرت زهرا(س) بدهید… .»