«جوانهایی که وارد میدان جنگ شدند حرکتشان و اوجگیریشان جوری بود که فردی مثل امام راحل، امام بزرگوار که سالهای متمادی سلوک و عرفان را تجربه کرده بود، به حال آنها غبطه میخورد، من نمیدانم شماها شرح حال این شهدا را میخوانید؛ این کتابها را یا نه؟ من میخوانم و اشک میریزم و استفاده میکنم برای من حقیقتاً استفاده دارد.
من خیال میکنم شما یکی از کارهایی که میکنید حتماً همین باشد شرح حال این شهدای عزیز را به خصوص بعضیهایشان را که خیلی معنویت دارند بخوانید. اینها استفاده کردند.»
این جملات رهبر معظم انقلاب در دیدار با دانشجویان در ماه مبارک رمضان امسال است. احتمالاً خیلیها وقتی این جملات را میخوانند، بلافاصله در ذهنشان دنبال کتابهایی هستند که مورد نظر رهبر فرزانه انقلاب است. شاید یکی از این کتابها «در هیاهوی سکوت» باشد که روایت زندگی دانشجوی پیرو خط امام(ره) و رئیس ستاد لشکر ۲۷ محمد رسولالله(ص) شهید عباس ورامینی است. دانشجویی که در ابتدای انقلاب در حال جهاد در مناطق محروم کشور بود؛ اما با تسخیر لانه جاسوسی، فصل جدیدی در زندگیاش آغاز میشود و بعد هم با حضور در جنگ تحمیلی عملاً به دست راست شهید همت تبدیل شده و بعد هم به شهادت میرسد.
این کتاب افزون بر روایت تاریخی که از تسخیر لانه جاسوسی و دفاع مقدس دارد، حال و هوای معنوی دهه ۶۰ و شهدا را نیز به خوبی به تصویر کشیده است. در بخشی از این کتاب که به زبان سلیس و پرکشش نگاشته شده است، میخوانیم: «بعد از مدت کوتاهی آتش روی ما خیلی شدید شد. آنقدر که هر لحظه ممکن بود یکی از خمپارهها بخورد توی سنگر و همهمان درجا شهید شویم. توی همین گیر و دار بودیم که یک نفر دولادولا به طرف سنگر ما آمد. وضعیت آتش طوری نبود که بهش بگوییم بیا، نیا، جا داریم یا جا نداریم. من که نشناختمش. کلاه پشمی تیرهرنگی سرش کرده بود و ریشهای خیلی پری داشت. یک شال هم دور گردنش پیچیده بود. من و حسین جا باز کردیم و آن غریبه خودش را بدون معطلی انداخت توی سنگر. هیچ صحبتی هم بین ما رد و بدل نشد؛ نه سلام و علیکی و نه چیزی. شاید جا داشت ازش بپرسیم چطوری توی آن وضعیت آمده آنجا و اصلاً چرا آمده؟ اما به هیچوجه جای این حرفها نبود. به علاوه اینکه حاجآقا با تمام وجودش درگیر هدایت آتش بود؛ آنقدر که حتی برای اصابت خمپارههای نزدیکِ سنگر هم سرش را نمیدزدید. بین آن غریبه با من و حسین و حاجنجفی، فقط یک نگاه رد و بدل شد. بعد هم خودش را کشاند به سمت سکوی چپ سنگر و روبهروی حاجی نشست... .»
نویسنده کتاب درباره اثر خود میگوید: «نگارش این کتاب را بیشتر براساس اهمیت آن دیدم و از سندهای مستقیم بیشتری استفاده کردم. برای تهیه این اثر یک بخشی از روایتها را به راویان دادم و مصاحبهها و سخنرانیها، مکالمات بیسیم، احکام نظامی و دفترچههای راوی را مورد استفاده قرار دادم. در مورد فعالیتهای روزهای پایانی زندگی شهید چون مستنداتی نداشتم از دفترچه راویان استفاده کردم تا مشخص کنم آن زمان ورامینی مشغول چه کارهایی بوده و در جبهه به کجا میرفته است. از همینرو احساس میکنم هرآنچه در این حوزه میخواستم بنویسم را تاکنون نوشتهام.»