پس از ۱۱ سال چشم انتظاری، خدا به او یک بچه داده بود؛ اما او وظیفه بالاتری از نگهداری بچه را در خود میدید، برای همین بچه یک ماهه را گذاشت و به سوریه رفت. همسرش تعریف میکرد، در لحظات آخر که داشتم محمد را بدرقه میکردم، با یک دستم طه را گرفته بودم و با دست دیگرم قرآن را نگه داشته بودم. در آستانه در به او گفتم، بعد از ۱۱ سال خداوند به ما بچه داده است. او را در یک ماهگی میگذاری و به سوریه میروی؟ مدتی بیشتر میماندی تا پا میگرفت و بعد میرفتی. همسرش میگفت وقتی این حرف را زدم، بچه را بغل گرفت و دیدم این عواطف ناب پدری شکل گرفته و اشک از گوشه چشمانش جاری شده است. رو به من کرد و گفت: «تو میدانی من طه را چقدر دوست دارم؟ جانم برای او میرود و او را از امام حسین(ع) خواستهام. عاشق طه هستم، اما حضرت رقیه(س) را بیشتر دوست دارم.» این اعزام آقامحمد تنها سه روز طول کشید و بعد از سه روز، پسردایی من تماس گرفت و خبر شهادت او را به من داد. زمانی که به معراج رفتم و تابوت را باز کردم. دیدم تنها یک تکه دست و یک تکه پا در تابوت است و شاید تمام باقیمانده بدنش ۷ـ۸ کیلو گوشت و استخوان نشود. سؤال کردم «محمد است؟» گفتند: «بله، موشک کورنت به ماشین آنها خورده است و هیچی از او باقی نمانده است.» اولین چیزی که به ذهنم رسید، این بود که «آیا مادرش محمد را دیده است؟» پاسخ دادند که «نه!» گفتم بهانه بیاورید و اجازه ندهید که بدن را ببینند. هربار همین کار را کردند تا کنار قبر رسید. من زمانی که خواستم آخرین لحد را بگذارم، با التماسی به من گفت: «حاج مهدی جان حضرت زهرا(س) آرزو به دلم نگذار و چند لحظه روی کفن را باز کن تا محمد را ببینم.» به مادرش گفتم: «چه چیزی را میخواهی ببینی؟ او سر ندارد.» تا گفتم سر ندارد، این پیرزن خودش را روی خاکها عقب کشید و زد به سینهاش و گفت: «آی حسین (ع)!»
به نقل از مهدی سلحشور مداح اهل بیت(ع)
شهید مدافع حرم «محمد حمیدی» سال 1358 در تهران متولد شد. در سالهایی كه تكفیریها به شهرهای سوریه حملهور شدند، برای مقابله با آنان و دفاع از حرم حضرت زینب(س) به سوریه رفت. او با نام جهادی «ابوزینب» در تاریخ یکم تیر ماه ۱۳۹۴ در حال خروج از مقر در شهر درعای سوریه در حالی که پیشقراول حاج قاسم سلیمانی بود، به همراه دو نفر از همکارانشان به نامهای شهیدان غفاری و امرایی، به وسیله پهپادهای رژیم صهیونیستی و داعش مورد اصابت موشک قرار گرفته و خودروی آنها منهدم میشود و بعد از اصابت موشک به خودروی حامل آنها، سردار سلیمانی پشت سر عزیزان از مقر خارج میشود و تکههای شهدا رو با دست خود جمع می کند. قصد داعش و رژیم غاصب صهیونیستی از این حمله به شهادت رساندن سردار سلیمانی بود که در آن زمان موفق به انجام عملیات شهادت سردار نشده و سه عزیز ذکر شده، همانند مولایشان حسین(ع) تکهتکه میشوند.