اشاره:
در ادامه بحثهای مربوط به هویت ملی و توسعه که از سوی چشمانداز ایران پیگیری میشود، دکتر پیمان در پاسخ به پرسشهای ما تلاش کرد تا در گفتوگوی پیش رو علل شکلگیری هویت ایرانی و جلوههای گوناگون آن را در عوامل جغرافیایی، اجتماعی، اقتصادی و... ردیابی کند. با این وصف، ایشان نشان داد که هویت ایرانی اشکال متضاد، منفعل و سازندهای را در درون خود دارد. دکتر پیمان صاحب آثار فراوان در زمینه دینی، اجتماعی و سیاسی میباشد. وی در این گفتوگو با ملاحظهای نمادین در آثار سعدی به عنوان «سازگاری منفعل ایرانی» و مولوی به عنوان نمادی از «سازگاری خلاق» و حافظ به عنوان رندی که شجاعت مولویوار را ندارد و خیام به عنوان نمادی از «دم غنیمتی»، ابعاد گوناگون هویت ایرانی را میشکافد و معتقد است این هویت میتواند در شرایط مناسب تمدنساز شود. موضوع مهمتر این که، دکتر پیمان معتقد است، در دوران جدید هویت مدرن وارداتی، بر پیچیدگی عنصر هویت ایرانی افزوده و این مسئله موجب سرگشتگی و حیرانی بیشتری شده است. با این وصف راه برونرفت از این سرگشتگی، شناخت ابعاد هویت ایرانی و ارتقای عنصر خلاق آن است. باید اشاره کنیم، کتاب «ایران، ناامنی و بیثباتی پایدار» (انتشارات قلم، چاپ اول 1384) ما را برای این گفتوگو ترغیب کرد.
">اشاره:
در ادامه بحثهای مربوط به هویت ملی و توسعه که از سوی چشمانداز ایران پیگیری میشود، دکتر پیمان در پاسخ به پرسشهای ما تلاش کرد تا در گفتوگوی پیش رو علل شکلگیری هویت ایرانی و جلوههای گوناگون آن را در عوامل جغرافیایی، اجتماعی، اقتصادی و... ردیابی کند. با این وصف، ایشان نشان داد که هویت ایرانی اشکال متضاد، منفعل و سازندهای را در درون خود دارد. دکتر پیمان صاحب آثار فراوان در زمینه دینی، اجتماعی و سیاسی میباشد. وی در این گفتوگو با ملاحظهای نمادین در آثار سعدی به عنوان «سازگاری منفعل ایرانی» و مولوی به عنوان نمادی از «سازگاری خلاق» و حافظ به عنوان رندی که شجاعت مولویوار را ندارد و خیام به عنوان نمادی از «دم غنیمتی»، ابعاد گوناگون هویت ایرانی را میشکافد و معتقد است این هویت میتواند در شرایط مناسب تمدنساز شود. موضوع مهمتر این که، دکتر پیمان معتقد است، در دوران جدید هویت مدرن وارداتی، بر پیچیدگی عنصر هویت ایرانی افزوده و این مسئله موجب سرگشتگی و حیرانی بیشتری شده است. با این وصف راه برونرفت از این سرگشتگی، شناخت ابعاد هویت ایرانی و ارتقای عنصر خلاق آن است. باید اشاره کنیم، کتاب «ایران، ناامنی و بیثباتی پایدار» (انتشارات قلم، چاپ اول 1384) ما را برای این گفتوگو ترغیب کرد.
">اشاره:
در ادامه بحثهای مربوط به هویت ملی و توسعه که از سوی چشمانداز ایران پیگیری میشود، دکتر پیمان در پاسخ به پرسشهای ما تلاش کرد تا در گفتوگوی پیش رو علل شکلگیری هویت ایرانی و جلوههای گوناگون آن را در عوامل جغرافیایی، اجتماعی، اقتصادی و... ردیابی کند. با این وصف، ایشان نشان داد که هویت ایرانی اشکال متضاد، منفعل و سازندهای را در درون خود دارد. دکتر پیمان صاحب آثار فراوان در زمینه دینی، اجتماعی و سیاسی میباشد. وی در این گفتوگو با ملاحظهای نمادین در آثار سعدی به عنوان «سازگاری منفعل ایرانی» و مولوی به عنوان نمادی از «سازگاری خلاق» و حافظ به عنوان رندی که شجاعت مولویوار را ندارد و خیام به عنوان نمادی از «دم غنیمتی»، ابعاد گوناگون هویت ایرانی را میشکافد و معتقد است این هویت میتواند در شرایط مناسب تمدنساز شود. موضوع مهمتر این که، دکتر پیمان معتقد است، در دوران جدید هویت مدرن وارداتی، بر پیچیدگی عنصر هویت ایرانی افزوده و این مسئله موجب سرگشتگی و حیرانی بیشتری شده است. با این وصف راه برونرفت از این سرگشتگی، شناخت ابعاد هویت ایرانی و ارتقای عنصر خلاق آن است. باید اشاره کنیم، کتاب «ایران، ناامنی و بیثباتی پایدار» (انتشارات قلم، چاپ اول 1384) ما را برای این گفتوگو ترغیب کرد.
">اشاره:
در ادامه بحثهای مربوط به هویت ملی و توسعه که از سوی چشمانداز ایران پیگیری میشود، دکتر پیمان در پاسخ به پرسشهای ما تلاش کرد تا در گفتوگوی پیش رو علل شکلگیری هویت ایرانی و جلوههای گوناگون آن را در عوامل جغرافیایی، اجتماعی، اقتصادی و... ردیابی کند. با این وصف، ایشان نشان داد که هویت ایرانی اشکال متضاد، منفعل و سازندهای را در درون خود دارد. دکتر پیمان صاحب آثار فراوان در زمینه دینی، اجتماعی و سیاسی میباشد. وی در این گفتوگو با ملاحظهای نمادین در آثار سعدی به عنوان «سازگاری منفعل ایرانی» و مولوی به عنوان نمادی از «سازگاری خلاق» و حافظ به عنوان رندی که شجاعت مولویوار را ندارد و خیام به عنوان نمادی از «دم غنیمتی»، ابعاد گوناگون هویت ایرانی را میشکافد و معتقد است این هویت میتواند در شرایط مناسب تمدنساز شود. موضوع مهمتر این که، دکتر پیمان معتقد است، در دوران جدید هویت مدرن وارداتی، بر پیچیدگی عنصر هویت ایرانی افزوده و این مسئله موجب سرگشتگی و حیرانی بیشتری شده است. با این وصف راه برونرفت از این سرگشتگی، شناخت ابعاد هویت ایرانی و ارتقای عنصر خلاق آن است. باید اشاره کنیم، کتاب «ایران، ناامنی و بیثباتی پایدار» (انتشارات قلم، چاپ اول 1384) ما را برای این گفتوگو ترغیب کرد.
">اشاره:
در ادامه بحثهای مربوط به هویت ملی و توسعه که از سوی چشمانداز ایران پیگیری میشود، دکتر پیمان در پاسخ به پرسشهای ما تلاش کرد تا در گفتوگوی پیش رو علل شکلگیری هویت ایرانی و جلوههای گوناگون آن را در عوامل جغرافیایی، اجتماعی، اقتصادی و... ردیابی کند. با این وصف، ایشان نشان داد که هویت ایرانی اشکال متضاد، منفعل و سازندهای را در درون خود دارد. دکتر پیمان صاحب آثار فراوان در زمینه دینی، اجتماعی و سیاسی میباشد. وی در این گفتوگو با ملاحظهای نمادین در آثار سعدی به عنوان «سازگاری منفعل ایرانی» و مولوی به عنوان نمادی از «سازگاری خلاق» و حافظ به عنوان رندی که شجاعت مولویوار را ندارد و خیام به عنوان نمادی از «دم غنیمتی»، ابعاد گوناگون هویت ایرانی را میشکافد و معتقد است این هویت میتواند در شرایط مناسب تمدنساز شود. موضوع مهمتر این که، دکتر پیمان معتقد است، در دوران جدید هویت مدرن وارداتی، بر پیچیدگی عنصر هویت ایرانی افزوده و این مسئله موجب سرگشتگی و حیرانی بیشتری شده است. با این وصف راه برونرفت از این سرگشتگی، شناخت ابعاد هویت ایرانی و ارتقای عنصر خلاق آن است. باید اشاره کنیم، کتاب «ایران، ناامنی و بیثباتی پایدار» (انتشارات قلم، چاپ اول 1384) ما را برای این گفتوگو ترغیب کرد.
">اشاره:
در ادامه بحثهای مربوط به هویت ملی و توسعه که از سوی چشمانداز ایران پیگیری میشود، دکتر پیمان در پاسخ به پرسشهای ما تلاش کرد تا در گفتوگوی پیش رو علل شکلگیری هویت ایرانی و جلوههای گوناگون آن را در عوامل جغرافیایی، اجتماعی، اقتصادی و... ردیابی کند. با این وصف، ایشان نشان داد که هویت ایرانی اشکال متضاد، منفعل و سازندهای را در درون خود دارد. دکتر پیمان صاحب آثار فراوان در زمینه دینی، اجتماعی و سیاسی میباشد. وی در این گفتوگو با ملاحظهای نمادین در آثار سعدی به عنوان «سازگاری منفعل ایرانی» و مولوی به عنوان نمادی از «سازگاری خلاق» و حافظ به عنوان رندی که شجاعت مولویوار را ندارد و خیام به عنوان نمادی از «دم غنیمتی»، ابعاد گوناگون هویت ایرانی را میشکافد و معتقد است این هویت میتواند در شرایط مناسب تمدنساز شود. موضوع مهمتر این که، دکتر پیمان معتقد است، در دوران جدید هویت مدرن وارداتی، بر پیچیدگی عنصر هویت ایرانی افزوده و این مسئله موجب سرگشتگی و حیرانی بیشتری شده است. با این وصف راه برونرفت از این سرگشتگی، شناخت ابعاد هویت ایرانی و ارتقای عنصر خلاق آن است. باید اشاره کنیم، کتاب «ایران، ناامنی و بیثباتی پایدار» (انتشارات قلم، چاپ اول 1384) ما را برای این گفتوگو ترغیب کرد.
">اشاره:
در ادامه بحثهای مربوط به هویت ملی و توسعه که از سوی چشمانداز ایران پیگیری میشود، دکتر پیمان در پاسخ به پرسشهای ما تلاش کرد تا در گفتوگوی پیش رو علل شکلگیری هویت ایرانی و جلوههای گوناگون آن را در عوامل جغرافیایی، اجتماعی، اقتصادی و... ردیابی کند. با این وصف، ایشان نشان داد که هویت ایرانی اشکال متضاد، منفعل و سازندهای را در درون خود دارد. دکتر پیمان صاحب آثار فراوان در زمینه دینی، اجتماعی و سیاسی میباشد. وی در این گفتوگو با ملاحظهای نمادین در آثار سعدی به عنوان «سازگاری منفعل ایرانی» و مولوی به عنوان نمادی از «سازگاری خلاق» و حافظ به عنوان رندی که شجاعت مولویوار را ندارد و خیام به عنوان نمادی از «دم غنیمتی»، ابعاد گوناگون هویت ایرانی را میشکافد و معتقد است این هویت میتواند در شرایط مناسب تمدنساز شود. موضوع مهمتر این که، دکتر پیمان معتقد است، در دوران جدید هویت مدرن وارداتی، بر پیچیدگی عنصر هویت ایرانی افزوده و این مسئله موجب سرگشتگی و حیرانی بیشتری شده است. با این وصف راه برونرفت از این سرگشتگی، شناخت ابعاد هویت ایرانی و ارتقای عنصر خلاق آن است. باید اشاره کنیم، کتاب «ایران، ناامنی و بیثباتی پایدار» (انتشارات قلم، چاپ اول 1384) ما را برای این گفتوگو ترغیب کرد.
">اشاره:
در ادامه بحثهای مربوط به هویت ملی و توسعه که از سوی چشمانداز ایران پیگیری میشود، دکتر پیمان در پاسخ به پرسشهای ما تلاش کرد تا در گفتوگوی پیش رو علل شکلگیری هویت ایرانی و جلوههای گوناگون آن را در عوامل جغرافیایی، اجتماعی، اقتصادی و... ردیابی کند. با این وصف، ایشان نشان داد که هویت ایرانی اشکال متضاد، منفعل و سازندهای را در درون خود دارد. دکتر پیمان صاحب آثار فراوان در زمینه دینی، اجتماعی و سیاسی میباشد. وی در این گفتوگو با ملاحظهای نمادین در آثار سعدی به عنوان «سازگاری منفعل ایرانی» و مولوی به عنوان نمادی از «سازگاری خلاق» و حافظ به عنوان رندی که شجاعت مولویوار را ندارد و خیام به عنوان نمادی از «دم غنیمتی»، ابعاد گوناگون هویت ایرانی را میشکافد و معتقد است این هویت میتواند در شرایط مناسب تمدنساز شود. موضوع مهمتر این که، دکتر پیمان معتقد است، در دوران جدید هویت مدرن وارداتی، بر پیچیدگی عنصر هویت ایرانی افزوده و این مسئله موجب سرگشتگی و حیرانی بیشتری شده است. با این وصف راه برونرفت از این سرگشتگی، شناخت ابعاد هویت ایرانی و ارتقای عنصر خلاق آن است. باید اشاره کنیم، کتاب «ایران، ناامنی و بیثباتی پایدار» (انتشارات قلم، چاپ اول 1384) ما را برای این گفتوگو ترغیب کرد.
* ممکن است در ابتدا تعریف خود را از هویت ارائه دهید؟
** تعاریف زیادی از هویت ارائه شده است و انواع مختلفی دارد. مانوئل کاستلز(1)(Castelss) هویت را سرچشمه معنا و تجربه برای مردم (کنشگران) میخواند، معنایی که به دست خود آنها و از رهگذر فرایند فردیت بخشیدن ساخته میشود و معنا به منزله وحدت نمادین کنشگر اجتماعی با هدف و قصدی است که در کنش وی نهفته است.
عناصر متشکله هویت از منابعی چون زبان، جغرافیا، تاریخ و زیستشناسی، خاطره قومی، نهادهای تولید، متون دینی و اخلاقی و ساخت قدرت سیاسی اخذ میشود. دستکم سه نوع هویت را از هم متمایز کردهاند؛ اول، هویتی که توسط نهادهای غالب برای سلطه بر کنشگران اجتماعی و به منظور عقلانی کردن ساخته میشود و هسته اصلی نظریه اقتدار سلطه، سنت و یا ملیگرایی به شمار میآید و هدف آن مشروعیت بخشیدن به نظام مسلط، قدرت، سنت و یا ملیت است. دوم، هویت مقاومت است و در شکلهایی از مقاومت جمعی در برابر تجاوز، اشغال و ستمگری و استعمار، سلطه و تحقیر و نفی و طرد شدن که توسط کنشگران ابداع شده و بروز مینماید و سوم، هویت برنامهدار زمانیست که کنشگران در برابر تغییر کل ساخت جامعه قرار میگیرند و برای بازتعریف موقعیت خود و ارائه هویت جدیدی از خویش دست به عمل میزنند و در نتیجه آن، در مقام فاعل (سوژه) ظاهر میشوند. سوژه در این معنا چنان که آلن تورن، متفکر فرانسوی، شرح داده، عبارت است از آرزوی فرد بودن، آرزوی خلق تاریخ شخصی و آرزوی معنا دادن به کل تجربه زندگی فردی. در این تعریف، تبدیل افراد به سوژهها از ضرورت ترکیب دو نوع احراز و اثبات هویت ناشی میشود؛ نخست، اثبات حق افراد در برابر اجتماعات و دیگری اثبات هویت افراد در برابر بازار؛ در اینجا «بازار» نماد قدرت مسلط در جامعههای مدرن است، در حالی که در ادوار و جوامع دیگر، اشکال دیگری از قدرت مسلط وجود دارند.
کنشگران اجتماعی در جریان تلاش و تجربه جمعی در مقابله با حوادث، به نوعی خودآگاهی و معنای همهجانبه دست مییابند. ایرانیان این تجربه جمعی را در تلاش برای حفظ زندگی مادی و معنوی خود در برابر خشکسالیها و قحطیها، هجوم و غارت دائمی قبائل کوچنده یا اقوام بیگانه، ستم و تجاوز دولتهای استبدادی و اشغالگران خارجی و استعمار و سرانجام رویارویی با فرهنگ و تمدن مدرن، از سر گذراندهاند و از خلال آن به زندگی خود معنا بخشیده و از این طریق، کسب هویت کردهاند. نمونه برجستهای از تجدید هویت در جریان یک دگرگونی بزرگ اجتماعی، بنیادگرایی اسلامی است که از تحول هویت سنتگرای اسلامی پدید آمده است. کنشگران سنتگرای مسلمان در مقابل با تهاجم استعمار غرب و مظاهر مدرنیته با جنبشهای ملیگرا (ناسیونالیستی) همراهی کردند و شکست آن جنبشها را شاهد بودند و از هویت سنتگرا نیز کاری ساخته نبود تا این که امواج جهانی شدن نظام مدرن سرمایه با شدت تمام بازمانده میراث و هویت آنان را به لرزه در آورد و یک دوره از مقابله دشوار را از سر گذراند که با ناکامیها و تفرقه و تکهپاره شدن سرزمینی، هویت و تحقیر فرهنگی و میراث تاریخیشان همراه بود و میراث مشترک تاریخیشان در این رویارویی سرنوشتساز در معرض نابودی قرار گرفته بود. حاصل این تجربیات فضایی بود که آنان را در نیل به خودآگاهی تازه به تدوین برنامهای سیاسی و اجتماعی برای آینده یاری کرده و از درون آن هویت مقاومت بنیادگرا سر بلند کرد و در سراسر دنیای سنتگرایی فراگیر شد.
* مهمترین عامل شکلدهی ویژگی فرهنگ ایرانی را چه میدانید؟ البته منظور عوامل جغرافیای ـ اجتماعی است.
** به نظر من مهمترین عامل بنیادین در شکل دادن به فرهنگ و سلوک و رفتار و خلقیات جمعی ایرانیان «ناامنی پایدار»یست که از سحرگاه تاریخ ایران تا امروز استمرار داشته است. درباره منشأ اولیه و عوامل باز تولیدکننده آن بعدها خواهم گفت. اجازه دهید در اینجا به یکی از عمدهترین آثار و عوارض آن یعنی بروز تضاد در رفتار، احساسات، تفکر و فرهنگ ایرانیان اشاره کنم. میدانید که تهاجم و تجاوز از بیرون مرزها، ایلغار قبائل یا سرکوب و خشونت استبداد داخلی، ترس و نگرانی را در روح ایرانیان نهادینه کرد. آنان پیوسته باید در اندوه از دست دادن کسان و داراییها، ویرانی تأسیسات، شکست در جنگ، قرار گرفتن تحت اشغال و جدا شدن بخشی از سرزمین به ماتم بنشینند. از سوی دیگر عوامل شادیبخش متعددی نیز وجود داشت. ایرانیان با وجود آن ناملایمات، در میان امواج حوادث تلخ و شرایط ناامن، سرزندگی خود را حفظ کرده و خویشتن را از شاد بودن و شاد زیستن محروم نکردند. اما این شادی نمیتوانست عمیق و خالص باشد، زیرا ترس و نگرانی، روح آنان را ترک نمیکند. از این رو شادیشان با دلهره همراه است. در اغلب موارد شادیها سطحی است و در مواردی توأم با تأمل و دروننگری است. همانها که روزگار را در تنگدستی و عسرت به سر میآورند، به محض آن که فرصتی دست دهد به خوشگذرانی روی میآورند. شاید کمتر ملتی به اندازه ایرانیان اوقات خود را صرف تفریح در سفر یا حضر میکنند. بالاترین رقم تعطیلات سالانه متعلق به ایرانیان است. روزهای تعطیل، شهرهای شمال کشور و جادههای اطراف تهران و دیگر شهرهای بزرگ از انبوه اتومبیل و جمعیت دچار خفقان میشوند. همان اندازه که مراسم عزاداری پر رونق است، بازار مراسم شادی و خوشباشی نیز فراوان و پر مشتری است. تنگدستی هرگز مانع تفریح و خوشگذرانی نبوده است. این شعر که «در عین تنگدستی در عیش کوش و مستی/کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را»، زبان حال مردم ایران است.
جلوه دیگران تناقص را در کسانی میتوان دید که در عین اعتقاد به خدا مبانی و دستورات مذهبی و تظاهر به پارسایی و حضور در شعائر و سوگواریهای مذهبی از آلوده شدن به فسق و فجور نیز پرهیز نمیکنند. در همان حال که میگویند دنیا گذرا و فانی است و شایسته دل بستن نیست، روزمرگی، سلوکی شناخته شده و رایج است، به شدت دلبسته ذخایر دنیویاند. حریص بر گردآوردن و کنز کردن، عمر دراز و دوام و پایداری را میخواهند، اما قادر به خروج از چنبره روزمرگی نیستند، چرا که دنیا به کسی وفا نمیکند. «هر که آمد عمارتی نو ساخت/رفت و منزل به دیگری پرداخت.»
* بنابراین به نظر شما آیا عامل ناامنی در شکلگیری برخی از ویژگیهای هویت ایرانی، تأثیر تعیینکننده داشته است؟
** بله، عارضه مهم دیگر ناامنی، بیثباتی و ناپایداری است که همه وجوه زندگی فردی و اجتماعی ایرانیان را تحت تأثیر قرار داده و نقش خود را بر «هویت» و فرهنگ ایرانی ترسیم کرده است. ناامنیِ ریشهدار و باز تولیدشونده، مانع از آن است که کسی به فردای خود مطمئن شود. مردم پذیرفتهاند که «فردا» و حتی ساعتی دیگر در اختیار آنها نیست، پس باید همین لحظه و آن را غنیمت شمارند. حوادث، خارج از خواست و اراده آدمی رخ میدهند. ناگهان میآیند و هر آنچه را ساختهاند نابود میکنند. اگر مهاجمان بیگانه سر نرسند و یا عشایر و قبایل صحرانشین، بر سر کاشانه او تاخت نیاورند، از حکم حاکمان خودکامه گریزی نیست که در یک لحظه به موجب آن سرها بر باد میروند و داراییها غارت (مصادره) میشوند. در چنین فضایی، آینده در ابهام و تیرگی از چشمها پنهان است، کسی از آینده خبر ندارد، پس نباید به فکر فردا بود. چرا که کسی فردا را ندیده است. «پهلوان زنده را عشق است.» امروز را باید چسبید و خوش بود. تفکر خیامی وجه غالب در فرهنگ مردم ایران و وجهی برجسته از هویت ایرانی است. بیدلیل نیست که به ندرت کسی به کاری دست میزند که تنها در درازمدت به نتیجه میرسد. هنوز هم که هنوز است از دو کار بسیار کم استقبال میشود؛ یکی پژوهشهای علمی که به سالها پشتکار، سختکوشی و صبوری نیاز دارد، ولی فرجام کار در هالهای از ابهام فرو رفته. امید چندان به موفقیت وجود ندارد. دیگری هم دست زدن به انجام پروژههای بزرگ صنعتی که تا رسیدن به نتیجه و سوددهی، سالهای زیادی کار و سرمایهگذاری و پیگیری و خطرپذیری میطلبد. بیشتر افراد به فعالیتهایی روی میآورند که در کوتاهترین زمان یعنی همان لحظه اثر میدهد. غارت و دلالی و در شکل مطلوب و آراستهتر آن تجارت بیدردسر، یک پیشه پر رواج و استمرار همراه با رشوه، فساد مالی و رانتخواری در نظام اداری و در میان مدیران است. مسئله دیگر، تمایل قوی به پولدار شدن در کوتاهترین مدت و با کمترین زحمت است که همه آن با احساس ناپایداری و بیثباتی است. موقعیتی که به دست آمده دیری نمیپاید، تنها امروز نوبت من است. فردا یک نفر دیگر پشت این میز مینشیند، پس باید هر چه سریعتر و بیشتر بار خود را بست. از یک سو بیثباتی اوضاع و سستی و بیبنیادی روزگار یاد میدهد که به هیچ چیز آن دل نباید بست. از سوی دیگر فرد را در اغتنام فرصت و جلب حداکثر سود و پر کردن جیب، به شدت حریص میکند. این جلوهای دیگر از تناقضی است که در روح و فرهنگ ایرانی لانه کرده است.
* با توجه به این که ایرانیان تمدن خلق کردهاند، آیا این ویژگی نشان از ثبات نسبی در جامعه نمیدهد؟
** باید توجه داشت که کارهای بزرگ، ابداعات علمی و فکری و فلسفی، توسعه مادی و تمدنسازی و ایجاد آثار ماندگار تنها در برهههای کوتاه از تاریخ انجام گرفته و پدید آمده که امنیت و ثبات بیشتری برقرار بوده است. دوره اول پادشاهی هخامنشیان، نیمه اول ساسانیان، دوره کوتاه طلایی فرهنگ در قرون سوم تا پنجم هجری و کوتاه زمانی در عصر صفویه. در فاصلههای دراز میان این چند نقطه روشن همه چیز در تاریکی و نازایی و رکود فرو میرود جز صدای چکاچک شمشیرها، شیهه اسبان و فریاد جنگاوران شنیده نمیشود و آنچه بر جای میماند بیشتر ویرانی است تا آبادانی. به همین خاطر معدود افرادی که در یکی از زمینههای ادبی، علمی و فلسفی آثار به جای ماندنی به وجود آوردهاند مردان بزرگی بودهاند. نظیر فردوسی که اثری سیساله را به پایان رساند، چند نفر داریم؟ ثبات و امنیتی که در سایه تیغ بران محمود غزنوی پدید آمد. به خاطر وابستگیاش به تلاطمهای روحی و تلون خواستهها و امیال فردی شخص پادشاه، شکننده بود و روح بزرگ و اراده پولادین و عشق و شوری شعلهور لازم بود تا فردوسی را بر ادامه و انجام آن کار سترگ مصر گرداند.
* به تعبیر شما خلق آثار فلسفی و ادبی در پرتو هویت مقاوم بوده نه هویت تمدنساز؟
** هر دو بوده، البته توضیح خواهم داد؛ مقاومت فرهنگی و به تعبیر دیگر «هویت مقاومت» مهمترین عامل تداوم موجودیت ملی ایران در طول هزاران سال گذشته بوده است. ایرانیها از دیرباز عناصر اصلی عینی «پایه موجودیت ملی تاریخی» خود را در قالب مفاهیم انتزاعی درونی کردهاند و بدین وسیله آنها را از دستبرد مهاجمان و غارت شدن حفظ کردهاند. اشراق مزدایی و عرفان اسلامی در ادامه هم تأثیرگذارترین عنصر مقاومت معنوی در حیات جمعی ایرانیان است.
آقای دکتر اسلامی ندوشن بر منش دفاعی ایرانیان تأکید کرده و ایران را کشوری «دفاعمنش» خواندهاند، دفاعی که بعد از آمدن اسلام «معنوی» شده است، بدین معنا که در برابر هر عنصر عینی و مادی پیش از اسلام، یک معادل معنوی قرار میگیرد. خورشید درون در برابر خورشید بیرون؛ عرفان در برابر اشراق دین مزدایی؛ همدلی جهانی در برابر حکومت جهانی کورش؛ اقتدار فرهنگی در مقابل اقتدار حکومتی؛ عشق به نجاتبخش (مهدی) در مقابل نیروی اجتماعی؛ دریادلی عارفانه در برابر شکوه شاهنشاهی؛ شعر و کلام در برابر عمل و افق معنوی در برابر وسعت امپراتوری.
* پس به نظر شما، همانطور که در کتاب «ایران، ناامنی و بیثباتی پایدار» اشاره کردهاید، هویت مقاوم تدافعی و به عبارتی «دفاع منش» معلول ناامنی است؟
** منش تدافعی به نوبه خود معلول همان ناامنی نهادینه شده است که عوامل بازتولید آن از آغاز تا امروز همچنان دستدرکارند. هجوم، غارت، سرکوب و خشونت مدام نه تنها امنیت که ثبات و قرار را از زندگی مادی و روحی و فکری مردم ایران دور کرده است. همه چیز سست و بیبنیان به نظر میرسد، هیچ دستاویز مطمئنی پیرامون او وجود ندارد تا فرد را از تزلزل و سقوط نگاه دارد و به وی قرار و اطمینان بخشد. در همان حال نمیتواند از این همه که زندگی او به آنها وابسته است دست بکشد، هرچند همه را گذرا و فانی، در معرض غارت و فزونی و کاستی و نابودی میبیند. میبیند و بارها میآزماید که دنیا به کسی وفا نکرده است. از سوی دیگر نمیتواند پیوسته در ناامنی، ترس و نگرانی از اتفاقی که نمیداند لحظهای بعد یا بیشتر اتفاق خواهد افتاد به سر برد و در ضمن از عهده وظایف و فعالیتهای روزمره برآید. به همین خاطر چاره را در تکیه بر نیروی لایزال، آن روح و معنویت جهانی، خدای آسمان و زمین میجوید؛ آن مطلق فناناپذیر و کلیت تجزیهناپذیر. قدرتی که هیچچیز و هیچکس او را نمیلرزاند و دستخوش تلاطم نمیکند و در این دریای مواج و پر خطر تنها آن کشتی است که چون کوه استوار است، پس همه چیز را باید به درون آن کشتی برد و به آن متصل کرد. در درون خویش راهی به نامتناهی میگشاید و وجود متزلزل خویشتن را به آن مطلق جاودانه متصل میگرداند، در درون، دژی استوار از عرفان و معنویت پدید میآورد و آنگاه که توفان حادثه از راه میرسد و همه چیز را از جا میکند، به آن پناه میبرد: «ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند/تا تو را ناخدا نوح است کشتیبان زتوفان غم مخور»
اشراق مزدایی و بعد از آن عرفان اسلامی، واکنش تدافعی روح ایرانی است. همان که در ایام سختی و پر بلا نظیر دوران چیرگی ترکان و حملات و ایلغار مغولان به سرعت گسترش مییابد و بازارش رونقی بیسابقه پیدا میکند. شکستخوردگان دورانهای جنگ و فراریان در برابر دشمن غدار و بیرحم به درون خانقاهها و دژهای درون پناه میبرند و آنجا در اتصال با نامتناهی (وحدت وجود) موجودیت خود را از نابودی نجات میدهند.
عرفان و کلیت و مطلقجویی و روح ایرانی که در اشعار شاعران بزرگی چون مولوی و حافظ عالیترین جلوههای آن را مشاهده میکنیم، یکی از مهمترین عوامل «ماندگاری» هویت و موجودیت ملی است که اگر نبود هرگز نمیتوانستند اثرات مخرب چند قرنی بیگانه در خاک وطن و از دست دادن آزادی و استقلال خویش را تحمل کنند. آن همه اندوه و مصیبت از تجربه شکست و فرار در برابر مهاجمان بیگانه، شاهدان جبار و حکام ستمگر و اربابان بیرحم داخلی، آنان را از پای در نیاورد.
* به نظر شما نقش عامل جغرافیایی در شکلگیری هویت ملی به چه میزان است؟
** تأثیر عوامل جغرافیایی و سرزمینی در شکل دادن به هویت ملی و فرهنگ و روحیه ایرانیان بر کسی پوشیده نیست. سرزمینی با آفتاب تابان، آسمان باز و پر ستاره و در همان حال خشک و کمباران و موقعیتی در مرکز تلاقی فرهنگها و تمدنهای بزرگ و ملل و اقوام مختلف، منشأ بروز آثاری متضاد در زندگی ایرانیان بوده است. خشکی سرزمین و وابستگی حیات به نزولات آسمانی، چشمان دهقان را پیوسته رو به بالا به آسمان نگاه داشته و سرنوشت خود را در آنجا، بیرون از زمین و اراده و تصمیم خویشتن، رقمزده دیده است. همه تمهیدات عقلانی وی برای سامان بخشیدن به زندگی و سختکوشیها و صبوریهای وی اگر با تنگنظری و بخل آسمان روبهرو میشد، در یک لحظه بر باد میرفتند و هیچ میشدند. پس چگونه بر عقل، بازو، توان فکری و جسمی خویش اتکا کند و امید بندد، در حالی که همه چیز به یک اشاره ابروی یار وابسته است «تا او چه خواهد و میلش به که باشد!» ضمن آن که از سختکوشی برای آباد کردن زمین و مراقبت دائمی از آب و کشت و زرع، گریزی نداشت، نمیتوانست به نتایج کار و خردورزی خود مطمئن باشد. فرجام کار از دست و اراده او خارج بود، پس میبایست چشمی به خویش و زمین و چشمی به آسمان بدوزد و قضا و قدر را در سرنوشت خویش دخیل بداند. دوگانگی و دوپارگی آزاردهنده و ناایمنکنندهای که تنها در اشراق و عرفان به وحدت و یکپارچگی میانجامد. از این رو از آغاز «خردورزی» با «اشراق» همراه شد و خرد محض (نظری) چنان که در یونان باستان شاهدیم در ایران شکل نگرفت و پدید نیامد و لاجرم فلسفه، میدان وسیعی برای رشد نیافت به جای آن حکمت یا عقل عملی در پیوند با اشراق و عرفان، روح ایرانی را تسخیر کرد.
طبیعت، سرزمین و آب و هوا منشأ دوگانگی دیگری هم شد. باران در برابر خشکسالی و فراوانی محصول در برابر قحطی، نخستین و ملموسترین تضاد آزاردهنده در زندگی جمعی ایرانیان است که بلافاصله در مفهوم تضاد خیر و شر گنجانده شد. در همین زمان که جوامع کشاورزی ایجاد میشدند، حملات اقوام چادرنشین آغاز شد. بلایی زمینی ولی بزرگتر و سختتر از بلای آسمانی خشکسالی. کمبارانی این یک را با حفر قنوات تا حدودی جبران کردند، ولی مقابله مؤثر در برابر حملات جنگجویان قبایل ممکن نبود که اینها جوامعی پراکنده و وابسته به زمین و کشت و سرگرم کار بودند و آنان مردمی شکارچی، آزاد، کوچنده، سبکبار و سوار بر پشت اسبها.
ایرانیان، با کندن قنات و ایجاد شبکههای آبیاری مصنوعی به مقابله به خشکسالی شتافتند و با این کار کشاورزی را توسعه دادند و پشتوانه آبادانی و رشد فرهنگی و تمدنی کشور خود را فراهم آوردند. اما برای مقابله با حملات اقوام میباید بر قدرت دفاع نظامی خود بیفزایند. این کار به پیدایش و رشد یک اشرافیت نظامی کمک کرد و چون دفاعهای جامعههای پراکنده و آزاد کشاورزی مؤثر واقع نشد. ابتدا در قالب اتحادیههای قبیلهای جمع شدند. روندی که در نهایت به شکلگیری دولت واحد و متمرکز ـ شاهنشاهی مطلقه ـ انجامید و همراه با آن استقلال و آزادیشان هزینه امنیتی شد که قرار بود پادشاهی مطلقه تأمین نماید.
تضاد و کشاکش مرگ و زندگی میان کشاورزان و اقوام مهاجم تجلی عینی دیگری از تضاد میان خیر و شر، روشنایی و تاریکی یا اهورامزدا و اهریمن بود. به همین سبب این تضاد جایگاه مهمی در فرهنگ ایران به دست آورد و روح و فکر مردم ایران را زیر تأثیر خود گرفت. از آن پس همه امور و پدیدههای جهان و حوادث و انسانها و اقوام و ملیتها در دو گروه خیر و شر تقسیم و در دو سوی دیواری که تاریکی را از روشنایی جدا میکرد، قرار میگرفتند. ایرانیها بنا به تعالیم زرتشت باید در کنار اهورامزدا بر ضد اهریمن که مظهر انواع پلیدیهاست نبرد کنند و تا پایان هزارهای که نبرد با پیروزی قطعی نیکی بر بدی پایان میپذیرد از حملات سپاه اهریمن مصون نیستند. این واقعیت آنان را در وضعیت دائمی تدافعی قرار میداد. دشتهای فراخ و پر گل، لاله، آسمان باز و پر ستاره و آفتاب درخشان در زندگی نخستین، اثراتی ماندگار و عمیق در فرهنگ و ادبیات و خلقیات ایرانیان داشتهاند، از این رو پیوسته مورد علاقه و احترام و حتی پرسش قرار گرفتهاند. مهر (خورشید)پرستی، کیش ایرانیان باستان بود و آناهیتا، ایزد و بانوی آب و باران و آبادانی و نعمت، ستایش و کشاورزی، آباد کردن و سرسبز کردن زمین تکلیفی دینی به شمار میرفت. اینها روی هم علاقه به طبیعت و گل و سبزه را در ایرانیان تقویت کرد، به طوری که هیچ فرصتی را برای رفتن به باغ و بوستان و صحرا و لذت بردن از گل و سبزه و ریحان و تماشای جویباران و آسودن در دشتهای فراخ از دست نمیدهند. ایرانیان باستان، حفظ پاکی و سلامت محیطزیست و طبیعت را وظیفه حتمی خود میدانستند. این خصوصیت اخلاقی تا چندی پیش در مردم ایران مشاهده میشد. هر روز صبح علاوه بر درون خانه، فضای بیرون و جلوی خانه یعنی کوچه و معبر را جاروب و آبپاشی میکردند.
تا اینجا با برخی از عمدهترین عناصر هویتی ایرانیان تا ایمنی در برابر نوسانات و حوادث طبیعت و رویدادهای جامعه و سیاست، دوپارگی وجودی میان آسمان و زمین، خرد و عشق که در فلسفه اشراق مزدایی و عرفان اسلامی به وحدت میرسید و در پناه بردن به دژ درون و اتصال به مطلق و کلیت امور و جهان معنا به امنیت و ثبات دست مییافت و نیز با تضاد و نبرد میان خیر و شر و خوبی و بدی، احترام و علاقه به طبیعت و با نظایر زندگیبخش آن آفتاب و آب و سبزه و گیاه و گل و ریحان آشنا شدیم. همچنین به پدیده همنشینی تناقضها در فرهنگ و هویت ایران نیز اشاره کردم.
* به نظر شما عنصر فرهنگساز و تمدنساز هویت ایرانی چیست؟
** به نظر من عنصر مهم دیگر در فرهنگ و تاریخ مردم ایران، آزادی و آزادگی است. مردم ایران از معدود اقوام و ملل کهن و باستانیاند که در بردگی نزیستند و طعم آن را نچشیدند. اینجا و آنجا لکههایی از بردگی آن هم در شکل خانگی و نه در تولید در صفحات تاریخ اجتماعی ایران مشاهده میشود که هرگز شباهتی با نظام بردگی که در یونان و روم برقرار بود نداشته است. ایرانیان کشاورزانی آزاد و مالک زمین خود بودند و حتی ناامنی، عرصه را بر آنان به شدت تنگ کرد. ناگزیر تن به حاکمیت مطلقه پادشاه دادند تا از هجوم بیگانگان و اقوام و قبایل صحراگرد جلوگیری کند، در ازای آن از مالکیت بر اراضی خود چشم پوشیدند، اما از آزادی خود صرفنظر نکردند و به صورت دهقانان آزاد (رعایای پادشاه) «حق» خویش را برای کار روی زمین آبا و اجدادی حفظ کردند.
علاقه به آزادی و استقلال، در برابر واقعیت سلطه و خودکامگی شاهان، حکام و ارباب و رعیتی مردم ایران را مجبور به پیش گرفتن شیوه پنهانکاری و رفتار دوگانه کرد. در بیرون و در حضور «بیگانه» و «ارباب قدرت» و «مأموران دولت» به گونهای و در «درون» و نزد خودیها و اهل خانه به گونهای دیگر؛ به طوری که «تقیه» و پنهانکاری و ریا و تظاهر به آنچه نیست و سخن ناراست، تملق، مداهنه و اغراق در تعاریف، مدح، ثنا و تظاهر به ناداری در عین ثروتمندی و زبانآوری به بخش جداییناپذیر از فرهنگ و هویت ایرانی تبدیل شده که هیچیک نه از سر خبث طبیعت و بدذاتی و سوءنیت که چون سپری دفاعی برای حفظ سرمایههای زندگی مادی یا فکری، عاطفی یا معنوی و دینی آنان است. زبان مردم ایران که در اشکال مختلف شعر، نثر، ضربالمثل، طنزها و کنایهها بروز مییابد، آینهای است که همه ویژگیهای فرهنگی و عناصر پایدار هویت آنان را منعکس میسازد. به یاری همین زبان میتوان با طبع نرم و احساساتی، زیباپرستی و طبیعتدوستی و مزاج سودایی و عاشقپیشه از یک سو و مداهنه و فرصتطلبی و مصلحتجویی و بالاخره خاطر نگران و اندوه و حسرت عمیق و گمکردگی و نازکدلیشان آَشنا شد. بدیهی است که این ویژگیها در طول زمان و از دورهای به دوره دیگر ثابت نمانده و تغییراتی در آنها پدید آمده است. برای شناخت دقیقتر تحولات در فرهنگ و هویت ملی ایرانیان دستکم باید دوره باستانی تا سقوط ساسانیان را از سه دوره بعدی، از سقوط ساسانیان تا برآمدن صفویان، از آن دوره تا انقلاب مشروطیت و ایران عصر جدید بعد از مشروطیت جدا کرد.
عنصر دیگری از فرهنگ ملی ایرانیها و همجوار با آزادی، تسامح و مدارا با دیگران از هر نژاد و قوم یا مذهب و ملت هرچند دشمن باشند، است که در بدو امر نتیجه زیستن در مرکز آمد و شد اقوام و ملتها و تلاقی فرهنگها و مذاهب است. این وضعیت به ایرانیها رویی باز و گسترده و خلقی نرم و مسالمتجو و مداراگرا بخشیده. برخی صاحبنظران بر این باورند که تسامح و آسانگیری و نرمخویی ایرانیان در علاقه وافر به «انحناء» در نقشها و در خط نستعلیق و شکسته انعکاس یافته است، چنان که علاقه و همدلی با طبیعت را میتوان در اشکال «اسلیمی» در نقاشیها و کاشیکاریها متجلی دید. سراسر نقشها از خطوط منحنی در اشکال مختلف پر میشود، در آن به ندرت از خشونت و تیزی و خطوط متقاطع اثری دیده میشود. استفاده وسیع از گل و گیاه و مرگ و پرنده در نقاشیها و نقوش روی قالی و دیوارهای مساجد و منازل و ساختمانهای تاریخی، گواه بر علاقه زیاد ایرانیان به طبیعت و نیز نرمخویی و سازگاری روحیه ایرانی است.
* به نظر میرسد عنصر نرمخویی و مدارا و آزادگی با عامل بیثباتی و ناامنی همخوانی ندارد، این تعارض را چگونه ارزیابی میکنید؟
** در همین زمینه نیز تناقض و دوگانگی در رفتار و واکنشهاشان دیده میشود. هر دو خصلت نرمخویی و انعطافپذیری را همراه با خشونت و خشکسری به جد افراط دارند و در کمتر کسان رفتاری متعادل و سنجیده و متفکرانه دیده میشود. شاید به این خاطر که یک ویژگی برجسته آنها حرکتهای واکنشی است. به طوری که هویت ایرانی را از روی شدت تحریکپذیری و اقدامات عکسالعملی و غلبه احساسات و عواطف بر وی میتوان تشخیص داد. به همان سرعت که با یک نگاه گرفتار عشقهای پرشور و سودایی میشوند، با مشاهده یک حرکت دلسردکننده همه را فراموش میکنند. چنان که معروف است با یک مویز دچار «گرمی» و با یک غوره دچار «سردی» میشوند. ادبیات فارسی بیش از هر چیز با کلاه عشق زینت یافته است، توجه به آمیختگی عشق با عرفان و اوجگیری در ادوار پر محنت و رنج پس از غلبه ترکان و چیرگی مغولان و فلج شدن نیروی تعقل و درایت و مسدود شدن راههای عمل، نشاندهنده این واقعیت است که این دو وسیلهای در دست ایرانیها بودهاند تا هم راهی برای فوران نیروهای روانی عصیانزده و آسیبدیده خود، به بیرون باز کند و آنها را که از انجام عمل مستقیم در حیات مادی و سیاسی بازماندهاند در میدان عشق و عرفان به بازیگری و آفرینش ادبی و هنری وادار کند. اگر نمیتوان قلمرو جغرافیایی و سیاسی و حیات مادی میهن را در اختیار گرفت، بهتر است که روح ناآرام و بیقرار و اندیشه خلاق و جستوجوگر را با دو بال عشق و عرفان در هستی لایتناهی به پرواز درآورد.
* با این دو ویژگی متضاد هویت ایرانی آیا نباید شاهد پیوندهای جدیدی از ارزش و مفاهیم باشیم؟
** بله، معمولاً زیبایی با عشق همراه است و ایرانی میان عشق و نیکی پیوند برقرار کرده است و روح انسان نیکوکار در روز رستاخیز و بر سر پل صراط (چینو) به صورت دوشیزهای جوان و پر زیور و زیبا، به استقبال فرد میآید و خود را تجسم اعمال نیک وی معرفی میکند. فرشتگانی هم که مظهر آب و آبادانی و فراوانی و نیکیاند، به صورت دخترانی زیباروی ترسیم میشوند. زیباپرستی ایرانی در علاقهاش به طبیعت و انعکاس آن را در نقاشیها، معماری و نقوش روی دیوار چوب و به طور وسیعی در شعر و ادب مشاهده میشود. عشق و زیبایی بخش عمدهای از نیروی ذهنی و روانی ایرانی را به خود مشغول داشته همان که در انسان غربی، معمولاً در راستای اندیشهورزی، فلسفه، عمل و تجربهای علمی صرف میشود. از ذکر این نکته نباید نتیجه گرفت که ایرانیها اصالتاً عاطفی و سودازده و گرفتار ضعف تفکر فلسفی و علمیاند و من با این حکم مخالفم و شواهد تجربی نیز خلاف آن را ثابت میکند و چنان که هر جا هر زمان که ایرانیان در شرایط امن و با ثبات قرار گرفتهاند، از نوع سلطه و قهر رهایی حاصل کردهاند، در صف مقدم آفرینشها و ابتکارات علمی و فلسفی جای گرفتهاند. در میان عناصر تداومبخش هویت ایرانی، زبان و تاریخ اهمیت درجه اول دارد. پس از هجوم عرب، ایران زیر سیطره خلافت عربی قرار گرفت اما مردم ایران در حفظ هویت ملی و فرهنگی خود مصر بودند. ایرانیان با وجود پذیرش تاریخی اسلام و آشنایی با زبان عربی، در حفظ زبان ملی خویش کوشیدند و در اولین فرصت مناسب آن را بازسازی کرده با سرودن اشعار به ترویج آن پرداختند. با زبان بود که میراث فرهنگی و نیز تاریخ ایران در دسترس نسلهای جدید قرار گرفت و آگاهی آنان از پیشینه مشترک تاریخی، کمک زیادی به تقویت و حفظ هویت ملی و فرهنگ ایرانی نمود. از آن میان شاهنامهنویسی بیشترین تلاش را در این زمینه داشت.
* به این ترتیب آیا هویت مقاوم نقش سازنده در شکلدهی هویت ملی داشته است؟
** در واقع زنده نگاه داشتن زبان، تاریخ و فرهنگ ملی مؤثرترین حربه ایرانیان در دفاع از موجودیت ملی خود بوده است. به طوری که مردم ایران هر زمان، مقاومت نظامی و سیاسی ناممکن میشده و شکستهای پیدرپی در این عرصه، خطر اضمحلال هویت و موجودیت ملی را پیش میآورده است مردم ایران آن شکست را با کسب پیروزی در عرصه مقاومت فرهنگی جبران میکردهاند. چنان که با همین شیوه پیش از اسلام، ایرانی از استقلال و هویت فرهنگی ملی خود طی دوران حکومت سلوکیان مقدونی بر کشور دفاع کردند و اجازه ندادند فرهنگ و تمدن هلنی، ایران را در خود مضمحل سازد.
به برکت همین شیوه دفاع و مقاومت فرهنگی و معنوی بود که اجازه ندادند دوران طولانیتر شکست سیاسی و نظامی در برابر عربها از سقوط ساسانی تا روی کار آمدن صفویان، با محور و اضمحلال موجودیت ملی ایران همراه شود. ویل دورانت با اشاره به همین معنا ـ مقاومت فرهنگی و معنوی ـ است که از غلبهناپذیری آسیا در برابر غرب سخن میگوید، مینویسد: «تمدن آسیا قدیمتر و عمیقتر از آن بود که روح خود را تسلیم کند. توده مردم به زبانهای مادری خود حرف میزدند و خدایان اجدادی خود را میپرستیدند. آن اختلاط و پیوند نژادی و فرهنگی که اسکندر رؤیای آن را در سر میپرورانید، به تحقق نپیوست. ویژگیهای فرهنگ یونانی در روح انسان شرقی نفوذ نکرد. تازهطلبی، اشتیاق به مادیت، تمایل به کمال و استقلال فردی یونانی تغییری در خواص شرقیها ننمود، برعکس، با گذشت زمان شیوه اندیشه و احساس شرقی از داخل به قشر یونانیان حاکم نفوذ کرد و توسط آنها به مغرب رفت. شاهان یونانی و امپراتوران رومی بر سبک سلاطین شرقی تبدیل به خدایان روی زمین شدند و نظریه حقوق آسمانی شاهان از طریق روم به قسطنطنیه و سپس به اروپای جدید منتقل گردید.»
* به نظر شما این مقاومت فرهنگی و فرهنگ مقاومت دارای کارکردهای متفاوتی است و نمیتواند یکسره مثبت یا منفی باشد؟
** مقاومت فرهنگی در شرایط سخت و بحرانی ملت را از اضمحلال و پراکندگی محفوظ میداشت. آنها با تکیه بر زبان و ارزشهای فرهنگی و ملی خود همبستگی خویش را حفظ میکردند و مترصد فرصت برای تجدید استقلال سیاسی و ملی میشدند. در دوران سلطه یونانیان، ابتدا شهرها و ایالات شرقی ایران و زودتر از همه ایالت بلخ اعلام استقلال کردند. ابتدا پارتها ضد یونانیان قیام کردند و چندی بعد مادها نیز به آنها پیوستند. به نوشته دیاکونوف، تاریخنگار روسی، آنها نوشتههای یونانی روی سکهها را محو کردند و به اتکای زبان پارتی و کیش زرتشتی، حمایت ملل زیرسلطه سلوکیها را جلب و احساسات ملی ایرانیان را ضد آنها برانگیختند. بیمناسبت نیست از یک ویژگی دیگر ولی بسیار برجسته در شخصیت و سلوک و رفتار ایرانیان اسم ببرم که در شکل دادن به هویت فرهنگی ما به طور مؤثری ایفای نقش کرده است و آن عجله و شتابزدگی در انجام کارهاست. بدیهی است که این خصلت فرهنگی و رفتاری نیز معلول همان ناامنی و بیثباتی پایداری است که سراسر تاریخ و زندگی مادی و معنوی مردم ایران را در بر گرفته است. فرصتهای نسبتاً امن و مساعد برای انجام کار، خیلی دیر به دست میآیند و زود از کف میروند. در این مدت آرزوهای بسیار در سینهها انباشت شده و کارهای زیادی به تأخیر افتاده است. از این رو به محض آن که فرصتی دست میدهد، با آگاهی از این که بسیار گذرا و لغزنده است ناگزیر باید راه یکصد ساله را یک شبه پیمود و هر آنچه را در آن سالها خواستهاند و به دست نیاوردهاند یکجا فراهم کرد و به همه آرزوهای انباشت شده در سینهها لباس عافیت پوشانید. شتابزدگی موجب میشود در بیشتر موارد نسنجیده و بدون فراهم کردن مقدمات و مطالبه کافی و پیمودن مراحل ضروری، بلافاصله وارد عمل شوند.
* با توجه به سیر بحث، اجازه دهید وارد جنبهای دیگر از موضوع شویم و آن پاسخ به این پرسش این است که آیا استبداد انتخاب طبیعی مردم ایران بود؟
** این گزاره که آزادی به مزاج ایرانیان سازگار نیست، زیرا به محض آن که به وصالش میرسند با ایجاد هرجومرج زمینه تجدید استبداد را فراهم میکنند، هرچند مستند به برخی شواهد و تجربیات تاریخی است، اما به صورت یک حکم قطعی و ایدئولوژیک عمومیت نداشته، فاقد اعتبار علمی است. با وجود سه هزار سال قدمت و مداومت، استبداد، مدل نظام سیاسی مختار مردم ایران نبوده است و ایرانیان از قرنها پیش از تأسیس دولت پادشاهی مطلقه، جوامع خود را به شیوه شورایی اداره میکردند و در سایه آن جامعههای تازه تأسیس کشاورزی را توسعه دادند و برای مقابله با کمآبی، سیستم حفر قنات و شبکه آبیاری مصنوعی را ایجاد کردند.
جامعههای کشاورزی، واحدهای قبیلهای بودند که اکنون در واحدهای کشاورزی روستایی به نام «ویس» سکونت داشتند. زمین در مالکیت مشاع و مشترک آنها بود. با همکاری هم آن را کشت میکردند و محصول نیز به همه افراد ده تعلق داشت. این زیست مولد، آرام و صلحآمیز و توأم با برابری اشتراک بدون مزاحمت ادامه نیافت. اقوام چادرنشین و صحراگردی که در مناطق دور و نزدیک پر آب و علف کوهستانی به شکار و دامداری ادامه میدادند، اغلب آنها آریاییهایی بودند که با استقرار در مناطق نامساعد برای کشاورزی مناسب برای دامپروری، شیوه دیرین معیشت شکار و شبانی را ترک نکردند. شیوه تولید شبانی به طور کامل وابسته به نوسانات آب و مواد و شرایط طبیعی بود، بدین معنی که در سالهای خشک و کمبارانی، مراتع کاهش مییافت و دامها از گرسنگی میمردند و قحطی پدید میآمد. آن زمان قبایل چادرنشین برای غلبه بر قحطی و تأمین آذوقه مورد نیاز، آسانترین و کوتاهترین راه را که یورش به روستاهای مجاور و غارت ذخایر غذایی و لوازم حیاتی کشاورزان بود، انتخاب کردند. نتایج درخشان حاصل از این اقدام موجب شد که حمله و غارت به صورت شیوه زیست مکمل در کنار تولید شبانی و لاینفک از جامعه ایلی کوچرو، تداوم پیدا کند.
شرایط سرزمینی ایران به خاطر نبود نزولات آسمانی کافی و پراکندگی منابع آبهای سطحی و زیرزمینی، مانع از تشکیل مجتمعات بزرگ انسانی و نزدیکی و مجاورت روستاها و شهرها به یکدیگر بود. روستاها بسیار دور از هم و با جمعیت اندک و مستقل از یکدیگر قرار داشتند، وضعیتی که به لحاظ نظامی ـ جمعیتی آنها را در برابر حملات اقوام و قبایل جنگجو به شدت آسیبپذیر میساخت. اما آنها ناگزیر از دفاع بودند و در برابر حملات یکپارچه در برابر مهاجمان ایستادگی میکردند. ناگزیر به آموزش و تقویت نیروی دفاعی پرداختند و برای جنگجویان و فرماندهان برخلاف سنت برابری و اشتراک امتیاز بیشتری قائل شدند یا جنگجویان آنها را به جنگ آوردند، به این ترتیب یک قشر اشرافی شکل گرفت. ضرورت دفاع مؤثر از سوی کشاورزان، آنان را به سوی تشکیل اتحادیههای قبایل سوق داد. قبایل مهاجم نیز بعضاً با یکدیگر متحد شدند و تصرف روستا و شهرها و تأسیس حکومت دائمی را در دستور کار خود قرار دادند. رشد نظامیگری و تشدید و تداوم جنگ و توسعه تصرفات، پادشاهیهای کوچک و مستقل را در ذیل یک پادشاهی متمرکز گردآورد و بدین ترتیب استبداد مطلقه سلطنتی بر مردم ایران تحمیل شد. به بیان دیگر آنها از بد حادثه در آرزوی امنیت و صلحی که قرنها از آن محروم شده بودند، پذیرای یک قدرت متمرکز و مقتدر سیاسی ـ نظامی شدند تا جلوی حملات و تجاوزات را بگیرد و امنیت و صلح پایدار به آنان هدیه کند. در مقابل میباید از مالکیت بر اراضی خود به نفع شاه و دولت مرکزی صرفنظر کنند و حاصل ارزش افزوده محصول کشاورزی را به صورت بهره مالکانه و خراج به خزانه شاهی بپردازند. شاه آنان را به بردگی نگرفت، ولی به سطح رعایای ارباب بزرگ تنزل مقام داد. در برابر آن شاه علاوه بر تأمین امنیت و تضمین صلح در مقام مالک همه اراضی کشور، مسئولیت توسعه و نگاهداری شبکههای آبیاری را بر عهده گرفت.
در دوره سلطنت هخامنشیان جز پرداخت خراج و بهره مالکانه و اعزام داوطلبان سربازی برای شرکت در سپاه پادشاه و انجام بیگاریهایی در دستگاه سلطنتی، محدودیتهای دیگری بر نیروهای مولد کشاورزی و پیشهوری اعمال نشد. آنها بخصوص در شیوه زندگی خصوصی و آداب و عقاید مذهبی آزاد بودند. شواراهای روستا که اعضای آنها را ریشسفیدان و معتمدان مردم تشکیل میدادند البته با اختیارات کمتری به کار خود ادامه دادند و استقلال خود را در مدیریت کشت و آبیاری حفظ کردند و بعضاً به لحاظ مالکیت ارضی نیز مستقل و به صورت مشاع باقی ماندند. اگر این دسته از روستاها، از سیستم آبیاری دولتی استفاده میکردند، ناگزیر از پرداخت آببها بودند ولی در تقسیم آب و دادن حقآبه به این روستاها به ندرت عدالت رعایت میشد. آنها اغلب هدف تبعیض و اجحافات بسیار از سوی مأموران پادشاه قرار میگرفتند.
* به نظر میرسد جوامعی که تمدنساز شدند، ناگزیر به داشتن حکومت بودهاند و این ویژگی هم در جوامع بشری تمدنساز است، آیا ایرانیان در برابر سلسلههای فاسد واکنش نشان دادهاند؟
** به طور کلی مردم ایران علاقه به آزادی و استقلال را از دست ندادند، اما در شرایط بحرانی اگر در انتخاب میان امنیت و آزادی مخیر میشدند، امنیت را برمیگزیدند، زیرا با امنیت، حفظ آزادی را از دست میدادند، اما با انتخاب آزادی و در فقدان امنیت چون قادر به صیانت از آن نبودند نه حفظ آزادی که امنیت جان و مال و ناموس آنان نیز در معرض غارت و نابودی قرار میگرفت. اما در انقلاب مشروطه چون تشکیل دولتی ملی و منتخب مردم و تأسیس مجلس شورای ملی را تحققپذیر یافتند، بیدرنگ برای تعویض استبداد و جایگزین کردن مشروطه دست به کار شدند و مجاهدتها کردند و صدمات و زیانهای بسیار را به جان خریدند. آن فداکاریها برای رهایی از سلطه استبداد و مداخلات استقلالشکنانه بیگانگان بود. البته در بین بسیاری از مردم بویژه در میان آگاهان جامعه مفهوم نوین آزادی به درستی درک شده بود و از این رو، علاوه بر رهایی از سلطه و تأمین استقلال کشور و برقراری حاکمیت اراده ملی، حقوق و آزادیهای فردی و اجتماعی را نیز ارج نهاده، برای به دست آوردن آنها مبارزه میکردند.
* به نظر شما هویت ایرانی بیشتر به استقلال اهمیت داده یا به سلطه به منظور امنیت؟
** مردم ایران برای زیستن در استقلال و دور از سلطه و مداخلات ستمگرانه، اهمیت بیشتری قائل بودهاند. در عصر استبداد، علاوه بر حفظ علاقه به استقلال فردی و مصون ماندن از هر نوع اعمال سلطه و مداخلات بیگانگان، علاقه آنان روی استقلال میهن در برابر قدرتهای بزرگ عصر متمرکز شد. در دوران متأخر و بعد از آشنایی با مفاهیم جدید و طرح مقوله آزادی نزد بسیاری از مردم ایران، آزادی، معنایی جز همان رهایی از سلطه و تبعیض و مداخله نداشت. مردم ایران اکثراً خواهان کسب استقلال و رهایی از سلطه و قیومیت اشخاص و قدرتها را دارند تا به دست آوردن آزادی در مفهوم مدرن و غربی آن (حتی حقوق و آزادیهای لیبرالی)، به طوری که میتوان استقلالطلبی و نفی سلطه را که در مفهوم آزادی متبلور است، بخشی جداناپذیر از هویت و فرهنگ ملت ایران معرفی کرد. روایت زیر به نقل از هرودت مؤید آزادی و استقلالطلبی ایرانیان است: «گروهی از مردم از کورش تقاضا کرده بودند اجازه دهد از سرزمین خود که نامستعد و نابارور بود، به سرزمینهای بهتر و آسودهتر بروند.» او در پاسخ به این تقاضا گفت: «سرزمینهای آسان، انسانهای تنآسا میپرورد. این استعداد به هیچ خاکی داده نشده است که میوههای خوب و سربازهای خوب را با هم تولید کند.» هرودت اضافه میکند: «ایرانیان به او حق دادند و این راه را برگزیدند که در سرزمین ناآبادی زندگی کنند و فرمانروا باشد تا آن که در دشتهای بارور تخم بکارند و از آن بردگی بدروند.»
اگر در یک سو موقعیت جغرافیایی و قرار داشتن در گذرگاه تلاقی ملل و اقوام و طمعورزی و هجوم دائمی اقوام مجاور نبود که به این سرزمین آفتابی و پر تنوع چشم دوخته بودند و از سوی دیگر تلخی و آسیب سلطه اشغالگران بیگانه پیوسته آزارشان نمیداد، شاید حس استقلالطلبی و علاقه به سرزمین تا این درجه در ایرانیان رشد نمیکرد.
* آیا تأثیر و نتیجه این جغرافیای خشن در ایرانیان سستی بوده یا تلاش و کوشش؟
** ایرانیان برای آباد کردن سرزمین خود با دشواریهای جدی مثل خشکسالی و کمآبی، فقدان امنیت، پراکندگی منابع آب و موقعیتهای متضاد جغرافیایی، کوهستانی، کویری و آب و هوایی روبهرو بودند. آنها جز با سختکوشی و پشتکار و همکاری و تعاون با یکدیگر قادر به انجام این مهم و بنای یک تمدن درخشان و پرآوازه بر پایه کشاورزی نمیشدند. به همین خاطر این دو ویژگی در شخصیت آنان رشد کرد و در فرهنگ ملیشان انعکاس یافت. به طوری که اگر فشار و آسیب شرایط ناامن بیرونی و تجاوز و ستم قدرتهای مسلط از ظرفیت و تحمل آنان فرار نرود، در ابراز همدردی و یاری و کمک به یکدیگر و گذشت و فداکاری در راه دوستیها، زبانزد هستند. این دو ویژگی فرهنگیای که به سهم خود از عوامل مهم ماندگاری آنان در گذر از حوادث هولناک و فراز و نشیبهای تاریخ بوده و هست و در هر تلاش تازه برای توسعه و تکامل جامعه نقش مثبت خواهد داشت.
بنا به دلایلی و عواملی که یاد کردیم، مردم ایران هیچگاه از امر جنگ با دشمنان مهاجم و دفاع از سرزمین و موجودیت خود فارغ نبودهاند. اشتغال دائمی به امر دفاع و جنگ از یک سو از آنان سربازانی شجاع و مردمی غیور و میهنپرست ساخت و آنان را در این ویژگی شهره عالم کرد. اما در مقابل شرایط داخلی و موقعیت جغرافیایی به شیوهای بود که دفاع مؤثر از کشور را با آن مرزهای گسترده و وجود اقوام متکثر، بسیار دشوار مینمود. در نتیجه تعداد شکستهایی که به از دست دادن پارهای از سرزمین و درآمدن تحت اشغال درازمدت بیگانگان میانجامید خیلی بیش از آن بود که آثار ناگوار و ماندگاری بر روحیه و وجدان جمعی ایرانیان باقی نگذارد و بر اعتماد به نفس ملی مردم ایران صدمه و آسیب نزند. زمانی که در جبهه جنگ با دشمن خارجی پیروز میشدند، ستم و زورگویی حکام مستبد داخلی اجازه نمیداد شیرینی آن پیروزی، زمان زیادی در کلام آنها بماند و روحیات آنان را در سطح بالایی نگاه دارد. ضمن آن که نظام استبدادی، در جهت تضعیف همبستگی ملی و روابط مستحکم افقی میان مردم عمل میکند. با وابسته کردن زندگی و سرنوشت همه افراد به رأس هرم، ضرورت همدلی و همبستگی و همکاری و تأمین نیازهای جمعی را بلاموضوع میسازد. اینها در کنار عواملی از این دست، نیروی پایدار ملی را در مقابل با تجاوزات قدرتهای خارجی و غلبه بر ستم و استبداد داخلی، ضعیف و شکننده کرده است. به طوری که ناپایداری در عرصه مقاومت سیاسی و نظامی و مبارزه برای تحقق خواستهها و اهداف ملی و حمایت از جنبشهای اجتماعی، به یک ویژگی مشترک ملی تبدیل شده است. پدیدهای که جان فوران آن را «مقاومت شکننده» نامیده است.
* آیا این مقاومت شکننده در آثار ادبی قابل نشان دادن است، زیرا شعور بزرگترین اثر عنصر ایرانی است و میتواند جلوههای گوناگون هویت و روحیه ایرانی را نشان دهد؟
** ویژگیهای پایدارتر اخلاقی مردم ایران در اشعار شاعران بزرگ ایران انعکاس یافته است. هر یک از آنها متناسب با شرایط دورانی که در آن میزیستند و ویژگیهای فردی خود، یک جنبه از وجوه چندگانه هویت فرهنگی و اخلاقی مردم را بازنمایی کردهاند. سعدی بهتر و زیباتر از هر شاعر دیگری روحیه مصلحتاندیشی و عملگرایانه (پراگماتیستی) و در یک کلام حکمت عملی ایران را شرح داده است. توصیههای اخلاقی وی معطوف به حفظ وضع موجود از طریق برقراری صلح و آشتی میان طبقات متضاد، رابطه پدر ـ فرزندی میان حکمرانان و رعایاست. درویشان را به قناعت و صبوری و سازگاری و توانگران را به انصاف و بخشندگی ترغیب میکند. خاموشی و کم و گزیدهگویی زیور مردمان است و دروغ مصلحتآمیز به از راست فتنهانگیز است. در دوران سعدی چونان بیشتر ادوار تاریخ ایران، ایران میدان تاختوتاز قلدران است. زندگی انسانها به مویی بند است، کمترین خطا و انحراف از معیار به قیمت جان و برافتادن خانمان و ویرانی آبادیها و شهرها تمام میشود. قرون متمادی زیستن در زیر سایه شمشیر حاکمیت زور و قلدری به مردم ایران آموخت که برای حفظ جان و مال و خاندان باید همه هوش و زیرکی خود را در فریب دشمنان و قلدران و هر آن کس که زورش به او نمیرسد به کار برند و توطئههایی که علیه او تدارک دیده شده است خنثی و بالااثر سازد. در شرایط دشوار و سخت و بحرانی و زمانی که نه تنها موجودیت و علائق فرد از هر سو تهدید میشود، او مصلحت را در این میبیند که سرها را پایین بیاورد و کلاه خود را بچسبد تا توفان بگذرد و او را باد نبرد. خاموش بماند تا راز او فاش نگردد، باید دغدغه میهن و ملت از سر بیرون کند و به بیرون کشیدن گلیم خویش از آب بسنده کند. در شرایط سخت و پر مخاطره و ناامن که صفهای پایداری نظامی و تشکیلاتی از هم پاشیده و افراد منهدم و منفرد شدهاند، نظام سلطه پایههای مقاومت خود را تحکیم میکند، عقل مصلحتاندیش را به کار میاندازد. زیرا بر این باور است که «چو در طاس لغزنده افتاد مور/رهاننده را چاره باید نه زور.»
اما این تنها یک جلوه از واکنش کنشگران ایرانی در موقعیتهای پر مخاطرهای است که از هزاران سال پیش تاکنون به کرات پیش آمده و میراث تجربی نسلهای پیشین در حافظه تاریخی نسل حاضر در صحنه، رهنمود آنان برای مقابله با موقعیتهای مشابه بوده است. فعالیت عقل مصلحتاندیش معطوف به سازش با وضع مستقر با هدف حفظ جان و دیگر علائق حیاتی در حداکثر ممکن است که من آن را «واکنش تدافعی مبتنی بر سازش» مینامم. این واکنش معمولاً بعد از شکست «در واکنش مبتنی بر مقاومت» آغاز میشود.
* آیا جلوههای دیگری از هویت ایرانی در آثار ادبی قابل مشاهده است؟
** جلوه دیگری از هویت فرهنگی ایرانیان در اشعار مولوی، در کمال زیبایی و شکوه و عمق و عظمت تبلور یافته است. در وریارویی با بیثباتی و ناپایداری همه پدیدههای هستی و تناقضها و تفرقهها و حرص و ولع سیریناپذیری در جمع مال و تمرکز قدرت و اعمال خشونت و مشاهده آن همه دروغ، نیرنگ، نفاق و کوتهاندیشی و نزدیکبینی و سیر انحطاط و برندگی تیغه شمشیر مرگ، تنها با عبور از سطح مواج پر آشوب به ژرفای هستی بیکران و اتصال با سرچشمه جاودانگی است که ترسها و نگرانیها و ناامنی و آشوب، جان آدمی را ترک میکنند و نیروی عشق و عرفان از دورن میجوشد و آنچه امنیت و اطمینان و نشاط و شادی پایدار که دنیای پیرامون از فرد دریغ داشته است به وی ارزانی میدارد. مولوی خود عالیترین مثال این رویکرد و ایمنیبخش بود. کسی که به یاری عرفان تناقض و دوگانگی را پشت سر نهاد و به وحدت و یکپارچگی وجودی رسید، از آنچه ناپایدار و میراست به جاودانگی و از دروغ و فریب و ظواهر فریبنده به حقیقت پیوست. این رویکرد که آن را «حقیقتاندیش» خواندهاند، از دیدگاه دیگری «گریز» از شرایط عینی ناگوار و ناامن و سراسر فریب و دروغ واقعاً موجود، به دژ درونی است که از دسترس محرکها و متجاوزان دور است و در اتصال به آفریننده مطلق هستیبخش از همه منابع و مراجع قدرت بیرونی بینیاز است.
جلوه دیگر هویت ایرانی در اشعار حافظ موج میزند. در بینش عرفانی حاکم بر اشعار حافظ در هویت حقیقتاندیشی وی تردید نیست. اما با تکیه بر این خصیصه نمیتوان رویکرد حافظ را در ذیل واکنش گریز قرار داد. برعکس به خاطر موضع آشکارا انتقادی او نسبت به مناسبات اجتماعی و اخلاقیات رسمی طبقات مسلط در حوزه هویت مقاومت با کنش دفاع فرهنگی و معنوی جای میگیرد. حافظ در کنار زدن نقاب ریا و سالوس و نفاق از چهره رؤسای مذهب رسمی که دست در دست حکام ستمگر و فاسد به تحمیق خلقالله و خالی کردن جیب آنها مشغولند نه تنها از زبان کنایی به زیباترین شکل استفاده میکند که جابهجا از بیان عریان و بیپرده حقایق نیز خودداری نمیکند. اما در همان حال با زیرکی تمام جانب احتیاط را رها نمی کند و بیپروا خطر نمیکند. برای گریز از واکنش ارباب زور و تزویر، در نقش و هویت «رند» ظاهر میشود. کسی که با اثبات بینیازی و بیاعتناییاش نسبت به علائق سهگانه ثروت، ریاست و شهرت و محبوبیت و استفاده وسیع از زبان کنایی، خیال مراجع قدرت را از بابت رقیبی که خیال سهیم شدن در ریاست، ثروت و شهرت و تنگ کردن جایگاه آنها در سلسله مراتب قدرت دارد، آسوده میگرداند.
شاعری دیگری که در معرفی وجه دیگر از هویت فرهنگی مردم ایران حضور موفقیتآمیز داشته است خیام است. شخصیت وی نماد نوع دیگری از واکنش گریز است. در آن فرد مدتها سنگر مقاومت که فعالیت در بازار رقابت اقتصادی و سیاست و مذهب را ترک میکند و در جستوجوی حقیقت به مشاهده تضادها و تناقضهای آزاردهنده در جهان هستی میپردازد و چون پاسخی قانعکننده از توضیح آنها و تبیین هدف آفرینش نمییابد، به پوچی و نهیلیسم میرسد و رسم خوشباشی و دم غنیمتی را برمیگزیند و چون فکر میکند جز همین لحظه هیچ چیز دیگر در ید اختیار آدمی نیست، این عقل حکم میکند که نه غم گذشته را بخورد و نه نگران آینده باشد و حتی هر هدف و معنایی که تصور شود و بر ارزش و آرمانی که فرد برگزیند در رویارویی با این واقعیت که فرجام همگان جز تبدیل شدن گلی در دست کوزهگر نیست، بیاعتبار میشود.
اشعار حماسی فردوسی با زنده کردن خاطره تاریخی مردم ایران بر گسستی که در طول دو قرن اشغال و فترت رخ داده بود غلبه کرد و همبستگی ملی ایرانیان که به شدت آسیب دیده بود را بازسازی کرد و هویت مقاومت مردم ایران را احیا نمود.
هر پنج شاعر، به زبان فارسی سخن گفتند و این مهمترین عامل هویتبخش به جامعه را برای تبیین و معرفی وجوه مختلف فرهنگ و خلقیات کنشگران ایرانی با آفرینشی هنری و زیباشناختی به کار گرفتند.
* شما از گوناگونی هویت ایرانی با استفاده از آثار ادبی (سعدی، مولوی، حافظ، خیام و فردوسی) سخن گفتید، اما در مورد دوران جدید چه نظری دارید؟
** رویارویی و تعامل جامعه ایران با مظاهر گوناگون مدرنیته غرب، هستی انسان ایرانی را در سرگشتگی میان سنت و فرهنگ بومی از یک سو و فرهنگ و تمدن مدرن از سوی دیگر دوپاره نمود. پارهای متأثر از ارزشهای فرهنگ بومی و پارهای زیر تأثیر ارزشهای مدرن. به موجب این پدیده ایرانیان صاحب هویتی دوگانه شدهاند. در عرصههایی با هویت سنتی و در عرصههای دیگر با هویت مدرن حضور پیدا میکنند و در هر دو حال قادر به تعریف و تبیین هویت حقیقی خود نیستند. اما مشکل به همین جا ختم نیافته است. مدرنیته پیوسته در کار تولید هویتهای جدیدی است که بلافاصله به ایران منتقل میشود و ایرانی بریده از سنت را زیر تأثیر میگیرد و دوپارگی وجودی به چندپارگی افزایش مییابد. این تجزیه وجودی یکی از دشوارترین و پر آسیبترین معضلات جامعه امروز ایران است.
برخورد و آشنایی با دنیای مدرن و جذب برخی مظاهر فرهنگی آن، کارایی و تأثیرگذاری ذخایر فرهنگی و تجربی را از بین نبرده است. آنها در وجدان جمعی ایرانیان (شبیه ذخایر ژنتیک) به صورت نهفته ادامه حیات میدهند و در رویارویی با موقعیتهای مشابه فعال شده واکنشهای کنشگران را شکل و جهت میدهند. بویژه به این دلیل عامل ایجادکننده آنها یعنی احساس ناامنی و بیثباتی به خاطر آن که هنوز هم عوامل تولیدکننده آن دست در کارند، ضمیر ناخودآگاه ایرانیان را ترک نکرده است. برای قرار گرفتن در مسیر توسعه و تکامل فکری ـ فرهنگی و اجتماعی باید نیروهای پایداری، تفکر و آفرینش فکری و ابتکار راهبردی، در فرهنگ مردم ایران زنده و فعال شوند. برای این منظور، ذخایر کافی از هویت مقاومت، دفاع معنوی، همبستگی و تعاون جمعی، آزادیخواهی و استقلالطلبی، ایمان به خدا به عنوان منبع ارزشها، سختکوشی در کار مولد، دوستی و احترام و علاقه به حفظ پاکی طبیعت، مدارا و تسامح در برابر تنوع قومی و فرهنگی، با ذهنی پذیرنده و تلفیقکننده اندیشهها و فرهنگهای متنوع، در شعور جمعی ایرانیان وجود دارد. در برهههایی از تاریخ که شرایط تا حدود قابل قبولی امن، باز، آزاد و رها از سلطه و از ثبات و دوام نسبی برخوردار بوده است، این ذخایر فرهنگی به بخش خودآگاه شعور انتقال یافته و محرک و منشأ جنبشهای فکری و علمی و اجتماعی متکامل شدهاند.
برای آن که گروه دیگر از ذخایر فرهنگی و هویتی که پرورش یافته شرایط ناامن و مخاطرهآمیز بودهاند، در این راه توسعه تولید مزاحمت نکنند، باید دوران ثبات و امنیت و زندگی و همکاری در آزادی، در درازمدت تداوم پیدا کند و واکنشهای مزبور به لایههای تاریکتر ناخودآگاه جمعی پس رانده شوند. آگاهی درستی از این که بعد از چه مدت و گذشت چند نسل، آنها از صفحه ناخودآگاه و تاریک شعور استوار ما به کلی محور خواهد شد و این که آیا اساساً محوشدنی هستند یا نه؟