عباس عبدی
اگر تمامی متخصصان حوزههای علوم اجتماعی و اقتصادی در ایران به یک اصل اساسی متعهد و ملتزم بودند که نباید دانش و آگاهی خود را مدو به کلاسهای درس کنند، بلکه در کنار آموزش میباید دانش خود را در مواجهه با مشکل اجتماعی و در مرحله بعد برنامهریزی و بهبود محیط زندگی مردم خویش نیز به محک تجربه بگذارند و کوشش کنند که را از خلال برخورد با مسئله اجتماعی تبدیل به یک ایده و گفتمان عمومی نمایند در این صورت میتوانستیم شاهد آن باشیم که علوم اجتماعی و اقتصادی به معنای واقعی کلمه همچنان که در جوامع غربی مشاهده میشود وارد بطن اندیشه اجتماعی نخبگان و مردم میشد.
در جامعه ما متخصصان مختلف اجتماعی کم نیستند اما تعداد کسانی که کوشیدهاند مشرب فکری خود را تبدیل به یک گفتمان رایج نمایند و به طور مستمر از ایدههای خود دفاع نمایند و صحت و درستی آن را در برخورد با واقعیت اجتماعی اثبات نمایند، نسبتاً اندک هستند، اگر در حوزه اقتصاد مرحوم دکتر عظیمی نمادی از این افراد معدود برای دفاع از گفتمان توسعه بود، آقای دکتر طبیبیان نیز در کنار برخی دیگر از اقتصاددانان معاصر چون آقای دکتر غنینژاد، آقای دکتر نیلی و ... در رواج گفتمان اقتصاد بازار نقش اول را ایفا کردهاند، [به رغم تفاوتهایی که میان دیدگاههای این افراد وجود دارد] مستقل از این که هر فرد جامعه مدافع چه گفتمانی از اقتصاد باشد، لاجرم میبایست رواج دهندگان گفتمانهای علمی را محترم بشمارد و کار آنان را ارج نهد، زیرا اساس پیشرفت فکری و عملی جامعه بر رواج و تعامل نقد گفتمانها از سوی یکدیگر است و در غیاب یا ضعف یک گفتمان نمیتوان به رشد و بالندگی گفتمانهای دیگر امیدی داشت و این افتخاری است که برای اقتصاددانی چون آقای دکتر طبیبیان در تاریخ اندیشههای اقتصادی دهههای اخیر ایران ثبت خواهد شد به ویژه آنکه توجه کنیم این افراد در مقطعی این گفتمان را رایج کردند که سلطه دیدگاه اقتصاد دولتی و نیز پوپولیستی حاکم بود.
این نقش آقای طبیبیان به واسطه چند خصلت محقق شده است. در درجه اول پیگیر بودن نسبت با آنچه که اعتقاد دارد، سپس صراحت لهجهای که طبعاً عدهای را ناخوش میآید، اما در هر حال برای شکل دادن به یک گفتمان ضروری است.
و بالاخره حضور در حکومت و دانشگاه و حتی جلسه احزاب و گروهها و از همه مهمتر حضور در صحنه مطبوعات از خلال گفتوگو و مقاله و ... است. به عبارت دیگر میتوان گفت که تعامل مذکور هم در سطح قدرت و هم در سطح کارشناسان و نخبگان و هم در سطح عمومی جامعه صورت میگرفته است.
فارغ از نکته فوق دوستانی که وظیفه نوشتن این مطلب را بر عهده من گذاشتند نگاهی هم به سابقه انتقادی روزنامه سلام با برنامه اول توسعه اقتصادی داشتند زیرا از یک سو این برنامه اولین سند برنامهریزی اقتصادی به اجرا درآمده پس از انقلاب بود که آقای دکتر طبیبیان نقش اصلی را در تدوین آن داشت و از سوی دیگر اجرای آن مقارن با تاسیس روزنامه سلام شد که موضعی انتقادی به وضعیت جاری کشور در سالهای اوایل دهه هفتاد داشت و از آنجا که تاکید آقای هاشمی بر اقتصاد و دستاوردهای اقتصادی دولت وی بود طبعاً بخش قابل توجهی از این انتقادات نیز متوجه برنامه اقتصادی آقای هاشمی میشد و به تبع آن عدهای نیز آن انتقادات را متوجه آقای طبیبیان میدانستند که در این خصوص لازم میدانم به برخی نکات اشاره کنم.
1ـ وجهه نظر اصلی روزنامه سلام، سیاسی بود و کوشش میشد که افراد حول محور مشترک اصول سیاسی عمل کنند و از این جهت بر اختلافات دیدگاهها میان افراد در حوزههای دیگر تا وقتی که مخل این وجههنظر مشترک نبودند، سختگیری نمیشد به همین دلیل دو گرایش اقتصادی در روزنامه سلام مشاهده میشد، که گرایش سرویس اقتصادی و سردبیر سلام مخالفت چندانی با مبانی برنامهریزی و حتی آزادسازی نسبی اقتصادی نداشت. در مقابل سرویس گزارش بود که طبعاً توجه خود را بر مسئله توزیع و نابرابری متمرکز کرده بود و اتفاقاً بخش اخیر از روزنامه بود که در زمینه نقد سیاستهای اقتصادی به لحاظهایی حساسیت برانگیز میشد و در نتیجه در منظر عمومی و برداشت عامه آن دیدگاه برجستهتر مینمود. اما سرویس اقتصادی و سردبیری از جهت دیگری مسائل را نقد میکردند. ضمن اینکه میکوشیدند دیدگاههای طرفداران برنامه را به نحوی مناسب منعکس کنند که نمونه آن مصاحبه مفصلی که آقای علویتبار از طرف روزنامه تقبل زحمت کردند و با آقای آقای دکتر طبیبیان انجام دادند و در روزنامه چاپ شد.
2ـ نقد سرویس اقتصادی و سردبیری روزنامه به برنامه اول معطوف به دو موضوع مرتبط با هم بود که کماکان هم میتواند موضوع مناقشه باشد. اولین مسئله پایههای سیاسی برنامه بود. در ایران دخالت سیاست در اقتصاد و حوزههای دیگر بیش از آن است که وجهی مستقل برای اقتصاد باقی بگذارد بنابراین برنامهریزی اقتصادی بدون توجه به خواستها، عملکردها، واکنشها و حتی اصلاحات سیاسی نمیتواند منجر به نتیجهای شود. در واقع از اینجا به نکته دوم میپردازم که اجرای برنامه اقتصادی در ایران مطابق برنامه به دلیل دخالتهای سیاسی امری ممتنع است و زاویه دوم انتقادی سلام نیز به عدم تطابق عملکرد برنامههای اقتصادی با اصل برنامه بود که در هر دو مورد یادداشتها و مسائل فراوانی مطرح میشد. به طور مشخص تزریق فراوان ارز و خارج از برنامه به نحوی که کشور را با بحران ارزی و بدهیهای خارجی مواجه کرد، نادیده گرفتن سیاست قیمت ارز که در سال 1372 و برخلاف برنامه آن را تک نرخی کردند.
بساط کل برنامه را برچیدند و تورم 50 و 35 درصدی سالهای 1373 و 1374 بر جامعه تحمیل شد که آثار روانی آن هنوز هم پابرجاست و تاثیرات مخربی را بر سیاستگذاران اقتصادی در برنامههای بعد به جای گذاشت و عجیبتر از آن نیز بازگشت به سیاست ارزی پیشین است. کوتاه آمدن از سیاستهای صادراتی، به طوری که مثلاً با گران شدن رب جلوی صادارت آن فوراً گرفته شد، مسئله قیمتگذاریهای سال 1373 که با استدلال عجیب آقای هاشمی همراه بود، تماماً حکایت از بیتوجهی برنامه اول به ساختار سیاسی ناکارآمد بای اجرای برنامه بود به گونهای که هیچ ابزار نظارتی قدرتمندی بر اجرای برنامه در نظر گرفته نشده بود یا در عمل کارکردی نداشت.
باید از این انتقادات استقبال و در جهت اصلاح برنامه بعدی بهرهبرداری میشد، اما به نظر نمیرسید که متولیان برنامه اول این نوع انتقادات را مخل اجرای برنامه میدانستند در حالی که به نظر من عدم اجرای برنامه ناشی از ناسازگاری درونی آن و از آن مهمتر ناسازگاری نتایج آن با رفتار و توقعات ساختار سیاسی بود که به طور روشن در برنامههای بعدی هم این انتقادات با شدت و ضعف وجود داشت و دارد و نمونه آن به تاریخ پیوستن برنامه چهارم قبل از شروع اجرای آن است.