تاریخ انتشار : ۳۰ مهر ۱۳۸۸ - ۰۹:۵۲  ، 
کد خبر : ۴۰۴۱۲

صهیونیسم؛ بسترها و زمینه‌هاى پیدایش (بخش اول)

نویسنده: مرتضى شیرودى اشاره: اندیشه صهیونیسم به فوریت و سرعت زاده نشد، بلکه همانند هر پدیده اجتماعى دیگر، در بستر زمان و بر اثر شکل گیرى حوادث گوناگون تولد یافت. زمینه هایى که به زایش صهیونیسم انجامید، در گوشه و کنار جهان روى داده، و پیش از آن که به شکل اسرائیل غاصب (= رژیم اشغال گر قدس) ظهور کند، در خارج از فلسطین اشغالى قوام یافت. ممکن است به ظاهر سهم هر یک از این حوادث شکل دهنده، یکسان به نظر رسد، ولى بى شک سهم برخى از برخى دیگر افزون تر است. با این وصف، در مقاله حاضر، هیچ گونه ترتیب زمانى و مکانى که حاکى از سهم بیش تر یکى بر دیگرى باشد، مدنظر نیست. مضافاً این که تنها به برخى از مهم ترین علل و عوامل شکل دهنده صهیونیسم اشاره شده است. همچنین علاوه بر عواملى که در پیدایش صهیونیسم سهیمند، عوامل دیگر هم در زایش اسرائیل غاصب دخالت دارند که پرداختن به آن ها مجال دیگرى مى طلبد.2

تعریف و انواع صهیونیسم
«صهیون» در زبان عبرى، به معناى پُر آفتاب و نیز نام کوهى در جنوب غربى بیت المقدس است. کوه صهیون زادگاه و آرامگاه داوود پیامبر(صلى الله علیه وآله) و جایگاه سلیمان(علیه السلام)بود. گاه این واژه نزد یهودیان به معناى شهر قدس، شهر بزگزیده و شهر مقدس آسمانى به کار مى رود، ولى در متون دینى یهود، صهیون، اشاره به آرمان و آرزوى ملت یهود براى بازگشت به سرزمین داوود(علیه السلام)و سلیمان(علیه السلام)و تجدید دولت یهود دارد. به دیگر سخن، صهیون براى یهود، سمبل رهایى از ظلم، تشکیل حکومت مستقل و فرمان روایى بر جهان است و از این رو، یهودیان خود را فرزندان صهیون مى دانند.3
صهیونیسم به جنبشى گفته مى شود که خواهان مهاجرت و بازگشت یهودیان به سرزمین فلسطین و تشکیل دولت یهود است. صهیونیسم، همانندِ شووینیسم (= ناسیونالیسم افراطى) است که با خوار شمردن ملت ها و نژادهاى دیگر و با غلوّ در برترى خود، در پى نیل به قدرت سیاسى است. این جنبش در نیمه اوّل قرن 13 شمسى / نیمه دوم قرن 19 میلادى در اروپا پا به عرصه حیات گذاشت، ولى واژه صهیونیسم، نخستین بار توسط تئودور هرتصل4 به کار رفت و سپس ناحوم ساکوکو5 ـ مورخ صهیونیست ـ در کتاب «تاریخ صهیونیسم» از آن سخن گفت.6
صهیونیسم تنها داراى ابعاد و معانى سیاسى (= صهیونیسم سیاسى) نیست، بلکه ابعاد و معانى دیگرى همچون: صهیونیسم کارگرى، فرهنگى، دمکراتیک، رادیکال و توسعه طلب را نیز در برمى گیرد. مشهورترین تقسیم صهیونیسم، طبقه بندى آن به دو بخش سیاسى و فرهنگى (= دینى) است. صهیونیسم سیاسى، خواهان بازگشتِ یهودیان به فلسطین است که با تدوین کتاب «دولت یهود» توسط هرتصل در 1263 ش / 1894 م زاده شد. اما صهیونیسم فرهنگى، مخالف مهاجرت یهودیان در قرن 14 شمسى / 20 میلادى به فلسطین است; زیرا در انتظار انسان رهایى بخش7 در آخر زمان نشسته که یهودیان و تمام آدمیان را به سرزمین ابراهیم و موسى(علیهما السلام) یا سرزمین نجات بازگرداند.8
صهیونیسم به دینى و غیردینى هم تقسیم مى گردد. صهیونیسم دینى، اندیشه اى است که اعتقاد دارد بازگشت به سرزمین موعود، در زمانى که پروردگار مشخص نموده و به شیوه اى که او تعیین مى کند، انجام خواهد شد و این کار به دست بشر انجام پذیر نیست. پیروان این اندیشه، گروهى یهودى (= صهیونیسم) و شمارى عیسوى (= صهیونیسم مسیحى)9 هستند. در مقابل، در صهیونیسم غیردینى و غیریهودى، کسانى جاى دارند که با تکیه بر استدلال هاى تاریخى، سیاسى و علمى به اسکان یهودیان در فلسطین مشروعیت مى بخشند. این همان صهیونیسم لائیک (= غیردینى) است که تنها مفاهیم سیاسى خویش را به زبان دین بیان مى کند. بنابراین، صهیونیسم همواره به معناى یهودیت نیست، بلکه گاه به مفهوم حرکتى براى غیر یهودى کردن یهودیت نیز، به کار مى رود.10
یهودستیزى11
صهیونیست ها مدّعى اند که صهیونیسم، پاسخى به یهود آزارى است. به عقیده آن ها، دولت ها و ملت ها به بیمارى علاج ناپذیر یهودستیزى دچار شده اند. بنابراین، یهودیان را، در هر کجا باشند، عنصر بیگانه به حساب مى آورند و آنان را در آشکار و پنهان آزار مى دهند. حیم وایزمن12 (متوفى 1331 ش / 1952 م) در این باره مى گوید: «ضدیت با یهود، میکروبى است ]که[ هر غیریهودى هر کجا... باشد و هرچند که خود منکر باشد، بدان آلوده است.» به بیان دیگر،آنان یهودستیزى را بلایى ازلى و ابدى مى دانند،که تنها در پناه یک دولت یهودى مى توان از آن رهایى یافت.13
صهیونیست ها، به نمونه هایى بسیار از یهودآزارى در طول تاریخ اشاره مى کنند. از نظر آنان، یهود آزارى با شکست دولت یهودى اسرائیل و جهودا (= یهودا)14، به ترتیب در 721 و 586 ق. م توسط آشوریان و بابلیان آغاز، و در نتیجه با پراکنده شدن یهودیان به نقاط دیگر جهان ادامه یافت و به تدریج، روند روبه رشدى به خود گرفت، به گونه اى که نقطه اوج آن در آلمان هیتلرى به چشم مى خورد. در این دوره طولانى، یهودیان در امپراتورى روم، کشور لهستان، روسیه تزارى و... بارها سرکوب و شکنجه شدند و تنها در سال 770 ش / 1391 م. هفتاد هزار یهودى به دلیل نپذیرفتن دین مسیح(علیه السلام) در اسپانیا جان خود را از دست دادند. افزون بر آن، یهودیان همواره از حق مالکیت در برخى از مناطق جهان، و نیز اشتغال در برخى حرفه ها محروم بوده و اغلب در «گتو»ها15 به سر برده اند.16
البته این ادعاهاى صهیونیسم، به هیچ وجه قابل اثبات نیست; زیرا اولاً، برخى از نمونه هاى تاریخى یهودآزارى، مانند آنچه صهیونیست ها درباره یهودسوزى در آلمان مطرح مى کنند، بیش از حد بزرگ شده اند. صهیونیست ها در این مورد، با سلطه اى که بر ابزارهاى تبلیغى جهان و به کارگیرى آن دارند، به مظلوم نمایى پرداخته اند. ثانیاً، برخى قصه هاى یهودآزارى، ساخته و پرداخته یهودیان و صهیونیست هاست، با این هدف که به روند مهاجرت یهودیان به فلسطین و تأسیس یک دولت یهودى شتاب بخشند. دیوید بن گوریون17 (متوفى 1352 ش / 1972 م) اعتراف مى کند: «اگر قدرت داشتم عده اى یهودى را به کشورهاى مختلف مى فرستادم تا یهودآزارى راتعمّداً به وجود آورند.»18
شواهد دیگرى بر نادرستى ادعاهاى صهیونیسم در این باره وجود دارد، از جمله:
1. مهاجرت و پراکندگى یهودیان، اغلب به دلخواه آنان و با هدف اقتصادى به سوى پر رونق ترین سرزمین ها صورت گرفت.
2. یهودیان همواره در پهنه اى گسترده از خاک امپراتورى عثمانى، در صلح و آرامش مى زیسته اند.
3. یهودیان در بریتانیا، فرانسه و آلمان قرون وسطى، تحت آزار نبوده اند و حتى پس از عصرنوزایى، وضع اجتماعى آنان بهبود یافت.
4. رنج و دردى که میلیون ها برده آفریقایى سیاه پوست، در انتقال و اسکان اجبارى به غرب متحمل شده اند، بیش از رنج و دردى است که بر یهودیان وارد آمده است. جالب این که، صاحبان برخى از کشتى هاى حاملِ بردگان، سوداگران و بانک داران یهودى بوده اند.
5. وقوع یهودآزارى را در حد پایینى مى توان پذیرفت که آن هم به ویژگى هاى فردى و اجتماعى یهودیان، مانند جمع گریزى و اشتغال در مشاغل غیرمولد، چون رباخوارى باز مى گردد19 و نیز ریشه در منازعه دائمى کلیسا و کنیسه دارد. به هر روى، نقش یهودآزارى ساختگى در تولد صهیونیسم آنچنان بزرگ بود که هرتصل آن را موهبت الهى نامید. اگر صهیونیسم محصول یهودآزارى است، پس چرا صهیونیسم به نوعى یهود آزارى از طریق تبعیض بین یهودیان سفاردى و اشکنازى20 مبدل شده است; سؤالى که صهیونیست همچنان آن را بى پاسخ گذاشته اند.21
نقش امپریالیسم نوین در پدیدآیى صهیونیسم
صهیونیسم، مولود دوران تحول و انتقال سرمایه دارى غرب به مرحله امپریالیسم نیز به شمار مى رود. در این دوره، همه قدرت هاى بزرگ براى تأمین منافع استعمارى، فعالانه در پى یافتن جاى پایى محکم، در خاورمیانه شدند. براى دستیابى به این هدف، نخستین بار ناپلئون بناپارت (امپراتور فرانسه)، به جلب همکارى یهودیان علیه امپراتورى عثمانى دست زد که البته در این کار توفیقى به دست نیاورد. سپس، بیسمارک (صدراعظم سابق آلمان) براى پاسدارى از خط راه آهنى که قرار بود از برن ـ شهرى در آلمان ـ به بغداد کشیده شود، به جذب و به کارگیرى یهودیان پرداخت.22 اما سرانجام، این انگلیس بود که به آرزوى دیرینه اش، یعنى خلق اندیشه صهیونیسم و ترغیب یهودیان
اروپاى شرقى، روسیه و غرب، براى مهاجرت به فلسطین و تشکیل یک دولت یهودى که حافظ منافع آن کشور باشد، دست یافت.23
دلایل بسیار در تأیید نقش قدرت هاى بزرگِ استعمارى، به ویژه انگلیس، در پدید آمدن صهیونیسم و رژیم اشغال گر قدس در دست است. به عنوان مثال، در 1219 ش / 1840 م روزنامه تایمز لندن اعتراف کرد که پیشنهاد استقرار یهودیان در سرزمین فلسطین، مورد حمایت پنج قدرت بزرگ جهانى است. سپس هرتصل فاش کرد: «بازگشت به سرزمین پدرانمان... از بزرگ ترین مسائل سیاسى مورد علاقه قدرت هایى است که در آسیا چیزى مى جویند.» اما همان گونه که گذشت، انگلیس گوى سبقت را از قدرت هاى دیگر اروپایى ربود و با ابداع اندیشه صهیونیسم24 زمینه تأسیس رژیم غاصب اسرائیل را فراهم آورد. به بیان دیگر، پس از یک منازعه طولانى میان صهیونیست ها، سرانجام صهیونیست هاى انگلوفیل25، جناح وابسته به وایزمن، موفق به تثبیت فلسطین ـ مکان موردنظر انگلیس ـ به عنوان جایگاه نهایى استقرار یهودیان گشتند.26
یهودیان تنها نامزد تشکیل دولتى حافظ منافع غرب در منطقه حساس و استراتژیک خاورمیانه بودند; زیرا به عقیده لرد ارل شافتسبُرى هفتم27، که از رجال سیاسى بریتانیا و نیز یک صهیونیست مسیحى بود، اسکان یهودیان در فلسطین، نه تنها براى انگلستان که براى سراسر دنیاى متمدن (= غرب) سودمند خواهد بود. هرتصل نیز بر آن بود که یهودیان مى توانند حلّال مشکل غرب در خاورمیانه باشند.
ماکس نوردو، از صهیونیست هاى معروف، معتقد بود که "ما فرهنگ اروپایى را... همچنان حفظ خواهیم کرد... ما به این فکر که باید آسیایى شویم مى خندیم." پیش تر نیز یک کشیش مسیحى پیشنهاد کرده بود، که براى حفاظت از هندوستان زیر سلطه انگلیس، لازم است یهودیان در فلسطین ساکن شوند. به هرحال، صهیونیست هاخود را مشعل دار تمدن غرب مى دانند که در تلاش است دموکراسى رادرخاورمیانه وقلب آن حاکم کند.28
نتیجه این که نیازهاى فرهنگى، سیاسى، اقتصادى و نظامى غرب، به ویژه انگلیس، موجب پدیدآمدن جریان فکرى صهیونیسم و اسکان یهودیان در فلسطین گردید; جریانى که با غیر دینى (= سیاسى کردن) یهودیت، در پى تحقق و حفظ منافع استعمارى در خاورمیانه برآمد، در حالى که یهودیت دیندار ممکن بود براى غرب خطرآفرین باشد.29
طبقه سرمایه دار یهود30
از اواخر قرن دهم شمسى / شانزدهم میلادى، یهودیان سفاردى از اسپانیا و پرتغال طرد شدند و در کشورهاى عثمانى، هلند و فرانسه سکونت گزیدند. آنان به دلیل مهارت در بانک دارى و با بهره مندى از روابط تنگاتنگى که با سفاردى هاى عثمانى داشتند، به آسانى به عرصه تجارت جهانى وارد شدند و بدین سان، نخستین گام را در شکل دهى به بورژوازى یهود برداشتند.31 در قرن یازده شمسى / هجدهم میلادى نیز با ارتقاى وضع اجتماعى اروپاییان، موقعیت یهودیان، به ویژه در عرصه اقتصادى، بهبود یافت. این امر منجر به تلاش بیش تر بخشى از یهودیان براى رهایى از نظام گیتو و ادغام در جوامع غربى و روى آوردن به مشاغل مولد و در نتیجه، گسترش و تثبیت قشر بورژوازى یهود گردید.32
بورژوازى یهود به صورت هاى گوناگون در پدید آوردن صهیونیسم مؤثر افتاد، که مهم ترین آن ها عبارتند از:
1. بورژوازى یهود، همگام و همراه با رشد و تکامل سرمایه دارى غرب، و همانند آن، همه جهان را بازار مصرف خود مى پندارد. در آن زمان، هرچند امپراتورى عثمانى از ضعف اقتصادى رنج مى برد، اما به دست آوردن بازار داخلى آن به سادگى امکان پذیر نبود، این امکان با مهاجرت بیش تر یهودیان به عثمانى ـ سرزمینى که از نیروى کار ارزان عرب بهره مند بود ـ فراهم مى آمد. افزون بر این، چنین اقدامى یهودیان غیرفعال اقتصادى و بى علاقه به سرمایه گذارى را به عناصر فعال اقتصادى، در امپراتورى عثمانى تبدیل مى کرد و یهودیان باقى مانده در غرب را نیز به سوى فعالیت هاى اقتصادى و سودآور33 سوق مى داد.34
2. سرمایه دارى یهود، براى جلوگیرى از افزایش تقاضاى مالى یهودیان فقیر، که به کاهش ثروت آنان مى انجامید، خواهان طرد آن ها بود، از این رو، با تشکیل دولت اسرائیل، اداره دولت یهودى را در دست گرفتند. بنابراین، بورژوازى یهود، هم در راندن یهودیان از اروپا و هم در اداره کردن آنان در فلسطین اشغالى، نقش اساسى داشته است.
3. بورژوازى یهود در آغاز خواهان مهاجرت یهودیان به فلسطین نبود، بلکه به اعتراف حیم وایزمن، اوگاندا بیش تر مورد علاقه بازرگانان یهودى بود. در مرحله بعد نیز بورژوازى یهود در پى مهاجرت همه یهودیان به فلسطین نبود، بلکه خواهان آن بود که شمار یهودیان به اندازه اى کاهش یابد که به رفاه اقتصادى آنان در غرب لطمه اى وارد نسازد. ناحوم ساکولو در این باره اعتراف مى کند که صهیونیسم نه به عنوان یک نهضت، بلکه به عنوان یک اقدام مالى و سرمایه دارى ظهور کرده است. البته، یافتن مکانى براى خوش گذرانى و نیز دستیابى به کنترل مجدد یهودیان، از دیگر هدف هاى بورژوازى یهود در خلق صهیونیسم شمرده شده است.35
صهیونیسم و نقش ادبیات سیاسى
پیش از تولد صهیونیسم سیاسى، صهیونیسم ادبى پدید آمد و نخستین جرقه هاى سیاسى کردن دین یهود را برافروخت. به دیگر سخن، صهیونیسم، نخست در عرصه زبان، گفتار و اندیشه و آن گاه در عرصه سیاست قد برافراشت. در این روند، صهیونیسم ادبى، زبان عبرى را به خدمت گرفت و در گسترش آن کوشید و یهودیان عبرى زبان را مورد تشویق و پاداش قرار داد. به دنبال این تلاش چند صدساله، زبان عبرى که به گفته بن گوریون، یک زبان ناگویا بود و در قلب ها مى زیست و به نماز و شعر و ادبیات مذهبى اختصاص داشت، به جایگاهى دست یافت که دیگر تنها زبان زمان گذشته نبود، بلکه زبان آینده، زبان رستاخیز و زبانى بود که مى توانست یهودیان را به عنوان یک ملت یگانه در زیر بیرق خویش گرد آورد.36
در عرصه قلم، اندیشه و هنر، داستان، رمان و نمایش هاى بسیار پدید آمد، که به ایفاى نقش در تولد صهیونیسم پرداختند. از جمله، اشعار مذهبى یهود ابن هاله وى (متوفى 519 ش / 1140 م) به سود مقاصد صهیونیستى به کار رفت. کتاب «تلمود»371750 م) اندیشه بازگشت به ارض موعود را رواج داد. بنجامین دیزرائیلى (Benjamin Disraeli)در رُمان «دیوید آلروى» (تألیف 1212 ش / 1833 م) شکلى از نژادپرستى افراطى یهودى را به تصویر کشید. زیگموند فروید (متولد 1235 ش / 1856 م) بر لزوم اجراى تربیت صهیونیستى تأکید ورزید. جورج الیوت (Georg Eliot) در رمان «دانیل دروندا»38 (تدوین 1255 ش / 1876 م) که مهم ترین سند ادبى صهیونیسم به شمار مى رود، ناممکن بودن ادغام یهودیان در تمدن هاى دیگر را گوشزد کرد. افزون بر این تلاش ها، نگارش «دائرة المعارف صهیونیسم و اسرائیل» (تألیف 1259 ش / 1880 م) به سهم خویش، زمینه ساز صدور اعلامیه بالفور39 گردید و آن نیز از زمینه هاى اساسى تأسیس اسرائیل به شمار مى رود.40
برخى از افسانه ها نیز در پدیدآوردن صهیونیسم دخیل بوده اند. مهم ترین این افسانه ها، افسانه «یهودى سرگردان» یا «یهودى دوره گرد» است. این افسانه براى نمایاندن زندگى سراسر آمیخته با رنج و محنت و سرگردانى و بى پناهى یهودیان به کار رفت و به تدریج زمینه ذهنى ضرورت تلاش براى رهایى یهودیان صهیونیست را در اواخر قرن دوازدهم شمسى / نوزدهم میلادى فراهم آورد.41
ادبیات صهیونیستى تنها به ترسیم چهره یهودى یا یهودیان ناراضى نپرداخته، بلکه گاه کوشیده است چهره اى نیک و انسانى از یهودیان به دست دهد، تا آنان راه کسب امتیازات اجتماعى بیش ترى را بازیابند و آن را براى ظهور صهیونیسم به کار گیرند. در مجموع، ادبیات صهیونیستى کوشیده اند، با رواج همبستگى یهودیان جهان و مبارزه با تبلیغات ضدصهیونیستى، رنج و ستمدیدگى یهودیت را به تصویر کشند و به پندار خود، وحشى گرى اعراب علیه یهودیان را نمایان سازند و به ترویج اندیشه برترى قوم یهود بپردازند.42
پیشگامان صهیونیسم
شخصیت ها و نخبگانى بسیار، در پدید آمدن صهیونیسم نقش داشته اند. در ذیل به نام برخى از شخصیت هاى سیاسى که در این زمینه سهم بیش ترى از دیگران داشته اند و نیز عمده فعالیت آن ها اشاره شده است:
1. تئودور هرتصل: وى که بنیان گذار سازمان جهانى صهیونیسم و پدر صهیونیسم به شمار مى رود، در بوداپستِ مجارستان به دنیا آمد و در ادلاخ اتریش جان سپرد. هرتصل در هجده سالگى به وین رفت و به تحصیل حقوق پرداخت. وى پس از پایان تحصیلات، به جاى کار وکالت، پا به دنیاى ادبیات و مطبوعات گذارد. در این دوره، او به تأثیر از موج تازه یهودستیزى در روسیه، لهستان و برخى از کشورهاى اروپایى در پى مطالعه کتاب «مسأله یهودى» و نیز به دنبال مشاهده قضیه دریفوس43 به این نتیجه رسید که تنها راه حل پایان یافتن یهودآزارى، گردآوردن یهودیان جهان در یک سرزمین است. هرتصل، این نظریه را در کتاب دولت یهود (چاپ 1275 ش / 1896 م)، که در اصل نامه اى به خاندان روچیلدهاست،44 مطرح ساخت و یک سال بعد، نخستین کنگره جهانى صهیونیسم را در شهر بال سوئیس تشکیل داد45 که هدف آن، ایجاد موطنى براى یهودیان در فلسطین بود،46 در حالى که خود او به یهودیت ایمان نداشت، به شعایر مذهبى بى اعتنا بود، زبان عبرى نمى دانست و به فرهنگ غربى خویش47 مباهات مى کرد.48
2. بارون ادموند روچیلد:49 اعلامیه 1296 ش / 1917 م دولت انگلیس، درباره لزوم تأسیس دولت یهودى در فلسطین (= اعلامیه بالفور) با عبارت "لرد روچیلد، عزیزم!" آغاز مى شود که خود نشان از سهم ویژه و مؤثر بارون ادموند روچیلد (متوفى 1313 ش / 1934 م) در تولد و حیات صهیونیسم دارد. او همچنین مشهور به "پدر اسکان یهودیان در فلسطین" است. این عنوان، به پاس تلاش مستمر وى در خرید زمین و املاک اعراب فلسطینى و هزینه کردن یک میلیون و شش صد هزار لیره استرلینگ براى احداث دهکده هاى مهاجرنشین در فلسطین، به او داده شد. ادموند روچیلد به خانواده اى ثروتمند و یهودى الاصل تعلق داشت که از راه صرافى و بانک دارى به ثروتى افسانه اى دست یافت. از این رو، اعضاى خانواده روچیلدها به سلاطین مالى مشهورند. این خانواده ثروتمند، به پاس خدمات مالى شان به دولت اتریش، از سوى آن دولت به لقب بارون50 مفتخر شدند. سهم ادموند روچیلد در شکل گیرى اسرائیل نیز بسیار است. خود او در این باره اعتراف مى کند «بدون من صهیونیست ها هیچ کارى نمى توانستند انجام دهند.»51 دولت اسرائیل نیز به منظور قدردانى از خدمات وى، نام او را بر یکى از بلوارهاى تل آویو52 نهاده است.53
3. حیم وایزمن: وى برجسته ترین رهبر صهیونیستى پس از هرتصل است. خدمات او به نیروى دریایى بریتانیا54، زمینه را براى پذیرش نظریه هایش درباره لزوم تأسیس یک دولت یهودى در فلسطین، نزد مقام هاى انگلیسى و نیز براى صدور اعلامیه بالفور، فراهم آورد. وى پس از هرتصل، به رهبرى سازمان جهانى صهیونیسم و سپس به ریاست آژانس یهود55 در فلسطین و سرانجام به ریاست جمهورى اسرائیل (= اولین رئیس جمهور اسرائیل) برگزیده شد.56
4. لرد ارل شافتسبرى هفتم: وى یکى از برجسته ترین رجال سیاسى بریتانیا و نیز برادرِ همسر پالمرستون، نخستوزیر اسبق انگلیس بود. وى ریاست صندوق کشف فلسطین را بر عهده داشت و به پیشنهاد او نخستین کنسول گرى انگلیس در بیت المقدس تأسیس شد. شافتسبرى بر پایه این استدلال که هر ملت باید داراى وطن باشد و سرزمین کهن از آن ملت کهن است، مشوّق نظرى و عملى مهاجرت یهودیان به فلسطین گردید.57
5. بنجامین دیزرائیلى: این سیاستمدار و نویسنده یهودى الاصل انگلیسى در 1216 ش / 1837 م به عضویت پارلمان و سپس به رهبرى مجلس عوام و حزب محافظه کار انگلیس درآمد و آن گاه به نخستوزیرى رسید. دیرزائیلى، بار دومى که به نخستوزیرى بریتانیا رسید، ورود یهودیان به پارلمان آن کشور، در کسوت نمایندگى را قانونى ساخت و مهم تر از آن، به ابتکار شخصى، سهام ترعه (= کانال) سوئز58 را پس از اخذ و دریافت وام چهار میلیون لیره اى از بارون ادموند روچیلد، از خدیو مصر خرید و آن را در اختیار دولت انگلیس قرار داد و بدین سان، سلطه انگلیس را بر مصر، فلسطین و صحراى سینا فراهم کرد. چهل سال بعد، دولت بریتانیا به پاس قدردانى از زحمات او و دیگر صهیونیست ها، فلسطین را به عنوان سرزمین یهودیان در نظر گرفت. بنابراین، تأثیر دیزرائیلى در شکل گیرى دولت یهود غیرمستقیم، ولى اساسى بود.59
6. اسرائیل بیر:(Israel Beer) وى که در سال 1223 ش / 1844 م. به پل جولیوس رویتر60 تغییرنام داد، در 1195 ش / 1816 م به دنیا آمد و در سیزده سالگى از آلمان به انگلیس مهاجرت کرد. او به تدریج به فعالیت هاى خبرى علاقه مند شد و سرانجام در 1228 ش / 1849 م مؤسسه اى براى گرداورى خبر در فرانسه و بلژیک تأسیس کرد تا آلمان را به خطوط تلگراف آن دو کشور متصل کند. بیست و پنج سال بعد، این مؤسسه به یک خبرگزارى بى رقیب تبدیل شد و به این گونه، رویتر به ثروت و شهرتى فراوان دست یافت. وى از اولین کسانى است که در اواسط قرن دوازدهم شمسى / نوزدهم میلادى با خرید زمین در فلسطین، سنگ بناى دولت غاصب و اشغالگر اسرائیل را گذارد. و همچنین، با در اختیار داشتن سازمان عظیم خبرى رویتر، بیش ازهریهودى دیگربه شکل دهى صهیونیسم کمک کرد.61
صهیونیسم و مارکسیسم
یکى دیگر از عوامل شکل گیرى صهیونیسم، مارکسیسم62 و کمونیسم است. برخى از شواهدى که در این زمینه مورد استفاده قرار مى گیرند، عبارتند از:
الف. در عقاید کارل مارکس (متوفى 1262 ش / 1882 م) که یک یهودى بوده است، آلمان کشورى به شمار مى رود که گرفتار انقلاب کارگرى خواهد شد و یهودیان در آن انقلاب، همانند انقلاب هاى گذشته بشرى، نیروى پیشرو خواهند بود. صهیونیست ها به تأثیر از مارکس، ملت برگزیده خداوند، یعنى یهودیان، را همواره عامل هر حرکت پیشروانه و مترقیانه به حساب مى آورند. به عقیده آنان، این نقش پیشتازى در جریان تولد و رشد کمونیسم و نیز در فرایند برپایى و پیروزى انقلاب کمونیستى روسیه وجود داشته است; زیرا بیش تر اعضاى کادر مرکزى حزب کمونیست شوروى سابق مانند تروتسکى63، یهودى بوده اند. مضافاً این که بسیارى از رهبران صهیونیستى چون بن گوریون از روسیه تزارى که نخستین کشور کمونیستى جهان بوده است، برخاسته اند.64
ب. صهیونیست ها، همانند کمونیست ها، از ماتریالیسم65 تاریخى مارکس در تحلیل گذشته و آینده خود سود مى جویند. به گمان صهیونیست ها، دوران کمون اولیه66، جلوه روزگار یهودیان پیش از حضرت یعقوب(علیه السلام)است. در دوره برده دارى، برده دارانى غیریهودى مانند فروعون، یهودیان را به بردگى گرفتند. در دوران فئودالیسم67و سرمایه دارى، زمین داران و سرمایه داران غیریهودى بر مسند قدرت باقى ماندند و یهودیان را به سوى کارهاى کم ارزش و پستى چون صرافى سوق دادند. «در این جا بود که یهود لازم... ]دید [که با انقلاب کمونیستى رقبا را از میدان به در کرده و با ایجاد یک حزب نیرومند... تمامى قدرت اقتصادى و سیاسى و اجتماعى را به دست گیرد.»68 به هر روى، کمونیسم، جهان را با دیدگاه مادى محض تفسیرمى کند، دین راافیون توده ها مى داند، عواطف و احساسات و اخلاق را روبنا مى شمارد، حرکت تاریخ را براساس جبر تشریح مى نماید، شیرازه جامعه را بر اقتصاد قرار مى دهد، براى نیل به هدف از هر وسیله اى بهره مى برد و طبقات و نه شخصیت ها را تاریخ ساز مى داند، صهیونیسم نیز معتقد است:
1. ثروت، پایه و اساس حکومت هاست. در نتیجه، جهان را باید از دریچه سکه و سرمایه دید.
2. ایمان مذهبى را باید ریشه کن کرد و به جاى آن ارقام و اعداد را جایگزین نمود.
3. سیاست هیچ وجه مشترکى با اخلاق ندارد و حکومت اخلاقى محکوم به شکست است.
4. بى گمان، یهودیان براساس مشیّت الهى به آقایى و سرورى جهان مى رسند.
5. طلا، برترین نیروى محرّک جهانى، در دست یهودیان است.
6. از مکر، تزویر و خیانت براى نیل یا نزدیک شدن به هدف مى توان سود برد.
7. هیچ تحولى بدون دخالت و نظارت پر قدرت و نفوذ وافر یهودیان انجام نمى شود.69
2. ملى گرایى
ناسیونالیسم یا ملى گرایى جدید، محصول انقلاب کبیر فرانسه و یکى از آثار تمدن نوین غرب است. پس از انقلاب کبیر فرانسه، میل به وطن خواهى و آرمان هاى قومى در ملیّت ها و اقلیت هاى دینى، چون یهودیت، افزایش یافت. از این رو، صهیونیسم را نمى توان فرزند درد و رنج یهودیان دانست، بلکه اگر به یهودیان آزار و آسیبى نیز نمى رسید، باز هم، تولد صهیونیسم برپایه رشد ناسیونالیسم غربى اجتناب ناپذیر بود. هرتصل هم با بیان این که "مسأله تشکیل حکومت یهودى بیش از آن که مسأله اى مذهبى یا اجتماعى باشد، مسأله اى ملى است." بر تأثیر فزاینده ملى گرایى در خلق صهیونیسم تأکید مىورزد. همچنین مارتین بوبر، یکى از بزرگ ترین منادیان یهود در قرن حاضر، بر ویژگى ناسیونالیستى صهیونیسم تأکید مى کند. افزون بر این، آلبرت اینشتین اززیان هاى گسترش ناسیونالیسم بر یهود، بیمناک بود.70
این اعتقاد که یهودیت ریشه در روح جمعى و گروهى، زبان و دشمن و سرزمین مشترک دارد، همواره میان یهودیان وجود داشته است. ولى یهودیان در گذشته، قادر به بهره گیرى از این عناصر براى خلق دولت یهود نبوده اند. سرانجام گروهى با تأکید بسیار بر عناصر ناسیونالیستى یهود، زمینه هاى ظهور صهیونیسم و تأسیس دولت یهودى را فراهم آوردند. البته ظهور لیبرالیسم که میل به آزادى و برابرى را شدت مى بخشد، در بهبود وضع عمومى، اجتماعىوسیاسى یهود و ظهور ناسیونالیسم یهودى (= صهیونیسم) تأثیر بسزایى داشته است.71
امروزه برخى اندیشمندان، عناصرى را که یهودیان افراطى یا صهیونیسم، به عنوان عناصر تکشیل دهنده دولت یهود مطرح مى کنند، مورد تردید جدى قرار داده اند; زیرا:
اولاً، صهیونیسم، جریانى غیر دینى است و از این رو، نمى تواند با تکیه بر عناصر سازنده دین، به حیات خود مشروعیت بخشد.
ثانیاً، یهود، یک نژاد نیست، بلکه یک دین است، آن هم دینى که پیروان پراکنده اش در هیچ نقطه جهان داراى اکثریت جمعیتى نبوده اند.
ثالثاً، یهود یک ملت نیست; زیرا یهودیان از عناصر تشکیل دهنده ملت، چون زبان و دشمن مشترک برخوردار نیستند.
رابعاً، صهیونیسم با طرح قوم برگزیده بودن یهود، در پى سلطه بر جهان است، در حالى که برترى و برگزیدگى راستین نیز نمى تواند وسیله اى برمشروعیت بخشیدن به رفتارسلطه گرایانه باشد.
خامساً، اگر فلسطین قبله گاه ویژه یهودیان است، پس چرا بیش تر یهودیان آن را نمى شناخته و حتى درباره موقعیت جغرافیایى آن نیز بى اطلاع بوده اند؟
سادساً، ناسیونالیسم صهیونیستى به شکلى افراطى درآمده و بشر امروز به هیچ رو پذیراى تحمل ناسیونالیستى نیست که براى تحقق هدف هاى خویش، به کشتار، خشونت، ازدواج قومى و رفتار ناپسند دست مى زند.72          ادامه دارد...

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات