تاریخ انتشار : ۲۶ شهريور ۱۳۸۸ - ۰۷:۴۶  ، 
کد خبر : ۴۱۰۱۵
خاورمیانه و استراتژی‌های امنیتی

آمریکا و اتحادیه اروپا در گرداب

انوشیروان احتشامی ترجمه و تنظیم: محمود مهدوی‌فر اشاره: خاورمیانه به لحاظ شرایط استراتژیکی و ژئوپلتیکی خاص،‌ همواره برای امریکا و اروپا مهم بوده است. این منطقه دارای منابع سرشار نفت،‌تسلط بر آبراه‌های بین‌المللی و نزدیکی به قاره اروپا است. از لحاظ سیاسی نیز این منطقه چه در دوران جنگ سرد و چه پس از آن، از ابعاد مختلف برای امریکا و کشورهای اروپایی حائز اهمیت بوده است. حادثه 11 سپتامبر و متعاقب آن تبدیل شدن خاورمیانه از سوی امریکا به خط مقدم جنگ با تروریسم، این منطقه را بیش از پیش در کانون توجه بین‌المللی قرار داد. مقاله حاضر استراتژی‌های امنیتی امریکا و اروپا در خاورمیانه در دوره‌هی پیش و تحولات صورت گرفته در این استراتژی‌های امنیتی امریکا و اروپا در خاورمیانه در دوره‌های پیش و تحولات صورت گرفته در این استراتژی‌ها بخصوص پس از 11 سپتامبر را مورد بررسی و تحلیل قرار داده است.

مهمترین استراتژی‌های ایالات متحده در خاورمیانه طی 4 دهه جنگ سرد برای تحقق 3 هدف مهم بوده است: 1) مقابله با تهدید شوروی و محدودسازی نفوذ کمونیسم 2) ادامه جریان نفت از منطقه و 3) تامین امنیت اسرائیل.
با پایان یافتن جنگ سرد و تهدید شوروی، غرب اکنون می‌توانست به فراسوی سیاست محدودسازی نفوذ و دستاوردهای صرفا استراتژیک بنگرد و سعی کند شرایط را براساس به حداقل رساندن تهدید جنگ از این منطقه تغییر دهد. امنیت نفت و رژیم اسرائیل همچنان در راس دستور کار امریکا قرار داشت. با این حال در غیاب چالش شوروی، غرب می‌توانست خط‌مشی‌های خلاقانه‌تری برای برخورد با نقاط مشکل‌ساز فراوان منطقه پیش‌بینی کند.
پس از 11 سپتامبر جنگ علیه تروریسم به عنوان بخش جدایی‌ناپذیری از استراتژی‌ نوین امریکا شد. از سوی دیگر نقش مداخله به عنوان بخشی از یک استراتژی کلان به وسیله مولفه گسترش دموکراسی موجود در دکترین بوش بیشتر تقویت گردید. اتحادیه اروپایی به رغم تصدیق تغییر محیط امنیت بین‌الملل پس از 11 سپتامبر،‌ استراتژی خویش را ترک نگفت. با آن که اتحادیه اروپایی عامل یکپارچه‌ای در امور خارجی و امنیتی نیست؛ ‌اما در منطقه خاورمیانه و آفریقای شمالی جهت‌گیری کاملا متفاوتی نسبت به آمریکا دارد و این تفاوت بین طرفداری از نظامی بین‌المللی مبنی بر حقوق و نهادهای بین‌المللی در مقابل آنچه به وسیله هژمونی امریکا تعریف شده است،‌ می‌باشد.
اگرچه اتحادیه اروپایی همچنان مخالف تغییر رژیم به عنوان راه‌حلی عملی برای مشکلات پیچیده منطقه است: اما در واقع هر دو طرف اقیانوس اطلس پیوندهای قاطع بین مشکلات سیاسی،‌ فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی در منطقه و ناامنی از جمله تروریسم را قبول دارند. علاوه بر این، هر چند دو طرف همچنان سیاست‌های خاص خودشان را در خصوص مبارزه با ناامنی برخاسته از خاورمیانه اجرا می‌کنند؛ اما آنها از طریق ناتو، ‌طرح خاورمیانه بزرگ و دیگر همایش‌ها با همدیگر همکاری نیز دارند.
دهه 1990: نظم نوین جهانی
با پایان یافتن جنگ سرد و تهدید شوروی، غرب اکنون می‌توانست به فراسوی سیاست محدودسازی نفوذ و دستاوردهای صرفا استراتژیک بنگرد و بکوشد شرایط را براساس به حداقل رساندن تهدید جنگ از این منطقه تغییر دهد. امنیت نفت و کشور اسرائیل همچنان در راس دستور کار امریکا قرار داشت. با این حال در غیاب چالش شوروی،‌ غرب می‌توانست خط‌مشی‌های خلاقانه‌ترین را برای برخورد با نقاط مشکل‌ساز فراوان منطقه پیش‌بینی نماید. دولتهای تهدیدکننده منافع امریکا به حاشیه کشانده می‌شدند و حل تعارض اعراب. اسرائیل می‌توانست سرانجام به اولویت مرتبه اول جامعه بین‌الملل تبدیل شود. کنفرانس صلح اکتبر 1991 مادرید اوج اقدام دسته‌جمعی در جبهه مزبور بود.
بنابراین،‌ در اوایل دهه 1990 امریکا بیشتر به قدرتی فراگیر و نه مزاحم تبدیل گردید که تقریبا در همه صحنه‌های خاورمیانه قدرت نظامی و حضور سیاسی متناسب را دارا بود. پایان یافتن دهه 1990 بیشتر از هر زمان دیگری در دوران جنگ سرد، کشورهایی وجود داشتند که به پشتیبانی و حمایت امنیتی امریکا وابسته بودند. در نتیجه این موضوع،‌ استراتژی امنیتی امریکا در خاورمیانه به نحو فزاینده‌ای فراگیر و در پایان قرن محلی گردید.
اروپا نیز «فحوای محلی» استراتژی امنیتی خویش در قبال منطقه را افزایش داده بود، چنان که در همکاری‌های اروپا. مدیترانه مصداق داشت. با این وجود، استراتژی امنیتی نسبتاً متمایزی در چارچوب همکاری اروپا با منطقه یافت می‌شد. در خصوص منطقه خلیج‌فارس می‌توان گفت در حالی که اتحادیه اروپایی تحدید نفوذ کامل و بازداری عراق را پذیرفت، همچنین خط‌مشی مشارکت و گفتمان با دیگر قدرت اصلی خلیج‌فارس یعنی ایران را برگزید. اروپا از «گفتمان انتقادی» خویش با ایران که در اوایل دهه 1990 آغاز شد، در پایان دهه مزبور به دستور کار نوعی «مشارکت سازنده» با ایران روی آورد.
در غیاب روابط دیپلماتیک بین تهران و واشنگتن، خط‌مشی مشارکت باز و گسترده، وجهه اقتصادی،‌ دیپلماتیک اروپا را به نحو فزاینده‌ای در ایران افزایش داد و راه را برای روابط عمیق‌تر میان دو طرف هموار نمود. این واقعیت که انگلیس‌، آلمان و فرانسه به طرفهای غربی اصلی گفتگو کننده در بن‌بست هسته‌ای ایران با غرب بدل گردیدند، شاهدی است بر ایجاد روابط صبورانه اروپایی‌ها با تهران و آمادگی برای برخورد با آن به عنوان یک همکار مذاکره‌کننده ارزشمند.
آشفتگی پس از 11 سپتامبر
11 سپتامبر تنگناهای امنیتی مورد مواجهه در منطقه خاورمیانه و آفریقای شمالی را بیشتر در کانون توجهات قرار داد. در همین حال این رویداد، برخی هنجارهای بین دولتی را نیز تغییر داد. از جمله جنگ علیه تروریسم به عنوان بخش جدایی‌ناپذیر از روابط غرب با جهان اسلام به طور اعم و تماس‌های امریکا با خاورمیانه به طور اخص تحت تاثیر قرار گرفت. جنگ علیه تروریسم نیازمند اختیار کردن استراتژی کلان نوینی از سوی امریکا بود که باید سرمنشاء کلیدی تهدید علیه امریکا و منافع جهانی آن را ریشه‌کن می‌ساخت که عبارتند از تروریسم، گسترش تسلیحات تخریب جمعی در دستان عوامل خودسر (دولتهای یا گروهها) و مقابله با کشورهایی که در جستجوی خط‌مشی‌هایی هستند که نسبت به امریکا خصمانه پنداشته می‌شد. به عقیده نومحافظه‌کاران دولت امریکا،‌ حملات تروریستی،‌ تدارک بخش منطق دفاع پیشدستانه از خود به عنوان دفاع درجه اول کشور بود.
در جبهه دیگر، نقش مداخله به عنوان بخشی از یک استراتژی کلان به وسیله مولفه گسترش دموکراسی موجود در دکترین بوش بیشتر تقویت گردید. بوش در نوامبر 2004 در جریان 2 سخنرانی مهم که در واشنگتن و لندن ایراد شد، این امر را درخط مقدم استراتژی امنیتی امریکا قرار داد. وی ضمن صحبت از یک استراتژی مترقی آزادیخواهانه در خاورمیانه، سخن از نیاز به تغییر روابط امریکا با منطقه به میان آورد.
بنابراین امریکا اقدام به یک استراتژی اصلاحی اساسی نمود و سرانجام یکی از محورهای اصلی سیاست جنگ سرد را در خاورمیانه ترک گفت: یعنی تعمیم حمایت کامل به تمامی آن حاکمانی که تصور می‌رود نسبت به غرب و منافع آن رویکرد دوستانه‌ای دارند.
با وجود آن که اتحادیه اروپایی دارای سیاست یکپارچه‌ای در امور خارجی و امنیتی نیست؛ اما کارشناسان به درستی خاطرنشان می‌کنند که اتحادیه اروپایی در منطقه خاورمیانه و آفریقای شمالی جهت‌گیری کاملاً متفاوتی نسبت به امریکا دارد و این تفاوت بین طرفداری از نظامی بین‌المللی مبتنی بر حقوق و نهادهای بین‌المللی در مقابل آنچه به وسیله هژمونی امریکا تعریف شده است می‌باشد. این تحلیل از سوی خود طراحان استراتژی امریکا مورد پذیرش قرار گرفته است، چنان که امریکا را مسوول شکل‌دهی رویدادهای خاورمیانه از زمان فعلی تا سال 2020 می‌دانند.
در فضای این واقعیت استراتژیک، دلمشغولی‌های امریکا و اروپا در زمینه برنامه هسته‌ای ایران اهمیت قاطعی می‌یابد. در حالی که واشنگتن از سال 2002 ادعا نموده است برنامه ایران برای ساخت تسلیحات است،‌ بنابراین باید به عنوان موضوعی حائز اولویت به شورای امنیت ارجاع داده شود، اتحادیه اروپایی تصمیم گرفت تا از طریق مشارکت انگلیس، فرانسه و آلمان، ایران را در خصوص برنامه هسته‌ای خویش وارد مذاکره نماید. بین سال 2003 و تابستان 2005 گروه اصطاحا EU3 (دولتهای سه‌گانه اروپایی) با ایران به توافقاتی رسید که شامل محدودیت‌های معینی در خصوص تحقیقات هسته‌ای و غنی‌سازی اورانیوم بود. در اوج فعالیت‌های مزبور، مذاکرات فشرده، توافقنامه نوامبر 2004 پاریس را حاصل ساخت که طبق آن هر دو طرف تعهد خویش را نسبت به یک مصالحه مذاکره شده و نیاز به دستیابی به یک گفتمان امنیتی فراگیر در حوزه خلیج‌فارس اعلام نمودند. برای اتحادیه اروپایی توافقنامه پاریس نشانگر نقطه عطف مهمی نسبت به نقش سنتی ‌آن بود. EU در این مذاکرات مبنای اقدام مشترک تنش‌زدایی را پی‌ریزی نمود و تا آنجا پیش رفت که از امنیت مشترک با یک عامل منطقه‌ای غیراروپایی حمایت نماید. موضع اتحادیه اروپایی در تضاد کامل با موضع امریکا قرار داشت و اختلاف فاحشی را در رویکرد آنها به مسائل امنیتی جهانی نشان می‌داد. مذاکرات طولانی مدت همچنین نشان داد اتحادیه اروپایی قادر است تا در مسائل عمده امنیت بین‌المللی به آنچه به زبان روابط بین‌الملل آمریکا و اروپا معادل اقدام یکجانبه است دست پیدا کند.
جبهه سیاسی
حال با در نظر گرفتن تحول استراتژی‌های امنیتی امریکا و اروپا در خصوص خاورمیانه این سوال مطرح می‌شود: آیا طرح‌های نظیر ابتکار عمل 2004 خاورمیانه بزرگ (GME) می‌تواند به پیشبرد استراتژی‌ امنیتی امریکا و اروپا و تحرک بخشیدن به اصلاحات در منطقه خاورمیانه و آفریقای شمالی کمک کند؟ یا این که مانع هر دو خواهد گردید؟ ابتکار عمل مزبور که برای اولین بار توسط معاون ریاست جمهوری آمریکا،‌ دیک چنی، در ژانویه 2004 در جلسه گردهمایی جهانی اقتصاد در داووس مطرح گردید، بلند پروازانه‌ترین تلاش امریکا در ترویج دموکراسی از زمان پایان جنگ سرد تا کنون نامیده شد.
طرح مزبور که در نوع خود یک تحول ارزیابی می‌شد خواستار اصلاحات داخلی و افزایش مشارکت سیاسی در کشورهای عربی بود. طرح خاورمیانه بزرگ گستره وسیعی از مقیاس‌های دیپلماتیک،‌ فرهنگی و اقتصادی را در بر می‌گرفت و به نحوی حساب شده برای پیشبرد دستور کار خویش خواستار آن بود که امریکا و متحدان اروپایی آن و هم‌قطارانش در گروه G8،‌ ناتو و اتحادیه اروپایی برای برگزاری انتخابات آزاد در خاورمیانه اعمال فشار و همکاری کنند. از طریق: حمایت از آموزش و پرورش شهروندی، ایجاد کمیسیون‌های انتخاباتی مستقل در کشورهای خاورمیانه و شمال ‌آفریقا و مشارکت فراگیر رای‌دهندگان. همچنین ترویج رشد رسانه‌های گروهی مستقل جدید، اعمال فشار برای اصلاحات قضایی، پرورش نسلی باسواد، از طریق کمک در به نصف رساندن میزان بی‌سوادی منطقه تا سال 2010 و آموزش گروهی باسواد از حدود صدهزار معلم تا سال 2008، تامین مالی ترجمه متون کلاسیک غربی به زبان عربی برای ترویج فهم بهتر غرب در میان مسلمانان و تاسیس بانک توسعه خاورمیانه بزرگ به سبک اروپایی از نوع شرکت مالی بین‌المللی (IFC) برای کمک به توسعه موسسات بزرگتر و اعطای 500 میلیون دلار به صورت وامهای خرد به کارفرمایان کوچک بویژه زنان برای تحریک 2/1 میلیون کارفرمای کوچک برای خارج شدن از وضعیت رکود (فقر).
با این وجود، نگرانی منطقه این بوده است که «ابتکار عمل» 2004 امریکا همانند استراتژی امنیت می این کشور در سال 2002، منطق خویش را بر مبنای مقولات امنیتی کاملا غربی تبیین می‌کند.
دیگر نگرانی‌های مهم عبارت بودند از میزانی که ابتکار عمل مزبور وضعیت جاری در خاورمیانه را مورد توجه قرار می‌دهد و این که چقدر به نگرانی‌های مشروع حکومت‌های منطقه توجه می‌نماید. دقیقا به خاطر این ابهامات موجود در پیشنهادنامه اصلی بود که حسنی مبارک، رئیس‌جمهور مصر،‌ بشدت نسخه‌های حاضر و آماده اصلاحات را محکوم کرد. در رایض نیز یک بیانیه رسمی خاطرنشان می‌ساخت:
«تحمیل یک مدل اصلاحی خاص بر کشورهای عربی و اسلامی از خارج مورد قبول نیست... ]کشورهای عربی[ در حال پیشرفت در مسیر توسعه، مدرنیزاسیون و اصلاحات هستند؛ اما به شیوه‌ای که با نیازها، علایق، ارزشها و هویت مردمشان سازگار است.»
بیانات برخی دیگر از رهبران عرب از جمله اردن، مراکش و سوریه نیز با لحنی مشابه طرح مزبور را به عنوان تحمیلی خارجی در حالی رد می‌کرد که اخبار آن د فوریه 2004 مورد سانسور قرار می‌گرفت.
بافت ژئوپلتیکی
امروزه بافت ژئوپلتیکی منظقه خاورمیانه و آفریقایی شمالی فراهم ‌آوردنده زمینه‌ای دیگر برای آهنگ و ماهیت تغییرات است. به طور کلی می‌توان گفت،‌ 5 کشور در منطقه «خاورمیانه بزرگ» هستند که این توانایی را دارند تا فعالانه فضای ژئوپلتیکی منطقه را شکل بخشند. دو مورد اول عبارتند از: عراق و همسایه شیعه غیر غرب آن، یعنی ایران. مورد سوم رژیم اسرائیل است، کشور چهارم لیبی است که دارای ذخایر غنی نفت است و حضور و نفوذ ژئوپلتیکی در خاورمیانه، اروپا و آفریقا دارد. مورد پنجم پاکستان است که کشوری است برخوردار از تسلیحات هسته‌ای و حامی سابق طالبان در افغانستان و امروزه یکی از متحدان آمریکا در جنگ علیه تروریسم.
در این میان طرحهای عظیم آمریکا برای تغییر رژیم، اصلاحات، مبارزه با تروریسم و مبارزه با گسترش تسلیحات کشتار جمعی، در حال ایجاد بی‌ثباتی‌‌های جدید، غیرقابل پیش‌بینی و غیر قابل کنترل در خاورمیانه است که بن‌بست موجود در مذاکرات صلح اعراب اسرائیل نیز مانع آن نمی‌شود. با عقب‌نشینی یکجانبه اسرائیل از نوار غزه در آگوست 2005، چشم‌اندازهای دستیابی به یک صلح دائمی در مذاکرات فلسطین اسرائیل بر مبنای نقشه راه نیز گویا از میان رفته‌اند. حمایت بی‌قید و شرط کاخ سفید از رژیم اسرائیل که در نامه جورج بوش به شارون در سال 2004 مصداق یافت و اتبار پیاپی قطعنامه‌های 242 و 338 سازمان ملل را زیر سؤال می‌برد، چراغ سبزی به اسرائیل نشان داده است تا به نحو یکجانبه و بدون توجه به خواسته‌ها و آرمان‌های حزب فلسطینی مرزهای خویش را ترسیم نماید. این موضوع بخودی خود بی‌ثباتی بسیاری به همراه دارد و مردم فلسطین را بیشتر به افراط خواهد کشاند؛ اما بی‌میلی امریکا به پی‌گیری موضوع، اتحادیه اروپایی را نیز از تعقیب استراتژی یکجانبه خویش برای پیشبرد راه‌حل ایجاد دو دولت که در نقشه راه مورد حمایت قرار گرفته است بازداشته است. نتیجه این موضوع به افراط کشانیده شدن بیشتر خاورمیانه خواهد بود. استراتژی امنیتی امریکا که بدون توجه به تعارض‌ جاری بین اسرائیل و برخی از همسایگانش تعیقب می‌شود مستعد تضعیف نیروهای عملگرا در منطقه، ناامنی بیشتر برای اسرائیل و همسایگانش و تقویت کردن نیروهای افراطی است. به افراط کشانیده شدن بیشتر منطقه در پاسخ به بحران موجود در فلسطین همچنین می‌تواند بدبینی در منطقه را نسبت به جاه‌طلبی‌های سلطه‌طلبانه غرب عمیق‌تر کند.
نتیجه‌گیری
نقشه ژئوپلتیکی منطقه خاورمیانه و آفریقای شمالی طی سالهای اخیر به نحوی اساسی تغییر کرده است و آمریکا و اتحادیه‌ اروپایی در هر برهه‌ای مجبور بوده‌اند به نحو خلاقانه‌ای به چالشهای امنیتی منطقه پاسخ دهند. اکنون، هر دوی آنها استراتژی‌های امنیتی خویش را در حالی که خاورمیانه در ذهنشان جایگاه بسیار مهمی دارد، حاضر دارند و هر دوی آنها به نحو فزاینده‌ای گرایش دارند تا اغراض یکدیگر را بازتاب دهند. استراتژی امنیتی سال 2003 اروپا پیوند بین نبودن دموکراسی و امنیت را در خاورمیانه تایید می‌کند و به عنوان مثال از برخی جهات، تداعی‌کننده «استراتژی پیشرو برای آزادی» در دولت بوش است. طرح خاورمیانه بزرگ که در سال 2004 از سوی نشست G8 مورد تصویب قرار گرفت به دقت پیوندهایی را تلخیص می‌کند که بین خشونت، ثبات و سیاست خاورمیانه ترسیم شده است. علاوه بر این، ناتو نیز به عنوان یک همکار، به میان کشده شده است تا فراهم‌کننده حمایت لازم برای حاکمیت امنیت در جایی که آن را «خاورمیانه بزرگ» می‌خواند، باشد. برای نخستین‌ بار از طریق «ابتکار عمل همکاری استانبول (lCl)» تعهدات ساختاری ناتو، منطقه خلیج‌ فارس را در برگرفته است.
بنابراین اختلاف بر سر موارد مذکور همچنان استراتژی‌های امنیتی اتحادیه اروپایی و آمریکا را در خاورمیانه از هم جدا می‌سازد. اگرچه اتحادیه اروپایی همچنان بسیار مخالف تغییر رژیم به عنوان راه‌حلی برای مشکلات پیچیده منطقه است؛ اما در واقع هر دو طرف اقیانوس اطلس پیوندهای قاطع میان مشکلات سیاسی فرهنگی و اجتماعی اقتصادی در منطقه و ناامنی از جمله تروریسم را قبول دارند. علاوه بر این هر چند هر دو طرف همچنان سیاست‌های خاص خودشان را در خصوص مبارزه با ناامنی برخاسته از خاورمیانه اجرا می‌کنند؛ اما آنها از طریق ناتو، طرح خاورمیانه بزرگ و دیگر همایش‌ها با همدیگر همکاری نیز دارند.
اتحادیه اروپایی همچنان به سهم خویش با مشکل اعتبار وجهه در خاورمیانه مواجه است، اتحادیه اروپایی به عنوان یک عامل منفرد قدرتمند دیده نمی‌شود: همچنین به عنوان نیروی مقتدر برای برخورد با چالشهای امنیتی چندگانه منطقه محسوب نمی‌گردد. با این حال کوچ و نوگارت 2 تحلیلگر مشهور خاطرنشان می‌کنند:
«اتحادیه اروپایی باید توانمندی‌های امنیتی خویش را بر حسب اعتمادسازی و افزایش قوه ابتکار عمل بهتر بسیج کند. در حالی که آمریکا قادر به ریشه‌کنی اختلافات منطقه‌ای نیست و نمی‌تواند مانع بروز تعارضات شود یا محط امنیتی باثبات‌تری را حاکم سازد، اروپایی‌ها به لحاظ کیفی نقش متفاوتی برای بازی در منطقه دارند.»
دورنمای امنیتی خاورمیانه در 15 سال آینده حتی مستعد بغرنج‌تر شدن نیز است. نخست، هم اتحادیه اروپایی و هم آمریکا باید پیامدهای ژئوپلتیکی عضویت کامل ترکیه در پیوستن به اتحادیه اروپایی را هضم کنند. دوم، هنوز مشخص نیست موضوع هسته‌ای ایران به چه شکل حل خواهد شد. سوم،‌ حداقل 5 سال دیگر طول خواهد کشید تا شکل نهایی عراق پس از رژیم بعث بتواند ظاهر شود؛ در این میان، همچنان به عنوان سیاهچاله امنیتی منطقه با همه اسرار و نبود قطعیت‌های مربوط به یک سیاهچاله عمل خواهد کرد. چهارم، تعارض اعراب و اسرائیل باید حل شود و اگر بناست منطقه از دور باطل نظامیگری خارج شود، راه‌حل مزبور باید مطابق میل همه طرفین باشد.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات