تاریخ انتشار : ۲۳ مرداد ۱۳۸۷ - ۱۰:۵۶  ، 
کد خبر : ۴۳۳۵۷
خاطره‌گویی آیت‌الله توسلی رئیس دفتر امام(ره)

آخرین روزها


آیت‌الله توسلی، از معدود افرادی است که به واسطه مسئولیتش در دفتر بنیان‌گذار کبیر جمهوری اسلامی ایران این فرصت را یافت تا در آخرین لحظات حیات امام(ره) در کنار بستر ایشان حضور داشته باشد.

در آستانه سالگرد رحلت بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، آیت‌الله توسلی که طی سالیان متمادی حیات امام راحل مسوولیت اداره دفتر ایشان را بر عهده داشت، به بیان خاطرات خویش از آخرین روزهای حیات امام خمینی(ره) پرداخت و به آیات قرآن که در چند مورد یادآور شده برای هر موجود زنده‌یی روزی مرگ فرا می‌رسد، استناد کرد: خداوند به پیغمبرش هم می‌گوید که تو می‌میری. دیگران هم از دنیا می‌روند؛ اما بعضی مرگ را نیستی می‌دانند. برای آنها مرگ بسیار مشکل است چرا که فکر می‌کنند انسان با مرگ نابود می‌شود اما اولیای خدا مرگ را نیستی نمی‌دانند. به تعبیر حضرت امام(ره) مرگ سفری است از جایی به جایی یا به تعبیر دیگری از امام(ره) خرقه عوض کردن است.

اگر این حوادث برای هر فرد عادی اتفاق می‌افتاد از همان روزهای اول از پا در آمده بود. انقلاب پس از پیروزی حوادث و بحران‌های زیادی را پشت سر گذاشت و کسانی که فکر نمی‌کردند این انقلاب به دست یک انسان عالم مجتهد به پیروزی برسد، از همان روزهای اول حرکت‌های بسیاری انجام دادند تا این انقلاب از بین برود؛ اما امام(ره) در مقابل تمام حوادث و بحران‌ها محکم ایستادگی کرد و به دیگران دلداری داد و آنها را نگهداری کرد. مردم هم فکر می‌کردند کسالت امام(ره) مربوط به قلب ایشان است و اگر امام(ره) روزی از دنیا رحلت کند ارتحالش مربوط به کسالت قلبی است. البته امام(ره) در سال 58 مبتلا به کسالت قلبی شد، منشاء آن هم اتفاقی بود که برای امام(ره) غیرمنتظره بود و ایشان را بسیار ناراحت کرد.

به خاطر دارم در سال 58، امام(ره) هر روز با عده‌یی از افراد ملاقا‌هایی را انجام می‌داد. آن روز عده‌یی از افراد خلق مسلمان تظاهرات کرده بودند. به سمت خانه امام(ره) آمدند. ایشان از من پرسیدند، گفتم می‌گویند عده‌یی از حزب خلق مسلمان به طرف بیت شما حمله کرده بودند. امام(ره) فرمودند هیچ کس مانع آنها نشود. اما مردم متوجه شدند و تظاهرات عجیبی انجام دادند که آنها از قم به طرف تهران فرار کردند و همان شب امام(ره) به کسالت قلبی مبتلا شد که مجبور شدند ایشان را از قم به بیمارستان شهید رجایی و قلب سابق منتقل کنند و این اتفاق همزمان با برگزاری انتخابات ریاست جمهوری اول بود.

مرحوم حاج احمدآقا می‌گفت بنی‌صدر با کمال پررویی به من گفته به شما بگویم که یکی دو روز بیشتر امام(ره) زنده نیست و منتظر بودند که امام(ره) در همان یکی دو روز از بین بروند.

مرگ برای امام(ره) مساله نبود. زمانی که امام(ره) از زندان اول بازگشت در یکی از سخنرانی‌هایش فرمود که ما را از مرگ می‌ترسانید؟! ما پرورده مولایی هستیم که فرمود «به خدا قسم پسر ابیطالب آنقدر مشتاق مرگ است همان طور که بچه شیرخوار به پستان مادر علاقه‌مند است. پسر ابیطالب انس با مرگ دارد» و این مولا در شب شهادتش نیز فرمود که خدایا مرگ را برای من مبارک بگردان. امام(ره) فرمودند که ما پیرو همچون مولایی‌ هستیم که از مرگ باکی نداشتند و شما ما را از مرگ مترسانید و بعد هم می‌فرمودند که انقلاب راه خود را پیدا کرده است و بستگی به شخص ندارد، فلانی هم از دنیا رفت، انقلاب راه خود را طی می‌کند و این ملت انقلاب را نگهداری می‌کند و انقلاب هست.

هیچ کس امید نداشت که امام(ره) با غیر کسالت قلبی از دنیا برود. در اواخر یادم است حدود یک یا دو ماه مانده به فوت امام خمینی(ره) بعضی افراد به من تلفن می‌زدند که چهره امام(ره) در حال لاغر شدن است و احساس می‌کنیم خدای نکرده کسالتی دارند. گاهی به تیم پزشکی امام(ره) می‌گفتم که بعضی این گونه می‌گویند. می‌گفتند نه لاغرشدن برای امام(ره) ضرر ندارد و مضرر نیست. تا ایامی رسید که اواخر ماه اریبهشت بود، امام(ره) احساس کرد مزاج  ایشان ناراحتی دارد. جناب آقای دکتر فاضل، طبیب جراح ایشان وقتی جراجی کرد می‌گوید که وقتی مرا به بیت امام(ره) احضار کردند شورای پزشکی تشکیل دادیم و دکتری که متخصص معده بود آقای دکتر زالی را هم احضار کردیم و بالاخره آن روز تصمیم‌شان این بود که روی امام(ره) معاینات پزشکی انجام بدهند.

از نظر قلبی امام(ره) کسالت قلبی داشت و در سال‌های 65 و 68 دو مرتبه ایشان انفاکتوس مهمی کردند. اما ابراز و اظهار نکردند تا مردم ناراحت نشوند. تیم پزشکی قلب امام(ره) همیشه مهیا بودند. یک مرتبه در سال 65 امام(ره) در آشپزخانه به کلی افتاد. آقای دکتر پورمقدس که از دکترهای بسیار متدین است، بلافاصله حاضر شد و قلب ایشان را ماساژ داد و امام(ره ) بازگشت.

آن روزی که امام(ره) آن‌ گونه شد، گفتم: امام من از شما مزدی می‌خواهم. ایشان فرمودند: چه چیزی به درد شما می‌خورد؟ چه به شما بدهم گفتم؟ عرض کردم: اجازه دهید من فقط پیشانی شما را ببوسم و بهترین هدیه‌یی که گرفتم این بود که امام(ره) اجازه داد من پیشانی‌شان را ببوسم.

در 31 اردیبهشت سال 68 بود که امام(ره) احساس کردند کسالتی دارند که مربوط به معده‌شان است، زمانی که اطبا با آقای دکتر زالی که متخصص سرطان‌شناس بود، آمدند از همان زمان تشخیص داد که کسالت ایشان مربوط به سرطان معده است و باید عمل کنیم و اگر عمل نکنیم امام(ره) باید 6- 5 ماه حالت سختی را طی کند و شاید به گونه‌یی شود که دور از شأن امام(ره) باشد، چرا که اگر بخواهند معالجات آن گونه بکنند مو می‌ریزد و این شاید برای امام(ره) مناسب نباشد.

بر این اساس اطباء با امام راحل مشورت کردند. امام(ره) همیشه تایع طبیب بود، در هر کاری می‌گفت باید به متخصص رجوع کرد. ایشان آنقدر به عمل کردن به دستور پزشک مقید بود که سر ساعت که می‌شد آن قرصی را که برایش مهیا کرده بودند می‌خورد و اطبا از نظم امام(ه) در این جهت هم بسیار متعجب بودند. همان طور که سر ساعت در اتاق کارشان می‌آمدند و همان طور که سر ساعت قدم‌زدن‌شان شروع می‌شد، ایشان آنقدر منظم بود که اگر کسی می‌خواست خلاف نظم عمل کند امام(ره) اعتراض می‌کردند.

اطبا از اینکه امام(ره) اینقدر مقید است و به دستور پزشک عمل می‌کند، تعجب می‌کردند، زیرا می‌دیدند ایشان به عنوان فردی که خودش یک مجتهد اعلم است، در عین حال در مسائلی که مربوط به موضوع دیگری است، او مقلد دیگری می‌شود.

در ملاقات‌ها بنا بود همیشه کسانی که وقت ملاقات دارند رأس ساعت 9 در حسینیه حاضر شوند. یک روز حدود شاید 5-6 دقیقه کسانی که بنای ملاقات داشتند دیر کردند. امام(ره) از من پرسید مساله چیست که وقت من می‌گذرد. گفتم نیامده‌اند. امام فرمود که مسئول تو هستی. کارت باید آنقدر منظم باشد که کارها سر ساعت انجام شود.

بعد از تشخیص بیماری امام(ره) آقای دکتر فاضل با عده‌یی از اطبا در اتاق امام(ره) جلسه تشکیل دادند. اکثراً معتقد بودند امام(ره) باید عمل شود. بعضی از پزشکان با عمل کردن مخالف بودند. به خاطر دارم در آن روز وقتی تصمیم گرفتند و به امام(ره) اعلام کردند ایشان فرمودند که هر طور دستور است و تشخیص داده می‌شود، عمل می‌کنم. آن روز 31 اریبهشت بود. بعد از آن ظاهراً دوم خرداد بود که تصمیم گرفته شد امام(ره) به بیمارستان بروند. در آن روز وقتی اطبا از اتاق امام(ره) بیرون آمدند، امام(ره) در را از پشت بستند. یکی از اطبا سرش را به دیوار گذاشت و شروع به گریه کردن کرد و گفت که اگر می‌شود بروید به امام(ره) بگویید شما استخاره کنید. چون با عمل کردن امام(ره)  مخالف بود. گفتم آقای دکتر می‌دانید که امام(ره) اهل استخاره نیست. امام(ره) در تمام مسیر پیشبرد انقلاب هیچ گاه استخاره نکردند. برای دیگری ایشان استخاره می‌کرد، امام برای کارهای خود استخاره نمی‌کردند. امام می‌فرمودند که راه مشخص است و برای هر کاری باید مشورت کرد. به اهلش مراجعه کرد. لذا برای کار خود هیچ گاه استخاره نمی‌کرد. با فکر و عقل و تدبیر و مشورت کارها را انجام می‌داد.

انتخاب بیمارستانی در نزدیکی منزل امام(ره) که متعلق به سپاه است، از ابتکارات مرحوم حاج احمدآقا بود زیرا در این صورت اگر اتفاقی برای امام(ره) می‌افتاد و نیاز بود به شهر بروند، با این وضع ترافیک ممکن بود مشکلی ایجاد شود که با انتخاب این بیمارستان نگرانی‌هایی که از این بابت وجود داشت مرتفع شد. شبی که بنا بود امام(ره) را عمل کنند وقتی وارد اتاق شدند همسر امام(ره) هم دنبالش بودند که وقتی می‌خواستند از سرازیری پایین بیایند، ایشان رو به همسرشان کردند و گفتند خانم من را حلال کن. خانم امام فرمود که نه ان‌شاءالله به زودی برمی‌گردید. امام فرمودند که این سرازیری که می‌روم دیگر برگشتی ندارد. من دیگر برنمی‌گردم. گویا از همان وقت اطلاع داشتند و اطلاع داشتند از این بیمارستان برنمی‌گردند. امام(ره) در همان زمان که در بیمارستان قلب برای بار اول بستری شدند و نای صحبت‌ کردن نداشتند سفارش خانم را می‌کردند. مرحوم حاج احمدآقا از اولین بستری‌شدن ایشان نقل می‌کرد که ایشان آن روز دست من را گرفته و در دست خانم گذاشت و گفت احمد اگر اتفاقی افتاد چون روز رای‌گیری برای ریاست جمهوری است، خبرش را اعلام نکنید و بعد از اینکه خبر تثبیت ریاست جمهوری رسید اعلام کنید.

صبحی که بیمارستان را برای عمل کردن مجهز کردند، همه جمع بودند. تلویزیون مداربسته‌یی نصب کردند و همه مشاهده می‌کردند. مقام معظم رهبری تشریف داشتند. آقای هاشمی، رئیس دیوان عالی کشور آیت‌الله اردبیلی نیز بودند. اعضای دفتر امام(ره) و بیت معظم ایشان هم بیرون نشسته بودند و به عملی که آقای دکتر فاضل انجام می‌داد نگاه می‌کردند که بحمدالله عمل هم موفقیت‌آمیز بود. یادم هست وقتی آقای دکتر فاضل می‌خواست به اتاق عمل برود اول وضو گرفت و با وضو رفت امام(ره) را عمل کند. پس از عمل همه بسیار خوشحال بودند. عمل موفقیت‌آمیز بود. تا حدود هفت، هشت، ده روز امام(ره) بسیار خوب بود.

اما از روز یازدهم حال ایشان دگرگون شد. قبل از آن حتی امام(ره) را به صحن بیمارستان آوردند و ایشان آنجا نشستند. افراد خدمت ایشان می‌رسیدند. یک روز یادم است آقای دکتر عارفی که دکتر مخصوص ایشان بود به من گفت: بیا با امام صحبت کن. تصادفاً آن روز قرار بود من در نماز جمعه قبل از خطبه‌ها صحبت کنم. من خدمت امام(ره) رفتم.  گفتم بنا است من امروز در نماز جمعه صحبت کنم، امام(ره) چشم‌شان را باز کردن و سلام کردند. گفتم شما اگر امری، فرمایشی دارید، امر شما را اطاعت می‌کنم، امام(ره) فرمودند که سلام من را به مردم برسان و به مردم بگو که فلانی گفت از خدا بخواهید که عاقبت مرا ختم به خیر کند. آقای هاشمی‌ رفسنجانی هفته بعد از آن بود که خدمت ایشان رفت و می‌خواست به نماز جمعه برود. آن زمان امام(ره) فرمود که از مردم بخواهید که از خدا بخواهند خدا مرا بپذیرد. آقای هاشمی گفت من این کلام را نمی‌گویم. مردم ناراحت می‌شوند و به این ترتیب با جملات دیگری حرف‌های امام(ره) را به مردم منتقل کرد.

ایام بستری ‌شدن حضرت امام(ره) با فعالیت شورای بازنگری قانون اساسی که بنیانگذار جمهوری اسلامی بر‌ آن تاکید داشتند، همزمان بود. شورایی که امام(ره) هم مرا به عنوان یکی از اعضا مشخص کرده بود. آن روز من نبودم. صبح روزی که امام رحلت فرمودند زمانی که می‌خواستم طرف شورا بروم از حال امام(ره) سوال کردم، گفتند حال ایشان بد نیست. اما از ‌اول همان روز (13 خرداد) حال امام(ره) رو به وخامت گذاشته بود و به ما چیزی نگفتند، فشارشان روی 5 بود. حدود ساعت 1 و 2 ظهر بود که به وسیله حاج احمدآقا تلفن زدند که زودتر خودتان را برسانید بالا. لذا خدمت آقای هاشمی و آقای خامنه‌یی رهبر معظم انقلاب عرض کردم که گفته‌اند زودتر بالا بروید. وقتی آمدیم 3 بعدازظهر بود که دیدیم اتاق امام(ره) پر از اطبا است، همه آنها حالی دگرگون داشتند. خیلی ناراحت بودند و گوشه و کنار گریه می‌کردند. ما خبر نداشتیم پرسیدیم چه شده است؟ گفتند حال امام(ره) وخیم شده، حاج احمدآقا به من رو کرد و گفت: ‌امام(ره) چند دفعه سراغ شما را گرفت. گفت فلانی‌ چون احکام می‌گوید می‌خواهم چیزی راجع به احکام به او بگویم و بالاخره هم کسی موفق نشد که بداند امام(ره) چه مطلبی را می‌خواستند راجع به احکام بگویند. ولی از همان شب تا زمانی که امام(ره) فوت کردند علی‌الدوام مشغول نماز بودند. تقریباً حدود 150 رکعت نماز در همان تختی که خوابیده بودند، خواندند.

امام(ره) از نصب دوربین در اتاق‌شان در بیمارستان اطلاع نداشتند و اگر متوجه این مساله می‌شدند، اجازه نمی‌دادند. حاج احمدآقا می‌خواستند یک یادگاری از امام(ره) داشته باشند، مخفیانه این دوربین را نصب کردند. در حسینیه جماران زمانی که ایشان اجازه می‌دادند صدا و سیما می‌آمد و فیلمبرداری می‌کرد. به یاد دارم یک روز امام(ره) اعتراض کردند زیرا زمانی که وارد اتاق شدند دیدند که برادرانی از صدا و سیما به سقف اتاق، آهنی وصل می‌کنند، امام(ره) سوال کردند که این چیست؟ گفتند نور این اتاق کم است می‌خواهیم نور اتاق زیاد شود. امام(ره) فرمود این خانه که مال من نیست. به اجازه چه کسی دارید در خانه مردم تصرف می‌کنید و آهن وصل می‌کنید. امام(ره) فرمود من در این خانه مستاجر هستم. این تصرفات باید با اجازه صاحب‌خانه باشد. اگر کسی سیره امام(ره) را بخواند، متوجه می‌شود که سیره زندگی امام(ره) درس همه چیز بود. درس علم تربیت، اخلاق، دینداری و... بود. سیره ایشان همه چیز به انسان می‌داد، اما از آن فیوضات امام(ره) محروم شدیم، امیدواریم این سالگردهایی که گرفته می‌شود قسمتی برای عبرت باشد. برای اینکه بدانیم مرگ در پیش است و برای همه انسان‌ها هست.

حدود ساعت 5/3 بعدازظهر همه مایوس شدند. وقتی مرحوم حاج احمدآقا اطمینان پیدا کرد و دکتر فاضل و سایر پزشکان هم گفتند که نهایت تا یکی دو ساعت بیشتر امام(ره) حیات ندارند، حاج احمدآقا اعلام کردند هر کس می‌خواهد بیاید امام(ره) را ببیند. کسانی که جزء پاسداران و نزدیک جماران بودند، آمدند. کسانی که امام(ره) را ندیده بودند آن روز برای دیدن امام(ره) به اتاق ایشان آمدند. وقتی وارد اتاق شدم خانم امام فرمودند که دعای عدیله را شما بخوانید. چون مستحب است بالای سر محتضر دعای عدیله خوانده شود. مفاتیح‌الجنانی که به امام(ره) داده بودم بالای سر ایشان بود. ایشان بسیار مقید بودند و دعاهای‌شان را ترک نمی‌کردند. نمازها که جای خود. ایشان دعاهایی را هم که همیشه می‌خواندند ترک نکرده بودند.

من کتاب دعا را خود به امام(ره) داده بودم. ایشان یک روز فرمود برای من مفاتیح‌الجنان با خط درشت پیدا کن. مفاتیحی داشتم که خود مرحوم آقای قمشه‌یی که مترجم مفاتیح‌الجنان بود به من داده بود. من این کتاب را خدمت حضرت امام(ره) دادم. زمانی که دعای عدیله را خواندم عروس امام(ره) و دختران حضرت امام بالای سر ایشان ایستاده بودند. متوجه شدم امام(ره) جایی نشانه گذاشته‌اند، باز کردم ببینم کجاست. دیدم دعای عهد است و ایشان روی آن نوشته است شروع روز 8 شوال. امام 13 شوال وارد بیمارستان شد. مستحب است دعای عهد را 4 صبح انسان بخواند. ایشان مقید بودند حتی زمانی که در بیمارستان بودند این دعا را بخوانند. امام اواخر ماه شوال بود که از دنیا رفتند. همه کسانی که سر سه راه یاسر آمده بودند به خصوص جانبازان انقلاب برای شفای امام(ره) دعا می‌کردند، اما ساعت 20/22 امام(ره) جان به جان آفرین تسلیم کرد. همان موقع پیکر ایشان را در سردخانه‌یی گذاشتند. صحبت غسل امام(ره) شد. مرحوم حاج احمدآقا گفت شما خودت غسل بده. لذا در همان خانه امام(ره) که محل ملاقات‌های خصوصی امام(ره) بود، پیکر امام(ره) را در نیمه شب غسل دادیم و در سردخانه گذاشتیم. بعد هم بردیم به طرف مصلای تهران برای وداعی که مردم داشتند، یک روز هم پیکر ایشان آنجا بود و بعد آن را به بهشت‌زهرا بردیم.

بنا شد بر امام(ره) نماز خوانده شود. من به اتفاق آقای رسولی که آن وقت در دفتر امام(ره) بود، شبانه به منزل آیت‌الله گلپایگانی رفتیم و از ایشان دعوت کردیم که آقای گلپایگانی بر جنازه ایشان نماز بخواند. ایشان از پیرمردها و مراجعی بود که سن‌شان از امام(ره) هم بیشتر بود، با امام(ره) انس داشتند. لذا خودشان از قم آمدند. من و آقای رسولی به دعوت ایشان رفتیم و حاج احمد آقا  ایشان را انتخاب کرده بودند. در مصلای تهران نماز بر امام(ره) گذاشته شد. تشییعی که از امام(ره) شد،‌ بی‌سابقه بود. زمان ورود امام(ره) از پاریس حدود 6 میلیون جمعیت از امام(ره) استقبال کرد. در تشییع پیکر امام(ره) گفتند حدود 8 میلیون جمعیت آمده بودند. حدود چند ده نفر افرادی بودند که وقتی خبر فوت امام(ره) را شنیدند از شدت تاثر از دنیا رفتند. من پیکر امام(ره) را خودم غسل دادم و خودم کفن کردم. انگشتر پنج تن روی سینه مبارک امام(ره) قرار دادیم. از کشورهای خارج آن روز رئیس‌جمهور پاکستان در نماز امام(ره) شرکت کرده بودند.

پیکر امام(ره) را که بعد از نماز بردند، مردم مهلت ندادند و یپکر امام(ره) را دوباره به جماران باز گرداندند. کفن امام(ره) را تکه تکه به کلی برده بودند. دو مرتبه پیکر ایشان را کفن کردم. تصادفاً کفن بعدی را مقام معظم رهبری برای خودشان تهیه کرده بودند که فرستادند و ما با آن کفن امام(ره) را دو مرتبه کفن کردیم.

امام(ره) نگفته بودند که من را کجا دفن کنید. مرحوم حاج احمدآقا گفتند که امام روزی به من فرمود این انتخاب که به من مربوط نیست! وقتی من فوت کردم تعیین محل دفن مربوط به ولی میت است و ولی میت هم فرزند ارشد ذکور است. هر کجا خواستید. ابتدا تصمیم مرحوم حاج احمد آقا این بود که بین جاده قم و تهران، در کوشک نصرت دفن شود. صحبت که شد همه مخالفت کردند. بعضی‌ها گفتند امام(ره) را در مسجد، بالا سر حضرت معصومه(س) دفن کنیم. بلاخره مرحوم حاج احمدآقا گفت که امام(ره) باید در کنار قبر شهدا باشد. تصمیم گرفته شد در همین نقطه فعلی که نزدیک بهشت زهرا و قبور شهدا بود پیکر امام راحل را دفن کنند. در همان روز در هلیکوپتر من و آقای هاشمی، مرحوم حاج احمدآقا، آقای ناطق نوری و آقای صانعی که در دفتر امام(ره) بودند بودیم. در میان جمعیت توانستیم پیکر ایشان را دفن کنیم.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات