تاریخ انتشار : ۲۹ مرداد ۱۳۸۷ - ۱۴:۴۶  ، 
کد خبر : ۴۴۲۸۹
پس از 34 سال فصل جدایی لندن از بروکسل فرا رسیده است

جزیره جدا افتاده از اروپا


[براد مک‌دونالد / ترجمه: بنفشه غلامی]

در آینده‌ای نزدیک دیگر انگلیس عضوی از اتحادیه اروپا نخواهد بود. البته بسیاری معتقدند چنین پیش‌بینی‌ای کاملاً بی‌پایه و اساس است اما این واقعاً اتفاقی است که در شش ماه آینده رخ خواهد داد.

این که پس از روابط پانزده ساله انگلیس با اتحادیه اروپا چرا انگلیس از اتحادیه اروپا خارج می‌شود، پرسشی مهم است:

برای بسیاری خارج شدن و یا اخراج احتمالی انگلیس از اتحادیه اروپا امری مضحک است و نمی‌توانند اتحادیه اروپا را بدون انگلیس تصور کنند. مطالعه‌کنندگان تاریخ اروپا می‌گویند این امر غیر ممکن است زیرا لندن برای نفوذ سیاسی و اجرای علاقه‌مندی‌هایش در اتحادیه اروپا باید عضو اتحادیه باقی بماند. اما بیمناک‌های اروپایی می‌گویند قلمرو فرمانروایی انگلیس از نظامنامه‌ای به نظامنامه دیگر کوچک و کوچک‌تر شده است و از اصولی که انگلیس مورد توجه قرار می‌داد خارج شده و اینک خواسته تکنوکرات‌های بروکسل اجرا می‌شود.

امروزه روابط کجدار و مریز لندن ـ بروکسل به نقطه انفجار رسیده است. شاید دولت گوردون براون بخواهد حجت بیاورد که با امضای پیمان لیسبون خواسته‌اند حسن‌نیت خود به اروپا و اتحادیه آن را نشان دهند. اما عموم مردم انگلستان خواهان برپایی رفراندومی شده‌اند و می‌پرسند چرا انلگستان چنین پیمانی را که منع می‌کرد، امضا کرده و چرا دولت‌ در ضعف تمام در برابر چنین پیمانی که با روش‌هایی غیر دموکراتیک و بدون نظرخواهی از مردم تهیه و تصویب شده، سر فرود آورد. در ماه نوامبر دیوید کامرون از رهبران محافظه‌کار در پارلمان، گفته بود حتی بعد از این که پیمان تصویب شد نیز باید رفراندومی را برگزار کنند.

اخیراً روابط لندن با لیسبون که باید شش ماه ادامه داشته باشد، سخت و دشوار شده است و هرکدام از رهبران آنها برداشت‌های شخصی خود را از توسعه اروپا دارند و سعی می‌کنند آن را ارائه دهند.

از زمانی که ادوارد هیئت نخست‌وزیر محافظه‌کار این کشور افکار عمومی مردم خود را منحرف و آنها را متقاعد کرد که بروکسل تنها مرکزی برای همکاری‌های تجاری است و اشتیاقی به تبدیل شدن به یک قدرت فدرالی را ندارد، لندن اندک اندک شروع به از دست دادن اقتصاد مبتنی بر زمین خود کرد. اندک اندک حتی قوانین اتحادیه اروپا سیطره بر قوانین اشتراکی انگلیس را آغاز کرد و عرصه را بر صنایع آن که اتفاقاً بخشی از صنایع استراتژیک این کشور بودند، تنگ ساخت و کنترل خارجی این کشور را به دست گرفت.

حالا با امضای پیمان لیسبون در 13 دسامبر، لندن یک گام دیگر به جدایی از بروکسل نزدیک شده است. شکاف‌های سیاسی و ایدئولوژیکی که مدت‌ها بود آفت این رابطه شده بود، حال در خواسته عموم مردم انگلیس ظهور کرده است و بیش از 70 درصد آنان نمی‌خواهند پیمان لیسبون بدون برگزاری رفراندومی در میان آنان به تصویب برسد.

به این نکته نیز باید اشاره کرد که این نشانه‌ها می‌تواند دلیلی بر آن باشد که جدایی انگلیس از اتحادیه اروپا ممکن است روزی سرنوشتی محتوم برای کل اروپا باشد و برای همه تمدن‌های مغرب روی دهد.

باری بر دوش اروپا

برای فهم این الزامات نیازمند مطالعه بیشتر روی تاریخ هستیم تا بتوانیم به پیش‌بینی آینده برسیم.

انگلیس سال‌ها سعی داشت به کمیسیون اروپا بپیوندد تا سرانجام ادوارد هیث، نخست‌وزیر وقت این کشور این راه را هموار ساخت و انگلستان در اول ژانویه 1973 به این کمیسیون پیوست. از آن زمان تمام 34 سالی که گذشت برای انگلیس در کل و برای پروژه یکپارچگی اروپا هر روزش معنایی دیگر یافت.

در آن روز خاری که نه چندان کوچک بود به چشم کمیسیون اروپا فرو رفت. از لحظه‌ای که این عضو جدید، خود را به کمیسیون اروپا آویخته این کشور باری سنگین برای پروژه یکپارچگی بوده است. انگلیس آنقدر سنگین بود که نمی‌توانست در این پروژه جای بگیرد و البته در عین حال آنقدر وزن داشت که بتواند ضامن ائتلاف باقیمانده این پروژه پر سر و صدا باشد.

این نکته‌ای بود که پیتر ساترلند نماینده سابق اتحادیه اروپا 16 اکتبر 2007 در فاینشنیال‌تایمز نوشت و اشاره کرد: شک و تردیدهایی وجود دارد که بقیه کشورهای اروپایی در غیاب انگلیس علاقه‌ای به پیوستن به اتحادیه را داشته باشند.

اما آنچه که ساترلند از قلم انداخت، این بود که برای این کشور بهتر می‌بود به همان بازارهای سنتی‌اش و شرکای مشترک‌المنافع‌اش همچون کانادا، استرالیا و نیوزیلند روی می‌آورد تا آنکه بخواهد در مؤسسه‌ای فدرالی که نه قومیتی مشترک دارند نه زبان و قانون و تجارتی مشترک، عضو شود. شاید برای همین نیز بود که انگلستان از زمانی که عضو کمیسیون اروپا شد، تبدیل به خاری در چشم آن شد که البته در ایجاد توازن قدرت اروپا نقشی مؤثر داشت.

داوری اروپا

سخنی به هنری هشتم منسوب است که می‌گوید: «کسی که من از او حمایت کنم پیروز می‌شود.» ویلیام کامدن مورخ انگلیسی که در قرن 15 می‌زیست، این سخن را به گونه‌ای دیگر در مورد انگلستان نقل می‌کند و می‌گوید: انگلیس همانند زبانه‌ای در برقراری تعادل در کفه‌های ترازوی اروپا است. این سخنی است که 500 سال پیش گفته شده. در خلال این مدت این کشور همواره یکی از پایه‌های اساسی قدرت در اروپا بوده است. وقتی لویی چهاردهم در 1701 برای اسپانیا ایفای نقش می‌کرد، انگلستان تصمیم گرفت به هلند و اتریش بپیوندد و به جنگ اسپانیا خاتمه دهد.

صد سال بعد از آن نیز انگلستان تصمیم به شکست ناپلئون بناپارت گرفت. در طول جنگ‌های جهانی اول و دوم نیز شاهد حمایت انگلستان از فرانسه و کشورهای کوچکی که درگیر این مناقشه بودند، بودیم.

در طول این 5 قرن بریتانیا خود را تبدیل به قدرت قاره‌ای کرد. این چیزی بود که اروپا بدان معترف بود و آن را برای بلندپرواز‌ی‌های خود و ایجاد توازن قدرت در اروپا لازم می‌دید.

وقتی لندن در 1973 عضو کمیسیون اروپا شد، سعی کرد سیاست خارجی سنتی خود را که مبتنی بر قدرت مطلق بودن خود و اجازه ندادن به قدرت گرفتن دیگران بود، جاودانه سازد. انگلستان در این 35 سال سعی کرد هم خود را علاقه‌مند به یکپارچگی اروپا نشان دهد و هم طوری عمل کند که کسی رغبتی به چنین چیزی نداشته باشد و البته در کنار همه اینها همواره سعی داشته توازن را آنگونه که خود می‌خواهد برقرار سازد.

لندن توانسته است اتحادیه اروپا را متقاعد کند که سیاست‌های این کشور همانند آب زیر کاه، فقط علاقه‌مندی‌های خودش را دنبال می‌کند و به این ترتیب بر سیاست‌های این اتحادیه نیز تأثیر بگذارد و آن را مطابق با خواسته‌های خود پیش ببرد.

اما این سیاست با بلندپروازی‌های فرانسوی و آلمانی اصلاً همخوانی نداشت و بر همین اساس هربار که بنا بود پیمانی به امضا برسد، بحث و جدل‌ها بالا می‌گرفت. بویژه زمانی که قرار شد پیمان مربوط به تبدیل کمیسیون به اتحادیه اروپا امضا شود. در آن زمان یعنی در سال 1992 عملکرد رهبران جزیره چندان آلمان را برانگیخت که صدراعظم وقت آن یعنی «کهل» این کشور را تهدید کرد که اگر حاضر به امضای این پیمان که بعدها معروف به پیمان ماسترخیت شد، نشود. اروپا مجبور خواهد شد با این کشور درافتد و علیه آن دست به ائتلاف زند. این واکنش از سوی اروپائیان به مارگارت تاچری بود که سال‌ها از وی به خاطر خواسته‌های همیشگی‌اش، خشمگین بودند. بعد از برکناری تاچر جانشین وی «جان میجر» پارلمان این کشور را متقاعد به امضای این پیمان کرد. اما این امضا با واگذاری امتیازات بزرگی همچون پیوستن به پول واحد اروپا فراهم آمد. این مسأله با مجادلات زیادی در بین اعضای پارلمان آن مورد موافقت واقع شد.

این مسأله هفته پیش نیز تکرار شد. این بار انگلستان بعد از ماه‌ها مجادله و تنش دیپلماسی و غضب‌های بی‌نتیجه رهبران اروپایی و تهدیداتی همچون اگر لندن نمی‌خواهد این پیمان را امضا و یکپارچگی اروپا را فراهم آورد باید از آن خارج شود، با حالتی قهرآمیز اقدام به امضای پیمان لیسبون کرد.

البته گوردون براون نیز زمانی حاضر شد با بی‌میلی و با چند ساعت تأخیر این پیمان را امضا کند که بروکسل به او وعده داد خواسته‌هایش در پیمان اصلاحی در نظر گرفته شود.

به هر حال ورای این شگردهای سیاسی که تدارک دیده شدند تا انگلستان را فریب دهند،‌ این فکر نهفته است که آنها در این آخرین پیمان از دور پیمان‌هایی که تاکنون امضا شده قصد دارند امپراتوری اروپایی را به راه اندازند. و حالا این واقعیت بیشتر خود را نشان می‌دهد که این کشور همواره عضو بی‌میل دایره اعضای اتحادیه اروپا بوده است.

این دیدگاهی است که دیر یا زود سرانجامی قطعی به روابط ناراحت اتحادیه اروپایی فدرال و نه چندان دموکرات و یک کشور مدعی سیستم پارلمانی و دموکراسی خواهد بخشید.

سکوت لندن در قبال یکپارچگی اروپا قطعه گمشده پازل نقش این کشور در اتحادیه اروپا است. اینها نشانه‌هایی هستند از وقایعی که در ابتدا گفتیم. یعنی یا دولت انگلستان کاملاً در قبال دیدگاه عمومی مردم آن در مورد از دست دادن حاکمیت خود ناتوان خواهد ماند و خواسته‌های بی‌پایان اتحادیه اروپا این حاکمیت را از بین خواهد برد و به عبارتی انگلستان در قبال اتحادیه به زانو درخواهد آمد، یا اتحادیه که از نق زدن‌های انگلیس خسته شده، این کشور را از اتحادیه اخراج می‌کند و در حالت دیگر نیز شاید خود انگلستان خروج از اتحادیه را ترجیح دهد. در این صورت ایتالیا، فرانسه و آلمان خواهند توانست با خیالی آسوده آن اتحادیه‌ای که در نظر دارند را تشکیل بدهند.

مارگارت تاچر که نوع حکومتداری خاص خود را داشت،‌ در مورد یکپارچگی اروپا نظر داده بود که «به چنین پروژه‌ای نیازی نیست. پروژه یکپارچگی اروپا، هدف ساختن اروپایی ابردولت، پروژه‌ای است که شاید بتوان آن را بزرگترین پروژه ابلهانه عصر مدرن دانست.»

واقعیت آن است که احتمالاً حق با بانوی آهنین جزیره‌نشینان است و بزودی ملت او با عقب‌نشینی از اتحادیه اروپا سعی خواهند کرد خود را از این پروژه رؤیایی خارج کنند.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات