تونی فرانسیس
مقدمه:
محور اصلی نوشتار حاضر این معادله است که به استناد میزان تاییدهایی که به ویژه امروزه از مدعیان دیروز میشود، میبایست ژنرال «میشل عون» رئیسجمهوری لبنان شود. همانطور که قرار بود بلافاصله پس از پایان دوران ریاست جمهوری «الیاس هراوی» رئیسجمهور فقید لبنان در سال 1995 میشل عون جانشین وی شود. اما چه اتفاقی افتاده که میشل عون تاکنون رئیسجمهور لبنان نشده است؟
تونی فرانسیس
مقدمه:
محور اصلی نوشتار حاضر این معادله است که به استناد میزان تاییدهایی که به ویژه امروزه از مدعیان دیروز میشود، میبایست ژنرال «میشل عون» رئیسجمهوری لبنان شود. همانطور که قرار بود بلافاصله پس از پایان دوران ریاست جمهوری «الیاس هراوی» رئیسجمهور فقید لبنان در سال 1995 میشل عون جانشین وی شود. اما چه اتفاقی افتاده که میشل عون تاکنون رئیسجمهور لبنان نشده است؟
تونی فرانسیس
مقدمه:
محور اصلی نوشتار حاضر این معادله است که به استناد میزان تاییدهایی که به ویژه امروزه از مدعیان دیروز میشود، میبایست ژنرال «میشل عون» رئیسجمهوری لبنان شود. همانطور که قرار بود بلافاصله پس از پایان دوران ریاست جمهوری «الیاس هراوی» رئیسجمهور فقید لبنان در سال 1995 میشل عون جانشین وی شود. اما چه اتفاقی افتاده که میشل عون تاکنون رئیسجمهور لبنان نشده است؟
تونی فرانسیس
مقدمه:
محور اصلی نوشتار حاضر این معادله است که به استناد میزان تاییدهایی که به ویژه امروزه از مدعیان دیروز میشود، میبایست ژنرال «میشل عون» رئیسجمهوری لبنان شود. همانطور که قرار بود بلافاصله پس از پایان دوران ریاست جمهوری «الیاس هراوی» رئیسجمهور فقید لبنان در سال 1995 میشل عون جانشین وی شود. اما چه اتفاقی افتاده که میشل عون تاکنون رئیسجمهور لبنان نشده است؟
تونی فرانسیس
مقدمه:
محور اصلی نوشتار حاضر این معادله است که به استناد میزان تاییدهایی که به ویژه امروزه از مدعیان دیروز میشود، میبایست ژنرال «میشل عون» رئیسجمهوری لبنان شود. همانطور که قرار بود بلافاصله پس از پایان دوران ریاست جمهوری «الیاس هراوی» رئیسجمهور فقید لبنان در سال 1995 میشل عون جانشین وی شود. اما چه اتفاقی افتاده که میشل عون تاکنون رئیسجمهور لبنان نشده است؟
تونی فرانسیس
مقدمه:
محور اصلی نوشتار حاضر این معادله است که به استناد میزان تاییدهایی که به ویژه امروزه از مدعیان دیروز میشود، میبایست ژنرال «میشل عون» رئیسجمهوری لبنان شود. همانطور که قرار بود بلافاصله پس از پایان دوران ریاست جمهوری «الیاس هراوی» رئیسجمهور فقید لبنان در سال 1995 میشل عون جانشین وی شود. اما چه اتفاقی افتاده که میشل عون تاکنون رئیسجمهور لبنان نشده است؟
تونی فرانسیس
مقدمه:
محور اصلی نوشتار حاضر این معادله است که به استناد میزان تاییدهایی که به ویژه امروزه از مدعیان دیروز میشود، میبایست ژنرال «میشل عون» رئیسجمهوری لبنان شود. همانطور که قرار بود بلافاصله پس از پایان دوران ریاست جمهوری «الیاس هراوی» رئیسجمهور فقید لبنان در سال 1995 میشل عون جانشین وی شود. اما چه اتفاقی افتاده که میشل عون تاکنون رئیسجمهور لبنان نشده است؟
تونی فرانسیس
مقدمه:
محور اصلی نوشتار حاضر این معادله است که به استناد میزان تاییدهایی که به ویژه امروزه از مدعیان دیروز میشود، میبایست ژنرال «میشل عون» رئیسجمهوری لبنان شود. همانطور که قرار بود بلافاصله پس از پایان دوران ریاست جمهوری «الیاس هراوی» رئیسجمهور فقید لبنان در سال 1995 میشل عون جانشین وی شود. اما چه اتفاقی افتاده که میشل عون تاکنون رئیسجمهور لبنان نشده است؟
از همان روز نخست یک نفر به همراه هم پیمانانش با حضور میشل در پست ریاست جمهوری مخالفت میکرد. آن هم کسی نبود جز «رفیق حریری» نخستوزیر فقید و مغضوب لبنان که با وجود حمایتهای سوریه از میشل عون و قرار و مدارهای موجود میان دو کشور نپذیرفت عون به تخت ریاست جمهوری لبنان برسد.
در آن روزها چنین قراری نبود که مثلا اگر حافظ اسد رئیسجمهوری فقید سوریه تمایل به ابقای هراوی داشت اما دیگران نمیپذیرفتند، اصرار به ابقای وی کند. بلکه به دنبال جانشین وی میگشت و تلاش میکرد بر سر جانشین وی با لبنانیها به توافق برسد. همانطوری که با همین هدف میشل عون به لبنان آمد و با تلاش برای جلب آرای نمایندگان تلاش کرد در سال 2001 خود را به منصب ریاست جمهوری برساند که باز هم نشد.
اما چنین سیاستی را بشار اسد پسر رئیسجمهور مرحوم حافظ اسد دنبال نکرد. وی با وجود فشارهای مکرر واشنگتن به دمشق که تا مرز قطعی روابط دو کشور پیش رفت و حتی مجبور شد نیروهای سوری را از لبنان خارج کند، بر ریاست جمهوری امیل لحود پافشاری کرد و همه را با زور مجبور ساخت که قانون اساسی لبنان را زیر پا بگذارند و لحود را برای دورهای دیگر به زور به ملت تحمل کنند.
چه کسی خاک میشود؟
حریری و میشل عون اکنون به دو حریف قدرتمند در برابر هم تبدیل شدهاند که هر کدام میخواهد صورت آن یکی را به زمین بمالد. میشل عون هر چه در توان دارد به کار میگیرد تا خانواده حریری را زمینگیر کند. حریری نیز تلاش میکند از تمام قدرت خود استفاده کرده و میشل عون را به تبعیدگاه سابق خود بازگرداند.
اما سوالی که بسیاری از این دو شخصیت میکنند، این است که آیا بهتر نبود به جای این که این همه انرژی را صرف تخریب یکدیگر میکردید و این همه هزینه را متحمل خود و ملت میساختید، این انرژیها را صرف حفظ و صیانت استقلال لبنان و آزادسازی مناطق جنوبی اشغال شده کشور از دست اشغالگران میکردید؟
متاسفانه سیاستمداران ما آنچنان غرق در توهمات خود شدهاند که درایت و حقیقت را از یاد بردهاند و همه را به یاد این گفته معمر قذافی رئیسجمهوری لیبی میاندازند که گفت: دموکراسی همان چیز عاری است که دولتها از آن مثل الاغ برای تعامل با ملتهایشان بهره میبرند و به واسطه آن سلطه حقیقی را انکار میکنند.
قذافی با ذکر این عبارت به عنوان مقدمه به توصیف وضعیت لبنان پرداخت و گفت: دموکراسی آن چیز عاری که لبنانیها برای ترویج آن تلاش میکنند در حقیقت وسیلهای است برای این که سلطه حقیقی خود را انکار کنند.
پناه بر خدا، آیا واقعا لبنانیها به این سمت از دموکراسی حرکت میکنند. آیا مشکل لبنانیها این است که نظامی را انتخاب کردهاند که همانطور که «سلیم الحص» نخستوزیر سابق لبنان که به قناعت و بردباری مشهور است، میگوید، کشوری که در آن آزادی بسیار است و دموکراسی کم؟
آیا وقت آن نرسیده که به گفته «جمال عبدالناصر» عمل کنیم که گفت: آزادی کلمه اولین مرحله گذر به دموکراسی است. البته میتوانیم بگوییم لبنان در این مورد نسبت به دیگر کشورهای عربی موفقتر بوده است.
آزادی کلمه حداقل در لبنان محقق شده است در حالی که در کشورهای دیگر هم کلمه و هم دموکراسی هر دو شکست خوردهاند.
اما به هر حال اکنون مشکل لبنان این نیست. مشکل لبنان ژنرال میشل عون و دیگر رهبران لبنانی است که کشور را به سمت نظام طائفهای و طائفهگری میکشانند. آنها به سمتی پیش میروند که توازن سیاسی را به بهانه توازن ملی شکسته و قصد دارند دولت مدنیای تشکیل دهند که وظیفهاش اولویت دادن به منافع طائفهای، آن هم به صورت رسمی تنها برای غلبه یافتن بر شخص یا گروهی حتی به صرف کشیده شدن کشور به جنگ داخلی و دخالت قدرتهای خارجی در امور داخلی کشور است. در حالی که همه انتظار دارند صاحبخانههای لبنان یعنی مردم در امورشان دخالت کنند و بازیگر حقیقی سرنوشت خود باشند.
طبیعتا از سوریه انتظار نمیرود، نقش دیگری بازی کند. البته امکان آن را هم ندارد که نقش دیگری بازی کند. اما آن رابطهای که میان ملت سوریه و لبنان جریان دارد، این انتظار را به وجود میآورد که همانند کشتی و میهمانانش در هر حالتی همراه باشد. همانطور که کسی از اسرائیل انتظار ندارد. نقش حیاتی در عرصه سیاسی لبنان بازی کند.
در حالی که همه انتظار دارند، این کشورها در امور داخلی لبنان دخالت نکنند، نمیدانم چرا برخی کشورها هستند که با حرفهای غیرمنطقی تلاش میکنند، نظام لیبرالیستی لبنان را سرنگون کنند. با این افراد باید چه کرد. کسانی که رسما موضعی خلاف مواضع کنونی نظام لبنان اتخاذ میکنند و نقشههایی برای سرنگونی آن میکشند.
هدف چیست؟
بسیاری میپرسند، هدف آنها از این کار چیست؟ آیا در زمانی که لبنان در حال سپری کردن سختترین آزمون تاریخ خود است و تلاش میکند، سرافراز از آن خارج شود، چنین کارشکنیهایی جایز است؟ این آزمون، آزمونی است که از زمان پایان جنگهای داخلی لبنان تاکنون سابقه نداشته و سرنوشت و آینده کشور را تعیین میکند. همه انتظار دارند لبنان با وجود دخالتهای خارجی کار بزرگی همانند توافق طائف که نقطه عطفی در تاریخ لبنان محسوب میشود را رقم بزند.
گفته این آقایان که میگویند نظام لیبرالیستی لبنان باید سقوط کند، از لحاظ دشمنی و خصومت با این گفته «شیمون پرز» نخستوزیر اسرائیل که چندی پیش گفت: لبنان کشوری است که نمیتواند بر خود تسلط نداشته باشد هیچ تفاوتی ندارد. این کشور با سازمانهای زیرزمینی و بمبهای دست ساز و زیر زمینی عجین شده است.
در آنجا هر روز یک کشتار تازه رخ میدهد. کما این که قبل از آن بشار اسد رئیسجمهوری سوریه در تاریخ اول جولای 2006 گفته بود: آنچه ما از لبنان میشناسیم این است که این کشور منطقه امنی نیست. شورش و اغتشاش در آن هر روزه است و چندان تفاوتی با عراق ندارد.
اگر تمام سعی و تلاشهای لبنان همانی است که آقایان میگویند و به دلیل همین مورد انتقاد قرار میگیرند، پس قابل دفاع است زیرا لبنان تلاش میکند به عقب باز نگردد و در همین حال کیان و استقلال خود را حفظ کند.
از مجلس نمایندگان انتظار میرود، همانطور که در گذشته به درستی توانسته بود، نخستوزیر کشور را تعیین کند، امروز نیز در فضایی که برای نخستین بار برایش به وجود آمده و در آن حضور نظامی خارجی سوریه و اسرائیل نیست، انجام وظیفه کند و رئیسجمهور کشور را انتخاب کند تا پس از آن نخستین دوران طلایی کشور رقم بخورد.
اگر هم طرفداران میشل عون که در سال 1995 از روی بدشناسی وی را از قدرت دور کردند، اکنون تلاش دارند دوباره وی را به قدرت برسانند، بهتر است بیایند شرافتمندانه و از طریق پارلمان و رقابت با دیگر نامزدها برای میشل عون تلاش کنند. در آن صورت اگر وی توانست پیروز انتخابات ریاست جمهوری شود که به حق خود رسیده و گرنه در صورت شکست نه تنها مخالفان بلکه کل ملت میتوانند سرافرازانه به زندگی سیاسی و اجتماعی خود ادامه دهند.