زندگی ابنسینا
حسین بن عبدالله بن سینا در عهد دولت نوح بن منصور، یعنی به سال ۳۷۰ هجری، در دیه افشنه در نزدیکی بخارا به دنیا آمد. در آن زمان شهر بخارا پایتخت و مرکز فرهنگی و علمی سلسله سامانیان بود که در شرق ایران بر خراسان و ماوراءالنهر حکمرانی میکردند. وی تعلیمات فکری و دینی را در خانه پدر فرا گرفت، فلسفه و پزشکی را در بخارا آموخت و در شانزده سالگی در همه علوم زمان خود استاد شد. مهارت ابنسینا در علم پزشکی او را، همواره مورد توجه فرمانروایان محل قرار داده بود. وی در سال ۳۷۸ هجری با معالجه نوح بن منصور سامانی، شهرت فراوانی کسب کرد و همین مسئله باعث گشایش باب نوینی در زندگی علمی و فعالیت سیاسی او شده بود.
زندگی ابنسینا، آکنده از سوانح سیاسی است. وی در زندگی پربار علمی و فکری خود، همواره با مشکلات سیاسی و با تحولات سیاسی دولتهای کوچک آن زمان روبهرو بود. در واقع ابنسینا پیوسته از دربار امیری به دربار امیری دیگر انتقال مییافت. گاه منصب دیوانی میپذیرفت و به خدمات دولتی سرگرم میشد و گاهی هم به تدریس، تعلیم و تصنیف کتاب میپرداخت. ابنسینا در نهایت به سال ۴۲۸ هجری در شهر همدان چشم از دنیا فرو بست.
اندیشه سیاسی ابنسینا
ابنسینا یکی از شخصیتهای برجسته فکری در جهان اسلام است. در تفکر فلسفی، ابنسینا همواره تلاش کرده است تا نظریات مختلف را با طرز نگرش اسلامی سازگار کند و در واقع در بسیاری از عقاید فلسفی که مطرح کرده، دین اسلام الهام بخش وی بوده است. دکتر سیدحسین نصر بر این عقیده است که ابنسینا درصدد تلفیق فلسفه یونانی و حکمت مبتنی بر وحی بوده است.(۱) در مجموع میتوان گفت که نظام فلسفی ابنسینا، در راستای سنت فلسفه یونان و شریعت اسلامی و سازش میان آن دو شکل گرفته است. به تعبیر نویسندگان کتاب «تاریخ فلسفه در اسلام»، ابتکارات و روح نابغه وار ابنسینا سبب شده که نظام فلسفی او «نشان اشتباه نشدنی شخصیت» (۲) او را با خود داشته باشد. در واقع با ظهور ابنسینا، «فلسفه مدرسی» در جهان اسلام به اوج کمال خود رسید و در یک کلمه، او: خلاصه معرفت علمی عصر خود شد.
اما علیرغم این که ابنسینا دارای نظام فلسفی مستقل و خاصی است ولی کتاب مستقلی در باب «سیاست» به رشته تحریر درنیاورد. در حقیقت در نظام فلسفی او، عناصر غیرسیاسی بر تفکر سیاسی آن، تفوق و ارجحیت دارد. لیکن در ارتباط با سیاست و زندگی جمعی و مدنی انسانها، آراء و عقایدی را مطرح کرده که جامع ترین آنها در آخر کتاب «الشفاء» آمده است. برخی از شارحان آثار ابنسینا، او را در حوزه اندیشه سیاسی، شاگرد فارابی و شارح آراء و نظریات وی دانستهاند و از دید ایشان ابنسینا بدون هیچ ابتکاری، اندیشه سیاسی خود را بر مبنای آراء ابن مقفع و فارابی بنا نهاده است.(۳) ابنسینا اندیشه سیاسی خود را پیرامون نبوت و پیوند آن با زندگی اجتماعی انسانها بیان کرده است. ابنسینا همانند استادش فارابی، معتقد است که سعادت و فضیلت جز زندگی در اجتماع حاصل نمیشود، زیرا آدمی مدنیالطبع است. او میگوید: «همه می دانند انسان با سایر حیوانات تفاوت دارد و به تنهایی نمیتواند زندگی مطلوبی داشته باشد؛ به گونهای که (بتواند) امور مربوط به نیازهای ضروری خود را بدون همکاری و شرکت دیگران، انجام دهد.» (۴) بنابراین از نظر ابنسینا، اگر انسان به تنهایی زندگی کند و بخواهد بدون معاونت دیگران به زندگی خود ادامه دهد به سعادت واقعی دست پیدا نخواهد کرد. پس بدین ترتیب، باید از افراد دیگر، کمک بگیرد و خود نیز با آنان همکاری کند. لذا انسانها برای رسیدن به سعادت حقیقی، باید به نوعی زندگی جمعی گردن نهند و خود را با مردمان اجتماعی و متمدن همانند سازند.
موضوع اصلی در اندیشه سیاسی ابنسینا، مسئله «نبوت» است. وی ضرورت نبوت را از یک سو براساس نظریه «فیض» یا «صدور» و از سوی دیگر براساس نیاز انسانها به زندگی اجتماعی تبیین میکند. به این بیان که اولاً انسان به تنهایی قادر به رفع نیازهای زندگیاش نیست. در نتیجه، رفع این نیازها، تنها در اثر تعاون و همیاری ممکن است. دوم این که جامعه و زندگی جمعی انسانها نیازمند عدالت و قوانین عادلانه است که رفتار افراد را براساس حق و استحقاق تنظیم کند و سوم این که این قوانین عادلانه، به قانونگذاری نیازمند است و این قانونگذار کسی جز نبی نیست که در سایه برخورداری از «عقل قدسی» همواره در اتصال با عقل فعال به سر میبرد.
ابنسینا همانند فارابی، همان سلسله مراتبی را که در جهان هستی وجود دارد در ساختار مدینه و سلسله مراتب موجودات صادق میداند و براساس جریان فیض الهی به بررسی ساختار مدینه و سلسله مراتب موجودات میپردازد که برای درک اندیشه سیاسی او پیرامون نبوت، بسیار حائز اهمیت است. ابنسینا معتقد است که خداوند مردم را از حیث عقول و آراء متفاوت خلق کرده است. بعضی از آنها دارای استعداد قوی هستند چنان که برای اتصال به عقل فعال حاجت به تحقیق و تعلیم بسیار ندارند و در واقع اینها کسانی هستند که از عقل قدسی برخوردارند که فقط پیامبران از آن بهرهمند هستند. بنابراین از حیث اختلاف در عقول و استعدادهاست که اختلاف در طبقات اجتماع حاصل میشود. اگر همه مردم از زمره ملوک و فرمانروایان و یا همگی از فقیران بودند جامعه قوام نمییافت و نظام آن از هم میگسیخت. بنابراین برای مسئولیت اجتماعی، اشتراک و تفاوت لازم است.
تلاش عمده ابنسینا در طرح اندیشه سیاسی خود متوجه رهبری جامعه است و مسئله اصلی برای او این است که چه کسی باید حکومت کند. از این جهت اندیشه سیاسی ابنسینا در راستای تبیین «نبوت»، تمرکز یافته و دارای دو وجه اساسی است. به عبارت دیگر اندیشه سیاسی ابنسینا از یک سو با عقل و توضیح جایگاه نبوت در پیوند است و بر همین اساس، پیامبر یا نبی از دیدگاه او کسی است که به لحاظ فطرت و استعداد طبیعی به عقل فعال متصل است و از سوی دیگر اندیشه سیاسی او با مسئله «مدنیالطبع بودن آدمی» مرتبط است. به عبارت دیگر، در اندیشه سیاسی او، هم ارتباط انسان با عالم قدسی و متعالی برقرار میشود و هم خصلت اجتماعی انسان و نیاز به همکاری و همزیستی مورد تأکید قرار میگیرد.
بنابراین در اندیشه سیاسی، ابنسینا کوشیده است تا یک نظریه فلسفی موافق با شریعت اسلامی مطرح کند که در عین حال با نظر کلی وی درباره جهان سازگار باشد.(۵) به نظر ابنسینا «اتصال» به عقل فعال نه تنها کلید راز تحول انسان است، بلکه مشکلگشای کل جریان معرفت نیز محسوب میشود. وی اتصال به عقل فعال را در همه انسانها یکسان نمیداند. استعداد ادراک در بعضی از آنان چنان زیاد است که چندان محتاج به فراگیری نیستند، چرا که آنان در سایه نیروی فطری و خدادادی، قادرند کلیات را بدون مقدمه درک کنند. ابنسینا این قوه فطری را «عقل قدسی» مینامد و این موهبت الهی به افراد نادری اختصاص یافته است. بدین ترتیب برداشت ابنسینا از عقل قدسی در نظریه وی درباب «نبوت» بسیار تأثیر گذاشته است. وی نبوت را به این عقل قدسی نسبت میدهد و آن را عالیترین درجهای که برای عقل بشری قابل دستیابی است توصیف میکند.
در حقیقت ابنسینا برای نبوت و وحی، بعد سیاسی قائل است و همواره در نوشتههای خود، به نقش سیاسی نبوت پرداخته و قانون و سیاست را به عنوان دو رکن اصلی یک جامعه متمدن، به انبیاء اختصاص داده است. به عقیده وی پیامبر قانونگذار و سیاستمدار برجسته به شمار میرود و تنها اوست که میتواند این دو مسئولیت را برعهده داشته باشد. ابنسینا در کتاب «فیاثباتالنبوه» مینویسد که پیامبران به مدد فن سیاست امور مادی مردم را سامان میدهند و به یاری فلسفه، زندگی معنویشان را کمال میبخشند و این درست همان ویژگیهایی است که افلاطون از شهریار فیلسوف چشم داشت (۶). به این ترتیب میتوان نتیجه گرفت که نبی یا پیامبر با توجه به تمام خصوصیات مطرح شده، سیاستمداری راستین است.
بنابراین رسالت پیامبران دو جنبه دارد: که یکی جنبه نظری که غایت آن این است که نفس آدمیرا از طریق اصول ایمان به وجود خدا و حقیقت وحی و نبوت و جهان دیگر به طرف سعادت ابدی رهنمون سازد چون مردم در فهمیدن این حقایق متفاوتند، چارهای نیست که نبی آن حقایق را در قالب «تشبیهات» و «صورتهای افسانهای» و «قصص» بریزد تا برای عامه مردم قابل فهم باشد. دیگری جنبه عملی است و آن امری است که جز نبی هیچ کس نمیتواند انجام دهد، زیرا تنها اوست که به عالم افلاک سماوی و جهان بالا اتصال دارد. در واقع جنبه عملی رسالت نبی ناظر بر این است که آداب و شعایری را که مؤمن باید به انجام برساند تعلیم میدهد. همانطور که گفته شد اندیشه سیاسی ابنسینا، حول مسئله «نبوت» طرح شده است. او همانند فارابی معتقد است که براساس «فیض الهی»، افراد جامعه از لحاظ استعداد و توانایی به طور فطری متفاوتند و ریاست یکی بر دیگری از همان تفوق در استعداد و توانایی ناشی میشود. لذا نبوت به دلیل اتصال بر عقل فعال، بر مردم آن جامعه تقدم دارد؛ چرا که بر محور کمال و فضیلت اوست که کمال و فضیلت جامعه سامان مییابد. از این جهت او افراد جامعه را به سه دسته کلی تقسیم میکند: گروه اول حاکمان (المدبرین) هستند که ادارهکنندگان جامعه به حساب میآیند و فرمانروایی به این گروه تعلق دارد. این گروه با سر در بدن انسان مقایسه شده است. گروه دوم پیشه وران (الصناع) و گروه سوم پاسداران (الحفظه) هستند. هر یک از این طبقات در اجتماع کار و شأنی مخصوص خود دارند که بدان ممتاز شناخته شدهاند و به وسیله همین گروهها، زندگی جمعی انسانها، انسجام پیدا میکند.
ابنسینا در نهایت با اشاره به اندیشه «خاتمیت» در تفکر اسلامی به نحوه جایگزینی نبی پرداخته است. وی در ارتباط با نحوه جانشینی نبوت، طریقه «نص» را مناسبترین روش ذکر کرده و میگوید: «تعیین جانشین از راه نص به صواب نزدیکتر است زیرا این کار مانع از تفرقه و دوگانگی و نزاع و اختلاف میشود.» (۷) پذیرش «نص» برای امام و خلیفه بعد از «نبوت» از عمده آرایی است که به باور بسیاری از شارحان اندیشه سیاسی ابنسینا، او را به آموزههای سیاسی شیعی متمایل میسازد. لذا برخی از پژوهشگران از جمله سیدحسین نصر، هانری کربن و شیخ نعمه معتقد هستند که اندیشه سیاسی ابنسینا، هماهنگی و مناسبت بیشتری با نظریه امامت در اندیشه شیعه دارد.
نتیجهگیری
همانطور که آورده شد تلاش عمده ابنسینا در طرح اندیشه سیاسی خود، متوجه مسئله «نبوت» بوده است. وی در تدوین اندیشه سیاسی خود، تحت تأثیر فارابی، با این نگرش که عقل و شرع منشأ و مقصدی واحد دارند به تلازم و سازش فلسفه و نبوت حکم کرده است. اما نسبتی که فارابی میان «عقل» و «وحی» برقرار کرده بود در فلسفه ابنسینا دستخوش دگرگونی شد و در نهایت الزامات شریعت بر بحث عقلی چیرگی پیدا کرد و سیاست همواره در نزد او از زاویه شریعت تحلیل شد. بنابراین ابنسینا با در خدمت گرفتن فلسفه در راستای فهم و تفسیر شریعت و جایگاه نبوت، هیچ گاه نتوانست همانند فارابی، جایگاهی خاص را به سیاست در فلسفه خود اختصاص دهد.