تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱۳۸۸ - ۰۸:۰۶  ، 
کد خبر : ۴۷۱۱۶

تجدیدنظر در هولوکاست


سیدمحمد تراهی
ضرورت بازنگرى هولوکاست

براى غیریهودیان، هولوکاست یک رویداد تاریخى ـ و نه یک موضوع دینى ـ است. این موضوع نیز مانند سایر رویدادهاى تاریخى در معرض تحقیق و بررسى است و در مورد برداشت‌هاى رسمى ‌از هولوکاست نیز باید تحقیقات جدى به عمل آید. اگر مدارک جدید تغییر در دیدگاه رسمى ‌از هولوکاست را ایجاب مى‌نماید، این تغییر باید صورت گیرد. آیا رویدادى مى‌تواند درست باشد، زمانیکه نادرستى فرضیه‌هاى قبلى آن ثابت شده است؟ بررسى درستى فرضیه‌هاى علمى ‌و تلاش براى رد کردن صحت آنها باعث مى‌گردد به مفاهیم حاکم بر هولوکاست نیز با دیده تردید نگریسته شود، همانگونه که تاکنون انجام شده و دلایل معتبرى نیز براى این شک و تردیدها وجود دارد.
تجدید نظرطلبان هولوکاست
تجدیدنظرطلبان هولوکاست، یک گروه متقارن نمى‌باشند. برخى یهودى هستند مانند «جوزف.جى.برگ» «روژه داى دامرگو»، «دیوید کول» و «استفن هى وارد». تعدادى مسیحى مى‌باشند مانند «گرماررودلف»، «میکاییل اى.‌هافمن» و «رابرت کانتس» برخى مسلمانند مانند «ابراهیم آلوش»، «احمد رامى» و «روژه گارودى» و گروهى نیز ملحد مى‌باشند مانند «برولى اسمیت» و «رابرت فوریسون» برخى از تجدیدنظرطلبان از سوى رژیم ناسیونالیست تحت تعقیب بوده و سابقه زندانى شدن در اردوگاه‌هاى تجمعى را نیز دارند از جمله «پل راسینیر» و «جوزف جى. برگ» تعدادى نیز سابقه خدمت سربازى در ارتش آلمان و متفقین در جنگ جهانى دوم را دارند: ورنر رادمچر، ویلهم استاکلى و داگلاس کولینس.
تعدادى از تجدیدنظرطلبان پروفسور مى‌باشند از جمله پروفسور رابرت فوریسون، پروفسور آرتورآر. بوتز، پرفسور کریستین لیندنر، پروفسور کاستاس زاوردینوس.
برخى مدرک دکترى دارند از جمله دکترى ویلهم استاکلیچ، دکتر رابرت کونتس، دکتر استفان هى وارد، دکتر هربرت تیدمان و...
ادعاهاى تجدیدنظرطلبان
تمامى ‌انکارکنندگان هولوکاست در موارد ذیل توافق اساسى دارند:
۱ـ فرمان و دستورى از سوى ناسیونال سوسیالیست (نازى) براى نابود ساختن یهودیان وجود ندارد.
۲ـ برنامه و طرحى که نشان دهد نازیها قصد نابودسازى یهودیان را داشته‌اند، پیدا نشده است.
۳ـ سازمان و بودجه‌اى که براى اجراى نابودسازى ادعایى اختصاص یافته باشد، وجود ندارد آنطور که رائول هیلبرگ، پژوهشگر مدافع هولوکاست ـ کسى که اسطوره را در افکار جهانیان بازآفرینى نمود ـ تأیید مى‌کند: «آنچه که در سال ۱۹۴۱ آغاز شد، فرایند نابودسازى بود که از ابتدا براى آنان برنامه‌ریزى و نهادى نیز براى اجراى آن سازماندهى نشده بود. طرح و اختصاص بودجه‌اى براى اجراى عملیات نابودسازى یهودیان وجود نداشت. این عملیات مرحله به مرحله اجرا شد. از این رو، به یک برنامه اجرایى تبدیل نشد، مگر با همفکرى و اجماع نظر نظام بوروکراسى گسترده آلمان».
۴ـ تحقیقات دقیق کارشناسان از اردوگاه‌هاى تجمعى آلمانها حاکى است: در اردوگاه‌ها، اتاق‌هاى گاز کشنده یا ابزار‌هاى پیچیده براى کشتار جمعى وجود نداشته است. علاوه بر این، گزارش‌هاى مربوط به تیربارانهاى دسته جمعى کاملاً اغراق‌آمیز بوده و بى‌پایه و اساسند.
۵ـ نه تجهیزات صنعتى کافى و نه سوخت لازم براى سوزاندن تعداد جنازه‌هایى که تاریخ‌نگاران رسمى ‌ادعا مى‌کنند، وجود نداشته است. در واقع، ظرفیت کوره‌هاى جسدسوزى براى سوزاندن اجسادى که بدلیل گرسنگى و بیمارى جان خود را از دست داده بودند هم کافى نبود.
۶ـ سند و مدرکى که وجود اتاقهاى گاز کشنده و کشتارهاى جمعى ادعایى از طریق گاز را تأیید کند، وجود ندارد. تمامى ‌مدارک براساس گفته‌هاى شاهدان عینى است که غیر واقعى بودن شهادت‌هاى آنها نیز تأیید شده است.
۷ـ علیرغم فعالیت گسترده سرویسهاى اطلاعاتى و با وجود ساکن بودن افرادى در مناطق نزدیک اردوگاه‌هاى تجمعى آلمانها، دشمنان زمان جنگ آلمان به نحوى برخورد کرده‌اند که گویى نابودسازى یهودیان اتفاق نیفتاده است. نه در کنفرانس یالتا، در فوریه ۱۹۴۵ که روساى ایالات متحده، روسیه و انگلیس حضور داشتند، نه واتیکان و نه حتى صلیب سرخ بین‌المللى علیه به اصطلاح هولوکاست اظهار نظر نکرده‌اند و هیچیک دلیلى براى آن ارائه نداده‌اند.
۸ـ تحقیقات آمارى تهیه شده از یهودیان زنده سراسر جهان حاکى از آنست که تعداد کشته‌شدگان این گروه قومى، در جنگ جهانى دوم، شش میلیون نفر نبوده است. آمار دقیق کشته‌شدگان کمتر از ۵۰۰ هزار نفر است.
برداشت تجدیدنظرطلبان از اسطوره
در این قسمت، ساختار اسطوره هولوکاست از دیدگاه تجدید نظر طلبان مورد بررسى قرار مى‌گیرد. تجدید نظر طلبان معتقدند اسطوره براساس مجموعه واقعیت‌هایى شکل گرفته، اما این واقعیت‌ها از سوى جعل کنندگان هولوکاست و به کمک جریان تبلیغاتى، اهرم‌هاى سیاسى و دادرسى‌هاى قضایى آنچنان بزرگ‌نمایى شده و به انحراف رفته که باور آن غیرممکن است.
تجدیدنظرطلبان، واقعیت تاریخى هولوکاست را اینگونه روایت مى‌کنند:
نازیها پس از بقدرت رسیدن در ۱۹۳۳ و در راستاى تحقق نظرات نژادپرستانه هیتلر، بازداشتگاه‌هایى را براى نگهدارى و توقیف بدون محاکمه کمونیست‌ها، یهودیان، اقوام اسلاو اروپاى شرقى، کولى‌ها، روشنفکران مستقل و حتى کشیش‌هاى مخالف بامرام برترى نژادى قوم ژرمن ایجاد کردند.
اولین بازداشتگاه‌ها به کمونیستهاى آلمان اختصاص داشت. هزاران کمونیست و از جمله، رهبر آنها «ارنست تالمان» در این بازداشتگاهها به قتل رسیدند. با شروع جنگ در ۱۹۳۸ و گسترش دامنه آن در اروپا، بازداشتگاه‌هاى اولیه جاى خود را به اردوگاه‌هاى جمعى و اردوگاه‌هاى کار اجبارى دادند. چنین اردوگاه‌هایى ابتدا در خاک آلمان و سپس در اراضى تحت اشغال نازى‌ها در شرق اروپا ایجاد شدند.
آمارها نشان مى‌دهد که در مجموع نازیها از سال،۱۹۳۳ سالى که در آلمان به قدرت رسیدند تا سال،۱۹۴۵ سال پایان جنگ جهانى دوم بیش از ۱۰ هزار بازداشتگاه و اردوگاه کار اجبارى در سرتاسر اروپا ایجاد کردند. از مهمترین اردوگاه‌هاى داخل آلمان، مى‌توان به داخائو، برگن بلسن، برخنوالد، ماتهاوزن، سکس‌هاوزن و اورانین برگ اشاره کرد.
آشویتس، بیرکناو، تربلینکا، مجدانک، سالى بور، چلمنودرلهستان، درانسى واشتر وتهوف در فرانسه و استراشوف در اتریش و... نیز از مشهورترین اردوگاههاى کار اجبارى در اراضى اشغالى بودند.
در اردوگاه‌هایى که در لهستان ساخته شدند، عمدتاً اسراى یهودى نگهدارى مى‌شدند. اردوگاه‌هاى کار اجبارى، سمبل سبعیت نازیسم بودند و در آنها مردم آلمان و گروه‌هاى نژادى از جمله یهودیان به بردگى واداشته شدند. در این اردوگاه‌ها اسراى یهودى و غیر یهودى از بدترین شکنجه‌ها رنج مى‌برند. نازیها با آنها همچون بردگان رفتار مى‌کردندو ارزشهاى انسانى آنها را نادیده مى‌گرفتند. برخى از اسراء مجبور بودند روزانه ۱۶ ساعت کار با اعمال شاقه انجام دهند و همیشه در معرض شکنجه قرار داشتند. اردوگاه آشویتس ـ فعالترین مرکز شرکت شیمیایى فاربین ـ کارخانه‌هاى تولید تسلیحات و معادن از جمله مراکزى بودند که اسراء به کار اجبارى در آنها وادار مى‌شدند.
رفتار وحشیانه نازى‌ها به همراه شرایط غیر انسانى اردوگاه‌ها، سوءتغذیه، گرسنگى مفرط ومزمن، محرومیت از امکانات رفاهى، راهپیمایى‌هاى طولانى و بغرنج از اردوگاه تا محل کار و برخى از امراض همچون مالاریا، اسهال خونى و وبویژه تیفوس که در سالهاى آخر جنگ به طور گسترده در اردوگاه‌ها شیوع یافت، درنهایت به مرگ هزاران نفر در این اردوگاه‌ها منجر شد.
با اتمام جنگ و بدنبال مشاهده اجساد روى هم انباشته شده این اسرا که در اثر سوءتغذیه و عمدتاً بیمارى تیفوس، جان داده بودند و برخى صحنه‌هاى دلخراش دیگر در اردوگاه‌ها، زمینه براى اسطوره‌سازان صهیونیست فراهم گردید تا سوژه و مسلک جدید را در جهان به نام هولوکاست یا قتل عام یهودیان جعل نمایند.
بیمارى تیفوس
در مورد شیوع تیفوس در اردگاه‌هاى کار اجبارى باید گفت پس از جنگ جهانى اول در خلال جنگ‌هاى داخلى و حتى قبل از شروع جنگ جهانى دوم به صورت غیر آشکار در شوروى وجود داشت و ظاهراً شیوع این بیمارى در اروپاى مرکزى و در اردوگاه‌هاى کار اجبارى همزمان با انتقال زندانیان شوروى آغاز شد.
نازى‌ها از بهار ۱۹۴۲ تلاش مى‌کردند تا اپیدمى‌ تیفوس را در اردوگاه‌ها از بین ببرند. آنها براى ضدعفونى کردن بلوک‌هاى اردوگاه‌ها به منظور از بین بردن ریشه‌هاى ناقل بیمارى تیفوس و با هدف مبارزه با این بیمارى مهلک از گاز «زیکلون ب» استفاده مى‌کردند. آنها همچنین براى ضدعفونى کردن لباس‌هاى اسراء، اتاق‌هاى در بسته‌اى را که بعدها به اتاق‌هاى گاز آدم‌کشى معروف شد، در برخى اردوگاه‌ها ایجاد کردند.
در مورد اجساد آن عده از اسرایى که بر اثر بیمارى تیفوس جان خود را از دست داده بودند و نیز البسه و اشیاء متعلق به آنها، تنها راه و متد علمى ‌تجویز شده موثر آن زمان، سوزاندن آنها بود.
از این رو نازى‌ها به توصیه گروه پزشکى اردوگاه‌ها، تعدادى کوره‌هاى جسدسوزى در برخى اردوگاه‌ها، از جمله اردوگاه «آشویتس» و «بیرکناو» ایجاد کردند تا اجساد مردگان مبتلا به بیمارى تیفوس و البسه آنها را براى مسدود ساختن و جلوگیرى از گسترش این بیمارى بسوزانند. از سویى در این اردوگاه‌ها به علت وجود سفره‌هاى آبى زیرزمینى، امکان دفن اجساد وجود نداشت، چراکه دفن آنها باعث آلوده شدن آبهاى زیرزمینى و رودخانه‌ها و در نتیجه گسترش این بیمارى مى‌شد.
هانریش هیملر، از فرماندهان پلیس مخفى حکومت نازى‌ها، چند هفته قبل از پایان جنگ جهانى دوم، در دیدار با نمایندگان کنگره جهانى یهود در این‌باره اظهار داشت: «براى جلوگیرى از شیوع بیمارى‌هاى واگیردار مانند تیفوس مجبور بودیم شمار قابل توجهى از اجساد را که به این بیمارى مبتلا شده بودند، بسوزانیم. بنابراین بالاجبار، کوره‌هاى جسدسوزى را ساختیم زیرا اجساد براى ما به حلقه طناب دار تبدیل شده بودند.»
در اواخر جنگ نیز، نابسامانى اوضاع عمومى ‌آلمان و نرسیدن مواد غذایى و دارویى به اردوگاه‌ها از یک سو و شیوع بیمارى تیفوس در مقیاس وسیع از سوى دیگر، موجب بالا رفتن تکان دهنده میزان مرگ و میر در برخى از اردوگا ه‌ها از جمله آشویتس، داخائو و برگن بلسن شده بود. مثلاً در سال ۱۹۴۵ و در آخرین ماه‌هاى جنگ، بیمارى تیفوس در اردوگاه برگن بلسن شیوع یافت که آلمانى‌ها نتوانسته‌اند آن را مهار کنند. در نتیجه، زمانى که نیروهاى انگلیسى، این اردوگاه را آزاد کردند با اجساد بسیارى که در اثر تیفوس جان داده بودند، مواجه شدند و حتى خود انگلیسى‌ها نیز در مهار این بیمارى دچار مشکلات بسیارى شدند.
نتیجه آنکه عامل مرگ هزاران یهودى و غیریهودى در اردوگاه‌هاى کار اجبارى، تنها سیاست‌هاى وحشیانه و نژادپرستانه نازى‌ها نبود، بلکه بسیارى از آنها به واسطه ابتلا به بیمارى‌هاى واگیردارى همچون تیفوس مرده بودند.
برگرفته از پایان‌نامه دوره کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه امام صادق با عنوان «جایگاه هولوکاست در پروژه صهیونیسم»

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات