علیاکبر ولایتی
سلسله صفویه و گسترش عزاداری
شاه اسماعیل اول صفوی تلاش گستردهای برای ترویج تشیع و گسترش راه و رسم اهل بیت انجام داد. هر چند درباره عقاید و عملکردش، به ویژه در برخورد با مخالفان مذهبی، نظریات گوناگونی ابراز شده است؛ ولی این نکته را نمیتوان انکار کرد که او مذهب تشیع را در ایران رسمیت بخشید و نام اهل بیت را سراسری و رسمی کرد. نگاهی کوتاه به کوششها و زندگی سیاسی او نشان میدهد که سراسر عمر خود را در جنگ با رقبا و فتح سرزمینها گذرانید و فرصت چندانی برای پرداختن همهجانبه به اجرای شعائر مذهبی به ویژه عزاداری حسینی و تشویق شعرا و سخنوران به تجلیل اهل بیت و سوگواری برای مصائب آنان به دست نیاورد. (ادوارد براون، تاریخ ادبیات در ایران از صفویه تا عصر حاضر)، ترجمه بهرام مقدادی، تحشیه ضیاءالدین سجادی و عبدالحسین نوایی، تهران: مروارید 1369، ص 60-91) این امر را ملاحظه دیوانهای به جا مانده شعرای عصر صفویه به خوبی نشان میدهد؛ زیرا در دیوانهای شعرای بخش نخست دوره صفویه چندان اثری از عاشورا و عاشورانگاری به چشم نمیخورد. پس از او و در زمان جانشین وی، شاه تهماسب صفوی، رویکرد به این گونه اشعار رشد فزاینده یافت. وی این فرصت را پیدا کرد تا در راه تعمیق باورهای مذهبی از راه ترویج شعائر اهل بیت (ع) و تشویق به عزاداری امام حسین(ع) و سرایش شعر عاشورایی، گامهایی بردارد و شعرا را از مدح خود و دربار باز دارد؛ چنان که در تاریخ آمده است: «در اوایل حال، حضرت خاقانی جنت مکان را توجه به حال این طبقه (شعرا)بود... و در اواخر(ع) حیات که در امر به معروف و نهی از منکر مبالغه عظیم میفرمودند چون این طبقه علیه را وسیع المشرب شمرده از صلحا و زمره اتقیا نمیدانستند، زیاده توجهی به حال ایشان نمیفرمودند...» (اسکندر بیگ ترکمان، عالم آرای عباسی، تهران: نشر طلوع و سیروس، ج 2، ص 232؛ ادوارد براون، پیشین، ص 178) چنان که اشاره شد، دیوانها و اشعار برجای مانده شاعران عهد صفوی نیز بر این امر دلالت دارد که در آغاز، آنان عمدتاً به اشعار عاشقانه یا مدح پادشاهان و خوانین و امرای محلی پرداختهاند؛ چنان که وحشی بافقی (991-939 ق) تنها در دو مورد به حادثه عاشورا اشاره کرده است: روزی است اینکه حادثه کوس بلا زده است
کوس بلا به معرکه کربلا زده است...
و در مورد دوم، خطاب به مردم کوفه و بدعهدی و بیوفایی آنان با سیدالشهدا در آنجا دارد:
ای کوفیان چه شد سخن بیعت حسین و آن نامهها و آرزوی خدمت حسین
ای قوم باوفا چه شد آن شوق و اشتیاق
آن جد و جهد در طلب حضرت حسین
از نامههای شوم شما، مسلم عقیل
با خویش کرد خوش الم فرقت حسین....
و در بیت آخر آورده است:
یا حضرت رسول حسین تو مضطر است وی یک تن است وروی زمین پر ز لشکر است
(دیوان وحشی بافقی، ویراسته دکتر حسین آذران، تهران: امیرکبیر، 1380، ص5-539)
این مسئله با گذشت بیشتر از حیات صفویان روند رو به رشد داشت چنان که در ادامه گزارش پیشین نسبت به جانشین شاه اسماعیل اول صفوی آمده است: «... مولانا محتشم کاشانی (997-996 ق) قصیدهای غرا در مدح آن حضرت و قصیدهای دیگر در مدح مخدره زمان، شهرزاد پریخان، به نظم درآورده مذکور معروض گشت؛ شاه جنت مکان فرمودند که من راضی نیستم که شعرا زبان به مدح و ثنای من آلایند، قصاید در شأن شاه ولایت و ائمه معصومین علیهم السلام بگویند، صله اول از ارواح مقدسه حضرات و بعد از آن ازما توقع نمایند...» (اسکندربیگترکمان، پیشین، ص 233)
بدین ترتیب، ادبیات اهل بیتمحور و عاشورایی رو به گسترش کمی و کیفی گذاشت و در اواخر صفوی و سپس دوره قاجاریه اوج این رویکرد در دیوانهای شاعران و سخنوران به چشم میخورد. پس از آن رهنمود و قول مساعد بود که شاعر یاد شده دست به سرایش ماندگارترین و مشهورترین ترکیببند خود زد که یک بند آن چنین است:
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله درهم است
گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیر عالم که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان و زمین نورمشرقین
پرورده کنار رسول خدا حسین
(نک: مجله حوزه، س 19، ش 114-113، زمستان 1381، ص 371. درباره علت سرایش این مرثیه گزارش متفاوتی با آنچه اشاره شد، وجود دارد؛ نک: محمدعلی مدرس، ریحانهالادب، تهران: خیام، 1369، ج 5، ص 226-7) افزون بر این سلاطین صفوی خود در برپایی مجالس عزاداری پیشگام شدند و مردم با مشاهده ارادت آنان به اهل بیت و عزاداری حسینی نه تنها از تقیه با احتیاط هایی که پیش از صفویه داشتند بیرون آمدند، بلکه در آن مجالس شرکت میکردند و میدانهاو مسجدها و حسینیهها را مرکز عزاداری حسینی کرده بودند و در انجام سوگواری و نوحهخوانی به طور گروهی شرکت میکردند. خیلی زود عزاداری علنی با حضور در میدانها و کوچه و بازار در سراسر ایران رواج پیدا کرد و این امر خود بازار شاعران مرثیهسرا را گرم نگه داشت چنان که در منبع دیگر درباره روند عاشوراسرایی در دوره صفویه آمده است که «محتشم با سرودن هفت بند «مدح امامان شیعه»، آنطور که باید و شاید، پاداش خود را گرفت و شاعرانی دیگر کار او را تقلید کردند تا جایی که در مدت تقریباً کوتاهی در حدود پنجاه یا شصت و هفت بند سروده شد.» (ادوارد براون، پیشین، ص 180) شاهان صفوی بدین مقدار اکتفا نکردند. اسناد حکومت صفوی نشان میدهد که شاهان آنان حتی در مسافرتها نیز، که با ایام محرم و یا رمضان و صفر مواجه میشد، از برپایی مجالس سوگواری غفلت نمیورزیدند، هرچند شکل عزاداری متفاوت بود. گاهی برخی باورهای صوفیانه مبنی بر صدمه زدن به بدن و کبود کردن یا حتی جرح و خونریزی در افراد شرکت کننده در این مجالس مشاهده میشد که البته این روند به تدریج توسط فقهای جبل عامل و نفوذ علمای اسلامی در دربار متوقف شد یا کاهش یافت. تاسیس تکیهخانه، که در واقع مخصوص منقبتخوانی اهل بیت و عزاداری حسینی در مناسبتهای اسلامی بهویژه محرم بود، در همین دوران شکل گرفت، چنانکه مراحل اولیه تعزیهخوانی نیز با رونق روزافزون عزاداری حسینی و استقبال گسترده مردم از آن مشاهده میشود. (نصرالله فلسفی، زندگانی شاه عباس اول، تهران: انتشارات علمی، 13، ج 3، ص 847؛ غلامحسین محرمی، «تاریخ عزاداری برای امام حسین(ع)»، تاریخ در آئینه پژوهش، قم، سال اول، 1382، ش 3، ص 99-292) سیاحان و ماموران سیاسی غربی که در این زمان از ایران دیدن کردهاند از برپایی مراسم عزاداری حسینی یاد کردهاند؛ چنانکه پیترو دلاواله نوشته است که مراسم عزاداری عاشورا در دوره صفویه از چه نفوذ گسترده مردمی، برخوردار بوده است: «همه غمگین و مغموم به نظر میرسند و لباس عزا به رنگ سیاه بر تن میکنند. هیچکس سر و ریش خود را نمیتراشد و به حمام نمیرود (!) بسیاری از مردم در کوچههای پرآمد و رفت شهر تمام بدن خود را تا گلو و حتی قسمتی از سر را در خمرهای از گل پخته که در داخل زمین پنهان شده فرو میکنند... جمعی دیگر در میدانها و کوچههای مختلف و جلو خانههای مردم، برهنه و عریان، در حالی که فقط با پارچه سیاه یا کیسه تیرهرنگی ستر عورت کرده و سرتاپای خود را با مادهای سیاه رنگ کردهاند، حرکت میکنند.... همراه این اشخاص عدهای بدن خود را به رنگ قرمز درآوردهاند تا نشانی از خونهای حسین(ع) باشد و همه نوحهای غمانگیز میخوانند و گریه میکنند...» (سفرنامه پیترو دلاواله، ترجمه شجاعالدین شفا، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1348، ص 123) سیاح مزبور در جای دیگر درباره عزاداری مردم ایران در عهد صفویه برای امیرالمومنین (ع) مینویسد: «در روز 21 رمضان هرسال از طرف مردم به مناسبت شهادت حضرت علی (ع) دو دسته مهم که هر کدام نماینده یک قسمت شهر اصفهان هستند به راه میافتند و عده زیادی از سران و بزرگان کشور نیز در دسته مورد علاقه خود شرکت میکنند و در این کار بر یکدیگر سبقت میگیرند. حتی اگر خود شاه نیز در اصفهان باشد به انتخاب خود با یکی از دستهها که بیشتر طرف توجه او باشد همراهی میکند. جلو هر دسته چند اسب، که طبق رسم محلی آراسته به زینت فراوان هستند، حرکت میکنند و روی زین آن تیر و کمان و شمشیر و سپر و عمامه قرار دارد که گفته میشود ماترک علی (ع) است، بعد از آن پیادگانی بیرق و علمهای متعدد و بزرگی را که دور تا دور آن با نوارهایی زینت شده است به زحمت به دوش میکشند... بعد از اینها تابوت یا تابوتهای پوشیده به مخمل سیاه را بر دوش میکشند.... دور تا دور آنها عده زیادی راه میروند و نوحه میخوانند و عده دیگری بوق و کرنا و سنج میزنند و فریادهای عجیب برمیآورند و جستوخیز میکنند؛ اشخاص معتبری که همراه دستهها هستند بر روی اسب سوارند و بقیه که تعداد آنان بیحد و حساب است پیاده میروند، دستهها میدان را دور میزنند و قبلاً جلوی در قصر شاه و سپس جلو مسجد بزرگ مقابل کاخ توقف میکنند و مراسم مذهبی چندی در این دو محل توام با نوحه و فریاد اجرا میشود و سپس مردم به خانههای خود میروند...» (مرتضی تراوندی، تاریخ اجتماعی ایران، تهران: انتشارات نگاه، 1374، ج 8، بخش دوم، ص 5- 134) ادوارد براون نیز درباره ویژگیها و کیفیت این عزاداریها در زمان صفویه میافزاید: «بهطور کلی، احساساتی که به علت سوگواریهای ماه محرم تجلی میکند، خواه به صورت نمایشی، خواه نوحهخوانی، عمیق و اصیل است و حتی خارجیها و آنهایی که مسلمان نیستند قرار میکنند که تحت تاثیر آنها قرار گرفتهاند.» سر لوئیس پلی (Sir Lewis Pelly) در مقدمهاش بر ترجمه سی و هفت صحنه از تعزیه میگوید: «اگر ارزش تئاتر به وسیله تاثیراتی که روی مردم میگذارد و خود کسانی که نمایش برای آنها نوشته شده است و خود تماشاگرانی که در مقابلشان به معرض تماشا گذاشته میشوند، تعیین شود هیچ نمایشنامهای تاکنون نتوانسته است با مصیبتی که در میان مسلمانان معروف به داستان غمانگیز حسن و حسین است برابری کند.» (ادوارد براون، پیشین، ص 7-186)
گسترش سنت عزاداری به نقاط دیگر
چنان که گفته شد، پیش از صفویه نیز مناطق مختلف خراسان به عزاداری حسینی و خواندن کتاب روضه الشهدای ملاحسین واعظ کاشفی روی آورده بودند و در دوره صفویه این روند، با وجود درگیریهای سیاسی و مذهبی شاهان صفوی و سلاطین ازبک و انتقام آنان از هواداران یکدیگر، در هرات، بلخ ودیگر جاها (حسنبیگ روملو، احسن التواریخ، تصحیح عبدالحسین نوایی، تهران: بابک، 1357، ص 146؛ ادوارد براون، ج پیشین، ص 74-75) ادامه یافت و اهل سنت نیز مراسم عاشورا و ذکر مصائب اهل بیت را جانشین افکار عارفانه و صوفیانه خود کردند. (مصطفی کامل، تشیع و تصوف، ترجمه علیرضا قراگزلو ذکاوتی، تهران: امیرکبیر، 1374، ص 262) شهرت فراوان روضهالشهدا در میان فارسی زبانان افغانستان و آسیای میانه از سویی و ترجمه مکرر آن به ازبکی و ترکی از سوی دیگر نشانهای روشن از رواج یافتن عزاداری حسینی و بهرهگیری از روضه الشهدا در مراسم آن است؛ (آقا بزرگ تهرانی، الذریعهالی تصانیف الشیعه، بیروت: دارالاضوا، ج 2، ص 295؛ رسول جعفریان، معاندت تاریخی، قم: دلیل، 1378، دفتر اول، ص 187) در یکی از منابع میخوانیم: «یکی از اموری که از تداوم علاقه مردم آن سامان {افغانستان و آسیای میانه} به امام حسین (ع) و تداوم ذکر و عزاداری در آنجا حکایت دارد رواج فراوان کتاب روضهالشهدا در آن مناطق و نواحی بود و همین اقبال مردمی باعث شد تا این کتاب به زبان ازبکی برگردانده شود و ترجمه متعدد آن به ترکی نیز نشانه دیگر این نکته است که افزون بر شیعیان ترک زبان ایران، ترکهای آسیای میانه و مناطق دیگر از آن بهره میبردهاند، زیرا روضهالشهدا، که در سال 908 ق پدید آمد، در سده دهم و سدههای بعدی چندین بار به ترکی ترجمه شده است: با نامهای سعادتنامه در نیمههای سده دهم حدیقه السعداء از شاعر برجسته، فضولی بغدادی، که همراه با اصلاحات و افزودگیها انجام شده و مکرر چاپ شده است. شهدانامه نیز دیگر روایت منظوم ترکی روضهالشهدا است. ترجمه ترکی آسیای میانهای آن نیز از شاعری که تخلص وی صابر است انجام شده و نسخههای فراوانی از آن در تاشکند و نقاط دیگر موجود است...» (همان) در افغانستان که پس از حاکمیت صفویه قسمتی از آن تحت سلطه این خاندان و بخش دیگر آن زیر حاکمیت سلاطین ترک و مغول شیبانی و یا بابری باقی ماند، عزاداری در نواحی نخست بدون مشکل انجام میشد، اما در نواحی مرکزی آن، که عمدتاً خاستگاه قوم هزاره و مردم شیعه مذهب است با شکوه روزافزون و با وجود تحولات گوناگون و فشارهای برخی از امرای اهل سنت به ویژه شیبکخان ازبک و جانشینان و ماموران وی ادامه یافت و پس از صفویه با انتقال گروهی از قزلباشها توسط نادرشاه افشار (حک: 1148-1160 ق) به شهرهای کابل، قندهار و هرات و غزنین، دامنه سنت یاد شده توسعه یافت و در شهرها این قوم شیعه با هزارهها و یا مستقلاً آن را برپای کردند. در شبهقاره هند نیز نه تنها روضهالشهدا در دوره صفویه بدانجا راه یافت، بلکه در سده دوازدهم به زبان دکنی ترجمه شد و همینطور به زبان اردو تحت عنوان گنج شهیدان برگردان و چاپ شد که نشاندهنده اقبال عمومی مردم مسلمان بدان کتاب و برگزاری مراسم عزاداری حسینی است. (یو.ا.برکلی، ادبیات دستوری، ترجمه آرینپور و...، تحریر احمد منزوی، تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1362، ص 912) نکته دیگر که بر تداوم عزاداری و اقبال مردم، حتی اهل سنت، تاکید دارد تالیف مقتل سیدالشهدا به قلم یکی از مسلمانان حنفی مذهب با عنوان قرهالعین فی ابکاء علی الحسین است (غلامحسین محرمی، پیشین، علیاصغر حکمت، سرزمین هند، تهران: دانشگاه تهران، 1337، ص 252؛ مجتبی کرمی، نگاهی به تاریخ حیدرآباد دکن، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، 1372، ص 85؛ سیدصالح شهرستانی، تاریخ النیاحه، تحقیق و اعداه شیخ نبیل رضا علوان، بیروت: دارالزهراء، 1416 ق، ج 2، ص 72-84) که نشان میدهد عزاداری در زمان صفویه اختصاص به شیعیان ایران نداشته، بلکه مناطق دیگر از جمله شبهقاره هند و اهل سنت آنجا را نیز پوشش میداده است.
قاجاریه و تداوم عزاداری
تعزیه که نوع عزاداری توام با نمایش است، در زمان صفویه به وجود آمد و پس از مدت نه چندان طولانی از ایران به شبهقاره نیز راه یافت. در مورد منشاء این پدیده اختلافنظر فراوان وجود دارد: آیا شکل تکاملیافته عزاداری سنتی است که در زمان آلبویه ظهور یافت و یا به دست سلاطین صفوی جهت تعمیق بیشتر عزاداری و فرهنگ اهلبیت(ع) پدید آمد و یا اصولاً یک هنر غربی است که در دوره صفویه وارد مشرق زمین و ایران شد و در خدمت سنت عزاداری قرار گرفت. (نک: عنایتالله شهیدی، پژوهشی در تعزیه و تعزیهخوانی، تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی، 1380) به هر صورت، در عصر قاجاریه (1337-1210 ق) پس از وقفهای نهچندان طولانی که در فاصله بین انقراض صفویه و برآمدن قاجاریه ایجاد شد، عزاداری، به ویژه تعزیه، رواج روزافزون یافت و طولی نکشید که تعزیه به دربار شاهان قاجاری راه یافت و دربار مجلس ویژه و تعزیه خاص برپا کرد که بدان تعزیه دولتی گفته میشد و در آن شاه و درباریان و دولتمردان شرکت میکردند. برخی گروههای مختلف مردم نیز بدان تمایل نشان میدادند، در نتیجه تعزیه به انواع دولتی، اعیان، زنان و خانگی که در خانههای مردم برگزار میشد، تقسیم شد. (همان، صادق همایونی، تعزیه و تعزیهخوانی، ادوارد براون، پیشین، ص 190 به بعد)
با توجه به اقبال شاهان قاجاری به عزاداری و تعزیهخوانی، شاعران بسیاری به عاشوراسرایی روی آوردند و برخی اشعار ویژه تعزیه سرودند که در مجالس مزبور تعزیهخوانان آن سرودهها را میخواندند و بدین ترتیب تعزیهخوانهای معروف به منزله یک جماعت جدید هنری- مذهبی به وجود آمدند.
اقبال عمومی به عزاداری به قدری وسیع و فراگیر شد که حتی به قول براون، «سست اخلاقترین شاعران ایران» نتوانستند این باور عمومی و فرهنگ فراگیر را نادیده بگیرند. قاآنی (م 1272 ق) یکی از زیباترین مرثیههای منظوم را درباره شهادت حسینبن علی(ع) سروده است:
بارد چه؟ خون! که؟ دیده، چسان؟ روز و شب، چرا؟
از غم، کدام غم؟ غم سلطان کربلا،
نامش چه بود؟ حسین، ز نژاد که؟ از علی،
مامش که بود؟ فاطمه، جدش که؟ مصطفی،
چون شد؟ شهید شد، به کجا؟ دشت ماریه،
کی؟ عاشر محرم، پنهان؟ نه برملا،
شب کشته شد؟ نه روز، چه هنگام؟ وقت ظهر،
شد از گلو بریده سرش؟ نی نی از قفا،
سیراب گشته شد؟ نه، کس آبش نداد؟ داد،
که؟ شمر، از چه چشمه؟ زسرچشمه فنا،
مظلوم شد شهید؟ بلی، جرم داشت؟ نه،
کارش چه بد؟ هدایه و یارش که بد؟ خدا
این ظلم را که کرد؟ یزید، این یزید کیست؟
زاولاد هند، از چه کس؟ از نطفه زنا،
خود کرد این عمل؟ نه، فرستاد نامهای،
نزد که؟ نزد زاده مرجانه دغا،
ابنزیاد زاده مرجانه بد؟ نعم،
از گفته یزید تخلف نکرد؟ لا،...
او در ادامه به زیبایی تمام، داستان مظلومیت سیدالشهدا و اهل بیت(ع) و یاران او را به تصویر میکشد و روی دیگر سکه، یعنی ستم و شقاوت دشمنان را نیز با روشنی و شفافیت کامل نشان میدهد. (ادوارد براون، پیشین، ص 4-182) تعزیه پس از قاجاریه نیز ادامه یافت؛ هر چند به سبب پایبند نبودن شاعران و تعزیهخوانان به فلسفه اصلی و شأن والای سیدالشهدا و یارانش و فقدان دقت لازم در متون تاریخی و راه یافتن مسائل و مطالب غیرواقعی فراوان در حادثه بزرگ عاشورا با قلم شاعران تعزیهسرا و صحنهگرد زمان آنان، رهبران دینی و علمای اسلامی به آن ایراد وارد کردند.
تداوم عزاداری در شبه قاره هند
در این منطقه، هرچند شیعیان بیش از دیگران، به برگزاری عزاداری و سوگواری سیدالشهدا در ماه محرم معتقد و پایبندند، در شهرهای شبه قاره برخی از اهل سنت نیز در مراسم شیعیان شرکت میکنند یا اقدام به پختن غذای مخصوص و دادن آن به عزاداران میکنند. شاعران شبه قاره نیز به حادثه عاشورا توجه نشان میدهند و به زبان اردو، پنجابی و برخی زبانهای محلی شعر میسرایند. (مجتبی کرمی، پیشین؛ سیدصالح شهرستانی، پیشین، ص 84) مهمترین مرثیه به جا مانده، آن هم به زبان فارسی در شبه قاره متعلق به مصلح بزرگ و اندیشمند نامی اهل سنت شبه قاره، علامه محمد اقبال لاهوری است. اقبال در قصیده معروفی که در این باره سروده امام حسین(ع) را «امام عاشقان» و «سرور آزادی» خطاب کرده است و هدف از قیام او را رسیدن به مقام و مال و منال نمیداند، بلکه با اشاره به شعر معروف خواجه معینالدین چشتی (که اینچنین سروده است:
شاهست حسین، پادشاهست حسین
دین است حسین، دین پناهست حسین
سر داد و نداد دست در دست یزید
حقاّ که بنای لااله است حسین)
که امام حسین(ع) را بانی و مجدد بنای جاویدان «لاالهالاالله» میداند، تصریح میکند:
بهر حق در خاک و خون گردیده است
پس بنای لااله گردیده است
و در ادامه میافزاید که خون امام حسین(ع) «تا قیامت قطع استبداد کرد» و به درستی باید گفت که آن حضرت با قیامش «ملت خوابیده را بیدار کرد» و برای همیشه امت اسلامی را از اسارت طاغوت نجات بخشید:
نقش الا الله بر صحرا نوشت
سطرعنوان نجات ما نوشت
رمز قرآن از حسین آموختیم
ز آتش او شعلهها اندوختیم...
(محمد اقبال لاهوری، کلیات اشعار، با مقدمه احمد سروش، تهران، کتابخانه سنایی، ص 5-74)