ایناسیورامونه، در معرفی من از عبارت «رهبری متفاوت و جدید» استفاده کرد. من این عبارت را به ویژه با توجه به اینکه از ذهن خلاق و روشنی چون ایناسیو منبث شده است، میپذیرم اما همزمان تاکید میکنم که تحت تاثیر بسیاری از رهبران «قدیمی» بودهام.
برخی از این رهبران بسیار قدیمی هستند، برای مثال «عیسی مسیح» یکی از بزرگترین انقلابیون و مبارزان ضدامپریالیسم در تاریخ جهان است. مسیح واقعی، حامی فقرا بود... سیمون بولیوار، مردی بود که سرزمینها را در نوردید و مردم را آکنده از امید کرده و به آزادی آنها یاری رساند... یا دکتری آرژانتینی که نشسته بر پشت موتورسیکلت به آمریکای مرکزی آمد و شاهد حمله به گواتما در سال 1955 بود، تجاوزی که تنها یکی از انبوه موارد خیانت امپریالیسم آمریکای شمالی در این قاره است. بگذارید یادی هم از پیرمرد ریشو بکنم؛ فیدل کاسترو ... یا آبرولیما، آرتیگاس، سان مارتین، امیلیانو زاپاتا، پانچو ویلا، ساندینو، مراتسان، توپک آمارو و..... من از تمامی این مردان پیر و کهن الهام گرفتهام.
این مردان کهن هر کدام به باوری تعهد داشتند، از اعمال قلب خود این تعهد را احساس میکردند من اکنون آنها را درک میکنم، چرا که خود نیز به باوری متعهد شدهام، تعهدی شدید. این مردان کهن اکنون همگی بازگشتهاند!
امروز چندین میلیون هستیم
یکی از این مردان کهن هنگامی که دستان و پاهایش به اسب بسته شده بود و جسمش چند پاره میشد، هنگامی که امپریالیستهایی که همواره شرور و خشن و بیرحم بودهاند ـ و امپریالیسم همیشه فارغ از پوشش و زبانی که بر میگزیند بیرحم و خشن و سرکوبگر هست ـ تصور میکردند از شر وجود او رها شدهاند، هنگامی که مرگ را احساس میکرد فریاد زد: «من امروز میمیرم اما روزی باز خواهم گشت و آنگاه نه یک تن که میلیونها تن خواهم شد.» آتا هولاپا اکنون در قالب میلونها تن بازگشته است.
توپک آمارو نیز بازگشته و در جسم میلیونها تن حلول کرده است. بولیوار، زاپاتا و دیگران نیز هر یک تبدیل به میلونها تن شده و بازگشته اند. آنها بازگشتهاند و در کنار ما قرار گرفتهاند.
یک شبهنظامی دیگر !
من هرگز احساس «رئیسجمهور» بودن نداشتهام. ریاست جمهوری و رئیسجمهور بودن تنها یک «موقعیت» است.
من همان نقشی را در یک «تیم» برعهده دارم که دیگران نیز ایفا میکنند من یک سرباز هستم. من مردی هستم متعهد به تصویری که از «دنیایی دیگر» باور خود دارد، دنیایی «بهتر» که تحقق آن برای حفظ این کره الزامی است. من تنها یک شبهنظامی دیگر در خدمت انقلاب هستم.
دوستان و دشمنان
من از بدو ورود به مدارس نظامی یک مائوئیست بودم. من آثار چه گوارا را مطالعه کردهام و نوشتههای بولیوار، نطقها سخنرانیهای او را خواندهام. این روند من را تبدیل به یک مائوسیت بولیواریایی کرد، ترکیبی از هر دو تفکر.
مائو میگوید برای هر انقلابی ضروریترین مساله تبیین شفاف و واضح دوستان و دشمنان است. در آمریکای لاتین، این امر از اهمیت بسیاری برخوردار است.
مسیر انقلاب
من متقاعد شدهام که تنها راهی که میتواند ما را از این سراسیمگی و همزمان سردرگمی تاریخی، که اکنون قرنهاست سایه شوم خود را بر سر ما گسترانده است نجات بخشد «انقلاب» است.
«جنوب» به باور ماریو بندتی (نویسنده اروگوئهای) واقعیتی ملموس است. انقلابیون بسیاری در آمریکای شمالی و اروپا حضور دارند اما من بر این باورم ـ و شاید هم در باور خود دچار اشتباه شده باشم ـ که این جنوب است که در آن بیشترین میزان آمادگی و همزمان نیاز به تغییری جدی و اساسی احساس میشد.
در دهه 1950، در جریان اجلاسبی که به شکلگیری جنبش عدم تعهد منجر شد، برای نخستین بار مفهوم « جنوب» هم متبلور شد. از آن زمان تاکنون، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، سقوط دیوار برلین و حوادثی که استیگلیتس از آنها به عنوان «رویدادهای شادی آفرین دهه 90» یاد میکند، باعث شد تا ما در طی مسیر دچار وقفه شویم. ما همه درگیر شادی زاید الوصفی بودیم که این حوادث با خود آورده بودند. پایان تاریخ، عصر فن آوری و در نهایت انسداد و انجماد تحرکهای منبعث از شکل گیری مفهوم« جنوب» حاصل چنین شرایطی بود. در این میان هیچکس انتظار آوار شدن بهمنی را که از سوی واشنگتن به سوی ماگسیل داشته شده بود، نداشت.
استعمارگری نوین در لباس نئولیبرالیسم در حال گشودن راه خود بود. سیاستهای صندوق بینالمللی پول هم در این میان نطفه شوم استعمار نوین را در بطن آمریکای لاتین جای میداد.
اکنون با مشاهده این تحولات، فرصتی طلایی به وجود آمده است تا بر این موضوع تاکید کنم که برای نجات جهان، آن چه که در مرحله نخست بدان محتاج هستیم بازیابی مفهوم «جنوب» است.
بازیابی مفهوم جنوب، اما از چه اهمیتی برخوردار است؟ شاید بسیاری از ساکنان شمال این موضوع را در نیابند که آینده «شمال» بستگی به «جنوب» دارد چرا که اگر ما ندانیم که چه باید انجام دهیم، اگر واقعا تلاش نکنیم که جهان بهتری را محقق سازیم یا اگر در این راه شکست بخوریم، در ورای تفنگداران آمریکایی و بمبهای مرگ آفرین «آقای بوش» و تلاش او برای تحمیل دکترین خود به همگان باید نظارهگر نابودی جهان باشیم. این روند تنها در صورتی قابل توقف است که قدرت کافی و انسجام لازم در جنوب برای مقابله با آن وجود داشته باشد.
حتی پیش از ذوب شدن انبوه یخهای قطبی و غرق شدن تمامی کشورها زیر اقیانوسی از آب، این کره خاکی شاهد صدها نزاع خونین دیگر خواهد بود. مردمان جهان حاضر نخواهند بود که تحمیل مدل نئولیبرال را بدون هیچ مخالفتی قبول کنند. آنها ترجیح میدهند در مبارزهای رویاروی جان خود را از دست بدهند تا از گرسنگی تلف شوند.
تازیانه «ضد ـ انقلاب»
تروتسکی میگوید که هر انقلابی نیازمند تازیانه «ضد ـ انقلاب» است. ما این تازیانه را با تمام وجود احساس کردهایم. تبعیض اقتصادی، اجتماعی و حتی رسانهای، تروریسم، بمب، خشونت، خون و مرگ، کودتا، نهادهای نمایشی، فشارهای بینالمللی و دهها تازیانه دیگر. امپریالیسم همواره قصد داشته است ونزوئلا را تبدیل به کشوری فرمانبردار کند و قدرتی فراملی را بر فراز قانون، نهادها و خواست مردم حکمفرما کند. مردمان ونزوئلا اما در این میان به الیگارشی نشان دادند که هرگز تسلیم نخواهند شد.
ما مقاومت کردیم. ما از خود دفاع کردیم و سپس در موقعیت حمله متقابل قرار گرفتیم. حاصل این شرایط در سال 2003 مشخص شد. شرکت نفت ونزوئلا پس از مدتهای طولانی سلطه الیگارشی و امپراطوری آمریکای شمالی، بار دیگر از آن ملت شد.
ما اکنون 4 میلیارد دلار را به سرمایهگذاری اجتماعی، آموزش، بهداشت و مسکن اختصاص داده و فقیرترین اقشار اجتماع را از آن بهرهمند کردهایم. نئولیبرالها میگویند ما پول خود را به هدر میدهیم و آن را روانه زبالهدان میکنیم... واقعیت این است که آنها ترجیح میدهند ثروت را با معاملاتی غیرواقعی و ناسالم میان خودشان تقسیم کنند تا به دیگران سهمی نرسد.
ما برای آموزش همگان را دعوت کردهایم، مادر بزرگها، نوهها و تمامی افرادی که در فقر بدبختی زندگی میکنند.
ما سیستمی را آفریدهایم که به حدود نیم میلیون نفر سالانه 100 دلار پرداخت میکند. این رقم در مجموع به 600 میلیون دلار بالغ میشود، مبلغی که پیش از این از ما سرقت میشد اما اکنون ما با توزیع آن میان فقرا و نیازمندان به آنان قدرت دفاع از خود و همزمان رهایی از فقر را دادهایم. ما ثروت ملی را برای رها کردن ملت از فقر به کار گرفتهایم. ماموریت ما، اما پایان نگرفته است. ما هنوز هم ماموریتهای دیگری در پیش داریم. نبردی صلیبی، اما در درون مرزهای خود؛ نبردی که نیازمند حضور همگان است اعم از نظامی و غیرنظامی، پیر یا جوان. جوامع ملی و محلی نیز در این میان باید نقشی را بپذیرند. کوبای انقلابی در این راه پیشگام شده است.
امروز 25 هزار دکتر و دندانپزشک کوبایی به همراه پرستاران مرد و زن و نزوئلایی، در میان فقیرترین اقشار کشور ونزوئلا زندگی میکنند. در سال گذشته 50 میلیون مورد بیماری توسط این افراد مورد مداوا قرار گرفته است به عبارت بهتر به ازای هر ونزوئلایی دو بیماری!
پیش از این، هزینه مربوط به بهداشت و درمان از کشور خارج میشد.
کاپیتالیسم یعنی وحشیگری
پیشتر، آموزش خصوصی شده بود؛ طرح امپریالیستی با اندیشهای نئولیبرال. سیستم خدمات بهداشتی هم خصوصی شده بود. خصوصی شدن بهداشت هرگز قابل قبول نیست چرا که دستیابی به درمان از اصول ابتدایی حقوق بشر است. بهداشت، آموزش، آب، انرژی، خدمات عمومی و... را نمیتوان در اختیار بخش خصوصی قرار داد چرا که مانع دستیابی مردم به آنها میشود. این مسیر تنها به وحشیگری منتهی میشود. کاپیتالیسم یعنی وحشیگری.
نزدیکی بیشربه سوسیالیسم
من هر روز بیش از پیش به این باور میرسم که نجات ما وابسته به طی یک مسیر است:
دوری بیشتر از کاپیتالیسم و نزدیکی بیشر به سوسیالیسم.
ما باید کاپیتالیسم را سرنگون کنیم اما سرنگونی کاپیتالیسم نمیتواند از درون صورت بگیرد. کاپیتالیسم را باید با سوسیالیسم، برابری و عدالت سرنگون کرد. مسیر سرنگونی کاپیتالیسم از سوسیالیسم میگذرد.
من همچنین بر این باور هستم که سرنگونی کاپیتالیسم از طریق دموکراسی نیز امکانپذیر است، هر چند باید مراقب بود که منظور کدام دموکراسی است. قطعا دموکراسی که «سوپر من» مبلغ آن است نمیتواند کاپیتالیسم را سرنگون کند.
تاکتیکها
شرایط امروز با جنگ چریکی سازگار نیست. تشکیل هستههای چریکی که امکان محاصره آنها توسط رنجرها در کوهستان و یا تفنگداران دریایی وجود دارد. موضوعی که در قتل چه گوارا روی داد و ما شاهد شکست گروهی متشکل از 50 چریک در برابر 500 سرباز بودیم منطقی نیست. از سوی دیگر ما اکنون میلیونها نفر هستیم. آنها چگونه میتوانند میلونها نفر را محاصره کنند؟! باور کنید... شاید حتی ما بتوانیم آنها را محاصره کنیم!
میگویید این امر در شرایط فعلی امکانپذیر نیست. من معتقدم که به تدریج این امر روی خواهد داد.
امپراطوریها گاهی محاصره نمیشوند بلکه از درون فرو میپاشند و در نهایت سرنگون میشوند. امپراطوری مردم و تمامی امپراطوریهای اروپایی در قرنهای گذشته به همین صورت سرنگون شدهاند. مطمئنا روزی این فروپاشی درونی در ایالات متحده، که هماکنون هم چون خورهای به جان آن افتاده است، امپراطوری آمریکا را نیز سرنگون میکند. در آن زمان مردمان بزرگ سرزمین مارترلوترکینگ، مردمان بزرگ ایالات متحده و برادران ما آزاد خواهند شد.
من هر روز به خواهران و برادران همرزم این موضوع را یادآوری میکنم. همانگونه که «چه» گفته است ما نیازمند کارآیی انقلابی هستیم تا با بوروکراسی و فساد بجنگیم.
دشمن شکستناپذیر است
امپراطوری آمریکای شمالی دیگر دارای قدرت کافی نیست که علیرغم تمامی تهدیدات و فشارهای خود بتواند مدلی امپریالیستی و استعماری دیگری را، بر این قاره حکمفرما کند. من نمیخواهم در مورد ضعف دشمنان مبالغه کنم چرا که آنرا خطایی بزرگ میدانم. با این وجود تصور میکنم شناسایی نقاط ضعف دشمنان کاملا هدفمند و منطقی است.
اگر شما به این باور غلط رسیده باشید که دشمن شکستناپذیر است، مطمئن باشید که هرگز توان شکست دادن دشمن را نخواهید داشت.
در تاریخ ویتنام را شاهد هستیم، همچنان که مردم عراق را میبینیم که در برابر حمله و تجاوز مقاومت میکنند، کوبای انقلابی هم با گذشت چهل سال همچنان در حال مقاومت است. ونزوئلای بولیواریایی نیز اکنون شش سال است که مقاومت میکند. امپریالیسم آمریکای شمالی رویینتن نیست.
توجه به ضربهپذیری امپریالیسم بسیار مهم است چرا که افرادی وجود دارند ـ و عموما با نیات خیر ـ که معتقدند امپریالیسم رویینتن است و ما نمیتوانیم حتی با گلبرگهای گل سرخ ضربهای به آن وارد کنیم چرا که امپراطوری ممکن است خشمگین و بر آشفته شده و واکنش نشان دهد.
غول امپریالیسم اما ضربهناپذیر نیست. این امر، اما باعث جدیتر شدن تهدید میشود چرا که امپریالیسم به تدریج به نقاط ضعف خود پی برده و برای ممانعت از ضربه خوردن به خشونت روی میآورد. حمله به ونزوئلا و به کارگیری خشونت نشانهای از این ضعف است؛ ضعف ایدئولوژیک.
آمریکای لاتین با آنچه که پنج سال پیش شاهد آن بودیم تفاوتهایی اساسی کرده است.
شما میتوانید با من مخالفت کنید اما من خطاب به شما میگویم که من به «لولا» علاقمندم، او مرد خوبی است و قلبی بزرگ دارد. او یک برادر و یک همرزم خوب است. من مطمئن هستم که ما به همراه سولا و مردمان برزیل، نستور کرشنر و مردم آرژانتین، تابارز واسکوئز و شهروندان اروگوئه، راه را به سمت و سوی تحقق رویایی آمریکایی لاتینی متحد و متفاوت گشوده و طی خواهیم کرد.