مرتضى شیرودى
تعریف و انواع صهیونیسم
«صهیون» در زبان عبرى، به معناى پر آفتاب و نیز نام کوهى در جنوب غربى بیتالمقدس است . کوه صهیون زادگاه و آرامگاه داوود پیامبر صلى الله علیه و آله و جایگاه سلیمان علیه السلام بود . گاه این واژه نزد یهودیان به معناى شهر قدس، شهر بزگزیده و شهر مقدس آسمانى به کار مىرود، ولى در متون دینى یهود، صهیون، اشاره به آرمان و آرزوى ملتیهود براى بازگشتبه سرزمین داوود علیه السلام و سلیمان علیه السلام و تجدید دولتیهود دارد . به دیگر سخن، صهیون براى یهود، سمبل رهایى از ظلم، تشکیل حکومت مستقل و فرمانروایى بر جهان است و از اینرو، یهودیان خود را فرزندان صهیون مىدانند . (2)
صهیونیسم به جنبشى گفته مىشود که خواهان مهاجرت و بازگشتیهودیان به سرزمین فلسطین و تشکیل دولتیهود است . صهیونیسم، همانند شووینیسم (ناسیونالیسم افراطى) است که با خوار شمردن ملتها و نژادهاى دیگر و با غلو در برترى خود، در پى نیل به قدرت سیاسى است . این جنبش در نیمه اول قرن 13 شمسى/نیمه دوم قرن 19 میلادى در اروپا پا به عرصه حیات گذاشت، ولى واژه صهیونیسم، نخستین بار توسط به کار رفت و سپس ناحوم ساکوکو (4) - مورخ صهیونیست - در کتاب «تاریخ صهیونیسم» از آن سخن گفت . (5)
صهیونیسم تنها داراى ابعاد و معانى سیاسى (صهیونیسم سیاسى) نیست، بلکه ابعاد و معانى دیگرى همچون: صهیونیسم کارگرى، فرهنگى، دمکراتیک، رادیکال و توسعهطلب را نیز در برمىگیرد . مشهورترین تقسیم صهیونیسم، طبقهبندى آن به دو بخش سیاسى و فرهنگى (دینى) است . صهیونیسم سیاسى، خواهان بازگشتیهودیان به فلسطین است که با تدوین کتاب «دولتیهود» توسط هرتصل در 1263 ش/1894 م زاده شد . اما صهیونیسم فرهنگى، مخالف مهاجرت یهودیان در قرن 14 شمسى/20 میلادى به فلسطین است; زیرا در انتظار انسان رهایىبخش (6) در آخر زمان نشسته که یهودیان و تمام آدمیان را به سرزمین ابراهیم و موسى علیهما السلام یا سرزمین نجات بازگرداند . (7)
صهیونیسم به دینى و غیردینى هم تقسیم مىگردد . صهیونیسم دینى، اندیشهاى است که اعتقاد دارد بازگشتبه سرزمین موعود، در زمانى که پروردگار مشخص نموده و به شیوهاىکه او تعیین مىکند، انجام خواهد شد و این کار به دستبشر انجامپذیر نیست . پیروان این اندیشه، گروهى یهودى (صهیونیسم) و شمارى عیسوى (صهیونیسم مسیحى) (8) هستند . در مقابل، در صهیونیسم غیردینى و غیریهودى، کسانى جاى دارند که با تکیه بر استدلالهاى تاریخى، سیاسى و علمى به اسکان یهودیان در فلسطین مشروعیت مىبخشند . این همان صهیونیسم لائیک (غیردینى) است که تنها مفاهیم سیاسى خویش را به زبان دین بیان مىکند . بنابراین، صهیونیسم همواره به معناى یهودیت نیست، بلکه گاه به مفهوم حرکتى براى غیر یهودى کردن یهودیت نیز، به کار مىرود . (9)
یهودستیزى
صهیونیستها مدعىاند که صهیونیسم، پاسخى به یهود آزارى است . به عقیده آنها، دولتها و ملتها به بیمارى علاجناپذیر یهودستیزى دچار شدهاند . بنابراین، یهودیان را، در هر کجا باشند، عنصر بیگانه به حساب مىآورند و آنان را در آشکار و پنهان آزار مىدهند . حیم وایزمن (11) (متوفى 1331 ش/1952 م) در اینباره مىگوید: «ضدیتبا یهود، میکروبى است [که] هر غیریهودى هر کجا . . . باشد و هرچند که خود منکر باشد، بدان آلوده است .» به بیان دیگر، آنانیهودستیزى را بلایى ازلى و ابدى مىدانند، که تنها در پناه یک دولتیهودى مىتوان از آن رهایى یافت . (12)
صهیونیستها، به نمونههایى بسیار از یهودآزارى در طول تاریخ اشاره مىکنند . از نظر آنان، یهود آزارى با شکست دولتیهودى اسرائیل و جهودا (یهودا) (13) ، به ترتیب در 721 و 586 ق . م توسط آشوریان و بابلیان آغاز، و در نتیجه با پراکنده شدن یهودیان به نقاط دیگر جهان ادامه یافت و به تدریج، روند روبه رشدى به خود گرفت، به گونهاى که نقطه اوج آن در آلمان هیتلرى به چشم مىخورد . در این دوره طولانى، یهودیان در امپراتورى روم، کشور لهستان، روسیه تزارى و . . . بارها سرکوب و شکنجه شدند و تنها در سال 770 ش/1391 م . هفتاد هزار یهودى به دلیل نپذیرفتن دین مسیح علیه السلام در اسپانیا جان خود را از دست دادند . افزون بر آن، یهودیان همواره از حق مالکیت در برخى از مناطق جهان، و نیز اشتغال در برخى حرفهها محروم بوده و اغلب در «گتو» ها (14) به سر بردهاند . (15)
البته این ادعاهاى صهیونیسم، به هیچ وجه قابل اثبات نیست; زیرا اولا، برخى از نمونههاى تاریخى یهودآزارى، مانند آنچه صهیونیستها درباره یهودسوزى در آلمان مطرح مىکنند، بیش از حد بزرگ شدهاند . صهیونیستها در این مورد، با سلطهاى که بر ابزارهاى تبلیغى جهان و به کارگیرى آن دارند، به مظلومنمایى پرداختهاند . ثانیا، برخى قصههاى یهودآزارى، ساخته و پرداخته یهودیان و صهیونیستهاست، با این هدف که به روند مهاجرت یهودیان به فلسطین و تاسیس یک دولتیهودى شتاب بخشند . دیوید بن گوریون (16) (متوفى 1352 ش/1972 م) اعتراف مىکند: «اگر قدرت داشتم عدهاى یهودى را به کشورهاى مختلف مىفرستادم تا یهودآزارى راتعمدا به وجود آورند .» (17)
شواهد دیگرى بر نادرستى ادعاهاى صهیونیسم در اینباره وجود دارد، از جمله:
1 . مهاجرت و پراکندگى یهودیان، اغلب به دلخواه آنان و با هدف اقتصادى به سوى پر رونقترین سرزمینها صورت گرفت .
2 . یهودیان همواره در پهنهاى گسترده از خاک امپراتورى عثمانى، در صلح و آرامش مىزیستهاند .
3 . یهودیان در بریتانیا، فرانسه و آلمان قرون وسطى، تحت آزار نبودهاند و حتى پس از عصرنوزایى، وضع اجتماعى آنان بهبود یافت .
4 . رنج و دردى که میلیونها برده آفریقایى سیاه پوست، در انتقال و اسکان اجبارى به غرب متحمل شدهاند، بیش از رنج و دردى است که بر یهودیان وارد آمده است . جالب اینکه، صاحبان برخى از کشتىهاى حامل بردگان، سوداگران و بانکداران یهودى بودهاند .
5 . وقوع یهودآزارى را در حد پایینى مىتوان پذیرفت که آن هم به ویژگىهاى فردى و اجتماعى یهودیان، مانند جمعگریزى و اشتغال در مشاغل غیرمولد، چون رباخوارى باز مىگردد (18) و نیز ریشه در منازعه دائمى کلیسا و کنیسه دارد . به هر روى، نقش یهودآزارى ساختگى در تولد صهیونیسم آنچنان بزرگ بود که هرتصل آن را موهبت الهى نامید . اگر صهیونیسم محصول یهودآزارى است، پس چرا صهیونیسم به نوعى یهود آزارى از طریق تبعیض بین یهودیان سفاردى و اشکنازى (19) مبدل شده است; سؤالى که صهیونیست همچنان آن را بىپاسخ گذاشتهاند . (20)
نقش امپریالیسم نوین در پدیدآیى صهیونیسم
صهیونیسم، مولود دوران تحول و انتقال سرمایهدارى غرب به مرحله امپریالیسم نیز به شمار مىرود . در این دوره، همه قدرتهاى بزرگ براى تامین منافع استعمارى، فعالانه در پى یافتن جاى پایى محکم، در خاورمیانه شدند . براى دستیابى به این هدف، نخستین بار ناپلئون بناپارت (امپراتور فرانسه)، به جلب همکارى یهودیان علیه امپراتورى عثمانى دست زد که البته در این کار توفیقى به دست نیاورد . سپس، بیسمارک (صدراعظم سابق آلمان) براى پاسدارى از خط راه آهنى که قرار بود از برن - شهرى در آلمان - به بغداد کشیده شود، به جذب و به کارگیرى یهودیان پرداخت . (21)
اما سرانجام، این انگلیس بود که به آرزوى دیرینهاش، یعنى خلق اندیشه صهیونیسم و ترغیب یهودیان
اروپاى شرقى، روسیه و غرب، براى مهاجرت به فلسطین و تشکیل یک دولتیهودى که حافظ منافع آن کشور باشد، دستیافت . (22)
دلایل بسیار در تایید نقش قدرتهاى بزرگ استعمارى، به ویژه انگلیس، در پدید آمدن صهیونیسم و رژیم اشغالگر قدس در دست است . به عنوان مثال، در 1219 ش/1840 م روزنامه تایمز لندن اعتراف کرد که پیشنهاد استقرار یهودیان در سرزمین فلسطین، مورد حمایت پنج قدرت بزرگ جهانى است . سپس هرتصل فاش کرد: «بازگشتبه سرزمین پدرانمان . . . از بزرگترین مسائل سیاسى مورد علاقه قدرتهایى است که در آسیا چیزى مىجویند .» اما همانگونه که گذشت، انگلیس گوى سبقت را از قدرتهاى دیگر اروپایى ربود و با ابداع اندیشه صهیونیسم (23) زمینه تاسیس رژیم غاصب اسرائیل را فراهم آورد . به بیان دیگر، پس از یک منازعه طولانى میان صهیونیستها، سرانجام صهیونیستهاى انگلوفیل (24) ، جناح وابسته به وایزمن، موفق به تثبیت فلسطین - مکان موردنظر انگلیس - به عنوان جایگاه نهایى استقرار یهودیان گشتند . (25)
یهودیان تنها نامزد تشکیل دولتى حافظ منافع غرب در منطقه حساس و استراتژیک خاورمیانه بودند; زیرا به عقیده لرد ارل شافتسبرى هفتم (26) ، که از رجال سیاسى بریتانیا و نیز یک صهیونیست مسیحى بود، اسکان یهودیان در فلسطین، نه تنها براى انگلستان که براى سراسر دنیاى متمدن (غرب) سودمند خواهد بود . هرتصل نیز بر آن بود که یهودیان مىتوانند حلال مشکل غرب در خاورمیانه باشند .
ماکس نوردو، از صهیونیستهاى معروف، معتقد بود که "ما فرهنگ اروپایى را . . . همچنان حفظ خواهیم کرد . . . ما به این فکر که باید آسیایى شویم مىخندیم . " پیشتر نیز یک کشیش مسیحى پیشنهاد کرده بود، که براى حفاظت از هندوستان زیر سلطه انگلیس، لازم استیهودیان در فلسطین ساکن شوند . به هرحال، صهیونیستهاخود را مشعلدار تمدن غرب مىدانند که در تلاشاست دموکراسىرادرخاورمیانه وقلب آنحاکم کند . (27)
نتیجه اینکه نیازهاى فرهنگى، سیاسى، اقتصادى و نظامى غرب، به ویژه انگلیس، موجب پدیدآمدن جریان فکرى صهیونیسم و اسکان یهودیان در فلسطین گردید; جریانى که با غیر دینى (سیاسى کردن) یهودیت، در پى تحقق و حفظ منافع استعمارى در خاورمیانه برآمد، در حالى که یهودیت دیندار ممکن بود براى غرب خطرآفرین باشد . (28)
طبقه سرمایهدار یهود (29)
از اواخر قرن دهم شمسى/شانزدهم میلادى، یهودیان سفاردى از اسپانیا و پرتغال طرد شدند و در کشورهاى عثمانى، هلند و فرانسه سکونت گزیدند . آنان به دلیل مهارت در بانکدارى و با بهرهمندى از روابط تنگاتنگى که با سفاردىهاى عثمانى داشتند، به آسانى به عرصه تجارت جهانى وارد شدند و بدینسان، نخستین گام را در شکلدهى به بورژوازى یهود برداشتند . (30)
در قرن یازده شمسى/هجدهم میلادى نیز با ارتقاى وضع اجتماعى اروپاییان، وقعیتیهودیان، به ویژه در عرصه اقتصادى، بهبود یافت . این امر منجر به تلاش بیشتر بخشى از یهودیان براى رهایى از نظام گیتو و ادغام در جوامع غربى و روى آوردن به مشاغل مولد و در نتیجه، گسترش و تثبیت قشر بورژوازى یهود گردید . (31)
بورژوازى یهود به صورتهاى گوناگون در پدید آوردن صهیونیسم مؤثر افتاد، که مهمترین آنها عبارتند از:
1 . بورژوازى یهود، همگام و همراه با رشد و تکامل سرمایهدارى غرب، و همانند آن، همه جهان را بازار مصرف خود مىپندارد . در آن زمان، هرچند امپراتورى عثمانى از ضعف اقتصادى رنج مىبرد، اما به دست آوردن بازار داخلى آن به سادگى امکانپذیر نبود، این امکان با مهاجرت بیشتر یهودیان به عثمانى - سرزمینى که از نیروى کار ارزان عرب بهرهمند بود - فراهم مىآمد . افزون بر این، چنین اقدامى یهودیان غیرفعال اقتصادى و بىعلاقه به سرمایهگذارى را به عناصر فعال اقتصادى، در امپراتورى عثمانى تبدیل مىکرد و یهودیان باقىمانده در غرب را نیز به سوى فعالیتهاى اقتصادى و سودآور (32) سوق مىداد . (33)
2 . سرمایهدارى یهود، براى جلوگیرى از افزایش تقاضاى مالى یهودیان فقیر، که به کاهش ثروت آنان مىانجامید، خواهان طرد آنها بود، از اینرو، با تشکیل دولت اسرائیل، اداره دولتیهودى را در دست گرفتند . بنابراین، بورژوازى یهود، هم در راندن یهودیان از اروپا و هم در اداره کردن آنان در فلسطین اشغالى، نقش اساسى داشته است .
3 . بورژوازى یهود در آغاز خواهان مهاجرت یهودیان به فلسطین نبود، بلکه به اعتراف حیم وایزمن، اوگاندا بیشتر مورد علاقه بازرگانان یهودى بود . در مرحله بعد نیز بورژوازى یهود در پى مهاجرت همه یهودیان به فلسطین نبود، بلکه خواهان آن بود که شمار یهودیان به اندازهاى کاهش یابد که به رفاه اقتصادى آنان در غرب لطمهاى وارد نسازد . ناحوم ساکولو در اینباره اعتراف مىکند که صهیونیسم نه به عنوان یک نهضت، بلکه به عنوان یک اقدام مالى و سرمایهدارى ظهور کرده است . البته، یافتن مکانى براى خوشگذرانى و نیز دستیابى به کنترل مجدد یهودیان، از دیگر هدفهاى بورژوازىیهود در خلق صهیونیسمشمردهشده است . (34)
صهیونیسم و نقش ادبیات سیاسى
پیش از تولد صهیونیسم سیاسى، صهیونیسم ادبى پدید آمد و نخستین جرقههاى سیاسى کردن دین یهود را برافروخت . به دیگر سخن، صهیونیسم، نخست در عرصه زبان، گفتار و اندیشه و آنگاه در عرصه سیاست قد برافراشت . در این روند، صهیونیسم ادبى، زبان عبرى را به خدمت گرفت و در گسترش آن کوشید و یهودیان عبرى زبان را مورد تشویق و پاداش قرار داد . به دنبال این تلاش چند صدساله، زبان عبرى که به گفته بن گوریون، یک زبان ناگویا بود و در قلبها مىزیست و به نماز و شعر و ادبیات مذهبى اختصاص داشت، به جایگاهى دستیافت که دیگر تنها زبان زمان گذشته نبود، بلکه زبان آینده، زبان رستاخیز و زبانى بود که مىتوانستیهودیان را به عنوان یک ملتیگانه در زیر بیرق خویش گرد آورد . (35)
در عرصه قلم، اندیشه و هنر، داستان، رمان و نمایشهاى بسیار پدید آمد، که به ایفاى نقش در تولد صهیونیسم پرداختند . از جمله، اشعار مذهبى یهود ابن هاله وى (متوفى 519 ش/1140 م) به سود مقاصد صهیونیستى به کار رفت . کتاب «تلمود» (36) (نگارش 1129 ش/1750 م) اندیشه بازگشتبه ارض موعود را رواج داد . بنجامین دیزرائیلى، ( Benjamin Disraeli) در رمان «دیوید آلروى» (تالیف 1212 ش/1833 م) شکلى از نژادپرستى افراطى یهودى را به تصویر کشید . زیگموند فروید (متولد 1235 ش/1856 م) بر لزوم اجراى تربیت صهیونیستى تاکید ورزید . جورج الیوت (Georg Eliot) در رمان «دانیل دروندا» (37) (تدوین 1255 ش/1876 م) که مهمترین سند ادبى صهیونیسم به شمار مىرود، ناممکن بودن ادغام یهودیان در تمدنهاى دیگر را گوشزد کرد . افزون بر این تلاشها، نگارش «دائرةالمعارف صهیونیسم و اسرائیل» (تالیف 1259 ش/1880 م) به سهم خویش، زمینهساز صدور اعلامیه بالفور (38) گردید و آن نیز از زمینههاى اساسى تاسیس اسرائیل به شمار مىرود . (39)
برخى از افسانهها نیز در پدیدآوردن صهیونیسم دخیل بودهاند . مهمترین این افسانهها، افسانه «یهودى سرگردان» یا «یهودى دورهگرد» است . این افسانه براى نمایاندن زندگى سراسر آمیخته با رنج و محنت و سرگردانى و بىپناهى یهودیان به کار رفت و به تدریج زمینه ذهنى ضرورت تلاش براى رهایى یهودیان صهیونیست را در اواخر قرن دوازدهم شمسى/نوزدهم میلادى فراهم آورد . (40)
ادبیات صهیونیستى تنها به ترسیم چهره یهودى یا یهودیان ناراضى نپرداخته، بلکه گاه کوشیده است چهرهاى نیک و انسانى از یهودیان به دست دهد، تا آنان راه کسب امتیازات اجتماعى بیشترى را بازیابند و آن را براى ظهور صهیونیسم به کار گیرند . در مجموع، ادبیات صهیونیستى کوشیدهاند، با رواج همبستگى یهودیان جهان و مبارزه با تبلیغات ضدصهیونیستى، رنج و ستمدیدگى یهودیت را به تصویر کشند و به پندار خود، وحشىگرى اعراب علیه یهودیان را نمایان سازند و به ترویج اندیشه برترى قوم یهود بپردازند . (41)
پیشگامان صهیونیسم
شخصیتها و نخبگانى بسیار، در پدید آمدن صهیونیسم نقش داشتهاند . در ذیل به نام برخى از شخصیتهاى سیاسى که در این زمینه سهم بیشترى از دیگران داشتهاند و نیز عمده فعالیت آنها اشاره شده است:
1 . تئودور هرتصل: وى که بنیانگذار سازمان جهانى صهیونیسم و پدر صهیونیسم به شمار مىرود، در بوداپست مجارستان به دنیا آمد و در ادلاخ اتریش جان سپرد . هرتصل در هجده سالگى به وین رفت و به تحصیل حقوق پرداخت . وى پس از پایان تحصیلات، به جاى کار وکالت، پا به دنیاى ادبیات و مطبوعات گذارد . در این دوره، او به تاثیر از موج تازه یهودستیزى در روسیه، لهستان و برخى از کشورهاى اروپایى در پى مطالعه کتاب «مساله یهودى» و نیز به دنبال مشاهده قضیه دریفوس (42) به این نتیجه رسید که تنها راه حل پایان یافتن یهودآزارى، گردآوردن یهودیان جهان در یک سرزمین است . هرتصل، این نظریه را در کتاب دولتیهود (چاپ 1275 ش/1896 م)، که در اصل نامهاى به خاندان روچیلدهاست، (43) مطرح ساخت و یک سال بعد، نخستین کنگره جهانى صهیونیسم را در شهر بال سوئیس تشکیل داد (44) که هدف آن، ایجاد موطنى براى یهودیان در فلسطین بود، (45) در حالى که خود او به یهودیت ایمان نداشت، به شعایر مذهبى بىاعتنا بود، زبان عبرى نمىدانست و به فرهنگ غربى خویش (46) مباهات مىکرد . (47)
2 . بارون ادموند روچیلد: (48) اعلامیه 1296 ش/1917 م دولت انگلیس، درباره لزوم تاسیس دولتیهودى در فلسطین (اعلامیه بالفور) با عبارت "لرد روچیلد، عزیزم! " آغاز مىشود که خود نشان از سهم ویژه و مؤثر بارون ادموند روچیلد (متوفى 1313 ش/1934 م) در تولد و حیات صهیونیسم دارد . او همچنین مشهور به "پدر اسکان یهودیان در فلسطین" است . این عنوان، به پاس تلاش مستمر وى در خرید زمین و املاک اعراب فلسطینى و هزینه کردن یک میلیون و ششصد هزار لیره استرلینگ براى احداث دهکدههاى مهاجرنشین در فلسطین، به او داده شد . ادموند روچیلد به خانوادهاى ثروتمند و یهودىالاصل تعلق داشت که از راه صرافى و بانکدارى به ثروتى افسانهاى دستیافت . از اینرو، اعضاى خانواده روچیلدها به سلاطین مالى مشهورند . این خانواده ثروتمند، به پاس خدمات مالىشان به دولت اتریش، از سوى آن دولتبه لقب بارون (49) مفتخر شدند . سهم ادموند روچیلد در شکلگیرى اسرائیل نیز بسیار است . خود او در اینباره اعتراف مىکند «بدون من صهیونیستها هیچکارىنمىتوانستند انجام دهند .» (50) دولت اسرائیل نیز به منظور قدردانى از خدمات وى، نام او را بر یکى از بلوارهاى تلآویو (51) نهاده است . (52)
3 . حیم وایزمن: وى برجستهترین رهبر صهیونیستى پس از هرتصل است . خدمات او به نیروى دریایى بریتانیا (53) ، زمینه را براى پذیرش نظریههایش درباره لزوم تاسیس یک دولتیهودى در فلسطین، نزد مقامهاى انگلیسى و نیز براى صدور اعلامیه بالفور، فراهم آورد . وى پس از هرتصل، به رهبرى سازمان جهانى صهیونیسم و سپس به ریاست آژانس یهود (54) در فلسطین و سرانجام به ریاست جمهورى اسرائیل (اولین رئیسجمهور اسرائیل) برگزیده شد . (55)
4 . لرد ارل شافتسبرى هفتم: وى یکى از برجستهترین رجال سیاسى بریتانیا و نیز برادر همسر پالمرستون، نخستوزیر اسبق انگلیس بود . وى ریاست صندوق کشف فلسطین را بر عهده داشت و به پیشنهاد او نخستین کنسولگرى انگلیس در بیتالمقدس تاسیس شد . شافتسبرى بر پایه این استدلال که هر ملتباید داراى وطن باشد و سرزمین کهن از آن ملت کهن است، مشوق نظرى و عملى مهاجرت یهودیان به فلسطین گردید . (56)
5 . بنجامین دیزرائیلى: این سیاستمدار و نویسنده یهودىالاصل انگلیسى در 1216 ش/1837 م به عضویت پارلمان و سپس به رهبرى مجلس عوام و حزب محافظهکار انگلیس درآمد و آنگاه به نخستوزیرى رسید . دیرزائیلى، بار دومى که به نخستوزیرى بریتانیا رسید، ورود یهودیان به پارلمان آن کشور، در کسوت نمایندگى را قانونى ساخت و مهمتر از آن، به ابتکار شخصى، سهام ترعه (کانال) سوئز (57) را پس از اخذ و دریافت وام چهار میلیون لیرهاى از بارون ادموند روچیلد، از خدیو مصر خرید و آن را در اختیار دولت انگلیس قرار داد و بدینسان، سلطه انگلیس را بر مصر، فلسطین و صحراى سینا فراهم کرد . چهل سال بعد، دولتبریتانیا به پاس قدردانى از زحمات او و دیگر صهیونیستها، فلسطین را به عنوان سرزمین یهودیان در نظر گرفت . بنابراین، تاثیر دیزرائیلى در شکلگیرى دولتیهود غیرمستقیم، ولى اساسى بود . (58)
وى که در سال 1223 ش/1844 م . به پل جولیوس رویتر (59) تغییرنام داد، در 1195 ش/1816 م به دنیا آمد و در سیزده سالگى از آلمان به انگلیس مهاجرت کرد . او به تدریجبه فعالیتهاى خبرى علاقهمند شد و سرانجام در 1228 ش/1849 م مؤسسهاى براى گرداورى خبر در فرانسه و بلژیک تاسیس کرد تا آلمان را به خطوط تلگراف آن دو کشور متصل کند . بیست و پنجسال بعد، این مؤسسه به یک خبرگزارى بىرقیب تبدیل شد و به اینگونه، رویتر به ثروت و شهرتى فراوان دستیافت . وى از اولین کسانى است که در اواسط قرن دوازدهم شمسى/نوزدهم میلادى با خرید زمین در فلسطین، سنگ بناى دولت غاصب و اشغالگر اسرائیل را گذارد . و همچنین، با در اختیار داشتن سازمان عظیم خبرى رویتر، بیشازهریهودى دیگربهشکلدهى صهیونیسم کمک کرد . (60)
صهیونیسم و مارکسیسم
یکى دیگر از عوامل شکلگیرى صهیونیسم، مارکسیسم (61) و کمونیسم است . برخى از شواهدى که در این زمینه مورد استفاده قرار مىگیرند، عبارتند از:
الف . در عقاید کارل مارکس (متوفى 1262 ش/1882 م) که یک یهودى بوده است، آلمان کشورى به شمار مىرود که گرفتار انقلاب کارگرى خواهد شد و یهودیان در آن انقلاب، همانند انقلابهاى گذشته بشرى، نیروى پیشرو خواهند بود . صهیونیستها به تاثیر از مارکس، ملتبرگزیده خداوند، یعنى یهودیان، را همواره عامل هر حرکت پیشروانه و مترقیانه به حساب مىآورند . به عقیده آنان، این نقش پیشتازى در جریان تولد و رشد کمونیسم و نیز در فرایند برپایى و پیروزى انقلاب کمونیستى روسیه وجود داشته است; زیرا بیشتر اعضاى کادر مرکزى حزب کمونیستشوروى سابق مانند تروتسکى (62) ، یهودى بودهاند . مضافا اینکه بسیارى از رهبران صهیونیستى چون بن گوریون از روسیه تزارى که نخستین کشور کمونیستى جهان بوده است، برخاستهاند . (63)
ب . صهیونیستها، همانند کمونیستها، از ماتریالیسم (64) تاریخى مارکس در تحلیل گذشته و آینده خود سود مىجویند . به گمان صهیونیستها، دوران کمون اولیه (65) ، جلوه روزگار یهودیان پیش از حضرت یعقوب علیه السلام است . در دوره بردهدارى، بردهدارانى غیریهودى مانند فروعون، یهودیان را به بردگى گرفتند . در دوران فئودالیسم (66) و سرمایهدارى، زمینداران و سرمایهداران غیریهودى بر مسند قدرت باقى ماندند و یهودیان را به سوى کارهاى کم ارزش و پستى چون صرافى سوق دادند . «در اینجا بود که یهود لازم . . . [دید ] که با انقلاب کمونیستى رقبا را از میدان به در کرده و با ایجاد یک حزب نیرومند . . . تمامى قدرت اقتصادى و سیاسى و اجتماعى را به دست گیرد .» (67) به هر روى، کمونیسم، جهان را با دیدگاه مادىمحض تفسیرمىکند، دینراافیونتودهها مىداند، عواطف و احساسات و اخلاق را روبنا مىشمارد، حرکت تاریخ را براساس جبر تشریح مىنماید، شیرازه جامعه را بر اقتصاد قرار مىدهد، براى نیل به هدف از هر وسیلهاى بهره مىبرد و طبقات و نه شخصیتها را تاریخساز مىداند، صهیونیسم نیز معتقد است:
1 . ثروت، پایه و اساس حکومتهاست . در نتیجه، جهان را باید از دریچه سکه و سرمایه دید.
2 . ایمان مذهبى را باید ریشه کن کرد و به جاى آن ارقام و اعداد را جایگزین نمود .
3 . سیاست هیچ وجه مشترکى با اخلاق ندارد و حکومت اخلاقى محکوم به شکست است.
4 . بىگمان، یهودیان براساس مشیت الهى به آقایى و سرورى جهان مىرسند .
5 . طلا، برترین نیروى محرک جهانى، در دستیهودیان است .
6 . از مکر، تزویر و خیانتبراى نیل یا نزدیک شدن به هدف مىتوان سود برد .
7 . هیچ تحولى بدون دخالت و نظارت پر قدرت و نفوذ وافر یهودیان انجام نمىشود . (68)
2 . ملىگرایى
ناسیونالیسم یا ملىگرایى جدید، محصول انقلاب کبیر فرانسه و یکى از آثار تمدن نوین غرب است . پس از انقلاب کبیر فرانسه، میل به وطنخواهى و آرمانهاى قومى در ملیتها و اقلیتهاى دینى، چون یهودیت، افزایش یافت . از اینرو، صهیونیسم را نمىتوان فرزند درد و رنجیهودیان دانست، بلکه اگر به یهودیان آزار و آسیبى نیز نمىرسید، باز هم، تولد صهیونیسم برپایه رشد ناسیونالیسم غربى اجتنابناپذیر بود . هرتصل هم با بیان اینکه "مساله تشکیل حکومتیهودى بیش از آنکه مسالهاى مذهبى یا اجتماعى باشد، مسالهاى ملى است . " بر تاثیر فزاینده ملىگرایى در خلق صهیونیسم تاکید مىورزد . همچنین مارتین بوبر، یکى از بزرگترین منادیان یهود در قرن حاضر، بر ویژگى ناسیونالیستى صهیونیسم تاکید مىکند . افزون بر این، آلبرت اینشتیناززیانهاىگسترش ناسیونالیسم بر یهود، بیمناک بود . (69)
این اعتقاد که یهودیت ریشه در روح جمعى و گروهى، زبان و دشمن و سرزمین مشترک دارد، همواره میان یهودیان وجود داشته است . ولى یهودیان در گذشته، قادر به بهرهگیرى از این عناصر براى خلق دولتیهود نبودهاند . سرانجام گروهى با تاکید بسیار بر عناصر ناسیونالیستى یهود، زمینههاى ظهور صهیونیسم و تاسیس دولتیهودى را فراهم آوردند . البته ظهور لیبرالیسم که میل به آزادى و برابرى را شدت مىبخشد، در بهبود وضععمومى، اجتماعىوسیاسى یهود و ظهور ناسیونالیسم یهودى (صهیونیسم) تاثیر بسزایى داشته است . (70)
امروزه برخى اندیشمندان، عناصرى را که یهودیان افراطى یا صهیونیسم، به عنوان عناصر تکشیلدهنده دولتیهود مطرح مىکنند، مورد تردید جدى قرار دادهاند; زیرا:
اولا، صهیونیسم، جریانى غیر دینى است و از اینرو، نمىتواند با تکیه بر عناصر سازنده دین، به حیات خود مشروعیتبخشد .
ثانیا، یهود، یک نژاد نیست، بلکه یک دین است، آن هم دینى که پیروان پراکندهاش در هیچ نقطه جهان داراى اکثریت جمعیتى نبودهاند .
ثالثا، یهود یک ملت نیست; زیرا یهودیان از عناصر تشکیلدهنده ملت، چون زبان و دشمن مشترک برخوردار نیستند .
رابعا، صهیونیسم با طرح قوم برگزیده بودن یهود، در پى سلطه بر جهان است، در حالى که برترى و برگزیدگى راستین نیز نمىتواند وسیلهاىبرمشروعیتبخشیدنبهرفتارسلطهگرایانهباشد .
خامسا، اگر فلسطین قبلهگاه ویژه یهودیان است، پس چرا بیشتر یهودیان آن را نمىشناخته و حتى درباره موقعیت جغرافیایى آن نیز بىاطلاع بودهاند؟
سادسا، ناسیونالیسم صهیونیستى به شکلى افراطى درآمده و بشر امروز به هیچرو پذیراى تحمل ناسیونالیستى نیست که براى تحقق هدفهاى خویش، به کشتار، خشونت، ازدواج قومى و رفتار ناپسند دست مىزند . (71)
قوم برگزیده
تفسیر و نگرش خاص صهیونیستها از ایده قوم برگزیده به شکلهاى زیر در پدید آمدن صهیونیسم دخالت داشته است:
1 . براساس متون دینى یهودى، یهود قوم برگزیده خداوند است; چرا که خدا به بنىاسرائیل وعده حکومت از نیل تا فرات را داده است . این آموزه، تفسیر کلام خداوند به حضرت ابراهیم علیه السلام است که فرمود: "به اخلاف تو، این سرزمین، از رود مصر تا شط بزرگ [یعنى] شط فرات را عطا مىکنم . " در واقع، کتاب مقدس یهودیان، آنان را "قومى که خداوند کیفرشان داده و در همان حال برگزیده است" معرفى مىکند . به دیگر سخن، براساس متون دینى یهودیان، آنان عطیه الهىاند، و خداوند آنان را دوست مىدارد و از اینرو، آنان را از میان مردم زمین براى اداره حکومت جهانى برگزیده است . (72)
اندیشه مذکور در شرایط عادى و در وضعیت طبیعى به پدیدآمدن صهیونیسم منجر نشده است، بلکه بزرگنمایى و سیاسى کردن آن، زاینده صهیونیسم است; زیرا:
الف . هرتصل بنیانگذار صهیونیسم، فردى غیرمذهبى بود، وى اعتراف کرد که آرا و عقایدش متاثر از مذهب یهودى نیست، بلکه او انسان بىدینى است . در تایید این اعتراف، یورى اونرى)، Uri Avnery) عضو سابق مجلس اسرائیل، بر این نکته پاى فشرد که اکثریت جمعیت اسرائیل، بىمذهب و حتى ضد مذهباند . (73)
ب . درتفسیربرگزیده شدنقومبنىاسرائیلواعطاى حکومت نیل تا فرات به آنان از سوى خداوند، دو نظریه مطرح است:
اول . وعده فوق که به بنىاسرائیل داده شده، مربوط به زمانهاى گذشته است که خانه به دوش بودهاند، و پس از مدتى این وعده (تشکیل دولتیهود) تحقق یافته است .
دوم . این وعده مربوط به آینده است، بدینگونه که یک منجى ظهور مىکند و یهودیان را به ارض موعود مىبرد . و البته، هنوز آن منجى ظهور نکرده است . (74)
2 . یکى از دیگر دلایل یهودیان براى اثبات برگزیده بودن خویش، ویژگىهایى است که به گمان آنان تنها در یهودیان وجود دارد . یهودیان گمان مىکنند که شباهتى به ملل دیگر ندارند و نژادشان پاکترین و خالصترین نژادهاست، و به این دلیل، در سراسر تاریخ از پذیرش حاکمیت و سلطه هر سلطانى جز پروردگار عالم سرباز زدهاند . همچنین یهودیان برآنند که قوم یهود، ملتى استبىمانند و آنان، نخستین مورخان دنیا، تنها دارندگان فرهنگ مستقل در خاورمیانه و جهان، گل سر سبد آفرینش، مردمى کوشا و توانا، اولین کاشفان حکومت جهانى خدا، نژاد برتر و ملت مقدساند و به دلیل برخوردارى از این ویژگىها، بر دیگران مىبالند و خود را شایسته حکومت مستقل و یا مسلط بر جهانیان مىدانند . (75)
اگر هم بر فرض، این گمان و اعتقاد آنان درستباشد، به هیچ روى موجب پدید آمدن حقى براى تشکیل دولتیهود و سلطه بر جهان نمىشود . افزون بر این، تحقیقات نوین، اولا، برخوردارى یهودیان از ویژگىهاى مذکور را رد مىکند و ثانیا، اگر فرض شود که این ویژگىها در یهود هست، اثبات وجود آنها در همه یهودیان ممکن نخواهد بود . چنانکه ساکولو مىگوید: «خلوص و ناآلودگى مطلق [دریهود] وجودندارد .» (76) چگونهمىتوانپذیرفت که آلودگى دریهودنیست، درحالىکه یکىاز زمینههاى پدید آمدن صهیونیسم، نجات یهود از آلودگى نژادى است؟ از اینرو، ساکولو به عنوان یک صهیونیست، یهودیانى را که زنان غیریهودى مىگیرند، سرزنش و نفرین مىکندو مىکوشد آنان راازاینکارگناهآلود باز دارد . (77)
آرمان مذهبى
یهودیان مدعىاند که خداوند در کتب دینى به آنان وعده داده است که روزى فرزندان و بازماندگان قوم برگزیده و در همان حال پراکنده یهود از سراسر جهان به دور کوه صهیون اورشلیم گرد مىآورد و آنان رابراى همیشهاز آوارگى نجات مىدهد و در فلسطین ساکن مىکند . خداوند این وعده را توسط یک منجى الهى محقق مىسازد . بنابراین، نتیجه مىگیرند، بازگشتیهودیان به ارض موعود، یک آرمان مذهبى و حاکى از علاقه آنان به فلسطین و نیز نمایانگر تلاش یهودیان در همسانسازى سرنوشت همکیشان است . (78)
در این زمینه، صهیونیستها جایگاه مذهبى فلسطین یا سرزمین موعود را بسیار بالاتر از آنچه هست، نشان مىدهند و از آن بهرهبردارى سیاسى مىکنند، به گونهاى که ژنرال موشه دایان مىگوید: «اگر کتاب مقدس به ما تعلق دارد و اگر خود را به عنوان امت دینى کتاب [مقدس] تلقى مىکنیم، بایستى تمامى سرزمینهاى کتاب مقدس را در تملک خویش داشته باشیم .» و به عقیده روژه گارودى، ایگال امیر به امر خداوند و گروه خود، یعنى جنگاوران اسرائیل، اسحاق رابین را ترور مىکند; زیرا رابین برخلاف عقاید دینى، در پى آن بود که بخشى از سرزمین موعود (کرانه غربى رود اردن) را به اعراب تسلیم کند . (79)
در نقد این عقیده مىتوان گفت: اگر وعده بازگشتبه سرزمین موعود، کلام وحى باشد، آن به معناى سرزمین جغرافیایى نیست، بلکه اعاده صهیون به یهود اشاره به انعقاد نوعى پیمان با خداوند است . از اینرو، به نظر مىرسد فلسطین هیچگاه سرزمین موعود یهودى نبوده است . شاید از اینروست که مجمع اصلاح یهودیت در 1264 ش/1885 م اعلام نمود که انتظار بازگشتبه فلسطین را ندارد، یا برخى از آنان گفتهاند: آمریکا و آلمان، صهیون یهودیان است . البته حذف کلمه صهیون در ادعیه مذهبى نیز نشان از بىپایگى این عقیده دارد که صهیون در فلسطین است . (80)
بنابراین، ادعاى صهیونیسم مبنى بر اینکه صهیون در فلسطین است، درست نیست; زیرا صهیونیستها در اواخر قرن سیزده شمسى/اوایل قرن بیستم میلادى، فلسطین را پس از بررسى و رد مناطقى چون سورینام، کنیا، اوگاندا، قبرس، موزامبیک، آرژانتین، کنگو، آنگولا، طرابلس (لیبى) و صحراى سینا (81) به عنوان مکانى براى تاسیس حکومتیهود برگزیدهاند . نتیجه اینکه آنان حتى به اندازه یهودیان در اندیشه فلسطین نبودهاند و این واقعیت که صهیون براى صهیونیستها مهم نیست، با اعتراف لئوپنسکر)، Leopinsker) ، صهیونیست مشهور به اینکه "ما فقط به قطعه زمینى نیاز داریم که . . . اعتقاد به خدا و کتاب مقدس . . . را به آن جا ببریم» و نیز با این اعتراف هرتصل که تلاش او براى تاسیس دولتیهودى، یک برنامه استعمارى است، روشنتر مىگردد . (82)
افزون بر آنچه گذشت، زمینههاى دیگرى نیز در زایش صهیونیسم دخیل بودهاند، که در ذیل به برخى از آنها اشاره مىشود .
الف . ماجراى آلفرد دریفوس: وى (متوفى 1314 ش/1935 م) افسر یهودى ارتش فرانسه بود که در 1273 ش/1894 م متهم به تحویل مدارک نظامى محرمانه و مهمى به آلمان شد . او در همین سال دستگیر، محاکمه و به حبس ابد محکوم گشت، ولى در 1278 ش/1899 م تبرئه و در 1285 ش/1906 م به خدمت فراخوانده شد . این ماجرا از یک سو، موج تازهاى از یهودآزارى و از سوى دیگر، یهودگرایى را در اروپا شدت بخشید . اگر چه ماجراى دریفوس نزاعى میان گروههاى چپ و راست فرانسه تلقى مىشد، اما صهیونیسم، آن را به عنوان یکى از مظاهر آزار و ستم بر یهودیان مطرح ساخت . همین ماجرا، اثرى عمیق بر افکار هرتصل گذاشت، چونان که وى را به یافتن یک راه حل اساسى براى رهانیدن و نجات یهودیان از ظلم و ستم کشاند . در پى آن، وى طرح تاسیس یک کشور یهودى را به عنوان راه حلى براى نجات یهودیان از یهودآزارى، در کتاب «یهود و دولت» خویش به دست داد . (83)
ب . جنبشها و گروههاى صهیونى: از دیگر زمینههاى ظهور صهیونیسم، تاسیس و تداوم فعالیتها و جنبشهاى صهیونى است . از مهمترین این گروهها و جنبشها، گروه عشاق صهیون و جنبش بیلو (84) بودند که در نخستین سالهاى دهه 1260 ش/18890 م در روسیه پدید آمدند و به سرعت در کشورهاى دیگر گسترش یافتند . جنبش بیلو، متاثر از آرا و نظریههاى پنسکر، رهبر عشاق صهیون بود، اما رنگ صهیونیستى بیشترى نسبتبه عشاق صهیون داشت، به گونهاى که نخستین مهاجرت گروهى به فلسطین از ابتکارات این جنبش است . در مجموع، نتیجه تلاشهاى حدود پانزده ساله گروه عشاق صهیون و جنبش بیلو، ظهور هرتصل و نگارش کتاب «دولتیهود» است . هرتصل براى نیل به هدف تاسیس کشور یهودى، جنبشها و سازمانهاى پراکنده صهیونیستى را در کنفرانس بال، زیر چتر سازمانى واحد (سازمانى جهانى صهیونیسم) گرد آورد . (85)
ج . نگاه منفى اروپا به یهود: اروپاییان با نگاهى منفى به یهودیان مىنگریستند . از نظر آنان، یهودیان موجوداتى پست، ملتى فرومایه، استثمارگران اصلى اقتصاد اروپا، ناتوان در همسانى با دیگران، نژادى با زاد و ولد فراوان و عناصرى فقیر و انگل بودند و به عقیده بالفور، آنان دشمنانى بودند که حضورشان در تمدن غرب به فلاکت آن مىانجامید . بنابراین، اروپاییان، تاب تحمل آنها را نداشتند و بر آن شدند تایهودیان را از اروپا اخراج و در یک سرزمین خارجى، مانند فلسطین، ساکن کنند . در این صورت، یهودیان فقیر و انگل با حراست از کانال استراتژیک سوئز به ابزار سودمند براى غرب مبدل مىشدند . (86)
د . ناتوانى یهود در همسانى اجتماعى: زندگى اجتماعى یهودیان در اروپا، همراه با مشکلات و موانعى بود، یکى از این مشکلات و موانع این بود که یهودیان توانایى هماهنگى و همسانى با جامعه غرب را نداشته و براى پاسدارى از آداب، سنن و عقاید یهودى، علاقهاى به ادغام از خود نشان نمىدادند و چون ناچار بودند توان و نیروى خویش را در بهسازى، عمران و آبادانى تمدن غرب - تمدنى که در آن عنصرى بیگانه بودند - به کار گیرند، هیچگاه خشنود نبودهاند . از اینرو، به سوى نظریه تاسیس دولت مستقل یهودى که مىتوانست آنان را از شر غرب رهایى بخشد، گرایش یافتند . (87)
ه . ادعاى پاسدارى از دین: در دوره رنسانس (88) و انقلاب صنعتى غرب، حصار زندگى گیتویى یهودیان فرو ریخت . این امر مواجهه و برخورد یهودیان با فرهنگ غیرخودى و تضعیف عقاید دینى را در پى داشت و از قدرت پاسخگویى یهودیتبه نیازهاى نوین مردم یهودى کاست . در نتیجه، گروهى که به ظاهر در پى حفظ هویت ملى و مذهبى یهود بودند، تحت تاثیر عوامل گوناگون و به ویژه نفوذ استعمارگران، به سیاسى کردن یهودیت، یعنى آفرینش صهیونیسم پرداختند . در دستیابى به این هدف، حفظ انسجام نسبى یهودیان و ممانعت از تفرقه آنها ضرورى بود . (89)
و . حقوق و آزادىهاى مدنى: تحولات اجتماعى در غرب پس از عصر نوزایى، به گسترش حقوق مدنى و ترویج آزادىهاى سیاسى و توسعه شعارهاى برابرى و برادرى همگانى انجامید . این موضوع به یهودیان امکان داد تا در پرتو فضاى ایجاد شده، به تقویت عناصر ناسیونالیستى یهودیت، همچون نژاد، خون، مذهب، وطن و زبان بپردازند . به عنوان مثال، بسط و رشد آزادى سیاسى، موجب دست کشیدن یهودیان آلمانى از زبان محلى «یدیش» و روى آوردن به زبان عبرى گردید . خلاصه اینکه بهرهگیرى از عناصر ناسیونالیستى براى خلق صهیونیسم در پرتو گسترش حقوق مدنى غربى به وقوع پیوست . (90)
ز . شکست دادن عثمانىها: تجزیه و نابودسازى امپراتورى عثمانى از اهداف استعمارگران بود; زیرا تجزیه یک امپراتورى مسلمان افزون بر اینکه شکست دشمن و حریفى دیرینه به شمار مىرفت، بازار مصرف، مواد اولیه و موقعیت اقتصادى نوینى را براى یکایک استعمارگران، به ویژه بریتانیا به عنوان بزرگترین دولت استعمارى، فراهم مىآورد . به اعتراف سرهنگ جورج گاولر (George Gauler - حاکم انگلیسى استرالیاى جنوبى - فلسطین به عنوان محور، مرکز عصب و قلب دنیاست . بنابراین، تصرف و تصاحب آن توسط هر یک از کشورهاى رقیب، ضربهاى هولناک بر پیکر بریتانیا وارد مىساخت . (91)
ح . اندیشه ملت واحد: ترویج اندیشه ملت واحد، در بارورى صهیونیسم سهیم بوده است . در ترویج و ترزیق این اندیشه، کسانى چون اسحاق نیوتن (92) و روسو (93) داراى سهمى بزرگاند . در نوشتههاى کانت (94) و فیخته (95) نیز یهودیان به عنوان یک ملت انداموار (ارگانیک) یا واحد معرفى شدهاند . کوششهاى آنان منجر به نگارش کتاب سرزمین جلعاد (چاپ 1259 ش/1890 م) و تولد سرود هاتیکوه (96) به معناى امید شد که اولى بر لزوم اسکان یهودیان در یک سرزمین معین پاى مىفشرد (97) و دومى برحرکت صهیونیسم به سوى فلسطین . (98)
بدیهى است پرداختن به عوامل دیگرى همچون: نقش مهاجرتهاى یهودیان به نقاط گوناگون جهان، تحریف متون دینى و سکوت روحانیان مذهبى و نیز خاموشى و بىتفاوتى مسلمانان و حکومتهاى اسلامى در پدیدآمدن صهیونیسم، مجال و فرصت دیگرى را مىطلبد .