تاریخ انتشار : ۱۷ بهمن ۱۳۸۷ - ۰۹:۱۶  ، 
کد خبر : ۵۲۸۹۷

تاریخ باستان و معاصر فلسطین

اشاره: فلسطین قلب میهن عربی و واسطه العقد و قبله انظار آن است. فلسطین مهد ادیان توحیدی بزرگ تاریخ و محل تلاقی تمدنهاست ؛ سرزمین پربرکت و زیبایی که از لحاظ سوق الجیشی، سیاحتی و دینی یکی از مهمترین نقاط زمین است .

جغرافیای فلسطین
فلسطین در منتهی الیه غرب قاره آسیا میان دو خط عرضی 30/ْ29 و 15/ْ33 و دو خط طولی 15/ْ34 و 4/ْ35 شرق گرینویچ واقع است . این سرزمین بخشی از بلاد شام محسوب می شود . فلسطین علاوه بر جایگاه دینی که مهد انبیاء و آئین های آسمانی است به دلیل قرار گرفتن در مرکز جهان عرب و در حاشیه دریای مدیترانه و نیز قرار گرفتن در سه راهی سه قاره آسیا، اروپا و آفریقا اهمیت ویژه ای دارد. قرار گرفتن فلسطین در میان تمدنهای متخاصم کهن و قرار گرفتن در مسیر جنگها و تجارت از یک سو و تشدید درگیری نیروهای مهاجم برای تسلط و تصرف آن از سوی دیگر اهمیت و حساسیت موقعیت آن را دو چندان کرده بود.
مساحت و مرزهای فلسطین
مساحت فلسطین 27009 کیلومتر مربع است . از شرق به اردن، از غرب به دریای مدیترانه، از شمال و شمال شرقی به سوریه و لبنان و از جنوب به شبه جزیره (سینا) مصر و خلیج عقبه محدود می باشد .
سرزمین فلسطین به لحاظ طبیعی به چهار منطقه ذیل تقسیم می شود :
1ـ دشت ساحلی : از دماغه الناقوره تا رفح امتداد می یابد. از سمت شمال تنگ و باریک و به سمت جنوب وسیع و فراخ می گردد. دشت ساحلی به کشت مرکبات و برخی انواع میوه جات و سبزیجات معروف است. از معروف ترین شهرهایش باید عکا، حیفا، یافا، لد، الرمله، عسقلان، غزه و رفح را نام برد و معروف ترین بنادر فلسطینی مانند عکا، حیفا، یافا و غزه نیز در این دشت قرار دارند.
2ـ منطقه کوهستانی: یک چهارم مساحت فلسطین را تشکیل می دهد و از منتهی الیه شمال شرقی دشت ساحلی تا حوالی النقب امتداد می یابد.
این منطقه به صورت ستون فقرات کشور فلسطین است و شامل رشته کوههای الجلیل، الکرمل، نابلـس، قـدس و الخلیل می باشد. حد فاصل کوههای الجلیل با نابلس منطقه وسیع و حاصلخیزی بنام مرج بن عامر واقع است. در این منطقه درختان زیتون، انجیر، انگور، انار و بادام و … کاشت می شود. از معروف ترین شهرهای این منطقه می توان شهرهای قدس، بیت لحم، الخلیل، نابلس، صفد و الناصره را نام برد.
3 ـ مناطق پست (غور) : به مناطق مجاور رود اردن غور می گویند و ویژگی آن پایین بودن از مناطق همجوار می باشد. این پهنه از شمال تا جنوب، مناطق دریاچه الحوله که توسط صهیـونیستهـا خشـک گردید، طبریا (با 209 متر زیر سطح دریای مدیترانه) و دریای مـرده (بحـر المـیت) را شامل می شود.(وجه تسمیه این دریا، شوری بیش از حد و عدم امکان زیست جانوران دریایی می باشد) این منطقه که با 392 متر زیر سطح دریا عمیق ترین منطقه جهان به شمار می رود، 85 کیلومتر طول و عرضی متفاوت دارد. بیشتریـن عرض این دریـا 16 کیلـومتـر اسـت و مساحت آن به 1015 کلیومتر مربع بالغ می گردد. عمیق ترین نقطه دریـا بـه 401 مـتر می رسد و از معروف ترین محصولات کشاورزی آن موز، مرکبات، خیار و گوجه فرنگی است. شهرهای مهم آن طبریا و اریحا است.
4 ـ منطقه صحرای نقب : این منطقه در جنوب فلسطیـن واقع است و تا خلیج عقبه امتداد می یابد، منطقه نقب قریب به نیمی از مساحت فلسطین را تشکیل می دهد.
ایـن منطقـه کم باران است و برای کشت حبوبات و نخل خرما و غیره، مستعد می باشد. بئر السبع از شهرهای معروف آن و تأسیسات هسته ای صهیونیستها موسوم به ”دیمونا” در این منطقه واقع است .
ساکنان این منطقه (نقب) اندک و اغلب عشایر کوچ نشین هستند .
مشخصات و ابعاد مرزهای فلسطین
درازای فلسطین از شمال دریاچه حوله تاخلیج عقبه 430 کیلومتر و پهنای آن متغیر است، به طـوری که در منتهی الیه نقطه شمالی بیـن 15 تا 70 کیلومتراست و در منطقه میانی بین 72 تا 95 کیلومتر و در قسمت جنوبی ایـن عرض بیشتر می شود، به طوری که بیشترین عرض جغـرافیـایی فلسطین در منطقـه خان یونس به 117 کیلومتر می رسد. پهنای فلسطیـن روی خط قدس 82 کیلومتر می باشد، عرض فلسطیـن در منتهـی الیـه جنوب از چند کیلومتر فراتر نمی رود.
طول مرزهای مشترک فلسطین با همسایگان خود به شرح ذیل می باشد :
ـ مرز ساحلی دریای مدیترانه 224 کم
ـ مرز با لبنان 79 کم
ـ مرز با سوریه 70 کم
ـ مرز با اردن 360 کم
ـ مرز با مصر 240 کم
ـ مرز ساحلی خلیج عقبه 5/10 کم
مرزهای شمالی و شمال شرقی فلسطین در تاریخ 23/12/1920 با توافق بریتانیا که در آن هنگام شریک فرانسه (غاصب سوریه و لبنان)بود، ترسیم گردید و دو سال بعد با هدف زمینه سازی برای برپایی دولت یهود به خاک این کشور (فلسطین) ، آبهای بیشتری به آن افزوده شد. امّا مرز مشترک با اردن توسط نماینده عالی بریتانیا و در تاریخ 1/9/1922 تعیین گردید، بدین ترتیب توسط خطی آبهای رودهای الیرموک و اردن را تقسیم کردند و این خط تا دریای مرده که سرشار از فسفات، املاح و کانیها است، امتداد می یابد تا این منابع میان این دوکشور تقسیم گردد. این خط از مرکز وادی عربا گذر کرده و به نیمه خلیج عقبه می رسد . ناگفته نماند که بریتانیا زمینه را برای برپایی دولت صهیونیستی در فلسطین مهیا می ساخت تا از این رهگذر مانع ارتباط و پیوند زمینی میان کشورهای شام و عراق و کشورهای مشرق عربی و اسلامی با مصر، مراکش، تونس و حتی سودان شود و امکان وحدت کشورهای مشرق و مغرب عربی با یکدیگر از بین برود .
آب و هوای فلسطین
آب و هوای فلسطین عمدتاً معتدل است و گرچه در مناطق کوهستانی متمایل به سرد و در مناطق پست به شدت گرم است، امّا منطقه صحرای نقب دارای آب و هوایی کویری و خشک می باشد. میزان بارندگی در دشت ساحلی متوسط و در مناطق کوهستانی زیاد و در برخی مناطق بارش به صورت برف می باشد و بارندگی در صحرای نقب بسیار اندک است.
فلسطین در آیینه تاریخ باستان
انسانهای اولیه دوازده هزار سال قبل از میلاد در فلسطین سکنی گزیدند، باستان شناسان در برخی مناطق استخوان بندی انسان پارینه سنگـی را یـافتـه اند. همچنین ادوات و ابزار عدیده ای بدست آمده که انسان عصر حجر آنهـا را برای شکار و غیره بکار می گرفت. با اکتشاف آتش و نقش آن در سیر تحول زندگی بشر، زندگی مردم فلسطین نیز متحول شد. ابتدا به شکار و صید زمینی و دریایی و در مرحله بعد به شبانی و کشاورزی روی آوردند . کشاورزی در فلسطیـن تاریخ بس دیرینه ای دارد. با تجمع مردم در روستاها و شهرها، ‌ساختمان و بنا و تملک زمین مرسوم گشت. مردمان فلسطین با صنعت نساجی و سفال و سپس دوره آهن و بکارگیری آن آشنا شدند. شهرهای اریحا، مجدو و غزه از کهـن تـرین شهرهای جهان به حساب می آیند. در سرزمین فلسطین که حاصلخیزی خاکش زبان زد بود، نژادی موسوم به نژاد دریای مدیترانه ساکن بودند. در کشفیات باستان شناسان در منطقه فلسطین آثار انسانهای کهن و متعلق به سه هزار سال قبل از میلاد به دست آمده است. از آن پس مهاجرتهای سامی ها از شبه جزیره العرب به بخشی از بلاد شام آغاز شد که نخستین گروه مهاجر، آموری ها و کنعانیان بوده اند .
کوچ سامی ها به فلسطین و بلاد شام طی چهار دوره صورت گرفته است :
1) مهاجرت کنعانی ها از تبار کنعان بن سام بـن نـوح علیه السلام می باشند. این گروه در حـد فاصل هزاره های سوم و چهارم پیش از میلاد از جزیره العرب همجوار فلسطین به این منطقه مهاجرت کردند . این گروه ساکنان اصلی فلسطین محسوب می شوند و سرزمین فلسطین به واسطه نام آنها ”ارض کنعان” لقب گرفت . کنعانی ها با قومی که قبلا درآنجا ساکن بودند، درهم آمیختند و این دیار را آباد کردند و ساکنان اصلی آن شدند و در سرتاسر فلسطین از جمله در صحرای نقب و غور اردن استقرار یافتند، گرچه به خاطر کشاورزی، دامپروری و تجـارت سکونت دردشت ها را ترجیح می دادند. کنعانیها تمدن پیشرفته ای را پی ریزی کردند و قریب به 200 شهر از جمله تمامی شهرهای معروف و قدس و نابلس را بنا کردند . تاریخ نگاران صهیونیست و غربی سعی کردند بنا به سیاست استعماری، تاریخ کنعانیها را مخدوش و وارونه جلوه دهند . نام کنعان بر عربیت آنان دلالت دارد ومشابه نام قبایل قحطان، عدنان، غسان است. کنعانیها از اقوام باستانی عرب به شمار می روند. حتی عهد عتیق تورات، فلسطین را ”سـرزمین کنعان” نامیده است. در قرن سیزدهم پیش از میلاد قبایل جنگجویی از جزیره کرت و دریای اژه وارد فلسطین شدند که نام اصلـی آنـان ” Pelest ” بود .
هیرودت، پدر تاریخ یونان نخستین کسی بود که نام فلسطین را برای آنان برگزید. پلست ها نام خود را بر این دیار نهاده و تا به امروز به همین اسم یعنی ”فلسطین” نامیده می شود . پلست ها، دشت ساحلی از غزه تا حیفا را تصرف کردند. آنها همچنین شهرهای کنعانی نظیر عسقلان، غزه و اسدود و غیره را به تصرف خود درآوردند و بدین ترتیب فلسطینی ها با ساکنان اصلی یعنی کنعانی ها پیوند خانوادگی برقرار کردند و به تعبیری در جامعه کنعانی ها هضم شدند به طوری که فرهنگ نوشتاری و گفتاری کنعانی جایگزین زبان فلسطینی شد و تا آستانه ملت واحدی پیش رفتند. فلسطینی ها جذب آیین کنعانی شدند و الهه آنها (دایگون، بعل و عشتار) را می پرستیدند .
2) مهاجرت آرامی ها، آدومین ها، مؤابین ها، عمونی ها وآموری ها که بخش اعظم آنان در سوریه، جنوب فلسطین و سواحل دریای مرده استقرار یافتند .
یبوسی ها و فنیقی ها نیز در حدود 2500 سال پیش از میلاد به فلسطین مهاجرت کردند. یبوسی ها و فنیقی ها که از سلاله کنعانی ها محسوب می شوند در قدس و حومة آن سکنی گزیدند. آنها شهر قدس را بنا نهاده و ابتدا آن را ” ایبوس” و سپس ” اورسالم” نام نهادند. فنیقی ها در سواحل شمال فلسطین و در لبنان مقیم شدند . ”معینی ها ” نیز شهر کنونی غزه را در شمال غزه باستانی ساختند. درآن زمان غزه باستانی مخروبه ای بیش نبود.
3) مهاجرت نبطی ها : این فرقـه عرب تبار گرچه به زبان عربی تکلم می کردند اما عربی را با خط آرامی می نگاشتند. اسامی سران و رهبرانشان نیز نامهایی عربی نظیر حارث عباده و مالک، اسامی الهه آنان ذوالشری، لات، عزی، منات و هبل بوده است. این قوم قرن ششم پیش از میلاد از جزیره العرب به این منطقه آمدند. فرمانروایی آنان تا شمال جزیره العرب، دریای مدیترانه و شامات (سوریه، اردن تا جلگه فرات) گسترش یافت. آنها همچنین مرکز بزرگی یعنی شهر ”بترا” را بنا کردند . نبطی ها به منظورتأمین تجارت وبازرگانی خود با قبایل یهـودی (آشمونی و مکابین) درگیر شدند و در سال 93 ق.م. یهودیان را شکست دادند و قدس را به محاصره درآوردند. با سرکار آمدن رومیان، نبطی ها شکست خوردند و ناگزیرشدند از محاصره قدس منصرف شوند. نبطی ها با هرودس غیر یهودی که از سوی رومیان به پادشاهی یهود منصوب شده بود نیز درگیر شدند. گـرچـه نبطی ها شکست سیاسی خوردند، اما تمدن آنان همچنان ماندگار ماند .
4) هجرت حضرت ابراهیم(ع) و مهاجرت عبرانی ها: حضرت ابراهیم(ع) متعاقب شروع دعوت توحیدی، شکستن بت ها و رویارویی اش با نمرود فرمانروای مشرک که او را به درون آتش انداخت و به مشیت الهی از آن نجات یافت حوالی 1900ق.م. به منظور صیانت از دین خود، به همراه برادر زاده اش یعنی حضرت لوط(ع) به فلسطین هجرت کردند. حضرت ابراهیم(ع) در شهر ”شکیم” واقع در نزدیکی نابلس اقامت گزید و از آنجا به شهر دیگری و سرانجام در شهر حبرون (الخلیل) اقامت کردند. پس از مدتی حضرت ابراهیم(ع) به همراه همسرش سارا به مصر عزیمت کرد و حکمران آن دیار بانو ”هاجر” را به ایشان پیشکش نمود . حضرت بعدها با هاجر ازدواج کرد و از ایشان صاحب فـرزنـدی{حضـرت اسماعیل(ع)} شدند . حضرت ابراهیم(ع) همچنین سیزده سال بعد از همسر اولش یعنی سارا صاحب فرزندی شدند و نام اسحاق را برای او برگزیدند. حضرت سپس هاجر و اسماعیل (ع) را در مکه سکونت داد و با مساعدت فرزندش حضرت اسماعیل(ع) کعبه را ساخت.
با فوت سارا حضرت ابراهیم(ع) در الخلیل قطعه زمینی را ازکنعانی ها خریداری کرد تا مزاری برای همسر و خودش گردد. یهودیان در تورات نیز همین را نقل کرده اند. حضرت ابراهیم(ع) تا زمان درگذشتشان در فلسطین بودند و در غار مکفیله واقع در نزدیکی شهر حبرون (الخلیل) به خاک سپرده شدند. حبرون بعدها به نام حضرت ابراهیم تغییر نام یافت. ایشان روابط صمیمانه و خوبی با مردمان این دیار داشتند.
اما عبرانی ها که از شرق آمده بودند با عبور از رود اردن بخشهایی از فلسطین را اشغال کردند. وجه تسمیه عبرانی ها به خاطر عبورشان از رودخانه و یا اینکه چون عشـایـر کـوچ نشینی بوده اند، می باشد. دودمان آنها ناشناخته است و برخی هم آنها را آموری ها و … می شمارند. عبرانی ها حوالی سال 1020 ق.م. مملکتی را برای خود در مناطقی از فلسطین دایر کردند . شاؤول (طالوت) اولین پادشاه عبرانی در جنگ جلبوع به دست فلسطینیان کشته شد .
مورخان غربی و یهودی بنا به دلایل سیاست استعماری خود ضمن تحریف و مخدوش کردن بخش قابل توجهی از تاریخ در راستای اهداف شوم خود کوشیده اند عبرانی ها را به فلسطین پیوند و نقش آنها را بزرگ جلوه دهند و در این تلاش مذموم خود به روایات جعلی تورات استناد کرده اند. توراتی که محصول خاخامهایشان بوده و پیرامون آوارگی یهود به دست بابلی ها به رشته تحریردرآمده است.
فراعنه مصر نیز به منظور تامین مرزهای شمالی خویش و پیش از آن که توسط ”هکسوس” شکست بخورند، بر بخشهایی از فلسطین و سوریه حکومت می کردند. برخی از مورخان بر این گمانند که هکسوسی ها در اصـل از تبـار آموری ها و یا قبایلی هستند که از جزیره العرب کوچ کرده اند. اما وقتی فراعنه دوباره بازگشتند و هکسوسی ها را شکست دادند و از مصر بیرون راندند، از یهودیان و نوادگان آنها که به همراه حضرت یعقوب و دوازده فرزندش به این منطقه آمده بودند، در کنار هکسوسی ها در برابر فراعنه مصر قرار گرفته بودند، انتقام گرفتند. در نتیجه (یهودیان) به نـاچـار از مصر گریختند و به همسایه آن یعنـی فلسطیـن کـوچ کردنـد.
فلسطین و ادعای یهود در مورد سرزمین موعود بودن آن
یهود در تورات تحریف شده خویش مدعی اند که خداوند از زبان حضرت ابراهیم (ع) وعده فلسطین را به یهود داده است و این وعده الهی به یعقوب (اسراییل) بن اسحاق بن ابراهیم پیامبر منتقل شده است. به ادعای یهود در حوالی 1800ق.م. خداوند با ”اسراییل” مبارزه می کند و ”اسراییل” سه بار خداونـد را مغلـوب می سازد و وقتی ”اسراییـل” متـوجـه می شود، آنکه را به زمین زده بشر نبوده و خداوند است از برخاستن از روی سینه او سرباز می زند و از وی می خواهد سرزمین فلسطین را به او، فرزندان و دودمانش بدهد که خداوند با تهدید و اجبار می پذیرد و متعهد می شود. (تعالی الله عما یقولون علواً کبیراً )
بدین ترتیب یعقوب و فرزندانش که چادر نشین بودند به خاطر خشک سالی و گرسنگی که منطقه آنها را در بر گرفته بود، برای ملاقات یوسف(ع) و خرید گندم رهسپار مصر می شوند.
حضرت یعقوب(ع) به فلسطین باز می گردد و در همان جا فوت می کند. اما فرزندانش در مصر ماندگار می شوند تا این که به همراه موسی(ع) از مصر می گریزند و بقیه ماجرا … یهودیان که از ورود به فلسطین بیمناک بودند، شرط می کنند تا زمانی که مردمان سخت کوش و پرصلابت این دیار خارج نشوند، وارد آن (فلسطین) نخواهند شد که درنتیجه مورد غضب الهی واقع وچهل سال در صحرای سینا سرگردان می شوند. اگر اشاره ها و ذکر داستان برخی انبیاء در قرآن کریم نبود، هیچ سند تاریخی درتأیید ادعاهای یهود وجود نداشت.گرچه قوم یهود انبیا را آزار داده و برخی را کشتند و تکذیب و دروغگو خواندند، اما با این وجـود بنی اسراییل تا آن زمان از نظر ایمانی بهترین مردم بودند، چرا که دیگران بت پرست و مشرک بوده و درمقایسه با دیگران تنها بنی اسراییل موحد بودند .
درگیری و کشمکش میان صاحبان زمین یعنی کنعانی ها و فلسطینی ها از یک سو و یهودیان و در رأس آنها یوشع بن نون از سـوی دیگـر ادامـه یـافت. یوشع با بهره گیری از یک زن روسپی برای جاسوسی درمورد صاحبان زمین وگمراه ساختن آنان حدود سال 1190 ق.م. وارد شهر اریحا شد. یوشع و پیروانش اریحا را ویران کردند و مردمانش حتی کودکان و تمامی موجودات زنده را کشتند. آنها همچنین مزارع را به آتش کشیدند . حوالی سال 1025 ق.م. میان کنعانی ها و فلسطینیان به فرماندهی جالوت از یک سو و یهودیان به رهبری شاؤول در جبهه مقابل جنگ سختی درمی گیرد و فلسطینیان تحت امر جالوت، طالوت (شاؤول) را از پای در می آورند .
اوود(ع) آن غلام کوچک موفق می شود به وسیله تیر کمان جالوت را به قتل برساند و فلسطینیان و کنعانی ها شکست می خـورنـد و داوود پادشاه بنی اسراییل می گردد و حوالی سال 1004 ق.م. دولت منظم و منضبط و منسجمی تاسیس می نماید.
سلطان داوود(ع) سپس قدس را تصرف کرد و به پایتختی مملکت خـویـش بـرگزید. فرمانروایی داوود(ع) قریـب بـه چهل سال ادامه یافت اما به سایر مناطق فلسطین گسترش نیافت و به دور از دشت و ساحل در بلندیها محدود ماند.
به هر حال حضرت داوود (ع) خداجوی و موحد بود و خداوند به ایشان درمقابل اقوام غیر مومن نصرت و پیروزی بخشید. ما به عنوان مسلمان برای داوود پیامبر(ع) احترام قائلیم، ولی یهود (قاتلهم الله) نه تنها او را از نبوت جدا ساخته و فقط سلطانش می پندارند، بلکه ایشان را متهم می سازند به این که بـا داشتن 99 همسر، اوریا را که یکی از سربازانش بود به خط مقدم نبرد می فرستد تا کشته شود و خود همسر زیبا و دلربای او که عقل و هوش و ایمان را از وی ربوده بود، به همسری اختیار کند .
ما مسلمانان به حضرت داوود(ع) از یهودیان نزدیکتر هستیم. پس از حضرت داوود فرزند ایشان یعنـی حضرت سلیمان(ع) در سال 976 ق.م. به جانشینی پدر بر تخت نشست و به صنعت و بازرگانی توجه خاصی مبذول داشت. با این که حکومتش چهل سال به طول انجامید اما پیوسته در جنگ با مردم فلسطین بود. حکومت ایشان سرتاسر فلسطین را در برنگرفت به طوری که منطقه ساحلی در دست فلسطینیان و بخش شمالی در ید کنعانی ها ماند .
یهودیان مدعی هستند که حضرت سلیمان(ع) معبدی را در قدس به سبک معماری کنعانی ساخته و در ساخت آن از کارگران فینیقی صور بهره گرفته است . محل معبد بر فرض صحت ادعایشان، ناشناخته است. گرچه یهودیان مدعی اند که معبد زیر مسجد الاقصی قرار دارد، اما باوجود تمامی کاوشها و حفاریهای آنان در زیر مسجد الاقصی و پیرامون آن هیچ اثری که دال بر وجود معبد باشد یافت نشد و هر آنچه بود متعلق به یونانی ها، رومیان، مسلمانان و اقوام عرب است .
این مملکت یعنی مملکت داوود و سلیمـان عمـری بیـش از 80 سال نداشت و پس از فوت سلیمان به دو حکومت تقسیم شد :
حکومت نخست در شمـال موسوم به اسراییل و به پایتختی سامـریـا (مجاور نابلس) بود .
حکومت دوم در جنوب معروف به ”یهودا” و به پـایتختـی قـدس (اورسالم) بود .
جنگ و خونریزی میان این دو حکومت بالا می گیرد و ماجرا با استیلای آشوریان بر حکومت ”اسراییل” فیصله می یابد و آشوریان شمار کثیری از اهالی را به آشور به عنوان اسیر و برده می برند. اما حکومت (یهودا) جنوبی نیز در سـال 701 ق.م. از سوی آشوریان محاصره می شود و مجبور به پرداخت جزیه و مالیات می گردد . اما کسی که عملاً حکومت یهودا را نابود کرد، بخت النصر پادشاه کلدانی بود. ایشان در سـال 586 ق.م. پایتخت یهودا را ویران کرد، معبد را به آتش کشید و انبوهی از حکـام، فرماندهان و سربازان را به همراه هزاران تن از مردم این دیار را به اسارت و بردگی گرفت و به بابل برد.
و بدین گونه فلسطین (سرتاسر فلسطین) جزء قلمرو کلدانی ها شد و یهودیان همچنان در اسارت بابلی ها ماندند. (خاخامهای تورات نگار در همین رابطه تورات را مـالامـال از ادعاهای پوچ و بی اساسی کردند مبنی بر اینکه ملت برگزیده خداوند هستند و از این رهگذر تاریخ کهن را مخدوش ساختند). ایـن وضعیت ادامه داشت تا این که کـورش پادشاه هخامنشی به حکومـت بابل پایان داد و از آن هنگام فلسطین تحت فرمانروایی کورش درآمد. در سال 539 ق.م.کـورش تحت تاثیر وسوسه های ”استیر” زن بدکاره یهـودی (شایان ذکر است یهودیان و بویژه یهودیان ایران هنوز هم این زن را گرامی می دارند و روزی را که به نام او اختصاص داده اند جشن می گیرند و از او به عنوان قهرمانی در تاریخ یهود یاد می کنند)، به آن دسته از یهودیانی که مایل بـه بازگشت به قـدس (اورشلیـم) و ساختن معبد !! بودند، اجازه بازگشت می دهد تا جاسوسان و مدافعان فرمانروایی اش گردند و همین امر تنفر و درگیری مستمر مردم آن دیار با آنان را شدت بخشید .
درس عبرت‌آموز
از آنچه شرحش گذشت، برای هر خواننده منصفی، روشـن و مبـرهـن می گردد که یهود هیچ گونه حقی در فلسطین نداشته و ندارد و گرچه در برخی مقاطع بر صاحبان راستین سرزمین چیره شده اند، اما حضورشان حضوری تجاوزگرانه و اشغالگرانه بوده است .
یهودیان در طول این مدت نقشـی توطئه گرانه داشتند و بیشتر به صورت ایادی و مهره های نیروهای بیگانه و به عبارتی آلت دست و مجری نقشه های قوای استعمـاری بودنـد و در ایـن راستـا پاره ای از قراین و ادله ای را که می توان از بخش نخست نتیجه گرفت، برخواهیم شمرد :
اولاً : شواهد تاریخی
قراین و شواهد تاکید دارند که یهود دو هزار سال پس از کنعانی های عرب (صاحبان اصلی) وارد فلسطین شده اند. علاوه بر این، سرزمین فلسطین امتداد “جزیره العـرب” بـود و این خود نشان می دهد که فلسطین حتی پیش از کنعانی ها وجود داشته است و مردم عرب کوچ نشین، این منطقه را به دلیل حاصلخیزی زمین و وفور بارندگی برای شبانی و سکـونت بر می گزینند. از سویی مهاجران و مهاجرتهایی که پس از کنعانی ها صورت گرفت، از قبایل عـرب بودند و حتی فلسطینیانی که شاید بعدها از دریای مدیترانه به این منطقه آمدند، با مردم این دیار پیوند و وصلت نمودند و به صورت ملت واحدی در آمدند. جمعی از تاریخ نگاران نیز خاطر نشان کرده اند، عبرانی هایی که چند هزار سال بعد به فلسطین آمده اند، از قبایل عرب بودند و مردمانی را پیش از خود یافتند که گاه با آنها اختلاف پیدا کرده و گاهی اوقات همزیستی کرده اند. به هر حال وجود وحضور یهود، وجودی اشغالگرانه و استعماری مبتنی بر قوه قهریه و زور سرنیزه بوده است. افزون بر ایـن همیـن حضـور نامشروع هم به سراسر فلسطین گسترش نیافته بود بلکه دربخشهای محدودی خلاصه می شده‌است. این حضور از نظر زمانی هم محدود بوده و در تاریخ چند هزار ساله از دویست سال فراتر نرفته است . البته این در صورتی خواهد بود که ما ادعاهای تورات تحریف شده و برخی باستان شناسان وکاوشگران مغرض یهودی و غربی را بپذیریم، این در حالی است که کنعانی ها و دیگر قبایل عرب از هزاران سال قبل در این زمین سکنی گزیدند و به کشت و زرع و آبادانی آن پرداختـه و تمدنی را بنا نهاده اند.
ثانیاً : جنبه سیاسی
مردمان این سرزمین {کنعانی ها، یبوسی ها، آموریها، فینیقی ها} هزاران سال در منطقه سکونت گزیده، از آن خارج نشدند و به استثنای مقطع کوتاه استعماری و اشغال از سوی اقوام دیگر، پیوسته، خود حاکم بودند و به رغم اشغال شدن سرزمین خود هیچگاه آن را ترک نگفته اند و به رویارویی و مقاومت و پایداری در برابر اشغالگر ادامه دادند تا این که فتوحات عربی ـ اسلامی منطقه را در برگرفت و مردم عرب فلسطین با نیروهای فاتح عربی درآمیختند و اغلب آنان به دین مبین اسلام گرویدند و بیش از 1400 سال است که به سربازان و مبلغان اسلامی تبدیل شده اند و کشورشان در طول این مدت به غیر از برهه محدود زمانی که از دویست سال تجاوز نکرد، یعنی همان دوره اشغالگری صلیبی و سلطه آنها بر بخشهایی از فلسطین، کشوری عربی، اسلامی و آزاد بود .
فلسطین پس از جنـگ اول جهانی و به دیگر سخن در حدود کمتر از یک صد سال قبل از سوی انگلیس به اشغال درآمد تا این کشور برای برپایی دولت اشغالگر یهودی در سال 1948 زمینه سازی کند . اما با این وجود صاحبان راستین (فلسطین) یعنی فلسطینی ها و کنعانی ها از دیرباز تا به امروز به نبرد بی امان علیه نیروهای استعماری انگلیسی ـ یهودی ادامه داده و به مقاومت خود تا آزاد سازی سرتاسر فلسطین ادامه خواهند داد. چنانچه اعطای حق مالکیت به اشغالگری که برای مدت زمانی هر چند محدود سرزمینی را به اشغال در آورده، جایز و مشروع باشد، اسپانیا باید تمامی سرزمین ( اندلس) خود را تقدیم عربهای مسلمانی کند که آن را فتح کردند و برای بیش از پانصد سال در آن دولتی متمدن و پیشرو برپا داشته بودند. برپایه این فرضیه هند نیز باید به مسلمانان داده شود چرا که مسلمانان در این سرزمین، دولت اسلامی چند صد ساله ای برپا داشته اند و “دهلی” نگین تاج اسلامی بود. همچنین بلغارستان و مجارستان و … که به دست مسلمانان و عثمانیها فتح گردید و برای چند سده در دست آنان بود، باید بـه مسلمـانـان داده شود. نمونه ها در این زمینه بسیارند.
ثالثاً : جنبه دینی
وقتـی به مسأله، از نظر دینی نگاهی موشکافانه می اندازیم، اسطوره پیروزی سه نوبتی یعقوب (اسرائیل) پیامبر بر یهودا (خدای یهود) را اکاذیب و افتراهایی نسبت به ساحت قدسی پروردگار و لطمه زدن به حیثیت انبیا خواهیم یافت. داستان دروغینی است که هدف از آن توجیه یـک دروغ بزرگ ( سرزمین موعود ) می باشد.
از سویی چنانچه به این داستان موهوم بـه شکلـی منطقی بپردازیم، بطلان و بی اساس بودن آن را بخوبی درخواهیم یافت زیرا وعده مزبور به اجبار و به اکـراه از پـروردگـار گرفته شده است ( خداوند پاک و منزه است از آنچه مدعی اند). علاوه بر این آنچه به زور شمشیر و اجبار گرفته شود، عقـلاً و منطقـاً بـاطل است. در ثانی این از عدل الهی به دور است کـه زمینـی را از صـاحبـانش بگیرد و به دودمان پیامبر بزرگـواری عطـا فرماید که می داند این نسل خبیث بعدها گمراهی می شوند و تعدادی از پیامبران خود را می کشند و آزار می دهند و تکذیب می کنند و از خدای خود نافرمانی کرده و به جای آن بت (مجسمه گوساله) را پرستش می کنند.
اما چنانچه گفته شود که بنی اسرائیل در آن برهه خداجو و مسلمان بوده اند و مزیتی برای آنان محسوب شود، ما مسلمانان از آنها شایسته تر هستیم، زیرا بر اعتقاد توحیدی و مسلمانی خویش پایبند مانده ایم، در حالی که آنها گمراه شده و همچنان در گمراهی و تباهی خـویـش غـوطـه ورنـد. از طرفی ما (مسلمانان ) به آن گروه از پیامبرانی که یهـود مدعی اند، به آنها اختصاص دارند، سزاوارتریم. حضرت ابراهیم(ع) مسلمان بود و نه یهودی و یا نصرانی، ما (مسلمانان) به نص صریح قرآن کریم از آنها (یهود) به آن حضرت نزدیک تریم. علاوه بر ایـن مـا از دودمان اسماعیل ابن ابراهیم ( علیهما السلام )هستیم و از حیث خویشاوندی و نسب همان پیوندی را داریم که آنها به اسحاق ابن ابراهیم دارند . همچنین ما مسلمانان و از جمله مسلمانان فلسطینی نسبت به تمامی پیامبران و حتی پیامبران بنی اسرائیل از یهود اولی تر هستیم . آنها ( یهود ) از دودمان فرزندان هستند که پدرشان حضرت یعقوب ( اسرائیل ) را آزار دادند و برای کشتن فرزندش حضرت یوسف توطئه کردند و به وی تهمت ناروا زدند و عقل و علم او را زیر سؤال بردند . یعقوب(ع) به همراه فرزندانش به شبانی و کشت و زرع مشغول بود و زندگی فقیرانه ای داشت و صاحب ملک و جاهی نبوده است. ایشان در سالهای خشک سالی فرزندان خود را رهسپار مصـر می کند تا آذوقه با خود به همراه آورند.
از ظاهـر امـر چنین بر می آید که سرزمین فلسطین و یا بخشهایی از آن در آن روزگار تابع فرمانروایی هکسوسی های حاکم برمصر بود. حضرت یعقوب بعدها به همراه فرزندان خود راهی مصر می شود تا در کنار فرزندش یوسف که پس از سالیانی از زندان آزاد شد و به خاطر پاکی و امانتداری از سوی عزیز مصر مورد تقدیر قرار گرفت و مسؤل امور مالی او شده بود، قرار گیرند. خاندان حضرت یعقوب در مصر ماندگار شدند تا این که نوادگان ایشان به همراه موسی(ع) از این دیار خارج شدند. یهود، پیامبری حضرت داود(ع) را منکرند و ما بر آن تأکید داریم، آنها (یهود) حضرت زکریا و فرزندش (یحیی) علیهما السلام را کشتند و ما این دو بزرگوار را گرامی می داریم. یهود همچنین تعدادی از انبیاء را کشته و گروهی دیگر را تکذیب کردند. یهود در مورد به صلیب کشاندن حضرت عیسی(ع) دسیسه چیدند و ایشان را فرزند نامشروع پنداشتند و مادرش را به زنا متهم کردند، اما ما به پیامبری ایشان و پاکدامنی مادرش حضرت مریم(ع) ایمان داریم. یهودیان آن قدر حضرت موسی(ع) را آزار دادند که ایشان و برادرش هارون ( علیهما السلام ) از آنان تبری جستند و از دست این قـوم به پیشگاه پروردگار شکایت کردند و جمله ای بیان فرمودندکه قـرآن کـریـم آن را نقل کرده است:
“ رب انـی لا أملک إلا نفسی وأخی فافرق بیننا وبین القوم الفاسقین ”
حضرت موسی از خدای خویش ملتمسانه می خواهد میان او و برادرش از یک سو و قوم فاسق یهود از سوی دیگر فاصله و تمایزی قرار دهد، چرا که یهود از حضرت موسی خواسته بودند نظیر درخت پرستان و بت پرستان برایشان خدایی بسازد. یهـود پس از آن، گوسالة ساخت سامری را در غیاب حضرت موسی که برای صحبت با خدای سبحان به کوه رفته بود، پرستیدند. همین قوم (یهود) در برابر دستورات موسی(ع) عصیان کردند و از ورود به دیار فلسطین به منظور دعوت مردمان این سامان به خدا پرستی سـربـاز زدنـد و از بیم مردم پرصلابت ( فلسطیـن ) آن گونه که قرآن کریم نقل می کند، اعلام می دارند:
” إنا لن ندخلها ما داموا فیها فأذهب أنت وربک فقاتلا، إنا ها هنا قاعدون“
(تا زمانی که مردم این دیار خارج نشده اند وارد این منطقه نخواهیم شد، پس خود با خدای خویش برو و با آنها بجنگ و ما اینجا منتظر نشسته ایم). یهود با این رفتار خویش منکر پـروردگـاری خدای عالم می شوند. این قوم پرصلابت، صاحبان واقعی زمین (کنعانی ها و فلسطینیان) هستند و یهود می خواهند آنها از دیار خویش خارج شوند تا خودشان (یهود) وارد شـوند. اگر یهود صاحب حقی بودند، به طور قطع برای حقوق و سرزمین خود می جنگیدند . به خاطر نافرمانی وعصیان خداوند آنها را مورد عقاب قرار داد و چهل سال در صحرای سینا سرگردان ساخت .
یهود طی این مدت متحمل محنتها و سختی های زیادی شدند و سران کفر و فجور از بین رفتند تا نسل جدیدی جایگزین شود تا شاید در برابر دستورات پیامبران خود سرتسلیم فرود آورند. البته ممکن است گفته شود، موسی(ع) آن گونه که قرآن کریم نقل می کند “ ادخلوا الأرض المقدسة التی کتب الله لکم ” یهودیان را به ورود به سرزمین مقدس(قدس) که خداوند برای آنها مقرر داشته است، مکلف می کند تا از این مقوله، مصداقیت اسطوره سرزمین موعود را القا کنند. ما در جواب آنها می گوییم : دستـور موسی(ع) به یهود برای ورود به فلسطین و مبارزه با مردمان آن دیار به خاطر مجازات آنان (یهود) بوده است. زیرا این قوم پیامبر ( موسی ) خود را آزار داده و از ایشان خواسته بودند، خدایی غیر از پروردگار عالم برایشان بسازد و این مطلب در پرستش گوساله سامری بخوبی مورد تأکید قرار می گیرد. از این رو لفظ “ لکم ” در قول باریتعالی “ کتب الله لکم ” به معنای این است که خداوند این را عقوبتی بر شما فرض قرار داده است و از آیه “ قل لن یصیبنا الاّ ما کتب الله لنا ” چنین اسنتباط می شود که مراد از واژه مصاب در این مقام این که هر بلا و مصیبتی که بر ما وارد می شود همان است که خداوند بر ما فرض و مقدر کرده است و لام به معنی بر بوده و در اینجا به همین معنی به کار رفته است که هر آنچه خداوند مقرر و فـرض می کند به صلاح و خیر بندگان است، زیرا این محک و ابتلایی است که خداوند به واسطه آن درجات صابران و متوکلان را اعتلا می بخشد. از این مضمون متوجه می شویم کـه درخـواست موسی(ع) از یهود، ورود به سرزمین مقدسی است که خداوند بر آنان مقرر فرموده اند و به دیگر سخن، خداوند سبحان نبرد و رویارویی با سخت کوشان صاحب زمین را به عنوان مجازات، کیفر و محکی بر یهود مقرر و فرض فرموده است. بنابراین چنانچه اجابت می کردند و برای نشر دین خداوند وارد شهر می شدند و می جنگیدند، خداوند خطاهایشان نادیده می گرفت و گناهان و نافـرمـانـی از دستورات پیامبرشان را می بخشید. از این رو آن چه بر آنها (یهود) مقرر شده بود به خیر و صلاحشان بوده است و می بینیم که در این امتحان موفق نشدند و از آنجا که از دستورات الهی سرپیچی کرده بودند، از سوی خدای قهار مجازات سرگردانی، گرسنگی، آوارگی و هلاکت بر آنان مقرر شد.
مبعوث شدن حضرت محمد مصطفی(ص) به پیامبری و اسرای ایشان از مسجد الحرام مکه به مسجد الاقصی فلسطین به منزله حاکمیت اسلام بر سایر ادیان و سرآغاز ورود قدس، مسجد الاقصی و پیرامون آن به جرگه و قلمرو اسلام محمدی بود. فتح فلسطین به دست مسلمانان و ورود به قدس در عهد حضرت عمر(رض) و در سال شانزدهم هجری صورت گرفت. در آن زمان یهودیان هیچ گونه حضوری در این منطقه نداشتند و قدس تحت سلطه رومیان مسیحی بود. مسیحیان، یهود را از ورود به قدس و سکونت در آن منع می کردند. فلسطین از بدو فتح به دست مسلمانان به کشوری اسلامی تبدیل شد و بـرخـی اقلیـت ها در آن می زیستند. کما این که سهولت فتح فلسطین و تشرف اهالی آن دیار به دین مبین اسلام به دست عربهای مسلمان بخوبی نشان می دهد، مردم عرب این سامان که از نـوادگان کنعانی ها و یبوسی ها بودند، فتح و پیروزی عربی ـ اسلامی را پیروزی خود بر استعمارگران (رومیان مسیحی) نوین تلقی کردند.
فلسطین تحت سلطه یونان (صلیبی)
فلسطین در عهد زمامداری کـورش (539 ق.م.) و سپس فرزندش کامبیز که مصر را در سال 525 ق.م. اشغال کرد و پس از آن نیز داریوش بلاد یونان را تصرف کرد، تابع حکومت هخامنشی ها بود . یونانی ها در سال 479 ق.م. با اتحاد در مقابل جانشینان داریوش توانستند در نبرد دریایی “سلامیس” پیروزشوند و مهاجمان را شکست دهند. درگیری و رویارویی میان فارسها و یونانی ها قریب به 150 سال ادامه یافت تا این که سرانجام “اسکندر کبیر” در سال 332 ق.م. این درگیری را به سود یونان رقم زد و اسکندر وارث سرزمینهای امپراطوری کورش شد و از آن زمان قدس و فلسطین کاملاً به اشغال یونـانی ها در آمد. پس از آن ( بطلمیـان ) جانشینان اسکندر تا سال 198 ق.م. بر فلسطین حکومت راندند . پس از آن سلوکیان تا سال 64 ق.م. بر این منطقه حکومت کردند. بقایای یهود در روزگار خاندان مکابی ها کوشیدند علیه یونانی ها قیام کنند، اما به شدت قلع و قمع شدند و پرستشگاه های آنان ویران و به جای آن قربانگاهی برای الهه یونانی بنا گردید .
فلسطین تحت سلطه رومی‌ها
بـامبـی سـردار رومـی بـا پیـروزی بر یونانی ها، فلسطیـن را در سـال 63 ق.م. اشغال کرد و وارد قدس شد. رومی ها با مردم این دیار رفتاری خوب داشتند، این در حالی بود که یهودیان از این وضعیت سـوء استفـاده کرده و دایم رومی ها را علیه کنعانـی هـا و فلسطینیـان تحریـک می کردند. در سال 39 ق.م هیرودوس آدومی از سوی رومیان به حکومت “اورشلیم و الجلیل” منصوب شد. گرچه هیرودوس یهودی نبود امّا وی با آنان رفتار مسالمت آمیز و خوبی داشت ولی در عین حال تحت تأثیر تحریک یهود، با دیگران رفتار سخت گیرانه ای داشت. به رغم فضای مطلوب، یهودیان به خوی توطئه گرانه خود روی آوردند و شروع به دسیسه چینی علیه دولت رومی کردند و همین امر رهبران رومی را بر آن داشت تا آنها را تنبیه و مجازات کنند. در نتیجه شمار بسیاری از یهودیان از فلسطین به نقاط دیگری گریختند و تعداد اندک باقیمانده، مجدداً به هم پیمانی با رومـی هـا روی آوردند. حضرت مسیح (ع) در مـاه اوت در شهـر “بیت لحم” دیده به جهان گشودند و خود و مادر گرامی ایشان از سوی کاهنان (روحانیون یهود) مورد ظلم و ستم و جفا و انواع اتهام ها قرار گرفتند. کاهنان، دین مسیح و پیامبر جدید را خطری برای حکومت و سیطره دینی، سیاسی و اقتصادی خود مـی دیدند. این در حالی بود که بسیاری از کنعانی ها و فلسطینیانی که به دین مسیح ایمان آوردند، مورد شکنجه و ظلم واقع می شدند. یهودیان در دربار حکام رومی علیه مسیح و حواریون و هوادارانش توطئه می چیدند و سرانجام “بیلاتس بونتس” فرمانروای رومی آن گونه که مسیحیان نقل می کنند، تسلیم نظر یهود مبنی بر به صلیب کشیدن حضرت مسیح(ع) شد و آن را به مورد اجرا گذاشت. برپایه همین روایت حضرت مسیح(ع) در اورشلیم و بر روی کوه الجلجله (الزیتون) به صلیب کشیده شد و سپس به آسمـان عروج کرد.
گرچه قرآن کریم به صلیب کشیده شـدن حضـرت مسیـح(ع) را نفی می کند، امّا در عین حال توطئه گری و دسیـسه چینـی یهود وتحـریـک آنان را برای به صلیـب کشیدن حضرت مسیح(ع) و مجاب کردن فرمانروای رومی به این کـار، به اثبات می رساند. البته فردی شبیه به حضرت مسیح به گمان این که خود حضـرت است بـه صلیب کشیده می شود و این خود مسؤولیت و نقش توطئه گرانه برای قتل را متوجه یهود می سازد. تعقیب و آزار پیروان مسیـح و حواریون که ناشی از تحریکات و خباثت یهود بود ، از سوی رومی های بت پرست ادامه یافت. یهودیان بنا به ماهیت خبیث و توطئه گرانه ای که داشتند در نوامبر سال 66 م و در دوران فرمانروایی نرون (یهود تاریخ نرون را لکه دار و او را به آتش کشیدن روم و قتل مادرش متهم ساختند، چرا که وی با اقتدار در بـرابـر توطئه های آنان ایستاد) دست به شـورش زدند و “ تیتوس” سردار نظامـی رومـی تـوانست این شورش را در سال 70 م سرکوب نماید و با ورود به قدس بسیـاری را به قتل رساند و اموال و داراییهای آنان را به تاراج برد و سرزمین های آنها را به آتش کشید و پرستشگاه هـای آنان را ویران کرد و شمار کثیری از اسیـران (یهود) را در بازارهای امپراطـوری روم با نازل ترین قیمت فروخت. یهودیان دوباره و این بار تحت فرماندهی “بارکوخیا” (نـام اصلی اش “ سیمون ” است ) علیه رومی ها شوریدند که امپراطور هادریان، سپاهی را به فرمانـدهـی “ژولیوس سیفروس“ گسیل می دارد و وی ضمن سرکوب یهـود بـه تعقیب آنان تا روستای “بیر” کـه در آن سنگر گرفته بودند می پردازد و شکستشان مـی دهـد. مردم عرب این منطقه را “ خربه الیهود ” خرابه یهود نامیدند. ژولیـوس تعداد بسیار زیادی از یهودیـان را کشت و یا به اسارت گرفت و آنها را از ورود، سکونت و حتی نزدیک شدن به قدس منع کرد و در عوض به مسیحیان اجازه داد در این مکـان سکنـی گـزینند مشروط بر آن که یهودی تبار نباشنـد.
هادریان شهـر جـدیدی بر روی ویـرانـه های “ اورسالم ” بنا نهاد و آن را “ ایلیا کـاپیتولینا ” نام نهاد. این شهر بعدها به “ ایلیا ” موسوم گشت.
ایلیا، نام کوچک هادریان است. هـادریان همچنین درجای معبد یهود در قدس مجسمه ای برای ژوبیتر ساخت. ممنـوعیت ورود یهودیان به قدس بویـژه پس از گرویدن رومی ها به دین مسیح و تجزیه امپراتوری روم در عهد فرمانروایی قسطنطین به دو بخش غربی و شرقی (پایان قرن چهارم میـلادی) ادامـه یـافـت. قسطنطنیـه (برگرفته از نام قسطنطین امپـراتور ) پـایتخـت امپراتوری روم شرقی شد که “بیـزانس“ نام گرفته بود.
فلسطین جزء ولایات امپراتوری شرقی بود، در حالی که روم پایتخت امپراتوری روم غربی گردید .
ملکه هلینـا، مـادر امپراتور قسطنطین در سال 326 م از فلسطین دیدار و کلیسای قیامت را در قـدس و کلیسای المهـد ( گهواره ) را در بیت لحم بنا کرد. فلسطیـن تحـت حکومت بیزانس ماند تا این که فتح شام در سال 12 هجری (633 میلادی) آغاز شد.
فلسطین در عهد اسلام
وقتی حضرت محّمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف قریشی از جانب خداوند به پیامبری و سفیر رسالت اسلامی مبعوث شدند، فلسطین تحت حاکمیت دولت بیـزانس و بخشهای وسیعی از ایـن دیـار به دین تحمیلی اشغالگران در آمده بود.
نـاگفتـه پیـداسـت کـه فلسطیـن تداعی بخش خاطرات بسیار گرانقدری بـرای رسـول گـرامـی اسلام و خاندان حضـرتـش بـود. فلسطیـن مسیر مسافرتهای تـابستـانـی تجـار مکـّه بـه شام بود.
و شخص پیامبر در زمان پیش از بعثـت بـا سـرمایه حضرت خدیجه (أم المؤمنین) «ره» تجـارت مـی نمـود و به همـراه کـاروان تجـار از ایـن مسیـر می گذشتند .
فلسطیـن بـرای رسـول مکـرم اسـلام همچنیـن یـاد آور خـاطـرات جـدش هاشم بن عبدمناف است که در شهر غزه مـدفـون می باشد. عبدالله بن عبدالمطلب پدر حضرت محّمد(ص) نیز در یکی از سفرهای تجاری خویش به شام فوت نمودند.
واقعه اسرا و معراج
قدس شهر مقدسی بود که همه درباره اش مطالبی شنیده و نسبت به آن اشتیاق می ورزیدند تا این که خداوند، پیامبر خاتمش(ص) را برای ابلاغ رسالت اسلامی مبعوث فرمودند و شبانگاه 27 رجب المرجب سال دهم بعثت حضرتش به اراده خداوندی سوار بر مرکب براق شد و همراه جبرئیل(ع) به مسجد الاقصی عزیمت کردند و پیشاپیش پیامبران نماز به جا آوردند تا حاکمیت دین مبین اسلام بر سایر ادیان را اعلام بدارند و از آنجا به آسمان عروج فرمودند و نماز به عنوان فریضه ای بر مسلمانان فرض گردید، سپس رسول مکرم اسلام به قدس و از آنجا به مکّه بازگشتند.
پیامبر گرامی، مرکب (براق) خود را به دیواری بستند که اکنون نیز نامش دیوار براق است. فلسطین و قدس از همـان هنگـام نزد مسلمانان جایگاه ویژه ای پیدا کرد، به خصوص پس از آن که به قبله نخست مسلمانان تبدیل شد و تا سال دوازدهم هجری یعنی زمان تغییر جهت قبله به سوی کعبه مکرمه مسلمانان بدان سو نماز می گزاردند.
فتح فلسطین
مسلمانان خیلی زود به شام و فلسطین و دعوت اهالی این دیار به اسلام و نیز رهایی آنها از اشغال رومیان اشتیاق نشان دادند.
نبرد موته ( سال 7 هجری )
پیامبر اسلام(ص) سال هفتم هجری نیرویی به فرماندهی زید بن حارثه را به خونخواهی قتل شرحبیل بن عمرو الغسانی از رهبران غسانی ها (عربهای تابع روم) به موته اعزام داشتند. حارث بن عمر الازدی پیک حامل پیام رسول الله (ص) برای “ملک بُصری” فرمانروای شام بود. مسلمانان که نیرویی به استعداد 3000 رزمنده داشتند در برابر لشکردویست هزار نفری رومیان و عربهای پیرو آنها قرار گرفتند.
در این نبرد هر سه فرمانده ( زید بن حارثه، جعفر بن ابی طالب و عبدالله بن رواحه) که به تناوب توسط پیامبر گرامی اسلام تعیین شدند در میدان نبرد به شهادت رسیدند.
خالد بن ولید دیگر سردار اسلامی توانست به دنبال نبردهای سنگینی ارتش محدود خود را نجاد دهد و عقب نشینی کند.
غزوه تبوک (سال نهم هجری)
رسول گرامی اسلام در سال نهم هجری وقتی از توانایی رومیان و پیروان آنها برای جنگ اطلاع یافتند در رأس نیـروی 30 هـزار نفری عازم تبوک ( واقع در شمال جزیره العرب و نزدیکی شام ) شدند.
حضرت با ورودشان به منطقه متوجه می شوند که رومیان در منطقه مذکور نیرویی ندارند لذا در تبوک مستقر و با تحکیم موقعیت مسلمانان در مناطق پیرامون ، سردار خالد بن ولید را در رأس نیرویی اعزام می دارند و وی توانست قلمرو دوک “ الجندل ” را فتح نماید و مردم “ أیله ” (واقع در خلیج عقبه و جنوب فلسطین) ، أذرح ، تیماء و جرباء با ایشان در مورد پرداخت جزیه به توافق رسیدند .
یگان اسامه بن زید
پیامبر گرامی اسلام(ص) قبل وفاتشان نیرویی را به فرماندهی اسامه بن زید بن حارثه جهت اعزام به همان منطقه‌ای که پدرش به شهـادت رسیـده بـود، مهیـا نمودند.
اما به دلیل وفات پیامبر(ص) حـرکـت این سپاه به تأخیر افتاد اما ابوبکر صدیق خلیفه اول به سپاه مزبور تحت فـرمـانـدهی اسامه دستور داد در ابتدای ربیع الثـانی سال 11 هجری برابر با 27 ژوئیه 632 م رهسپار شود.
سپاه تحت امر اسامه نیز عملاً موفق شد عزت و شوکـت اسـلام را در مرزهای مشترک با شام تثبیت و استحکام بخشد و خیلی سریع بـه مـدینه بازگشت تا به همراه مسلمانان در جنگهـای “ مرتـدیـن ” شرکت جوید.
بدیهی است که بسیاری از آیـات قـرآنـی که بر رسول گرامی اسلام(ص) نازل می شد و قصص انبیا ( ابـراهیـم، یعقوب، لوط، زکریا، یحیی، داوود، سلیمان و عیسی و .. علیهم السلام اجمعین ) را بر حضرتش بازگو می نمود، عرصه و قلمرو مهم آنان سرزمین فلسطین بوده است و همین امر، علاوه بر واقعه اسرا و معراج و آیات قرآنی که در مورد مبارکی و میمنت سرزمین فلسطین سخن گفته اند سبب تقویت ارتباط و پیوند روحی ـ عاطفی و ایمانی مسلمانان با فلسطین، قدس و اقصی گردید.
“ سبحان الذی أسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام إلی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله ”
“ ونجَّیناه ولوطاً إلی الأرض التی بارکنا فیها ”
“ ولسلیمان الریح عاصفة تجری بأمره إلی الأرض التی بارکنا فیها ”
“ وجعلنا بینهم وبین القری التی بارکنا فیها قریً ظاهرة ”
ابن عباس گفته است که منظور از القری التی بارکنا فیها، بیت المقدس می باشد .
پس از آنکه مسلمانان “ مرتدین ” (از دین برگشتگان) را شکست دادند و به جرگه اسلام در آوردند، خلیفه ( ابوبکر سپاهی را به سرداری خالد بن الولید عازم عـراق نمـود و ایـن سردار موفق شد پیروزیهای چشـمگیری را رقم زند و شهرهای بسیاری را فتح نماید.
به دنبال این فتوحات سردار خالد بن ولید با خلیفه مسلمانان در مورد فتح شام و فلسطین مشورت و نظر ایشان را جویا می شود که خلیفه با این درخواست موافقت می کند و لشکری را به فرماندهی جمعی از صحابه به منطقه گسیل داشت .
مسلمانان در چندین محور و جبهه با رومیان درگیر شدند. در فلسطین، مسلمـانـان مـوفـق شدند رومیان را در “ أجنادین ” واقع در جنوب “ الرمله ” شکست دهند .
اما نبـرد سـرنـوشـت سـازی کـه تحت رهبری سردار خالد بن ولید و پس از رهسپاری ایشان به شام روی داد، همان نبرد “یـرمـوک ” است که در پنجم رجب 15 هجری و در زمان خلافت عمر(رض) اتفاق افتاد.
فتح فلسطین و قدس
فتح فلسطین شهر به شهر صورت گرفت تا این که مسلمانان به سال 516 هجری به قدس رسیدند.
اهالی این شهر در نامه ای به عبیده بن الجراح فرمانده نیروهای محاصره کننده قدس، درخواست صلح می کنند مشروط بر این که کلیدهای قدس تسلیم خلیفه مسلمین یعنی عمر بن الخطاب شود .
عمر بن الخطاب،‌ علی بن أبی طالب را به جانشینی خود بر شهر مدینه گمارد و خود رهسپار شام شد.‌ سرداران ارتش اسلام به استقبال ایشان آمدند و وی شخصاً صلح با مردمان قدس را به امضا رساند مشروط برآن که مسلمانان حرمت جان و مال و پرستشگاه های مسیحیان را محفوظ بدارند و آنان را مجبور به ترک دین خود نکنند و دیگر این که یهودیان در قدس اسکان داده نشوند و مسیحیان به مسلمانان خراج بپردازند .
شرط دیگر آن بود که رومی ها و راهزنان و سارقان از این شهر خارج شوند. این عهد نامه به ”پیمان عمری“ معروف گشت .
سر “ویلیام فیتس جرالد” در این باره می گوید: در طول تاریخ اسفبار فتوحات تا قبل از فتح قدس هیچگاه سابقه نداشته است که فاتحی آن احساسات پاک و کریمانه ای که عمر(رض) نسبت به قدس ابراز نمود، از خود ظهور و بروز داده باشد .
مسلمانان به قدس چون “بیت الحرام” لفظ “بیت المقدس” اطلاق کردند.
حضرت عمر در جمع مسلمانان در محل اسرای پیامبر در مسجد الاقصی نماز به جای آورد و “ بلال بن ریاح ” برای اولین بار پس از فوت پیامبر در قدس اذان گفت و مسلمانان ساخت مسجد ساده ای را در آن محل آغاز کردند.
فلسطین در عصر اموی
امویها به فلسطین و قدس اهتمام و عنایت خاصی ورزید به طوری که عبدالملک بن مروان خلیفه پنجم اموی مسجد بزرگی را ساخت که به مسجد الصخره معروف شد. این مسجد بر روی صخره ای که نبی اکرم(ص) از فراز آن به آسمان عروج کردند بنا گردید .
فرزند ایشان یعنی ولید بن عبدالملک مسجد الاقصی را بازسازی کرد. از آن زمان منطقه پیرامون مسجد به “حرم شریف” شناخته شد. هشام عبدالملک نیز به “ اریحا ” توجه خاصی نشان داد و به دلیل هوای معتدلی که این شهر داشت بیشتر اوقات زمستان را در آن اقامت می گزید و کاخ و مسجد مجللی در آن احداث نمود .
همچنین سلیمان بن عبدالملک خلیفه هفتم اموی شهر “ الرمله ” را در فلسطین بنا کرد و آن را مرکز و مقری برای خود قرار داد و با ساخت مسجد و کاخی بسیار مجلل نه تنها به این شهر زینت بخشید، بلکه بر توجه و اهتمام به قدس و مسجد الاقصی افزود و در جریان اعلام استقلال عبدالله بن زبیر در مکه و مدینه در زمان زمامداری عبدالملک بن مروان و عدم استطاعت مسلمانان شام به انجام مناسک حج و سفر به مکه، زیارت قدس و نماز در مسجد الاقصی را جایگزین نمود.
دوران عباسی
به رغم انتقال کانون خلافت به بغداد، عبـاسـی ها به فلسطین و قدس اهتمام ورزیدند و در همین رابطه ابو جعفر منصور دوبار از قدس دیدارکرد و دستور داد خرابی های ناشی از زلزله‌ای قوی که این منطقه را درهم نوردیده بود بازسازی شود.
“ المهدی ” خلیفه سوم عباسی هم از این شهر (قدس) بازدید کرده است. همچنین المأمون خلیفه هفتم عبـاسـی باز سازی وتعمیرات قابـل تـوجهـی در مسجـد قبه الصخره به عمل آورد.
علمای اعلام بسیاری در شهر قدس اقامت گزیدند و در رأس آنها می توان حجـت الاسـلام ابـو حامـد غزالی را نام برد.
سلسله فاطمیون، مصر و فلسطین را از سیطره عباسی ها خارج ساخت و خصومت میان آنها و سلاجقه شدت گرفت و باعث تفکیک و تحلیل رفتن قوای مسلمانان گردید .
فلسطین در دوران صلیبی ها
صلیبی ها به دنبال یک رشته تاخت و تازهایی پای به فلسطین و مشرق گذاشتند و متعاقب اشغال چندین شهر فلسطینی از جمله الرمله، قدس را نیز به مدت یک ماه به محاصره در آوردند و پس از یک رشته درگیریهای دراز مدت سرانجام در تاریخ 15 ژوئیه 1099م. نیروی پاسدار فاطمیون مستقر در شهر تسلیم شدند و صلیبی ها ضمن اشغال شهر، مردم این سامان را به خاک و خون کشیدند و هفتاد هزار مسلمان را به قتل رساندند . صلیبی ها شقاوت و ددمنشی را به حدی رساندند که اسبهایشان تا زانو در خون مسلمانان حرکت می کردند.
صلیبی ها هلال را از فراز قبه الصخره به زیر کشیده و به جای آن صلیب را قرار دادند و الاقصی را به اسطبلی برای مرکبها و خوکهای خود تبدیل کردند و قریب به یک قرن مانع از گفتن اذان شدند .
آزاد سازی دوباره فلسطین و قدس
در سال 539 هـ / 1144م. وضعیت دگرگون شد و سلطان عماد الدین زنکی والی موصل موفـق شـد مسلمـانـان را در شام گرد آوری کند و بـا شکســت صلیبی ها شهـر “ الرها ” را به تصرف در آورد و می رفت تا با آزاد سازی قدس و تحقق پیروزی نهایی روند فتوحات خود را تکمیل نماید که اجل مهلتش نداد .
سلطان نور الدین فرزند عماد الدین پس از فوت پدر متولی حکومت شد و به نبرد با صلیبی ها پرداخت و توانست برخی شهرها را باز پس بگیرد و به دمشق و قلمرو حکومت خویش ملحق سازد. وقتی العاضد خلیفه فاطمی در مصر از سلطان نور الدین یاری طلبید، سلطان سپاهی را به فرماندهـی اسد الدین شیرکوه که برادر زاده اش یعنـی صـلاح الـدین یوسف بن ایوب را به همـراه داشـت، روانه مصر ساخت و شیرکوه وزارت فـاطمیـون را عهده دار شد.
پس ار فوت شیرکوه، صلاح الدین جانشین وی گردید. از طرفی هم سلطان نور الدین زنکی که منبر بسیار مجلل و فوق العاده زیبا و در حد یک شاهکاررا مهیا ساخته بود و با خود به همراه داشت تا ارتش مسلمین را به آزاد سازی بیت المقدس ترغیب کند و به آنان انرژی مضاعفی بدهد، به شهادت رسید. این منبر به دنبال آزادی قدس توسط سلطان صلاح الدین در مسجد الاقصی نصب گردید و در سال 1969م. صهیونیستها با اشغال قدس آن را به آتش کشیدند.
صلاح الدین به درستی دریافته بود که شکست صلیبی ها تنها به واسطه اتحاد مصر و سوریه انجام می پذیرد، از این رو پس از فوت سلطان نور الدین و به محض آرامش اوضاع در مصر،‌ سوریه را به قلمرو خویش ملحق و کار خود را علیه صلیبی ها آغاز نمود .
سلطان صلاح الدین در طی 15 سال نزدیک به 75 بار با صلیبی ها درگیـر شد تا اینکه در سال 583 هـ / 1187م. و در جریان نبرد دو روزه ”حطین“ واقع در شمال فلسطین بر آنان پیروز شد و در پی آزادی شهرهای دیگر، قدس را به مدت مدیدی به محاصره در آورد و سرانجـام پـس از چنـد مـاه ایـن شهر را آزاد و قبه الصخره و مسجد الاقصی را از لوث ناپاکی ها پاک سازی نمود. مردم و علمای اعلام در یک بسیج عمومی ظرف یک هفته کار مستمـر و پی گیر، داخل مسجد و محـوطـه پیرامـون آن را شستشو داده و گلاب پاشیدند.
درپی درگذشت سلطان صلاح الدین در سال 589 هـ / 1193م. وخاک سپاری ایشان در نزدیکی مسجد اموی، فرزندان وی دچار اختلاف شدند و صلیبی ها با سوء استفاده از این وضعیت به فلسطین یورش بردند و ضمن تصرف بخشهایی از آن، شهر قدس را مجـدداً بـه اشغال خود در آوردند، اما پـادشـاه مصر (سلطان ایوب) موفق شد قـدس و غـزه را پـس از پانزده سال آزاد نماید.
بیرون راندن کامل صلیبی ها از کشور فلسطین در دوران زمامداری ملک خلیل بن قلاوون و متعاقب آزاد سازی عکا (690 هـ / 1291م ) از لوث صلیبی ها صورت گرفت.
مملوکیان (وارثان ایوبی ها) به زعـامـت پـادشـاه ظفرمند خود (قطز) بر تـاتـارهـایـی که بغداد را در سال 656 هـ / 1258م. اشغال کردند، خلافت عباسـی را از بیـن بـردند و بـه دمشق حمله کردند و آن را به اشغال در آوردند و به سمت جنوب در حال پیشروی بودند، پیروز شدند.
قطز در نبرد “ عین جالوت ” (657 هـ / 1259م) با همکاری و مساعدت سردار ظاهر بیبرس بر تاتارها چیره شد. ظاهر بیبرس که به دنبال شهادت ملک قطز بر جای ایشان نشست، کار تعقیب تاتارها را ادامه داد و سرانجام آنان را به طور کامل شکست داد و از بلاد مسلمین بیرون راند. وی همچنین باقیمانده نیروهای صلیبی را در فلسطین از میان برد. سلطان قلاوون با آزاد سازی عکا، حیفا، صور، صیدا و صفد در سال (690 هـ / 1291م) این مأموریت را به پایان رساند و به دو قرن حضور تجاوزگرانه صلیبی ها پایان داد .
ناگفته نماند که ساکنان و مردم عرب فلسطین با ارتشهای اسلامی همراهـی می کردند و در جنگ علیه صلیبی ها شرکـت مـی جستنـد و نقش راهنمای مسلمانان در جهت یافتن راههای امن و محل تجمع صلیبی ها ایفا می کردند .
“ ویلیام الصوری” تاریخ نگار صلیبی درباره ساکنان راستین فلسطین آورده است ” آنها به دشمنان ما و به عبارتی به مسلمانان آموختند که چگونه ما را از بین ببرند ، زیرا اطلاعات کافی و وافی از وضعیت و احوال ما داشتند. ”
مملـوکیان به قدس و فلسطین توجه خاصی نشان دادند و برخی از آنان مالیات را کاهش دادند و قرآنهای نفیسی را به مساجد قدس هدیه کردنـد.
همچنین به ساخت مساجد جدید، مدارس، تکایا، زیرگذرها و کاروانسراهایی برای فقرا همت گماشتند .
فلسطین در سایه دولت عثمانی
عثمانی ها بر رومی ها پیروزشدند و قسطنطنیه را فتح کردند.
عثمانی ها بسیاری از کشـورهای شرق اروپا نظیر (بلغارستان، یوگسلاوی، رومانی و بخشهایی از یونان و … ) را فتـح کـردند و قلمروشان در بلاد عرب گستــرش یـافــت و کشورهایی چون عـراق، بـلاد شام، حجاز، مصر، سودان و عمده کشورهای مغـرب عربی تابع امپـراطـوری عثمانی گردید.
عثمانی ها در اوت 1516م. با پیـروزی بـر مملـوکیـان در نبرد “مرج دابق ” ( شمال حلب سوریه ) وارد فلسطیـن شدند و طی چهار سده متوالی هـویت اسلامی سرزمین فلسطین را حفظ کردند و ریشه دار ساختند و اداره تعدادی از امارتهای عثمانی به فلسطینیان سپردند.
فلسطین در سایه اشغالگری فرانسویان
پس از وقوع انقلاب فرانسه در سال 1798م. ناپلئون بناپارت این رهبر فرانسوی به منظور برپایی امپراتوری فرانسه و رویارویی با ترکیه و بریتانیا در دریای مدیترانه و خاور اسلامی چشم به اشغال مصر و شام دوخت و توانست با ناوگان و لشکـریان خود و با این ترفند که اسلام آورده و برای دفاع و صیانت از اسلام در برابر بریتانیا پابه صحنه گذاشته است بر مصری ها و عثمانیان چیـره شود سپس رو سوی فلسطین و سـوریه نمود تا بنای امپراتوری فرانسه در شرق را به اتمام برساند و عملاً نیز توانست غزه و چند شهر دیگر را به اشغال در آورد و اقلیتها بویژه یهودیان را به قرار گرفتن در صف خود فرا خواند. وی اعلام داشت که برای بازگردانیدن یهودیان به سرزمین مـوعود و برپایی دولت یهودی برای یهودیان ، که با فرانسه همراهی داشتـه بـاشد ، پا به این منطقه گذاشته است . چنیـن هم شد و یهودیان ارتش ناپلئون را به هنگـام ورود به شهر ساحلـی “‌عکا ” ( شمال فلسطین ) یاری دادند .
گـرچه ناپلئون و سپاهیانش این شهر را بـرای مدت مدیدی در محاصره داشتند. اما “ احمد پاشا “ سردار عثمانی عکا که از سربازان خود، جنگجویان فلسطینی و مردم این شهر خواسته بود در ورای دژعکا پایداری و استقامت کنند، موفق شد پس از نبردهای سنگین دریایی، متجـاوزان فـرانسوی را شکست دهد.
ناپلئون سرخورده به هنگام عقب نشینی این جمله را بر زبان آورد که : “آرزوهایم را پای دیوارهای عکا به خاک سپردم. ” و بدین ترتیب فلسطین بار دیگر به جـرگه خلافت عثمانی درآمد و خداوند این دیار و بلاد شام را به فضل همت و جانفشانیهای مجاهدانش از شر اشغالگری مصون داشت .
دولت عثمانی وقتی به ماهیت تهدیدهای طرح صهیونیستی در فلسطین پی برد به مبارزه با کوچ یهـودیـان بـه ایـن سرزمین پرداخت و از فــروش زمین به یهودیان ممانعت به عمل آورد .
افزون بر این دولـت عثمانی در سال 1887م. بـا هـدف تـوجـه هرچه بیشتر به فلسطین و ناکـام گذاشتن طرح شوم { صهیونیستی ـ غربی } مهاجرت و اسکان یهودیان در فلسطین، استـان قدس را از سوریه جدا کـرد و آن را زیـر نظـر مستقیم خلیفـه عثمانی قرار داد .
اما شیوع فساد اداری و ضعف دولت عثمانی از یک سو و نفوذ سازمانهای فراماسونری و لائیک، دخالـت سفیـران اجنبـی و رشوه خواری از سوی دیگر باعث گردید تعـدادی از حکـام عثمـانـی و جمعـی از نمـاینـدگان آنان در فلسطین تحت تاثیر قرار گیرند و مقررات و ضوابط محـدودیـت مهاجرت یهودیـان بـه فلسطین و واگـذاری زمین به یهود کمرنـگ شـود .
رشوه خواری در دستگاه اداری به صورت اپیدمی در آمد و به حزب بخشیش ( حزب انعام ) معروف گـردیـده بـود .
بعضـی از مسئـولان دستگـاه اداری با دریافت رشوه، کار مهاجـرت و اسکان یهود را هموار و تسهیل می کردند .
ایـن پـدیـده پـس از سرنگونی سلطان عبدالحمید از سوی حزب اتحاد و ترقی ( 1909م.) نمـود و شیوع بیشتری یافت.حزب مزبور، یک حزب لائیک متعصـب نژاد ترک و ضد اسلامی و توسـط محـافـل فراماسونری یهودی اداره می شد .
در خلال سالهای 1914 ـ 1881 م، 55 هـزار یهـودی به فلسطین کوچ کردند. بـا ایـن وجـود عملکرد سلطان عبدالحمید دوم تأثیـر بسزایی در به تاخیر انداختن عملی شدن سیطره جنبش صهیونیسم بر فلسطین داشت.
تئودور هرتزل بنیانگذار جنبش صهیونیستی دوست خود “ ینولنسکی ” را که از نزدیکان و مقربان سلطان عبدالحمید نیز بود به خدمت سلطان فرستاد تا به وی پیشنهاد دهد، فلسطین را در ازای میلیونها سکه زرین تقدیم یهود نماید، که سلطان عبدالحمید در جواب این جملات را بر زبان آورد : “ اگر هرتزل به همان اندازه که تو دوست من هستی، دوست باشد، او را نصیحت کن که میلیونهایش را برای خود نگه دارد، زیرا فلسطین بخشی از یک امپراتوری است و از آن من نیست بلکه از آن ملت ترک است و این ملت با خون خود آن را به دست آورده است و هـرگز آن را به کسی نخواهیم داد مگر همه ما را بکشند، این دیار تقسیم نخواهد شد مگر از روی جسد ما بگذرند بنابراین به هر دلیل و منظوری که باشد، من تجزیه و کالبد شکافی خویشتن را نخواهم پذیرفت.”
پـس از آن نیز سلطان عبدالحمید در مورد ممنوعیت و جلوگیری از کوچ یهودیان به فلسطین شدت عمل بیشتـری از خـود نشـان داد و ورود هر یهودی را منوط به دریـافت گذرنامه اش ساخت و حتی اقامـت آنها را بسیار محدود و چنـد روزه قرار داد. این تصمیم سلطـان، هـرتزل را بر آن داشت تا اعلام کند: ( به فلسطین نخواهیم رسید، مگر از طریق آستانه ) و به عبارتی از طریق سرنگونی سلطان عبدالحمید .
این اتفاق عملی شد و جمعیت اتحاد و ترقی در سال 1909م علیه سلطان عبدالحمید کودتا کرد .
شـایـان ذکـر است که یکی از اعضای هیأت سـه نفره اعزامی جمعیت اتحاد و ترقی جهت ابلاغ حکم عزل سلطان عبدالحمید از سلطنـت، یهـودی و نـامـش “قراصو” بود. نامبرده پیشتـر وقتـی سعی کرده بود سلطان را به اسکان یهود متقـاعـد سـازد، از کـاخ (یلدز) طرد شده بود.
سفیر بریتانیا در ترکیه در یادداشتـی که در اوت 1910 م. به وزیـر خـارجـه کشور متبوعش ارسـال داشت آورده است :
“ جمعیت اتحاد و ترقی در ساختار درونـی خـود هـم پیمـانـی دو جانبه { یهودی ـ ترکی } به نظر می آید… یهودیانی که اینک مصدر الهام بخش و مسلط بر دستگاه درونی دولت ترکیه هستند، در صدد سیطره اقتصادی و صنعتی بر ترکیه نو پا می باشند. ”
با شروع جنگ اول جهانی در سال 1914، نفوذ ترکها در فلسطین به سود کشورهای هم پیمان ( بریتانیا، فـرانسـه و بعداً امریکا ) گرایش و تمایل پیدا کرد .
پیدایش، ماهیت و توسعه طلبی در فلسطین
صهیونیسم واژه ای که مشتق از لفظ "صهیون" می باشد، نامی است که یهودیان مزورانه بر کوهی واقع در جنوب غربی قدس اطلاق می کنند. یهودیان در تورات ادعا دارند که حضرت داوود علیه السلام این کوه را از دست یبوسیهای کنعانی خارج ساخت و خود در آن مدفون می باشد. یهود در میراث ادعایی خویش حضرت داوود(ع) را سمبل مملکت اسرائیل "ادعایی" و مجد و عظمت واهی خود می دانند .
پاره ای از تاریخ نگاران نیز آورده اند که صهیون نامی است که یهود بر کوهی در طورسینا می نهند، جایی که خداوند سبحان با موسی علیه السلام سخن گفت. صهیونیسم به عنوان یک اندیشه، مبتنی بر فراخوانی یهودیان جهت بازگشت و رجوع به اسطوره توراتی در خصوص سرزمین موعود می باشد. افسانه ای که در آن آمده است، پروردگار وعده این سرزمین را به ملت برگزیده اش "بنی اسرائیل" داده است.
اما صهیونیسم به لحاظ مفهوم نوین سیاسی، عبارت از جنبشی استعماری ـ سیاسی و سازمان یافته یهودی است که از میان محافل یهودیان اروپا سر برآورده و با برخورداری از حمایت استعمارگران اروپایی در پی سروسامان دادن به طرح توسعه طلبانه و غاصبانه یهودی در فلسطین بوده و بر اندیشه صهیونیستی بر گرفته از تورات و تلمود استوار است.
اروپاییان نیز در پی آنند تا از خلال این طرح استعماری چندین هدف را تحقق بخشند که از آن جمله :
از هم گسستن و ایجاد تفرقه میان جهان عربی و اسلامی، رهایی از یهودیان اروپا و نیز بهره گیری از آنان (یهود) به عنوان مزدوران حافظ منافع خویش در منطقه .
نخستین کسی که واژه و لفظ صهیونیسم را با این مفهوم به کار برد، "ناتان بیر ناوم" خبرنگار یهودی تبار اتریشی در سال 1893م بود. البته یهودیان روس با تشکیل جنبش ها و انجمن هایی که هدفشان کوچاندن یهودیان در بند روسیه به فلسطین (یهودیان روس به دست داشتن در توطئه ترور الکساندر دوم تزار روسیه در سال 1881م متهم شده بودند) و تبدیل این سرزمین به موطنی قومی برای یهودیان بود، از بیر ناوم پیشی گرفته بودند.
از جمله انجمنهایی که توسط یهودیان روس تأسیس شده است جمعیت "احباء صهیون"، دوستداران صهیون را می توان نام برد که در سال 1870م تأسیسس گردید. ریاست این جمعیت را لیوبنسکر عهده دار بود. وی تحلیل نرفتن یهودیان در کشورهای میزبان و جستجو برای یافتن موطنی قومی که بتواند آنها (یهود) را به عنوان ملتی ممتاز و برتر گرد آورد، خواستار شده بود .
"بیلو" که منظور از آن بازگشت نوادگان یعقوب به فلسطین است جمعیتی دیگری بود که در سال 1882م تأسیس شد و در میان محافل دانش آموزی و دانشجویی گسترش یافت، این جمعیت نیز چون سلف خود خواستار عدم تحلیل رفتن یهودیان در کشور روسیه شد.
اهداف و وظایف اصلی این دو جمعیت عبارتند از:
ـ احیای زبان عبری
ـ خرید زمین و سکونت در فلسطین

ـ آموزش و کوچاندن جوانان یهودی به فلسطین
طی سالها 1882 و 1884م. و پس از آن برخی از عناصر یهودی این دو جمعیت به فلسطین آمدند. در همین مدت اروپا نیز شاهد تلاش یهودیان بود که ثمره اش تولد کانونهایی نظیر اتحادیه جهانی اسرائیلیان (1860) و انجمن یهودی اسکان (1891) در پاریس بود .
این دو مرکز از سوی "بارون موریس دی هیرش" تأمین مالی می شدند. نامبرده هزینه مهاجرت جمعی از یهودیان به فلسطین و احداث شهرکهایی در آن را تقبل نمود. ادموند دی روچیلد ثروتمند فرانسوی یهودی تبار نیز در فرآیند اسکان یهودیان در فلسطین نقش فعالی ایفا کرد و از مستعمره های نخستین یهودیان حمایت مالی قابل توجهی به عمل آورد .
یهودیان و ثروتمندان و متمولان آنان از کنسولگری های بریتانیا، فرانسه و غیره برای اعمال فشار بر دولت عثمانی جهت اعطای مجوز مهاجرت و سکونت به یهودیان بهره گرفتند. ثروتمندان یهودی همچنین با اعطای رشوه و تقدیم هدایای نفیس توانستند، برخی از حکام ترک در فلسطین را بخرند و از طریق دلالان خود زمینهایی را از زمین داران بزرگ لبنانی و سوری و برخی فئودالها خریداری کنند. به رغم تمامی این ترفندها تنها پنجاه هزار تن به فلسطین مهاجرت کردند و شمار یهودیان قبل از جنگ اول جهانی به 85 هزار نفر بالغ گردید، که این رقم در سال 1918م و در پی مراجعت هزاران یهودی به موطن اصلی و یا مهاجرت به آمریکا، به 56 هزار نفر کاهش پیدا کرد .
«جنبش صهیونیسم و نقش تئودور هرتزل»
با آمدن هرتزل (1860 ـ 1904) رهبر صهیونیستی یهودیان، جنبش صهیونیستی متحول شد و جهش قابل توجهی یافت. هرتزل که بنیانگذار واقعی جنبش نوین صهیونیستی به شمار می رود، یک خبرنگار یهودی متولد مجارستان بود که بخش عمده زندگی خود را در اتریش سپری کرد .
نامبرده در سال 1896م کتابی تحت عنوان "دولت یهود" منتشر ساخت. وی در این کتاب دیدگاه های خود را در خصوص مسأله یهودیان مطرح کرد و تنها راه حل آن را تأسیس کشوری برای یهودیان و کوچاندن یهودیان دربند به آنجا و بکارگیری ساکنان دیار میزبان به عنوان خدمتکاریهودیان دانست و در صورتی که صلاح باشد ساکنان اصلی آن نیز باید اخراج شوند.
هرتزل در آغاز را به طور مشخص فلسطین برای اسکان یهودیان تعیین نکرد بلکه فلسطین و آرژانتین پیشنهادکرد. وی همچنین ایده های دیگری در مورد تأسیس کشور یهودی در سینای مصر یا قبرس، اوگاندا، کنگو و شمال آفریقا به عنوان تکیه گاه و منزلگاه پیش از بازگشت کذایی به فلسطین داشت و این موضوع را با انگلیسها مورد بحث و بررسی قرار داد.
هرتزل در کتاب خود بسیار به اروپا دل بسته بود، اروپایی که می بایست به یهودیان کمک می کرد تا صاحب کشوری خادم ، حافظ و مدافع منافع اروپا در برابر بربریت شرق شود، مشروط بر اینکه اروپا نیز پیوسته وجود این دولت یهودی و امنیت آن را تضمین نماید .
نخستین کنگره صهیونیستی
هرتزل در تاریخ 29 اوت 1897م یعنی یک سال پس از انتشار کتاب خود موفق به برگزاری اولین کنگره صهیونیستی در شهر بال سویس شد. در این اجلاس قریب به 200 الی 250 تن از نمایندگان انجمنها، کانونها، اتحادیه ها و سازمانهای متعدد صهیونیستی پراکنده در جهان شرکت داشتند .
در این اجلاس سازمان جهانی صهیونیسم نیز شکل گرفت. این سازمان یهودیان جهان را به عضویت و کمک مالی فراخواند. سازمان مزبور همچنین تصمیم نهایی خود را گرفت و اعلام داشت "هدف صهیونیسم درواقع ایجاد کشوری برای ملت یهود در فلسطین می باشد."
کنگره مذکور محورهای فعالیت صهیونیستی را بدین شرح اعلام داشت :
تلاش برای استعمار و استثمار فلسطین به واسطه کارگران و پیشه وران عرصه های کشاورزی و صنعتی و ...
سازماندهی یهودیان جهان در سازمانهای محلی و بین المللی براساس و بر وفق قوانین معمول کشور میزبان
تقویت حس یهودیت و آگاهی قوم یهودی
اتخاذ تدابیر پیش زمینه ای به منظور مظلوم نمایی به عبارتی جلب حمایت نیروهای خارجی در راستای تحقق اهداف صهیونیستی
در این کنگره هرتزل به ریاست این سازمان صهیونیستی برگزیده شد. هرتزل پس از این اجلاس در جایی چنین نوشته و می گوید: "اگر قرار باشد نتایج این کنگره را خلاصه وار برشمرم، اینکه ظرف پنج و یا پنجاه سال آتی دولتی یهودی در فلسطین برپا خواهد شد".
تکاپوی هرتزل در کشورهای مهم جهان
هرتزل فعالیت خود را به منظور جامه عمل پوشاندن به رؤیای دولت مورد نظر خویش دست به کارو ابتدا راهی آلمان شد و از آن کشورخواست کشور دوست خود یعنی ترکیه را تحت فشار قرار دهد، تا با این داعیه که "فلسطین سرزمینی بدون ملت می باشد و باید به ملتی بدون سرزمین اعطا شود" با مهاجرت یهودیان به فلسطین و برپایی دولتی یهودی موافقت کند.
این ادعای بی اساس و دروغین که برای نخستین بار توسط "یسرائیل زانغویل" رهبر صهیونیستی بیان و عنوان شد، زمانی بود که بیش از یک میلیون فلسطینی و هزاران عرب دیگر در فلسطین زندگی می کردند. هرتزل به امپراتور آلمان قول داد تا دولت مورد نظر یهودی دژی آلمانی باشد که از آلمان و منافع آن در منطقه حراست و پاسداری کند .
نامبرده همچنین به عبدالحمید دوم سلطان عثمان پیشنهاد ثروت کلان و تجربیات یهودی را مطرح ساخت. وقتی وعده ها و پیشنهادهای هرتزل مقبول امپراتور آلمان و سلطان عثمانی واقع نشد، نامبرده در سال 1902م رهسپار انگلستان شد و با "ژوزف چمبرلین" وزیر مستعمره های بریتانیا ملاقات و گفتگو کرد .
وزیر انگلیسی با طرح پیشنهادی هرتزل هم صدا شد. اگرچه چمبرلین پیشنهاد داده بود، یهودیان در سینا و العریش مصر به خاطر نزدیکی به کانال سوئز اسکان داده شوند و هرتزل نیز این پیشنهاد را پذیرفته بود، اما به دلیل کمبود منابع آبی در سینا و مخالفت مصر ـ که در آن هنگام تحت اشغال بریتانیا بود ـ با رساندن آب به منطقه مزبور، این ایده به اجرا در نیامد .
چمبرلین در سال 1903م به هرتزل پیشنهاد اسکان یهودیان در کشور افریقایی اوگاندا را داد و هرتزل آن را پذیرفت. لیکن ششمین کنگره صهیونیستی (1903م) ـ این کنگره همه ساله برگزار می شدـ در تصمیم گیری در این خصوص دچار دو دستگی شد .
هرتزل در دفاع از پذیرش این طرح اظهار داشت که این طرح ایستگاه انتقالی خواهد بود که یهودیان را به فلسطین نزدیک و در آینده آنان را به جای مورد نظر منتقل خواهد کرد. هرتزل همچنین به روسیه سفر کرد تا مقامهای این کشور را به اعمال فشار علیه ترکیه و پذیرش مهاجرت یهودیان روسی تبار به آن کشور برانگیزد .
وی به مقامهای روسی توصیه کرد که موافقت کنند صهیونیستها ، یهودیان روسیه را به کوچ از روسیه ترغیب کنند تا بدین وسیله دولت تزار را از جانب عناصر یهودی فعال در جنبشهای چپگرای مخالف آسوده خاطر سازد. هرتزل در سال 1904م رهسپار ایتالیا شد و طی آن با پادشاه (امانوئیل سوم) که به سردی از وی استقبال کرد، دیدار و گفتگو کرد. پادشاه در جواب طرح پیشنهادی هرتزل گفت: با این ترتیب فرد یهودی خانه خود را در منزل شخص دیگری می سازد .
هرتزل در واتیکان نیز با پاپ بیوس دهم ملاقات کرد که ایشان هم به نوبه خود خطاب به هرتزل گفت: کلیسا نمی تواند "یهودیان کافر" را در امر بازگشت به سرزمین مقدس یاری دهد. هرتزل در سال 1904م مرد و در کنگره هفتم (1905م) طرح اوگاندا به کلی مردود و منتفی شد و فلسطین به عنوان بستر طرح اسکان صهیونیستی مورد تاکید قرار گرفت .
صهیونیستها از کودتای 1908م در ترکیه که منجر به سرنگونی سلطان عبدالحمید دوم و سرکار آمدن حزب ترکیه جوان (جمعیت اتحاد و ترقی) شد، به شدت خوشخال و اظهار خرسندی کردند، زیرا یهودیان و جنبش صهیونیستی نقش به سزایی در این کودتا داشتند .
کودتاچیان پاره‌ای تسهیلات برای یهودیان فلسطین ایجادکردند، اما بنابر ملاحظات بین المللی و محلی در ارائه تسهیلات تاسیس دولت برای یهودیان در فلسطین ناکام بودند. از جمله عوامل و دلایل این شکست را می توان رشد و گسترش مخالفت عربی با سیاست ترکیه و نیز مخالفت محافل اسلامی ـ مردمی، اندیشمندان و روحانیون ترکیه با هرگونه امتیاز دهی به یهودیان در فلسطین دانست.
عزیمت وایزمن به بریتانیا
پس از مرگ هرتزل اشخاص متعددی ریاست سازمان جهانی صهیونیسم را عهده دار شدند از آن جمله ولفسون سپس اوتوواربرگ و سرانجام حاییم وایزمن متقاعد شد، بریتانیا همان کشوری است که بایستی متوجه آن شود تا رؤیای صهیونیستی تحقق یابد، بریتانیایی که در آن هنگام نیروی برتر جهان بود و از یهودیان انتظار داشت حافظ منافع او در منطقه باشند .
دو وزیر بریتانیایی (شافتس بری و بالمرستون) نیز از زمان محمد علی و فرزندانش و به عبارتی بیش از پنجاه سال به منظور حمایت از منافع فرا مرزی انگلیس در برابر فرانسه و حراست از کانال سوئز سخت مدافع اسکان یهودیان در فلسطین بودند و از طرفی چمبرلین نیز به هرتزل مناطقی چون العریش و سینای مصر و یا اوگاندا را پیشنهاد کرده بود.
با توجه به مطلب فوق، وایزمن از آغاز جنگ جهانی اول برای جلب و جذب بریتانیا و به خدمت گرفتن آن در راستای طرح صهیونیستی نهایت استفاده را برد و توانست در سال (1917م). آن وعده شوم موسوم به بیانیه بالفور را به دست آورد.
بهره برداری وایزمن از بریتانیا و آمریکا
حاییم وایزمن (روسی تبار) هنگامی که متوجه شد دولت بریتانیا برای حفظ منافع خود در منطقه عربی به دولتی هم‌پیمان و مزدور نیاز دارد، خود را به بریتانیای کبیر نزدیک کرد تا شاید بتواند از این رهگذر دوستی انگلیس را برای برپایی دولتی یهودی در فلسطین کسب نماید. نامبرده از احساسات مذهبی مسیحیان پروتستان بریتانیایی نهایت استفاده را برد .
این عده از مسیحیان معتقدند حضرت مسیح باز نخواهند گشت، مگر دولت اسرائیل بزرگ در فلسطین برپا و هیکل سلیمان بر ویرانه های مسجد الاقصی بنا شود و در صورتی که چنین اتفاقی صورت پذیرد آن گاه حضرت مسیح باز خواهد گشت و یهودیان به دین مسیح در خواهند گروید. ( البته این طرز تفکر مسیحی پروتستانی از نتایج و پیامدهای تحریف مسیحیت توسط صهیونیست ها می باشد ).
از این رو وایزمن از وقوع جنگ اول جهانی (1914م) میان بریتانیا و فرانسه از یک سو و آلمان ودولت عثمانی از سوی دیگر سوء استفاده کرد تا بتواند به بریتانیا نزدیک شود و یهودیان سراسر جهان را به قرار گرفتن در کنار انگلیس و کمک مادی و اطلاع رسانی ترغیب و تشویق کند و از این رهگذر هزاران یهودی به ارتش بریتانیا راه یابند و آموزشهای رزمی و درگیری را فرا بگیرند و مهیای اعزام به فلسطین و تحقق منویات صهیونیستی ( اشغال وغصب فلسطین ) شوند.
وایزمن که توانسته بود با بهره‌گیری از حربه رشوه و زنان در میان سیاستمداران و در صحنه سیاسی بریتانیا رخنه کند و صاحب نفوذ شود با همین انگیزه در سال (1914م) با “لویس براندیس”، قاضی دیوان عالی ایالات متحده ـ یهودی مقیم امریکاـ روابط دوستی و همکاری ایجاد کرد و به عبارتی دیگر این همکاری چهار سال پس از جذب شدن براندیس به صهیونیسم و طرحهای صهیونیستی صورت گرفت تا از این طریق و بواسطه ایجاد محفلی صهیونیستی در امریکا در سیاست و کانون سیاسی امریکا نفوذ و رخنه یابد. موفقیت این طرح مرهون کمکهای بی دریغ جمعی از ثروتمندان و نهادهای یهودی مقیم امریکا بود که منجر به تأثیر گذاری براندیس بر ویلسون (رئیس جمهوری وقت امریکا) و متقاعد ساختن ایشان به ورود در جنگ اول جهانی و قرار گرفتن در کنار بریتانیا و فرانسه گردید و این در حالی بود که ارتشهای هم‌پیمان ( بریتانیا و فرانسه) در نبردهای سال (1916) از نیروهای آلمانی شکست های پیاپی خورده بودند زیرا از یک سو منابع مالی ارتشهای هم پیمان روبه پایان بود و از طرفی زیر دریایی های آلمان فعال شده و شمار کثیری از کشتیهای جنگی و تجاری نیروهای هم پیمان را به قعر دریا فرستاده بودند. در ماه مارس (1917م) هدف قرار گرفتن تعدادی از کشتیهای تجاری امریکایی حـامـل کـالا بـرای کشـورهای هم پیمان، این بهانه را به دست امریکا داد تا وارد جنگ شود و در ششم آوریل (1917) امریکا رسماً به آلمان اعلان جنگ داد و در کنار بریتانیا و فرانسه قرار گرفت و همین امر توان آلمان و دولت عثمانی را متزلزل و به شکست این دو شتاب بخشید .
شریف حسین و انقلاب بزرگ عربی
متعاقب سرنگونی سلطان عبدالحمید و روی کار آمدن جمعیت اتحاد و ترقی ( متعصب نژاد و زبان ترک ) تعدادی از اقلیم های عربی تابع حکومت عثمانی قیام کردند و محافل متعصب عربی و ضد ترک بوجود آمدند. برخی از مسیحیان و فرق منحرف اسلامی در این گونه تشکیلات شرکت جستند و گاه در رأس آن قرار گرفتند .
همین امر درگیری و دشمنی با رهبران ترک حاکم در سوریه، لبنان، فلسطین، یمن و حجاز را به دنبال داشت. تعدادی از این انقلابها و عصیانها تـوسـط عثمانی ها و به طور اخص توسط جمال پاشا که به سفاکی و خونریزی معروف و حاکم سوریه و فلسطین بود با توسل به قوه قهریه قلع و قمع شدند. این جلاد خون آشام دهها تن از رهبران عرب را به دار آویخت و کینه نسبت ترکها را دو چندان کرد . زیرکی و رندی بریتانیا نیز بی تأثیر نبود چرا که این کشور با بهره برداری از نارضایتی نسبت به دولت عثمانی، افسر سرشناس خود یعنی “لورنس” را راهی مکه و مدینه کرد تا شریف حسین والی حجاز را با این داعیه که وی عرب، مسلمان و از سلاله پیامبر اکرم(ص) می باشد و به خلافت اسلامی از ترکها سزاوارتر است به قیام برضد دولت عثمانی و ایستادن در کنار کشورهای هم پیمان متقاعد سازد .
البته به او (شریف حسین) وعده های دروغین فراوانی دادند مبنی بر این که پس از شکست دولت عثمانی، تمامی کشورهای آزاد شده عربی در اختیار ایشان قرار خواهند گرفت تا خلافت اسلامی را برپا و مکه یا مدینه را کانون خلافت قرار دهد و عملاً در همین رابطه میان شریف حسین و ”سرهنری مکماهون“ نماینده عالی بریتانیا در مصر، مکاتباتی صورت گرفت .
هدف از این مکاتبات که به ”حسین ـ مکماهون“ موسوم گشت تهیه و تنظیم نحوه ورود نیروهای عرب در جنگ علیه دولت عثمانی و امداد رسانی مالی و تسلیحاتی آنان از سوی بریتانیا بود .
چنین هم شد و شریف حسین برضد دولت عثمانی اعلام جنگ کرد و هزاران عرب در حجاز، اردن، فلسطین و سوریه به وی پیوستند.
سپاهیان عرب که از سوی فیصل و عبدالله ( فرزندان شریف حسین ) فرماندهی می شدند نقش مهمی در شکست دولت عثمانی ایفا نمودند. گرچه این دولت نیز از هزاران جنگجوی عربی سود می‌جست. که به بهانه دفاع از اسلام مجسم و نماد یافته در خلافت و سلطان عثمانی و یا به واسطه سرباز گیری اجباری از سوی دولت عثمانی به خدمت گرفته شده بودند .
موافقت نامه ”سایکس ـ پیکو“
بریتانیا به شریف حسین و عربها که در جنگ علیه دولت عثمانی جانب ارتشهای هم پیمان را گرفته بودند، خیانت کرد. محورهای این خیانت را می توان چنین دسته بندی نمود :
1ـ توافق پنهانی با یهودیان به رهبری وایزمن و ثروتمند معروف یهودی “روچیلد” مبنی بر اعطای فلسطین به یهودیان در پایان جنگ .
2ـ مذاکرات سری میان بریتانیا در قالب کمتیه ای به ریاست مارک ”سایکس“ نماینده پارلمان و نماینده عالی بریتانیا در امور خاور نزدیک و فرانسه در قالب کمیته ای به ریاست “جورج پیکو” کاردار سابق فرانسه در بیروت و نماینده عالی آن کشور در مورد تقسیم میهن بزرگ عربی .
برپایة این موافقت نامه می بایست مصر، عراق و اردن از آن بریتانیا و سوریه آن فرانسه باشد و فلسطین تحت قیمومیت بریتانیا قرارگیرد تا به عنوان موطنی ملی به یهودیان واگذار شود
3ـ پذیرش هزاران داوطلب و نظامی یهودی سراسر جهان برای آموزش نظامی و رزمی به طوری که شمار سربازان متخلف یهودی جمعی نیروهای هم پیمان در فلسطین بالغ بر پنج هزار تن گردید، این عده با تمرکز درفلسطین علیه فلسطینیان جنگیدند .
4ـ بـریتـانیـا بـه یهودیان قول دادکه فلسطین را موطن ملی یهود قرار دهد . این وعده و به عبارتی این قول در قالب نامه مورخ 2/11/1917م “آرتور بالفور” وزیر خارجه وقت بریتانیا به روچیلد، سرمایه دار معروف یهودی اعلام شد و عینیت یافت .
این بیانیه قبل از پایان جنگ اول جهانی و پیش از اشغال فلسطین توسط نیروهای هم پیمان تحت فرماندهی ژنرال ”آلن بی“ انگلیسی منتشر گردید .
این ژنرال صلیبی در روز اشغال قدس درتاریخ 19/9/1918م این جمله معروف را بر زبان راند : “امروز دیگر جنگهای صلیبی به پایان رسید.”
کشورهای فرانسه، امریکا و روسیه به طور مخفیانه موافقت خود را با این بیانیه اعلام کردند. متن بیانیه بدین شرح بود:
وزارت امور خارجه
2 نوامبر 1917 م
“ لرد روچیلد” عزیز ..
با مسرت فراوان به نمایندگی از جانب دولت اعلی حضرت ابلاغ می دارم، اعلامیه حمایت از آمال صهیونیستی یهودیان که به کابینه تسلیم شده بود، مورد تصویب قرار گرفته است :
دولت اعلی حضرت، تأسیس یک موطن ملی برای قوم یهود را در فلسطین با دیده مساعد می‌نگرد و تمامی تلاش خود را برای تسهیل تحقق این هدف به کار خواهد گرفت، البته با درک کامل این نکته که هیچ اقدامی مغایر با حقوق مدنی و مذهبی جوامع غیر یهودی موجود در فلسطین یا حقوق و موقعیت سیاسی که یهودیان ساکن در کشورهای دیگر از آنها برخوردارند ، صورت نخواهد گرفت .
سپاسگزار خواهم شد چنانچه این اعلامیه را به فدارسیون صهیونیستی ابلاغ کنید .
ارادتمند شما، آرتور جیمز بالفور
لوید جورج نخست وزیر وقت بریتانیا دربارة این بیانیه چنین گفته است :
بی شک دستیابی رهبران صهیونیسم به این وعده نتیجه و ثمره عمل به قول خود مبنی بر تلاش بی دریغ جهـت بیدارسازی احساسات یهودیان جهان و برانگیختن و هدایت آنان در حمایت از نیروهای هم پیمان بوده است. اما این جنایتکار کمکها و مساعدتهای شریف حسین و عربها به انگلیس و نیروهای هم پیمان در جنگ با ترکیه و آلمان را نادیده گرفته و از یاد برده است .
لازم به ذکر است که “آرنلد توین بی” اندیشمند بزرگ انگلیسی ضمن ابراز شرمساری از این اقدام بریتانیا (بیانیه بالفور) خاطر نشان کرده است که هر انگلیسی از ننگ وعده بالفور به یهودیان دایر بر برپایی موطنی یهودیان در زمین دیگران احساس شرمساری می کنند و این وعده ای است که از جانب کسی که هیچ گونه مالکیتـی ندارد، به کسی که اصلاً استحقاق آن را ندارد ، داده شده است . پس چرا و چگونه است که انگلیسی ها، فرانسویان و یا امریکاییان موطنی برای یهودیان در بریتانیا، فرانسه و یا ایالات متحده اختصاص ندادند .
5ـ بریتانیا به منظور کسب قیمومیت بر فلسطین سعی و تلاش کرد تا کار برپایی موطنی برای قوم یهود در این مکان را تسهیل کند .
این مهم عملاً و در کنفرانس ”سان ریمو“ (24 آوریل 1920م) که قیمومیت بر سوریه و لبنان به فرانسه و قیمومیت بر عراق و فلسطین به بریتانیا سپرده شد، صورت عملی به خود گرفت و در 24 ژوئن 1922م از سوی جامعه بین الملل به تصویب رسید.
پایان جنگ جهانی اول
با تسلیم شدن ترکیه و امضای سند تسلیم از سوی رهبران آن کشور بر روی کشتی جنگی بریتانیا (آغا ممنون)، جنگ اول جهانی در 30/10/1918م عملاً به پایان رسید و بدین ترتیب منطقه عربی و فلسطین تحت نفوذ و سیطره بریتانیا و فرانسه قرار گرفت و امریکا و جامعه ملل متحد به رغم اصول معروف پرزیدنت ویلسون در مورد حقوق بشر و حق تعیین سرنوشت برای ملتهای رسته از یوغ ترکیه این ظلم آشکار و ناروایی را تبریک گفتند .
سرنوشت شریف حسین
در پی پایان جنگ در سال 1921م لورنس افسر انگلیسی به منطقه آمد تا به شریف حسین پیشنهاد دهد معاهده ای را امضاء کند که به موجب آن بیانیه بالفور را می پذیرفت لیکن شریف حسین آن را رد کرد و از بریتانیا خواست، بیانیه مذکور را ملغی و فلسطین را کشور مستقل عربی تلقی کنند. انلگیسی ها درخواست شریف حسین را رد کردند و نامبرده نیز از امضای معاهده مورد نظر سرباز زد و نتیجه آن شد که طلایه داران ارتش شاهزاده عبدالعزیز آل سعود مناطق حجاز، مکه و مدینه را مورد تهاجم قرار دادند .
شریف حسین در برابر وضعیت موجود ناگزیر از کناره گیری و سپردن حکومت به فرزندش علی شد و خود در شهر عقبه واقع در مرز با فلسطین گوشه نشین شد. اما بریتانیا از بیم تحریکات ضد انگلیسی از شریف حسین خواست عقبه را ترک گوید .
بریتانیا همچنین شریف حسین را از سکونت در قدس، حیفا و یافای فلسطین منع کرد. وقتی عرصه بر شریف حسین تنگ شد نامبرده از سوی بریتانیا به جزیره قبرس تبعید و در آنجا نیز بریتانیا بنابر ادعای جاسوس عرب (ناشناخته) خود که مدعی شده بود، مقادیری طلا تسلیم شریف حسین کرده است، نامبرده را محاکمه کرد و از وی خواست همسرش را برای ادای شهادت فراخواند .
شریف که بر اثر این ناملایمات دچار افسردگی و نهایتاً فلج شده بود، خواستار بازگشت به قدس می شود تا چند صباح باقی مانده از عمر خـود را در آنجا بگذراند، شریف حسین چندی بعد درگذشت و در حرم مسجد الاقصی مدفون گردید .
از ایشان نقل است که به دوستانش گفته است : “ مبادا انگلیسی ها را باور کنید، هر چه تلخـی و مرارت کشیدم به خاطر دوستی با آنها بود، دوستی که مرا از هم پاشید و عرب و اسلام را درهم پیچید .”
سرنوشت فرزندان شریف حسین
و اما در مورد فرزندان شریف حسین باید گفت که علی فرزند ارشد، حکومت مکه، مدینه و حجاز را به آل سعود داد تا در مقابل بریتانیا حکومت در سایه اشغال عراق را به برادر وی یعنی فیصل بن حسین واگذار کند و همچنین به برادرش دیگر (عبدالله بن حسین) حکومت بخشی از فلسطین در بادیه شرق رود اردن را بدهد و نامش را هم امارت شرق اردن نهد که مأموریتش به رسمیت شناختن وعده بالفور و جلوگیری از رخنه و سرازیری مجاهدان عرب وتسلیحات کمکی به برادران فلسطینی در برابر انگلیسی ها و یهودیان باشد و نیز به هنگام اعلام تأسیس دولت “اسرائیل” حاجز و مانعی میان کشورهای عربی و دولت کذایی گردد و علاوه بر این پذیرای فلسطینیانی باشد که قرار است از کشورشان به شرق اردن کوچانده شوند و از طرفی بریتانیا بتواند فلسطین را با فراغ بال و خالی از مردمانش و یا دست کم با جمعیتی اندک آن هم تحت قیمومیت را تحویل یهودیان دهد. برپایه این توافق بریتانیا متعهد شد در قبال خدمات عبدالله به وی مبلغ 18 هزار پوند بپردازد. عملاً نیز چنین شد و امارت شرق اردن از بدو تشکیل همچنان در این موارد به عنوان دولت اجیر و خدمتکار در منطقه نقش ایفا می کند .
فرانسه و دو کشور سوریه و لبنان
فرانسه هم به نوبه خود توسط ژنرال گورو ولایت لبنان را که بخشی از سوریه بود، اشغـال کرد .
ژنرال مذکور آنگاه متوجه سوریه گردید تا آن را نیز اشغال نماید که نیروهای سوری به زعامت یوسف العظمه وزیر دفاع در منطقه “میسلون” از توابع دمشق با نیروهای مهاجم درگیرشدند و دلاورانه مقاومت کردند اما جنگ افزار پیشرفته گورو از یکسو و ابتدایی و اندک بودن سلاح جنگجویان سوری به شکست و شهادت سردار یوسف العظمه (1920) و ورود پیروزمندانه گورو به دمشق انجامید .
در برابر آرامگاه سلطان صلاح‌الدین
گورو، ژنرال کینه توز صلیبی بلافاصله پس از ورود به دمشق خواستار آن شد تا او را بر سر مزار صلاح الدین ایوبی شکست دهنده صلیبی ها و رهایی بخش قدس ببرند و وقتی که به مزار آن فرمانده رشید اسلام رسید با قدمهای نجس خود آن مزار شریف را لگدمال کرد و گفت:
“ صلاح الدین ما برگشتیم، ما نوادگان صلیبی ها دوباره بازگشتیم، پس نوادگان تو کجایند .”
مردم دمشق با اطلاع از این عمل بسیار زشت و زننده گورو به خروش آمدند و با ارتش فرانسه درگیر شدند و طی آن بسیاری از مجاهدان مسلمان شهید و به همین تعداد از جنایتکاران اشغالگر فرانسوی به درک واصل شدند .
نقشه شوم گورو برای سوریه
گورو در پی آن بود تا سوریه را به چند کشور تجزیه کند و دولتی برای مسیحیان در لبنان، دولتی برای علوی ها در شمال و دولتی برای دروزی ها در کوه دروز و دولت چهارمی برای سنی ها در حلب و منطقه مرکزی ایجاد نماید، اما با پافشاری و تاکید ملت سوریه بر حفظ وحدت ملی، این طرح شوم ناکام ماند و تنها لبنان را به عنوان کشوری مستقل جدا کرد و فرانسه ناظر به سلطه مسیحیان مارونی بر آن کشور (لبنان) گردید و علاوه بر فرانسه کشورهای غربی و امریکای صلیبی، آن را به رسمیت شناختند .
مقاومت ملت فلسطین در برابر طرح صهیونیستی
فلسطین بخشی از امنیت امپراتوری عثمانی بود و گاه تابع حاکم بیروت و احیاناً تحت ولایت صیدا و یا دمشق در می‌آمد، عکس آن نیزاتفاق می‌افتاد و گاه حاکم عثمانی در حیفا و یا عکا و یا قدس، بیروت و یا صیدا و … را نیز اداره می نمود .
با تدوین قانون اساسی عثمانی در سـال 1876م انتخابات پارلمانی برگزار شد و نمایندگـانـی از ولایات تابعه عربی از جمله فلسطینیان قدس به جمع نمایندگان پیوستند و جمعی از شخصیتهای عرب و از جمله فلسطینی ها در پست های عالی‌رتبه لشکری و کشوری گمارده شدند .
اشغالگران یهود کم کم زمینهای فئودالها و زمین داران بزرگ لبنانـی و سوری را خریداری کردند و کشاورزان فلسطینی را از ایـن زمین ها بیرون راندند .
در سال 1886م اولین درگیری روی داد و کشاورزان رانده شده از دو روستای الخضیره و ملبس (بتاح تکفا)، این دو مستعمره را مورد حمله قرار دادند .
ین حوادث دولت عثمانی را بر آن داشت تا درسال 1887م مهاجرت صهیونیستها به فلسطین را منوط به شرایط خاصی کند .
در سال 1892م حمله به مستعمره‌های یهودی با همان دلایل پیشین تکرار شد و بخشنامه های جدیدی از سوی دولت عثمانی با هدف محدود کردن مهاجرت یهودیان صادر گردید، اما عثمانی ها زیر فشار اروپا ناگزیر شدند آن را لغو کنند .
فلسطینی های قدس، یافا، نابلس، عکا و غزه که توانسته بودند طی سالهای 1908م و 1912م به پارلمان عثمانی راه پیدا کنند، موضوع اولین کنگره صهیـونیستی ( سال 1897م ) در بال سـویس و برنامه ریزی یهودیان بـرای ایجاد کشورقومی در فلسطین را در دربار مطرح کنند و به بحث و بررسی آن بپردازند و موفق شدند عثمانی ها را متقاعد سازند که مهـاجرت یهود به فلسطین را ممنوع کنند و تسلیم فشارهای اروپایی نشوند .
این عده همچنین علیه رشوه خواری‌ تعدادی از استاندارانی که به یهودیان جهت مهاجرت به فلسطین و تملک زمین های فروشی توسط برخی از سرمایه داران سوری و لبنانی و عمدتاً مسیحی ( آل سرسق، توینی، کساب، خوری و مطران و … ) کمک می کردند، شکواییه ای را مطرح ساختند .
در سال 1897م کمیته ای به ریاست محمد طاهر الحسینی مفتی قدس با هدف ارزیابی و بررسی دقیق راه کارها و شیوه های صهیونیستها برای دستیابی به زمینها تشکیل گردید .
از سوی دیگر سلطان عبدالحمید دوم در واکنش به برگزاری اولین کنگره صهیونیستی، هیأتی از کارکنان دربار خود را گسیل داشت تا شخصاً بر استان قدس اشراف و نظارت داشته باشد. مطبوعات فلسطینی و عربی مانند روزنامه مصری المنار و … نیز فعال شدند و نسبت به نتایج و پیامدهای طرح شوم صهیونیستی جهت استیلا بر فلسطین ( بلافاصله پس از اجلاس بال ) هشدار دادند.
یوسف ضیاء الخالدی شهردار و نماینده شهر قدس در پارلمان عثمانی در سال 1899م با ارسال پیامی به “تسادوق کاهن” رئیس خاخامهای فرانسه خواستار آن شد تا فلسطین را برای مردمانش باقی بگذارند. در قسمتی از این پیام آمده بود :
“ شما را به خدا، فلسطین را به حال خود واگذارید. ”
خاخام کاهن نیز هرتزل را در جریان این نامه قرار می دهد و هرتزل هـم به نوبه خود در پیامی برای خالدی چنین عنوان می کند : اگر مردم فلسطین راضی به پذیرش صهیونیستها نیستند، ما جای دیگری را جستجو خواهیم کرد و بالاخره این مکان را خواهیم یافت .
هم زمان با شکل گیری و قوام مطبوعات فلسطینی، روزنامه های فلسطینی و در رأس آنها روزنامه “ کرمل ” که در حیفا منتشر می شد، مبادرت ‌به روشنگری و برملاسازی خطرصهیونیسم‌کردند.
“ نجیب عازوری” نیز با انتشار کتاب “ بیداری امت عربی” خود در سال 1905م نسبت به عواقب طرحهای سیاسی صهیونیستها در فلسطین هشدار داد .
کنگره استعماری 1907م
در سال 1907م کنگره ای استعماری با مشارکت جمعی از اندیشمندان کشورهای استعماری در بریتانیا برگزار گردید. ماحصل این کنگره گزارشی بود که به گزارش ( کامبل باترمن ) معروف شد .
محورهای مورد بحث در این کنگره عبارت بودند از :
ـ بررسی خطرهایی که آینده استعمار را تهدید می کند
ـ تدوین طرحهای ضامن دفع این خطرها
ـ تضمین تداوم حضور استعماری و مالکیت مستعمره ها
پیشنهادها و مصوبات این کنگره نیز عبارتند از :
1) لزوم تجزیه کشورهای حوزه دریای مدیترانه و ایجاد فتنه و خصومت میان ملل آنها .
2) لزوم ایجاد حایل بشری بیگانه در بهترین منطقه، که بتواند میان عربهای مشرق و عربهای مغرب جدایی بیندازد و این مکان فلسطین است .
تظاهرات و درگیریها
در مورخه 16 مارس 1908م. فلسطینی ها در منطقه ساحلی یافا با مهاجران صهیونیست که از راه دریا وارد فلسطین شده بودند، درگیر و طی آن تعدادی از فلسطینی ها و یهودیان کشته و مجروح شدند. درگیریها طی ماههای فوریه و آوریل سال 1909م میان کشاورزان فلسطینی و صهیونیستها از سر گرفته شد و این بار درگیریها در نزدیکی شهر “ الناصره ” روی داد .
مطبوعات و علمای اعلام اسلامی و مسیحی و خطیبان مساجد ضمن روشنگری و بیان طرحهای شوم صهیونیستی در فلسطین، از یک سو حکومت عثمانی را به مقابله با آن فراخوانده و از سوی دیگر مردم را به مخالفت و مقاومت همه جانبه با طرحهای صهیونیستی دعوت کـردند. در همین رابطه “ نجیب نصار” روزنامه نگار فلسطینـی کتـابـی تحـت عنوان “ صهیونیسم… تاریخچه، اهداف و تهدیدها ” منتشر ساخت .
در سال 1911م روزنامه ای با نام “ فلسطین” منتشرشد. این روزنامه طی فراخوانی از خوانندگان خود خواست، نسبت به پیامدهای استعمار صهیونیستی هوشیار باشند .
در همین حال فلسطینی های عضو پارلمان عثمانی به منظور تحت فشار قرار دادن دولت “ اتحاد و ترقی” که حکومت سلطان عبدالحمید دوم را سرنگون ساخت و با یهودیان همکاری می کرد، دست به تلاش گسترده ای زدند و از آن خواستند، تسلیم فشارهای اروپایی نشود و تصمیماتی درجهت مقابله با مهاجرت جمعی صهیونیستها اتخاذ کند و مانع از استیلای صهیونیستها بر اراضی فلسطینی شود .
یک روزنامه نگار فلسطینی طی مقاله ای در روزنامه “ فلسطین ” به تجزیه و تحلیل توطئه صهیونیستها پرداخته ومی نویسد: صهیونیستها، کشور ما را روستا به روستا و شهر به شهر اشغال خواهند کرد و فردا تمامی قدس و سرتاسر فلسطین از دست خواهد رفت .
“ إسعاف النشاشیبی” در سال 1911م. کتابی را با عنوان“ جادوگر و یهودی” به رشته تحریر در آورد .
"معروف الارناووط" نیز کتابی به نام "دختر صهیون" را نگاشت و محمد روحی الخالدی در همین سال دست نوشته ای از کتاب تاریخ صهیونیسم را برجای گذاشت. نامبرده در این نسخه خطی خاطر نشان کرده است که هدف صهیونیسم همانا برپایی دولت یهودی در فلسطین است. وی در عین حال صهیونیسم را از یهودیت متمایز کرده و نسبت به خطرات وتهدیدهای ‌شهرک‌نشینها در فلسطین هشدار داده است .
سرانجام، صهیونیستها با همکاری سفرای اروپایی و امریکاییهـا دولـت اتحاد و ترقی را وادار سـاخـتنـد، روزنامه های الکرمل ( در سال 1909م ) و فلسطین (در سال 1913م ) را که در امر اطلاع رسانی و آگاهی بخشی به مردم در عرصه های گوناگون و تفهیم وظایف ملی، میهنی و اسلامی و نیز فاش ساختن توطئه صهیونیستها و صلیبی ها تأثیر بسزایی داشتند، تعطیل کند .
ناگفته نماند که مطبوعات عـربـی نظیر روزنامه “ المنار” و“المقتبس” و “ المقطم”و“ الاهرام” در مصر و دیگر کشورهای عربی تاثیر مهمی در برانگیختن ملل عرب برضد طرحهای شوم صهیونیستی داشتند .
در این برهه همچنین جمعیتها و سازمانهای ضد صهیونیستی مانند جمعیت “مبارزه با صهیونیسم” در اوت 1913م. به مرکزیت نابلس تأسیس و دارای شعب بسیاری در شهرهای فلسطین شد .
این جمعیت مردم را به تظاهرات فـرا می خواند و تلگرامهای اعتراض آمیزی به مجامع گوناگون ارسال می داشت .
جنگ اول جهانی
با شروع جنگ اول جهانی در سال 1914م. صهیونیستها بیش از چهل شهرک یهودی در مساحتی قریب به 400 هزار دونم ( هر دونم 1000 متر مربع است ) در بهتـرین زمینهای فلسطین یعنی مناطق الجلیل، دشت مرج بن عامر و دشت ساحلی احداث کرده بودند. بدین ترتیب یهودیان دیگرآن اقلیت دینی ساکن فلسطین قبل از طرح اشغالگرانه ـ تجاوزگرانه صهیونیستی نبودند و جو و شرایط علیه آنها ملتهب و خصمانه شده بود.
با پیدایش جنگ، شهرک نشینان یهودی در کنار انگلیسی ها و فرانسوی ها علیه دولت عثمانی و آلمان صف آرایی کردنـد و این در حالی بود که فلسطینی ها به دو دسته موافق و مخالف عثمانیها تقسیم شده بودند و بسیاری از جوانان فلسطینی با انگیزه های اعتقادی ـ اسلامی و به اشکال مختلف چه به عنوان نیروی وظیفه و چه داوطلب در کنار دولت عثمانی وارد جنگ شدند و جمع دیگری نیز مجذوب طرح انقلاب بزرگ عربی به رهبری شریف حسین و فرزندش امیر فیصل شدند با این امید که از عثمانی ها رهایی یابند و کشور خود را آزاد کنند، البته آنها فریب وعده های انگلیس به شریف حسین را خوردند. شایان ذکر است که جمع کثیری از مسیحیان فلسطینی و سوری نیز با رایش‌های‌طایفه‌ای ‌و ناسیونالیستی در این طرح شرکت جستند .
عملکرد “ جمال پاشا ” فرمانده ترک شهره به جلادی، سفاکی و عامل اعدام دهها انقلابی عرب و فلسطینی وگرسنگی و شرایط دشوار اقتصادی که فلسطینی ها و سوری ها در دوران جنگ با آن دست به گریبان بودند، تأثیر وسیع و عمیقی بر فضای خصمانه و روبه رشد ضد ترک و پیوستن به انقلاب بزرگ عربی برجای گذاشت. در همین زمان صهیونیستها ازاموال هنگفت سازمانها و مراکز بین المللی یهودی وکمکهای بی دریغ ثروتمندان یهودی چون روچیلـد و غیره و به ویژه کمکهای اهدایی امریکا بهره می بردند .
افزون بر این صهیونیستها به همراه انگلیسی ها، فرانسوی ها و امریکایی ها برای صدور بیانیه بالفور و بردن فلسطین و کشورهای عربی ( در خاتمه جنگ ) به زیر یوغ ( بریتانیا و فرانسـه ) به دسیسه چینی و توطئه پرداختند .
سران عـرب که فـریب وعده ها و نیرنگ انگلیس را خورده بودند، گرچه اهداف موافقت نامه سایکس ـ پیکو مبنی بر تقسیم کشورهـای عـربـی میـان بریتانیا و فرانسه و بیـانیـه بـالفـور برملا شده بود اما با این وجود بـریتـانیا توطئه را منکر شد و بـه فریب و نیرنگ خود ادامه داد .
قیمومت بریتانیا بر فلسطین
در پایان جنگ که طرح شوم صهیونیستی فاش گردید و فلسطینی ها از ماهیت حقیقی وعده بالفور و تاکید بریتانیا بر اجرای آن اطلاع و اطمینان حاصل کردند، اعتراض ها و مخالفت های فلسطینی شدت و حدت بیشتری یافت، به طوری که جمعیت اسلامی ـ مسیحی با هدف دفاع از حقوق مشروع مسلمانان و مسیحیان فلسطینی تأسیس و صاحب شعب هایی در شهرهای گوناگون فلسطینی شد.
اعتراض (شیخ کامل الحسینی) مفتی قدس
در 27/4/1918م “ ژنرال ستورز” انگلیسی حاکم نظامی قدس جشنی را برگزار و جمعی از شخصیتهای صهیونیستی و فلسطینی را دعوت کرد. شیخ کامل الحسینی مفتی وقت قدس جزء مدعوین بود. در این مراسم رئیس هیئت صهیونیستی با ایراد سخنانی بدون ذکر نامی از فلسطین، تشکیل یک دولت فراگیرعربی متشکل ازمکه، بغداد و دمشق را مورد تاکید قرار داد .
وی همچنین از احیای فرهنگ و میراث یهودی در فلسطین سخن راند و لزوم تلاش برای به زیر کشت بردن این سرزمین را خاطر نشان کرد. مفتی قدس با شنیدن سخنان رئیس هیئت صهیونیستی پیرامون آینده فلسطین در قالب طرحی انگلیسی ـ صهیونیستی سخت برآشفت و معترضانه این مراسم را ترک کرد. ایشان نخستین فلسطینی بود که به سیاست تازه انلگیسی ـ صهیونیستی مبتنی بر بیانیه بالفور اعتراض کرد .
رئیس هیأت صهیونیستی در مراسم دیگری در شهر یافا بازهم مطامع صهیونیستها در فلسطین را خاطر نشان کرد و همین امر قاضی یافا را که در این مراسم حضور داشت به واکنش شدیدی وا داشت. قاضی مذکور گفت: فلسطین و بطور اخص قدس کعبه 350 میلیون مسلمان و 700 میلیون مسیحی است و به یهودیان اجازه نخواهیم داد تا بر این مکان سیطره پیدا کنند و دولتی صهیونیستی برپا نمایند .
اگر خواهان زندگی در کنار ما باشند با آنان به بهترین شکل رفتار خواهیم کرد. در 2 / 11 / 1918م. اولین سالگشت بیانیه بالفور، یهودیان کوشیدند مراسمی را به همین مناسبت برپا کنند که فلسطینی ها در نامه شدید اللحنی با امضای شش سازمان اسلامی و مسیحی و صدها شخصیت حقیقی و حقوقی به فرماندار نظامی انگلیسی شهر قدس اعتراض و تهدید به مقابله و درگیری با یهودیان کردند .
” کنفرانس صلح و کمیته “ کنج کراین
در پی پایان جنگ اول جهانی و اعلان آتش بس میان کشورهای متخاصم، کنفرانس صلحی به تاریخ 18 / 1 / 1919 در پاریس برگزار شد و از سوی کشورهای عربی شاهزاده فیصل به نمایندگی پدر در این همایش شرکت کرد.
انگلیسی ها در حالی که از عزیمت هیأت فلسطینی به این اجلاس ممانعت کرده بودند به یهودیان اجازه حضور دادند.
حاییم وایزمن رئیس هیأت یهودی تحت فشار بریتانیا با شاهزاده فیصل ملاقات کرد تا وی را مجاب به پذیرش طرح صهیونیستی در فلسطین کند.
وایزمن خطاب به این اجلاس خواستار تأسیس کشوری یهودی در فلسطین، شرق اردن و جنوب لبنان شد و ویلسون رئیس جمهور وقت امریکا اعزام کمیته کارشناسی به منطقه سوریه بزرگ با هدف آشنایی و اطلاع از نظر مردم عرب را پیشنهاد می کند. این پیشنهاد از سوی کشورهای بزرگ آن روزگار یعنی بریتانیا، ایتالیا و فرانسه مورد قبول واقع می شود. لیکن فرانسه و بریتانیا بعدها تغییر عقیده دادند و موافقت خود را پس گرفتند و همین امر رئیس جمهور امریکا را بر آن داشت تا کمیته ای امریکایی را که به “ کمیته کنج کراین ” موسوم شد، به منطقه گسیل دارد .
مصوبات کمیته کنج کراین
این کمیته پس از ملاقات سران عرب در فلسطین، سوریه و لبنان به پاریس بازگشت و در تاریخ 21 / 7 / 1919م. گزارشی را تقدیم همایش صلح کرد که در آن آمده بود:
“ مردم سوریه باتفاق خواستار استقلال و نفی حمایت پنهان تحت پوشش قیمومیت هستند.”
کمیته مزبور همچنین با اعلام این مطلب که به این باور رسیده است، صهیونیسم تعدی آشکار و فاحشی به حقوق حقه مردم فلسطین که 70 درصد جمعیت این سرزمین را تشکیل می دهند، می باشد و انحراف و عدول از اصول اعلام شده کشورهای هم پیمان و مبانی ویلسون در مورد تعیین سرنوشت، محسوب می شود .
این کمیته توصیه می کند، مهاجرت یهودیان به طور کلی محدود و ایده تبدیل فلسطین به کشوری یهودی به کلی منتفی گردد، زیرا فلسطینی ها و عربها آن را نفی می کنند و ازطرفی هم طرح صهیونیستی تنها با توسل به قوه قهریه قابل اجرا می باشد .
این گزارش چون به مذاق بریتانیا و فرانسه خوش نیامد، مورد توجه قرار نگرفت و مسکوت ماند. تا این که مطبوعات امریکا در سال 1924م. این گزارش را منتشر ساختند، اما دیگر کار از کار گذشته بود.
در 5 / 5 / 1919م. رهبران فلسطینی جمع کثیری از رؤسـا و سـران روستاها و شهرها را در نخستین گردهمایی ملی ـ فلسطینی گرد آوری کردند و مخالفت خود را با قیمومیت، بیانیه بالفور و مهاجرت های یهودیان ابراز داشتند. شرکت کنندگان در این گردهمایی همچنین با اعلام این مطلب که فلسطین بخشـی از سرزمین سوریه بزرگ است پـایبندی خود را به وحدت با سوریـه مورد تاکیـد قرار دادند. این گردهمایی، هیاتی را به منظور مذاکره با انگلیس ها و فراخوان رویارویی تشکیل داد .
بریتانیا در سال 1920م. با تـوسـل بـه قوه قهریه از برگزاری دومین گردهمایی فلسطینی ممانعت به عمل آورد .
بریتانیا همچنین برگزاری هر نوع راهپیمـایـی، تظاهـرات و تجمـع را منـع کرد و مطبوعات عربی را تحت سانسور و کنترل شدید قرار داد.
بـریتانیا در 6 ژانویه 1920م “ هربرت ساموئیل ” انگلیسی یهودی تبار را به عنوان نماینده عالی خود در فلسطین گماشت.
اولین جمله‌ای‌ که ساموئیل بر زبان جاری ساخت این بود :
من عازم فلسطین هستم‌ تا مشروعیت ‌بگیرم و دستورات دولتی را در جهت ایجاد میهنی قومی برای یهودیان ساکن این خطه به مورد اجرا گذارم .
نامبرده در دو ماهه نخست مأموریتش برای ترغیب و تشویق یهودیان به مهاجرت فلسطین بسیار کوشید و توانست 16500 یهودی را وارد فلسطین کند.
گـرچه انگلیسی ها از برگزاری دومین همایش ملی فلسطینی در فلسطین ممانعت به عمل آوردند، اما این همایش در فوریه سال 1920م در دمشق با حضور نمایندگان عرب غیر فلسطینی برگزار شد .
در این همایش هم چنین با مهاجرت یهودیان ابراز مخالفت شد و اعتبار فلسطیـن به عنوان بخشی از قلمرو سوریه مورد تأکید قرار گرفت، این همایش همچنین خواستار استقلال کامل سوریه و فلسطین و بیرون راندن اشغالگران شد .
قیام نخست فلسطین (آوریل 1920 م)
سران فلسطینی در قدس گردهم آمدند و تصمیم گرفتند، نخستیـن تظاهرات فلسطینی را در روز جمعه مورخ 27 / 2 / 1920م.که در نوع خود اولین گردهمایی سیاسی ضد انگلیسی ( در فلسطین ) محسوب می شد، برگزار نمایند .
در این تظاهرات بیش 40 هزار نفر شرکت کردند .
در چهارم آوریل 1920 فلسطینی ها به منظور برگزاری مراسم سنتی و سالانه “ موسم نبی موسی” در قدس تجمع کردند که گروهی از یهودیان با برخورداری از چتر حمایتی انگلیسی ها متعرض این تجمـع شدند و کوشیدند پرچم را بربایند و به پرچمدار توهین کنند و در نتیجه درگیری روی می داد که در یک سوی آن عربها و در دیگر سوی یهودیان و ارتشیان انگلیسی صف آرایی کرده بودند. نیروهای انگلیسی قدس را به محاصره در آورند و زد و خوردها تا پایان روز پنجم ادامه یافت. انگلیسی ها در پایان این درگیری اعلام داشتند که 9 یهودی و 4 فلسطینی کشته و 250 نفر نیز زخمی شدند .
دادگاه نظامی بریتانیا، عارف العارف و حاج امین حسینی را به 15 سال زندان محکوم کرد امااین دو موفق شدند به دمشق فرارکنند. این دادگاه همچنین شمار کثیری از فلسطینیان را به زندان انداخت. دادگاه مزبور گرچه چاپوتنسکی صهیونیست را بـه 15 سـال محکـوم کرد، امـا هربرت ساموئیل، توانست نامبرده را پس از چند روز از زندان آزاد کند .
در روز 21 آوریل عناصـر بریتانیایی شاهزاده محمود الزناتی را بازداشت کردند وفلسطینی ها با یورش به زندان، زندانی را آزاد ساختند. فلسطینی ها همچنین تعدادی از روستاهای یهودی را مورد تهاجم قرار دادند و یهودیان علی رغم حمایتهای انگلیسی ها پا به فرار گذاشتند .
ژنرال پولس انگلیسی ـ فرماندار نظامی فلسطین ـ طی اطلاعیه ای سرتاسروعده و وعید وتهدید آمیز، برای رهبران عرب ـ مسلمان و مسیحی ـ خط و نشان ‌‌کشید . وی در اطلاعیه خود همچنین عنوان می کرد: در کشور فقط یک دولت وجود دارد وآن من هستم.
من از قدرت نظامی سهمگینی برخوردارم و هر کس راکه سعی کند امنیت را برهم زند، درهم خواهم پیچید و در آینده بدون هیچ قید و شرطی آن را بکار خواهم گرفت .
درماه مه 1920م درگیریهـایی میان فلسطینیان و یهودیان در شهـر یافا به وقوع پیوست، بنا بر اعلام انگلیسی ها، فلسطینی ها 10 شهید و 27 مجروح برجای گذاشتند و یهودیان 30 کشته و 143 زخمی متحمل‌شدند .
در دسامبر 1920م. فلسطینی ها سومین کنگره ملی خود را برگزارکردند و بار دیگر مطالبات خود را مبنی بر لغو قیمومیت بریتانیا و ابطال بیانیه بالفور مطرح ساختند و لزوم تأسیس دولت ملی فلسطین را مورد تاکید قرار دادند .
شرکت کنندگان در این کنگره همچنین با ارسال تلگرامهایی به جامعه ملل، مجلس عوام و سنای بریتانیا و دیگر مراجع بین المللی خواسته های عادلانه خود را مورد تاکید قرار دادند. اما این نهادها به دلیل نفوذ صهیونیستها به این تلگرام ها توجهی نکردند .
فلسطین در دوران قیمومت بریتانیا و زمینه سازی بریتانیا برای برپایی رژیم صهیونیستی
اولاً : بخش اداری (هربرت ساموئیل)
دولت بریتانیا گزارش کمیته نظامی حقیقت یاب مأمور بررسی علل انتفاضه عربی در جریان مراسم گرامی داشت موسی پیامبر را نادیده گرفت و در سال 1920 به دولت نظامی پایان داد و تشکیل دولت جایگزین غیر نظامی را اعلام نمود .
متعاقب این تصمیم سرهربرت ساموئیل وزیر اسبق یهودی تبار انگلیس به عنوان اولین نماینده عالی این کشور در فلسطین تعیین گردید. نامبرده از افراد سرشناس صهیونیسم در بریتانیا محسوب می شد. وی صاحب مقاله معروف “آینده فلسطین ... طرح دولتی که 3 الی 4 میلیون یهودی را در خود جای می دهد” است .
وی در این مقاله که آن را در سال 1915م به رشته تحریر درآورد، خواسته است که فلسطین تحت حمایت بریتانیا درآید و دولتی یهودی در آن برپا شود.
ساموئیل از همان اوان پنج سال نمایندگی خود، این کشور (فلسطین) را به لحاظ سیاسی، اقتصادی و اداری به سمتی پیش برد که به برپایی میهن قومی یهودی بیانجامد.
الف : همکاری انگلیسی ـ صهیونیستی
هربرت ساموئیل در گام اول یک افراطی صهیونیست به نام “نورمن بنتویتس” را به قائم مقامی منصوب و او را مأمور تدوین قوانین و آئین نامه های کشوری ساخت . وی همچنین دو یهودی دیگر را به مدیر عاملی مهاجرت و بازرگانی گماشت. سپس یهودی دیگری را برای سرپرستی صنعت گردشگری در نظر گرفت .
ساموئیل زبان عبری را در کنار عربی و انگلیسی زبان رسمی اعلام کرد و به کمیته اجرائی (آژانس یهودی) اختیار داد برای اداره فرهنگ و معارف یهودی و همچنین اداره مدارس آنان، ارگانی مستقل داشته باشد. در حالی که اداره سازمان معارف و فرهنگ عربی به دست انگلیس ها سپرده شده بود و بر روی پول رایج و تمبرها در کنار واژه عربی و انگلیسی فلسطین، عبارت سرزمین اسرائیل به زبان عبری حک شد .
دولت بریتانیا، مساحتهای فراوانی از زمینهای دولتی را بسود یهودیان مصادره کرد . دولت قیم همچنین بانک کشاورزی را که در عهد عثمانی با اعطای وام به کشاورزان نیازهای آنان را برطرف می ساخت، تعطیل کرد و زمینها و دام کشاورزان را برای بازپرداخت وام ها ضبط و مصادره نمود. دولت مزبور به این مقدار بسنده نکرد و با وضع قوانین مالیتهای سنگین بر کشاورزان آنان را شدیداً تحت فشار قرار داد . علاوه بر این خط مهاجرت یهودی را دایرکرد و در سال 1921م امتیاز تولید نیرو (برق) را به مدت 70 سال به روتنبرگ یهودی روسی تبار واگذار کرد. در این قرار داد همچنین بهره برداری از دریاچه طبریا، رود اردن و آبگیرهای آن، رودخانه یرموک و انشعابات آن و نیز رودخانه العوجه به این یهودی روسی تبار واگذار شد .
به موجب این قرار داد هیچکس حق برق رسانی به هیچ نقطه ای از فلسطین و یا استفاده از مولدهای برق در کارگاهها، کارخانجات و مؤسسات را ندارد مگر با مجوز و موافقت صاحب امتیاز .
ب : ارگانها و مؤسسات صهیونیستی
از سوی دیگر به ارگانها و مؤسسات صهیونیستی دایر شده توسط سازمان صهیونیسم جهانی اجازه داده شد تا آزادانه در سرتاسر فلسطین فعالیت داشته باشند. درضمن سازمانها و مؤسسات جدیدی شکل گرفتند که اهم آنها عبارتند از:
صندوق ویژه فلسطین (کیرین هایسود) که در سال 1920م در لندن دایر و به بازوی مالی سازمان صهیونیسم جهانی تبدیل شد . این صندوق جمع آوری هدایا و کمک های یهودیان سراسر جهان جهت تأمین بودجه کوچ یهودیان و عملیات شهرک سازی صهیونیستی در فلسطین را وجه همت خود قرارداد که این مهم را همچنان و در سطح گسترده جهانی دنبال می کند .
اتحادیه کارگری در اسرائیل (هیستدروت) : این اتحادیه در سال 1920م توسط جمعی از یهودیان اروپای شرقی تأسیس گردید، این گروه منادی انحصارکار در شهرک ها و کارخانجات برای کارگران یهودی و کنار زدن نیروی کار عربی بود . این اتحادیه در خلال قیمومیت و پس از شکل گیری اسرائیل به طرز چشمگیری رشد و توسعه یافت به طوری که همة سندیکاهای صنفی یهودی را دربر گرفت .
شورای قومی (فاعد لئومی) در سال 1920م. با هدف انجام و تسهیل امور یهودیان در فلسطین تأسیس شد و بعدها نماینده رسمی یهودیان در فلسطین و مرجع مدیریت سیاسی آنان گشت. سازمان صهیونیسم جهانی میلیونها لیره استرلینگ در اختیار این مؤسسه ها قرار داد تا بتوانند زمینهایی را تصاحب کنند و شهرکهایی را احداث نمایند .
بدین ترتیب حکومت قیم به واسطه قوانین و سازمانهای امنیتی خود و با تحمیل مالیاتهای سنگین، به ابزاری جهت تسهیل اهداف صهیونیستی تبدیل گشت .
قیام بـراق ( 1929 )
الف ـ علل و عوامل :
دیوار براق بخشی از باروی غربی حرم شریف است، در قسمت درونی ( به سمت صحن حرم) اتاقی قرار دارد که گمان می رود همان جایی باشد که براق {مرکب نبی اکرم (ص)} در شب اسرا بسته شد و از همان هنگام به این نام معروف گشت. به زعم یهود این دیوار همان دیوار ندبه و بخشی از قسمت بیرونی دیوار غربی معبد باستانی آنهاست .
در ماده دوازدهم سند قیمومیت آمده است که وضعیت موجود در عتبات مقدسه باید به شکل خود باقی بماند ولی یهودیان این وضعیت را نادیـده گـرفتند و در شبـانـگـاه 23 سپتامبر 1928 ( روز عید کفاره یهودیان) وسایل جدیدی را به این مکان آوردند و پرده ای که مردها را از زنان جدا می کرد، نصب کردند و در بوق و کرنا دمیدند . یهودیان با این تجاوز آشکار خود وضعیت موجود را نقض کرده و با این کارخود قصد داشتند عربها را در برابر عمل انجام شده ای قرار داده و میزان پایبندی آنها را بسنجند .
ب ـ آغـاز قیـام :
از آن جایی که این اقدام صهیونیست ها، مسلمانان را برانگیخته و به این باور رسانیده بود که یهودیان قصد تصرف و سلطه بر مسجد الاقصی را دارند، از این رو سراسر کشور در هاله ای از اضطراب و بیم فرو رفت و در بیستـم اوت 1929م نبـرد سختـی در گذرگاه “ براق ” بیت المقدس در گرفت و حمله به گروههای مسلح یهودی از سر گرفته شد و در درگیـریهـای روز 23 اوت، 28 یهودی کشته و بیش از 90 تن دیگر زخمی شدند. در این درگیریها همچنین 13 عرب مسلمان مجروح شدند.
با ادامه نبردهای خیابانی، خبر این قیام به سایر نقاط فلسطین رسید، در شهر الخلیل نیز درگیریهایی روی داد و تلفات اعلام شدة یهودیان 60 کشته و پنجاه زخمی بود .
فلسطینی ها همچنین به مراکز پلیس بریتانیایی یورش بردند و نبردهایی در حومه الخلیل و صفد روی داد که بر اثر آن انگلیسی ها نیروهای کمکی خود را از داخل و خارج فلسطین فرا خواندند و در همین رابطه از یک اسکادران متشکل از13 فروند هواپیمای جنگنده سود جستند. هواپیماهای انگلیسی به منظور ایجاد رعب و وحشت در میان فلسطینیان روز جمعه و در حالی که مسلمانان سرگرم ادای فریضه نماز جمعه بودند، بر فراز حرم قدسی به پرواز در آمدند .
خیره سری انگلیسی ها برای یهودی سازی فلسطین ادامه یافت، آنها با همکاری مقامات فرانسوی، کنترل مرز مشترک سوریه ـ فلسطین را تشدید کردند تا مانع رسیدن هرگونه کمک احتمالی شوند .
انگلیسی ها به این مقدار اکتفا نکردند و ارتش خود را علیه فلسطینیان وارد عمل کردند که در نتیجه تنها در شب سوم سپتامبر 1929م، 24 فلسطینی به شهادت رسیدند . در این قیام که پانزده روز به طول انجامید، 338 فلسطینی شهید و مجروح گردیدند و در مقابل 472 یهودی کشته و زخمی شدند .
ج ـ اقدامات سرکوبگرانه نماینده عالی بریتانیا علیه فلسطینی هـا :
نماینده عالی بریتانیا به اقدامات جائرانه و سرکوبگرانه خود علیه ملت فلسطین که سرگرم دفاع از هستی، مقدسات و ارزشهای اسلامی خود بودند، ادامه داد به طوری که صدها جوان فلسطینی دستگیر، 20 تن به اعدام و 23 تن دیگر به زندان ابد محکوم شدند افزون بر این 792 فلسطینی (عرب) به زنـدانهـای گـوناگون محکوم گردیدند و غرامت های مالی بر تعدادی از روستاهای عربی تحمیل و بسیاری از رهبران فلسطینی به مناطق دور افتاده تبعید شدند .
د ـ سه قهرمان :
فؤاد حجازی، عطا الزیر و محمد جمجوم محکوم به اعدام شدند و روز سه شنبه 17/6/1930 برای اجرای حکم تعیین گردید. این سه سردار دلاور آن چنان از خود شجاعت و دلیری به خرج دادند که زبانزد خاص و عام شدند .
فـؤاد حجازی به ملاقات کنندگان با او چنین می گوید: اگر قرار باشد اعدام ما اندکی از ستم انگلیس بـر امتمـان بکاهد، پس هزاران تن چون ما آماده اند با نثار جان خویش، این ستم را بکلی از سر این مردم زایل گردانند .
ه ـ کمیته “ شو” 1929م :
بریتانیا طبق روال همیشگی خود به عوام فریبی و نیرنگ روی آورد و به منظور رویارویی با این خیزش اعلام کرد، قصد دارد هیأتی را با هدف تحقیق در علل و ریشه های این انقلاب و مهار آن به منطقه گسیل دارد. هیأت تحقیقی بریتانیا به ریاست “والتر شو” و عضویت سه تن از نمایندگان پارلمان ـ از سه حزب عمده سیاسی ـ تشکیل شده بود. هیئت مذکور دلایل و انگیزه های نا آرامی را این گونه برمی شمرد :
“ عربها به دلیل سرخوردگی و نومیدی از آرزوهای سیاسی و ملی و نیز به خاطر ترس از چیرگی سیاسی یهودیان (روند شتابان مهاجرت یهود به فلسطین) نسبت به یهودیان احساس خصومت پیدا کرده اند. ”
و ـ کمیته بین المللی براق :
جامعه ملل با هدف تحقیق و بررسی حوادث براق هیأتی سه نفره متشکل از یک سوئدی ، یک سوئیسی و یک هلندی را به منطقه اعزام داشت . این کمیته کار خود را در ژوئن 1930 آغاز کرد. در همین رابطه و به منظور دفاع از اسلامیت براق شخصیت هایی اسلامی از کشورهای مصر، سوریه، لبنان، عراق، ایران، ترکیه، هند و .. به فلسطین آمده و مدارک و ادله تاریخی که نشان می داد دیوار براق از آن مسلمانان بوده و محوطه ی پیرامون آن وقف اسلامی بوده و بـه کـوی مغربی ها معروف است. این محله توسط ملک افضل بن صلاح الدین ایوبی و به خاطر احداث مدرسه افضلیه در این منطقه وقف اعلام گردید.
کمیته مزبور در دسامبر 1930 گزارش خود را ارایه و طی آن دیوار براق را با توجه به اینکه بخشی از حرم شریف است، از آن مسلمانان دانست .
ز ـ کنفرانس اسلامی 1931م :
به دنبال حوادث دیوار براق، عربها متوجه خطر فزاینده صهیونیسم شدند، بویژه این که این خطر به شکل تهاجمی اشغالگرانه، توسعه طلبانه و مسلحانه درآمد و از طرفی دیگر گزارش تقدیمی کمیته بین المللی به جامعه ملل، حقانیت مسلمانان را در مالکیت دیوار براق مورد تاکید قــرار داده بود، اندیشه مشارکت عامه مسلمانان در آرمان فلسطین شکل گرفت و در همین راستا و در تاریخ 27 رجب المرجب 1350 هـ .ق یعنی شب اسرا و معراج نبی اکرم برابر با 7 دسامبر1931م. همایش جهان اسلام با حضور نمایندگان کلیه کشورهای اسلامی و عربی در شهر قدس برگزار شد .
در این کنفرانس هیأتهایی از هند، اندونزی، ایران، نیجریه، قفقاز، ترکستان چین، ترکیه، سیلان، یوگسلاوی و نیز هیأتهایی از کلیه کشورهای عربی حضور داشتند، ( سید ضیاء الدین طباطبائی از ایران، محمد اقبال لاهوری از پاکستان و سید حسین آل کاشف الغطاء از عراق از جمله شرکت کنندگان در این همایش بودند .)
حاج امین حسینی مفتی قدس و رئیس شورای عالی اسلامی فلسطین به عنوان رئیس همایش انتخاب گردید. در بیانیـه پـایانی این همایش ضمن یاد آوری قداست براق و محکومیـت هـرگـونه چشم داشت اغیار نسبت به آن، حمایت و پشتیبانـی از آرمان فلسطین مورد تاکید قرار گرفت.
در این بیانیه همچنین سیاستهای توسعه طلبانه بریتانیا و صهیونیسم در فلسطین محکوم گردید .
در این کنفرانس همچنین ساخت دانشگاهی به نام مسجد الاقصی در شهر قدس و حمایت از جنبشهای رهایی بخش در کشورهای اسلامی به تصویب رسید .
این نخستین همایش اسلامی بود که به مسأله فلسطین اختصاص می یافت و تاثیر بسزایی داشت. زیرا مسأله فلسطین و جنبشهای رهایی بخش کشورهای اسلامی را به هم پیوند زد و آرمان فلسطین را فرا روی افکار عمومی جهان اسلام قرار داد .
همین فاکتورها حوزه اهتمام به این مسأله را گستراند تا همة مسلمانان جهان را شامل شود .
جمع‌بندی:
با لختی تأمل و درنگ، آثار و پیامدهای سیاست یهودی سازی بریتانیا در فلسطین ( سال 1931م ) را یادآور می شویم چرا که این امر به ما این امکان را می دهد تا نقشی را که انقلاب براق در این خطه و در رویارویی با اقدامات مذکور انگلیسی ایفا نمود، بهتر درک کنیم .
1) دولـت بـریتانیا طی سالهای 1924م تا 1931م امکان خرید بیش از نیم میلیون دونم ( هر دونم هزار متر مربع ) را برای یهودیان فراهم آورد تا صاحب یک صد و ده شهرک شوند .
2) دولت بریتانیا در طی سالهای یاد شده مهاجرت یهودیان به فلسطین را تسهیل کرد به طوری که 82000 یهودی به فلسطین کوچ کردند.
3) دولت بریتانیا امتیاز انحصاری دو پروژه عظیم صنعتی را به یهودیان اختصاص داد. این دو پروژه طرح برق روتنبرگ (1921م) و طرح برداشت املاح کانی از دریای مرده(1930) بودند.
4) آژانس یهودی عملاً شریک دولت در فلسطین شد و مشورت با آن و پیروی از توصیه‌های آن امری لازم و ضروری گردید و این مطلب یعنی “شریک بودن” در سند قیمومیت درج است.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات