تاریخ انتشار : ۰۳ تير ۱۳۸۹ - ۱۱:۰۵  ، 
کد خبر : ۵۶۱۵۵

هشدار به زندگان


مهدی محمدی
از سرگیری فعالیت های مربوط به تحقیق و توسعه هسته ای در ایران پس از 13ماه تعلیق (از نوامبر 2004/آبان 1383، هنگام امضای توافقنامه پاریس به این سو) برخلاف آنچه رسانه های غربی این روزها سعی دارند بنمایانند، اقدامی نیست برای به چالش کشیدن خوشایندها و مطلوب های جامعه جهانی، بلکه بیش و کم آزمونی است برای اینکه معلوم شود در دنیا هنوز چیزی به نام «حساب و کتاب» وجود دارد یا نه؟ متأسفانه شواهد چندانی در دست نیست که وجود چنین چیزی را تایید کند. آنچه ایران آغاز کرده، چیزی بیش از گامی ابتدایی در راه اعمال یک «حق» غیرقابل انتزاع نیست و این «حق» را همان معاهداتی برای ایران به رسمیت می شناسد که آن را از تلاش برای دستیابی به سلاح های هسته ای منع کرده است. ایرانی ها به این معاهدات (اساسنامه آژانس بین المللی انرژی اتمی، معاهده NPT، توافقنامه پادمان و پروتکل الحاقی) -که خود بخشی از مجموعه ای بزرگتر به نام «حقوق بین الملل» است- به عنوان منشا حق خود می نگرند و وقتی می بینند غرب در مقابل اعمال این حقوق تا این حد ناشکیبا و تنگ چشم است، از خود می پرسند، چرا باید به قوانینی که دنیایی از محدودیت بر ما تحمیل می کند اما در مقابل توان حفاظت از خردترین منافع ما را ندارد، پای بند بود؟ به چه درد می خورد این قوانین، وقتی نصیب ما از آن همه دردسر است و به هیچ کاری نمی آید جز آنکه غربی ها از آن بیاویزند و علیه ما بهانه بگیرند؟
رفتار غرب درمقابل تلاش ایران برای اعمال حقوقش اما، به طور بنیادی تری هم زیرپای مفهومی به نام «حقوق بین الملل» را خالی کرده است. به تاریخ پرونده هسته ای ایران نگاه کنید. هرجا غربی ها توانسته اند با استناد به متشابهات معاهداتی که میان ما و آژانس وجود دارد، کوچکترین موردی از قصور یا ابهام در فعالیت های هسته ای ایران بیابند، به مدد غول های بی شاخ و دم ماشین پروپاگاندا، چنان آن را بزرگ کرده اند که گویی از نخستین روز هبوط آدمی به زمین، تنها یک کشور از قوانین فوق العاده حساس، مهم و معتبر آژانس بین المللی انرژی اتمی تخلف کرده و آن هم ایران است! بعد هم بلافاصله نتیجه گرفته اند ایران به دلیل ارتکاب این معاصی نابخشودنی همه حقوق کذایی خود را در چارچوب معاهده عدم اشاعه از دست داده و باید ننگ عسرت ابدی را بر خود هموار کند (ایران قصورهای موجود در پرونده خود را با انجام «اقدامات اصلاحی» آن چنان که اساسنامه آژانس مقرر و قطعنامه سپتامبر 2003 درخواست می کند، به طور کامل جبران کرده است. قطعنامه شورای حکام در نوامبر 4002 به این حقیقت تصریح دارد. آنچه می ماند مشتی اتهامات و سوءظن ها درباره نیات ایران است که هرگز نه ثابت شده و نه حتی شاهدی آن را تایید کرده است). در مقابل، هر جا این قوانین، به آشکارترین وجه ممکن حقوقی برای ایران به رسمیت شناخته و ایران با استناد به آن، این حقوق را مطالبه نموده، غربی ها رفتاری با آن کرده اند که گویی از هر کاغذ پاره بی ارزشی، بی ارزش تر است.
از ارائه نمونه هایی که این موضوع را روشن می کند صرفا به دلیل محدودیت فضایی که به این ستون تعلق گرفته، صرف نظر می کنیم.
این سیاست یک بام و چند هوا البته در نوع خود اولین نمونه نیست و لذا بیشتر از آنکه ما را سردرگم کند، باعث شده هوش و حواسمان را جمع و چشم هامان را باز کنیم و دنیای دوروبرمان را و مناسبات و الگوهایی را که بر آن حاکم است، هرچه واقعی تر ببینیم. رفتار غرب در بسیاری موارد و خصوصا مورد مربوط به پرونده هسته ای یک پیام بیشتر برای ما ندارد و آن پیام (با پوزش از دپارتمان های حقوق بین الملل) هم این است که چیزی به نام حقوق بین الملل وجود ندارد؛ اگر هم وجود داشته باشد، حکایتش، حکایت همان قانون نمکینی است که تنها دو ماده داشت. ماده اولش می گفت: باید از صاحبان زور تبعیت کرد و ماده دومش هم اضافه می کرد: در موارد اختلاف به ماده یک رجوع کنید!
غربی ها با رفتارشان به خوبی به ما فهمانده اند که تنها روایت معتبر از حقوق بین الملل، همین یکی است. آنچه ایران در سر دارد نیز در حقیقت جز این نیست که تلاش می کند خود را با اقتضائات این نگاه جنگلی به عرصه جهانی- جرج بوش پدر، دوست داشت آن را «نظم نوین جهانی» بنامد- هماهنگ کند و با این وجود معلوم نیست چرا غربی ها اینقدر در مقابل عزم ایران برای قوی ترشدن بی تابی می کنند. مگر نه اینکه خود آنها دنیا را به هیئت یک جنگل در آورده اند که در آن اقویا، ضعفا را می درند؟ در این فضا، آیا خیلی عجیب و غیرقابل فهم است که یک عضو این دنیای آشوب زده، دلش نخواهد جزو آن کشورهای نگون بختی باشد که امروز نه، فردا حتما دریده خواهند شد؟ چرا غربی ها، نوبت به فهم الزامات منطقی سیاست هاشان که می رسد، تا این حد کودن می شوند؟!
اروپایی ها (آخرین موردش اظهارات اخیر 4مقام اروپایی در برلین علیه ایران است) تلاش می کنند به افکار عمومی خود بقبولانند رفتار ایران تلاشی است برای برهم زدن نظم جهانی. اما ملاحظه می کنید حقیقت کاملا برعکس است: ایران اتفاقا تلاش می کند نظم «واقعی» جهان را به خوبی بفهمد و رفتارش را مطابق با آن تنظیم کند. این دیگر البته مشکل غربی هاست که فرمول های این به اصطلاح «نظم»، در این مورد خاص به نتایج دلخواه آنها نینجامیده است. علاوه بر این، غربی ها دوست دارند دنیا، ایران را یک تهدید علیه خود محسوب کند. اما این هم در شرایطی که حافظه تاریخی خلایق از بیخ و بن زایل نشده باشد، فقط یک شوخی بی مزه جلوه خواهد کرد. مردم دنیا، امروز می توانند روشن تر از هر زمان دیگری در تاریخ، ببینند که بزرگترین تهدید علیه دنیای گل و بلبلی شان، پروژه ای است که جماعتی از نوادگان آتیلا کلید زده اند و قصد دارند جهان را با حداکثر سرعت ممکن به جانب بربریت ببرند. در این پروژه، مردان ثروتمند جوامع ثروتمند، با همدستی مردان ثروتمند جوامع فقیر، دنیا را غارت می کنند و به خود حق می دهند هرکسی را که سرراهشان ایستاد یا آنها احساس کردند چنین فکری به مخیله اش خطور کرده است (فرضیه پشتیبان «حمله پیشگیرانه») با توسل به سبعانه ترین روش های ممکن از هستی ساقط کنند. اگر این پروژه به سرانجام برسد دوران نوینی از برده داری در مقیاسی جهانی، آغاز خواهد شد. اقلیتی بسیار کوچک - که حالا دیگر با مکیدن شیره جان دیگران به اندازه کافی ثروتمند هم شده اند- به یاری طفیلی هاشان در این گوشه و آن گوشه عالم، دنیا را بدل به جهنمی خواهند ساخت که قریب به اتفاق اهل آن باید زجر بکشند تا اسباب عشرت عده ای اندک فراهم و مستدام باشد، با این تفاوت که این بار همه تهدیدات از پیش اندیشیده شده که کسی را یارای در هم ریختن این نظم نو نباشد.
ایران در پرونده هسته ای اش و دردیگر پرونده هایی که غربی ها برای آن در آب نمک خوابانده اند تا به وقت لزوم بگشایند، هیچ نکته منفی ندارد. همه مشکل ایران این است که حرف زور نمی شنود. باید به غربی هایی که هنوز در حال و هوای تصویب کاپیتولاسیون در کشورهای جهان سومند (اردن، هفته گذشته بالاخره به قانون مصونیت اتباع آمریکایی در خاک کشورش تن داد) حق داد که از موضع زیر بار نرو و کوتاه نیای تهران در پرونده هسته ای، سخت عصبانی باشند. اما درد بزرگتری در جان آمریکایی ها و اروپایی ها هست که آرام و قرار از آنها ستانده اما به نظر می رسد خوش ندارند به روی خود بیاورند. آن درد بزرگ ناشی از این حقیقت است که برای نخستین بار در طول تاریخ مناسبات ایران و غرب، ایران نه تنها حرف زور نمی شنود بلکه اگر لازم باشد قدرت کافی برای زورگفتن به غربی ها را هم دارد. غربی ها نباید امیدوار باشند که تهران بلوف های آنها را جدی بگیرد یا از رفتارهای دن کیشوت وار آنها بیمی به دل راه بدهد. برعکس، عاقلانه این است که بروند دعا کنند ایران به فکر زورگویی نیفتد.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات