تاریخ انتشار : ۲۵ آبان ۱۳۸۷ - ۰۹:۳۵  ، 
کد خبر : ۵۸۶۷۲

امواج ناسیونالیسم عربی


سیدمرتضی مفیدنژاد
به طور کلى اگر بخواهیم وضعیت کنونى اندیشه سیاسى و اجتماعى جهان عرب را در یک جمله خلاصه کنیم باید تاکید کنیم که عرصه عمل و عرصه فکر از هم جدا افتاده‌اند. دلیل اصلى این مسئله هم تلاطم بسیار زیاد براى نزدیک کردن این دو عرصه با هم بوده است تا بلکه جوامع عرب در جرگه جوامع مولد قرار گیرند. در واقع اگر بخواهیم صورت کلى از نحله‌هاى فکرى رایج در جهان عرب را مورد بازنگرى قرار دهیم باید تصریح کنیم که مخله‌هاى فکرى جهان عرب 2 بار مورد تغییر و تحول قرار گرفته است. اولا بعد از برخورد اولیه جهان اسلام و به تبع آن جهان عرب با جهان جدید الگوهاى فکرى کهن که براى قرون و اعصار متعدد کارآمدى و تناسب داشت به سستى گرایید و انسان‌ها به فکر الگوبندى جدید افتادند ثانیا پس از شکست در جنگ اعراب و اسرائیل معلوم شد الگوهاى شکل‌بندى شده جدید کارآیى لازم را ندارد.
در اصل آنچه تا امروز نحله‌هاى فکرى جارى در ذهن و زبان اهل قلم را صورت داده پاسخ‌هاى جهان عرب به چالش‌هاى دوران معاصر بوده است. فارغ از این مسائل نکته مهم این است که آخرین ساختار سیاسى غالب در جهان عرب که توانست حاکمیت حوزه اندیشه عمل را به طور منسجم و یکپارچه ایجاد کند امپراتورى عثمانى بود. سلطان‌نشین عثمانى حدود 5/6 قرن سلطه‌اش را بر خاورمیانه حفظ کرد ولى در واقع دوران سرورى و شکوفایى این حکومت قدرتمند 2 قرن بیشتر طول نکشید و بعد از آن بود که سلسله ناکامیهایشان آغاز گردید.
عثمانى‌ها دیگر تعصبى بر قومیت و مذهب خود نشان نمى‌دادند و تصمیمات آنها بر این پایه قرار گرفت که چگونه مى‌توانند خود را به مدلهاى غربى نزدیک نمایند. جنبش‌ها و تحولاتى هم که در داخل امپراتورى عثمانى رخ داد حرکت و تمایل آنها به سوى غرب و فرهنگ غربى را شدت بخشید. به طورى که در یکی، دو سده‌ى انتهاى حکومت عثمانى اصلاحات همه جانبه‌اى در حکومت ترکان عثمانى صورت گرفت و تصویب قانون اساسى و ایجاد دولت مشروطه در دستور کار سردمداران حکومت واقع شد. در این دوران خلیفه وجود داشت ولى دیگر قدرت اجرایى خود را از دست داد.

نحله‌هاى فکرى بعد از بیداری
در هم پیچیدگى دولت عثمانى به معنى شکسته شدن یکپارچگى کل جهان اسلام بود. جهان اسلام، الگوى جدیدى از عمل و نظر را مى‌طلبید به همین ترتیب بود که دنیاى اعراب صاحب معرکه‌اى از مخله‌ها و مکتب‌ها گردید. در واقع این نحله‌ها و مکتب‌ها با هدف ستیز و حذف یکدیگر و حاکمیت در عرصه عمل و اندیشه نابسامانى‌هاى سیاسى و اقتصادى را نیز موجب شدند. از این جنگ 72 ملت، سه جریان شاخص درآمد: 1) جریان غرب‌گرایى 2) جریان عرب‌گرایى 3) جریان اسلام‌گرایی
آنچه که ما قصد داریم در اینجا به آن بپردازیم کالبدشکافى و بررسى جریان عرب‌گرایى مى‌باشد.
آغاز موج عرب‌گرایى در جهان عرب
نیروى اصلى که در قرن بیستم به زندگى اعراب شکل داد ملى‌گرایى عرب نامیده شده است. این ادعا تقریبا تا نیمه اول قرن 20 وجود داشت و بعد از آن از بین رفت و یکى دو نمونه بیشتر دیده نشد. به طور کلى مورخان سه دوره براى عرب‌گرایى متصور شده اند:

یک دوره قبل از 1908 شروع شده بود و با قیام ترکان عثمانى و جوان پایان یافت.

دوره بعدى از 1908 شروع شد تا 1948 که با شکست اعراب از اسرائیل پایان یافت.
از 1948 تا 1968 که باید آن را دوره عرب‌گرایى تندرو نامید. این دوره با مرگ ناصر پایان یافت.
عرب‌گرایى لیبرال

گرایش و خط فکرى بود که ضمن طرفدارى از قومیت عربى به غرب به دیده الگو و نماد پیشرفت و عظمت مى‌نگرد. این مخله علاوه بر اینکه تاکید بسیارى بر عظمت میراث عربى و هویت عربى داشتند، راه‌حل آینده جهان عرب را در پیروى از غرب مى‌دانستند. نجیب عازوری، ساطع‌الحصرى عبدالرحمن البزاز نقش تعیین‌کننده در شکل‌گیرى این تفکر داشتند. این افراد اعتقاد داشتند زندگى هر ملت همان زبان اوست. ملتى که با زبانش فراموش شود و زبان ملت دیگرى را فرا گیرد از جوهر هستى محروم مى‌شود. آنها تاکید مى‌کنند اعراب پیش از آنکه در غم اسلام باشند به دنبال اصلاح قومیت عربى خویش باشند. به طور کلى عرب‌گرایى لیبرال در مجموع به چیزى دست نیافت و کم کم نسلى روى کار آمدند که به خاطر ظهور فاشیسم و نازیسم در جنگ دوم جهانى جریان اصالت‌طلب رسوبى را بیشتر ترویج داد.
عرب‌گرایى تندرو
نحله عرب‌گرایى بعد از جنگ جهانى دوم نه تنها افراطى و تندتر گردید بلکه حتى به حزب سیاسى تبدیل شد. این مخله در واقع تحت رهبرى جمال عبدالناصر حرکت خود را آغاز کرد و بعدها با تاسیس حزب بعث به فعالیت خود ادامه داد. جمال عبدالناصر رهبر افسران آزادى مصر بود که حکومت ملک فارق را سرنگون کرد و براى 2 دهه عرب‌ها را رهبرى کرد. آنچه او نظر داشت نوعى سوسیالیسم دولتى بود که بر هویت بومى و عربى استوار شده بود.
او معتقد بود مردم عرب از سه حوزه تمدنى متاثرند: 1)حوزه تمدن عربى 2)حوزه تمدن اسلامى 3)حوزه تمدن آفریقایی

ناصر تاکید مى‌کرد که حوزه تمدن عربى از دو حوزه دیگر اهمیت و نقش بیشترى در زندگى اعراب دارد و باید توجه خاصى به آن مبذول داشته شود.
در کنار عرب‌گرایى ناصر، عرب‌گرایى بعث نیز کم‌کم سر از خاک برآورد و به درختى تنومند مبدل شد. حرکت این گروه بعد از جنگ جهانى دوم آغاز شد و مبتکر اصلى آن میشل عظق بود. حزب بعث در واقع جنبشى ملی، مردمى و انقلابى را تعریف مى‌کند که هدف آن جنگیدن در راه اتحاد عرب، آزادى و سوسیالیسم است. در دیدگاه بعث نخبه‌گرایى و دولت‌مدارى حرف اول را مى‌زند.
ملى‌گرایان عرب جریان دیگرى بود که در اوایل دهه 1960 میدان را از عرب‌گرایان لیبرال گرفت. محور اصلى این جریان عرب‌گرایان فلسطینى بودند که اعتقاد داشتند سرنوشت آنها با سرنوشت کل جهان عرب و اتحادیه عرب ارتباط مستقیم دارد.
در واقع از دوران ناصر که بحث تغییر مسیر رودخانه اردن توسط اسرائیل مطرح شد.
کشورهاى عربى به پشتیبانى از فلسطین در آمدند که همین مسئله باعث شد تا خود فلسطینى‌ها سازمان آزادیبخش فلسطین را درست کنند.
 بعد از جنگ 1967 هم جبهه‌هاى مردمى از دل جنبش ملى‌گرایى عربى فلسطین در آمد. خلاصه کلام اینکه این جنبش هر چند اندیشه‌اى پیچیده از خود به جاى نگذاشت اما بسیارى از فعالان سیاسى برخاسته از آن بودند.
عدم همگرایى اعراب در سالهاى اخیر
اما اگر بخواهیم نگاهى گذرا به موج عرب‌گرایى در جهان امروز داشته باشیم باید تصریح کنیم این جریان ‌هم‌اکنون بسیار ضعیف شده است. قدرتهاى استعمارى با برنامه‌ریزى دقیق و زیرکانه ناسیونالیسم و تمایل به اتحاد اعراب را در وجود ملت‌ها و دولتها تضعیف کردند و آنها را دچار از هم گسیختگى فرهنگى و اجتماعى نمودند. در حال حاضر دنیاى عرب با توجه به نیرنگ‌ها و دسیسه‌هاى آمریکا و اسرائیل دچار یک تفرقه و شکاف جدى گردیده است. هم در میان مردم و دولت و هم در میان اقشار ملتها با هم.
در ضمن هدف اصلى آمریکایى‌ها هم از این مسئله نابودى اسلام سیاسى در کشورهاى عرب و ایجاد سدى در مقابل حرکت کشورهایى همچون جمهورى اسلامى ایران است.

نمونه بارز این مسئله را مى‌توان در جنگ 33 روزه لبنان و رژیم اشغالگر قدس دانست که در آن على‌رغم اینکه حزب‌الله از حمایت رسمى هیچ کشورى به طور علنى برخوردار نبود، کشورهاى عربى هیچ‌گونه تحرکى از خود نشان نداد و بعضا برخى از آنها به نوعى به تحریک دشمن و فعالیت علیه حزب‌الله نیز پرداختند.
آنچه باید در حال حاضر اعراب به طور جدى مورد توجه قرار دهند اتحاد و انسجام و همگرایى هر چه بیشتر آنها تحت پرچم اشتراکات قومى و مذهبى مى‌باشد که باعث مى‌شود عرصه عمل و اندیشه آنها به هم نزدیکتر شده و قدرت دفاعى آنها را در مقابل زورگوییها و رسوخ فرهنگى اجتماعى استعمار افزایش دهد.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات