تاریخ انتشار : ۱۰ بهمن ۱۳۸۷ - ۰۸:۳۸  ، 
کد خبر : ۶۹۲۴۷
گفت‌وگو با اکبر اعلمی

کاری کنیم طیف خاموش پای انتخابات بیاید

مقدمه: سحام نیوز: اکبر اعلمی نماینده مجلس ششم و هفتم در گفت وگویی تفصیلی به تاثیرات کاهش بهای نفت براقتصاد، رابطه ایران و آمریکا، انتخابات آتی ریاست جمهوری، عدم حضور رئیس جمهوری در جلسه استیضاح وزیر کشور و دیگر مسائل جاری کشور پرداخته است.به گفته او احمدی نژاد سفر به نیویورک را جزو سفرهای استانی خود تلقی می کند و به این نیز بسنده نکرده و در چندین نوبت به نامه نگاری های غیردیپلماتیک یک طرفه می پردازد تا شاید از این طریق شکستن تابوی مذاکره با آمریکا را در کارنامه خود ثبت نماید. این گفت وگو را می خوانید:

* با توجه به کاهش بهای نفت و به تبع آن کاهش درآمدهای کشور و میزان تخمینی صندوق ذخیره ارزی کشور که چیزی حدود 25 میلیارد دلار اعلام شده، فکر می کنید وضعیت اقتصادی کشور طی سال آینده چگونه باشد؟
** در طول بیش از دو دهه قبل از دولت احمدی نژاد، ایران اقتصاد خود را با بشکه ای بین هشت تا 15 دلار نیز اداره کرده است، اما طی سال های 84 الی شهریور 87 به دلیل افزایش بی سابقه قیمت نفت، درآمد ارزی ایران تا سقف 260 میلیارد دلار افزایش یافت که حدود 58 درصد کل درآمد ارزی این کشور در 27 سال قبل از دولت نهم بوده است. در اثر این افزایش قیمت، دکتر احمدی نژاد بدون اینکه منابع را به خوبی مدیریت کند، به کمک درآمدهای نفتی اقدام به واردات بی رویه کالاکرد تا از این طریق تورم فزاینده ناشی از سیاست های نادرست خود را مهار کند تا جایی که طبق گزارش بانک مرکزی میزان واردات کشورمان تنها در سال گذشته 48 میلیارد دلار اعلام شده است و این در حالی است که صادرات غیرنفتی در همان سال 21 میلیارد دلار برآورد شده است. از طرفی گرچه بودجه سال 87 با نفت بشکه ای 70 دلار بسته شده اما شواهد حاکی است که دولت با دور زدن بودجه و برداشت از حساب ذخیره ارزی مخارج خود را با بیش از 70 دلار تنظیم کرده است.
در این صورت تثبیت روند کنونی بدون توسل به حساب ذخیره ارزی که به نظر می رسد آن هم در حال تهی شدن است، مستلزم این است که نفت ایران بین 75 تا 95 دلار به فروش برسد. قهرا در اثر سقوط قیمت هر بشکه نفت از مرز 147 دلار به کمتر از 60 دلار، درآمد ارزی ایران نیز به کمتر از نصف سال مشابه تقلیل خواهد یافت و در نتیجه با کاهشی معادل 60 تا 70 میلیارد دلار مواجه خواهیم شد. بدیهی است که این مقدار کاهش درآمد بر اقتصاد عادت داده شده به رونق و ولخرجی، شوک زیادی وارد خواهد کرد.
و از آنجا که در شرایط کنونی درآمدهای نفتی به طور متوسط بین 75 الی 85 درصد کل درآمد ارزی ایران را تشکیل می دهد و بیش از 50 درصد از هزینه های عمومی دولت نیز از محل فروش نفت خام تامین می شود، دشوار بتوان با جایگزین کردن منابع دیگر حتی قسمتی از درآمدهای از دست داده را جبران کرد.
* نتیجه چنین وضعیتی برای مصرف کننده ایرانی چیست؟
** با وجود اینکه قیمت کالاهای وارداتی با افزایش قیمت نفت سیر صعودی داشته لیکن با کاهش قیمت نفت الزاما قیمت این کالاها کاهش نخواهد یافت و دولت ناگزیر است واردات کالارا به میزان قابل توجهی کاهش دهد که نتیجه آن نیز افزایش رو به تزاید تورم خواهد بود.
[از طرفی] به تبع کاهش درآمد دولت، یارانه های پرداختی دولت نیز کاهش می یابد که این امر باعث افزایش فشار بر اقشار کم درآمد خواهد شد. در اثر کاهش واردات مواد اولیه کارخانه ها و سطح تولید نیز پایین خواهد آمد و به این ترتیب نرخ بیکاری رو به افزایش خواهد نهاد.
همچنین دولت برای تامین هزینه های جاری خود ناگزیر به کاهش بودجه عمرانی خواهد شد که این امر سبب می شود تا زمان بهره برداری پروژه ها و قیمت تمام شده آنها نیز افزایش یافته و توجیه فنی و اقتصادی خود را از دست بدهند.
طرح تحول اقتصادی و پرداخت یارانه های نقدی نیز که پس از تحمل افزایش قیمت ها اینک سطح توقعات گروه های هدف را افزایش داده و مردم در انتظار اجرای طرح و دریافت مابه التفاوت قیمت ها هستند، از این رو اگر یارانه های مذکور پرداخت نشود اسباب نارضایتی عمومی را فراهم خواهد ساخت و در مجموع چنانچه این بحران عالمانه و با استفاده مطلوب از فرصت های موجود مدیریت نشود، دولت با مشکلات بسیار جدی ای مواجه خواهد شد.
* معمولامی گویند که سطح دولت ها را باید با مسائلی که با آن دست و پنجه نرم می کنند سنجید. دولت کنونی هم اکنون با مشکلات جدی اقتصادی از یک سو و از سوی دیگر با مشکلات جدی در حوزه روابط بین الملل روبه رو است. در حالی که مساله اصلی کشور طی هفته های گذشته این بوده که آیا مدرک وزیر کشور تقلبی است یا نه.
** البته این موضوع مختص به ایران نیست زیرا هم اکنون که آمریکا به عنوان یک کشور ابرقدرت در حال دست و پنجه نرم کردن با بحران های اقتصادی و سیاسی است، پس از پیروزی اوباما، مسائل پیش پاافتاده ای نظیر سگ رئیس جمهور یا مدرسه دختر وی به دغدغه خبرنگاران حاضر در جلسه پرسش و پاسخ با اوباما مبدل می شود که احتمالاانتشار جزئیات این خبر برای مردم آمریکا هم حائز اهمیت است.
از طرفی طبیعی است که اشخاص اعم از حقیقی و حقوقی معمولابرای حل مشکلاتی پیشقدم می شوند که قادر به حل آن باشند از این رو مجلس ما نشان داده است که قادر به حل مشکلات عمده کشور نیست و شاید به همین سبب برای اثبات خود و نشان دادن اینکه در تصمیم گیری های کشور چندان هم بی تاثیر نیست گاهی واکنش هایی از خود نشان می دهد تا موجودیت خود را ثابت کرده و به رخ دیگران بکشد.
اما من برخلاف شما توجه جمعی از نمایندگان به پدیده کردان را نه تنها امر پیش پا افتاده ای نمی دانم بلکه آن را اقدامی مبارک و بسیار مهم و ضروری می دانم زیرا اگر دروغگویی در ارکان قدرت رخنه کرده و امری عادی تلقی شود همین پدیده می تواند منشاء بسیاری از گناهان و تخلفات دیگر شود، به همین سبب نیز دروغگویی آقای کلینتون زمانی به بزرگ ترین بحران کاخ سفید مبدل می شود و مادامی که از مردم عذرخواهی نکرده فروکش نمی کند.
* بسیاری را گمان براین بوده که صندوق ذخیره ارزی باید خیلی بیش از آنچه که هم اکنون اعلام شده منابع ارزی را به خود جذب می کرد تا هنگامی که بهای نفت کاهش پیدا می کند بتواند تغییرات ناشی از آن را خنثی کند. به نظر شما سیاست های اعمال شده برای استفاده از این منبع چگونه است؟
** اساسا هدف از تشکیل حساب ذخیره ارزی همان چیزی است که شما به آن اشاره کردید و اگر طبق جدول هشت موضوع ماده یک قانون برنامه چهارم عمل می شد، دولت طی سال های 84 لغایت 86، تنها مجاز بوده که جمعا 47/ 1 میلیارد دلار از درآمدهای نفتی را هزینه کند و با توجه به اینکه در طول این مدت درآمد ارزی ناشی از فروش نفت و گاز کشور بالغ بر 197 میلیارد دلار بوده است، لاجرم انتظار می رفت که هم اکنون در حساب ذخیره ارزی کشور رقمی معادل 150 میلیارد دلار ارز ذخیره شده باشد و اگر این اتفاق رخ می داد یقینا از آمادگی بیشتری برای مقابله با بحران اقتصادی ای که پیش رو داریم مواجه می شدیم. اما متاسفانه دولت احمدی نژاد با ولع خاصی و البته با مجوز مجالس هفتم و هشتم و گاهی هم بدون اخذ مجوز، با برداشت های مکرر از این حساب که بیش از 130 میلیارد دلار تخمین زده می شود، موجودی این حساب را به کمتر از 25 میلیارد دلار کاهش داده است که اگر تعهدات ارزی را نیز در محاسبات خود منظور کنیم تصور نمی کنم چیزی در این حساب باقی بماند.
با کمال تاسف باید عرض کنم که در هزینه کردن این ثروت ملی برگشت ناپذیر آینده نگری کمتر دیده می شود .
* آقای احمدی نژاد از اقتصاددانان خواسته که با وی گفت وگو کنند. این در حالی است که وی دو بار نامه بیش از 50 نفر از اقتصاددانان را نادیده گرفت. فکر می کنید بعد از نزدیک به چهار سال دست یاری خواستن از جامعه دانشگاهی چه معنی دارد؟
** آن زمان که احمدی نژاد با تکیه بر درآمدهای نفتی، خود را بی نیاز از دیگران می دانست و با تصور اینکه قیمت نفت هرگز از بشکه ای 100 دلار تنزل نخواهد کرد باید دوراندیشی را هم چاشنی سیاست ها و تصمیم گیری های خود می کرد تا اکنون که حساب ذخیره ارزی تهی شده و قیمت نفت به عنوان سهل الوصول ترین منبع درآمدی دولت در سراشیبی قرار گرفته است دست نیاز دراز کردن به سوی کارشناسان نشانه استیصال و درماندگی محسوب نشود.
* شانس آقای احمدی نژاد را در انتخابات دور آینده چگونه ارزیابی می کنید و آیا خودتان هم کاندیدای ریاست جمهوری خواهید شد؟
** اگر انتخابات به مفهوم واقعی آن رقابتی شود و طیف خاموش جامعه در پای صندوق های رای گیری حضور یابند حتم دارم که احمدی نژاد اولین رئیس جمهور زنده ای خواهد بود که عمر ریاست جمهوری اش از چهار سال تجاوز نمی کند، باز تاکید می کنم مشروط بر اینکه افراد جدید و در عین حال سرشناسی که دارای پایگاه اجتماعی مناسبی هستند بتوانند به عنوان رقیب احمدی نژاد در انتخابات بعدی حضور یابند.
* طی ماه های گذشته به نظر می رسد که تغییرات جدی در رابطه با آمریکا به وجود آمده است. ظاهرا دو طرف برای هم هر از چند گاهی یک دسته گل می فرستند. از یک طرف بحث باز کردن دفتر حفاظت منافع مطرح است و از طرف دیگر آقای هوشنگ امیراحمدی دفتر موسسه خود را در تهران باز می کنند و آقای احمدی نژاد هم در نیویورک با آغوش باز از روابط گرم احتمالی آتی دو کشور سخن می گویند. این پیام های جدا از هم آیا تکه هایی از یک تحلیل واحد هستند؟ آیا اتفاقی رخ داده است که بعدا مردم در جریان آن قرار خواهند گرفت؟ آیا بعد از انتخابات آمریکا و انتخابات ریاست جمهوری ایران، با ریاست جمهوری اوباما، گفت وگوی ایران و آمریکا جدی تر خواهد شد؟
** از ابتدای انقلاب تاکنون بارها شرایط برای به قول شما دسته گل فرستادن طرفین ایرانی و آمریکایی برای یکدیگر فراهم شده است اما به دلیل نامشخص بودن راهبرد سیاست خارجی و متاثر بودن سیاست خارجی کشورمان از گروه های فشار و غالب شدن احساس بر منطق، فرصت های طلایی برای کاستن از دامنه سوءتفاهمات و خصومت های بی مورد از بین رفته است که از این میان می توان به سفر مک فارلین به ایران همراه با اهدای یک کلت و کیک به رفسنجانی و تلاش دولت و شخص کلینتون برای مذاکره با خاتمی و اجتناب خاتمی از رودررو شدن با وی آن هم از ترس شماتت اصحاب کیهان و یا پذیرش اشتباهات و دخالت های آمریکا در ایران توسط خانم مادلین آلبرایت وزیر خارجه کلینتون اشاره کرد. البته در این مورد اشتباهات و زیاده خواهی های آمریکایی ها و نقش لابی قوی صهیونیست ها بر سیاست خارجی آمریکا را هم نباید نادیده گرفت.
با توجه به اینکه مساله مخالفت با آمریکا برای بعضی ها به یک تابو تبدیل شده و این قبیل مخالفت های کور بیش از اینکه در بردارنده منافع ملی باشد متاثر از منافع فردی و جناحی است، به همین سبب است که در زمان احمدی نژاد این تابو شکسته می شود زیرا این بار سخن گفتن پیرامون رابطه با آمریکا آن هم در شرایطی که قدرت به صورت یکپارچه در اختیار تمامیت خواهان می باشد به نفع جریان حاکم است و از آن، طرف مقابل بهره ای نمی برد. لذا مشاهده می شود که برای برقراری این رابطه چنان بی صبری و اشتیاقی از خود نشان می دهند که احمدی نژاد سفر به نیورک را جزو سفرهای استانی خود تلقی می کند و به این نیز بسنده نکرده و در چندین نوبت به نامه نگاری های غیردیپلماتیک یک طرفه می پردازد تا شاید از این طریق شکستن تابوی مذاکره با آمریکا را در کارنامه خود ثبت نماید و یکی از تیترهای صفحه اول رسانه ها را به خود اختصاص دهد.
* آیا گفت وگو با آمریکا اجتناب ناپذیر است؟
** گفت وگوی ایران و آمریکا هم امری اجتناب ناپذیر است و هیچ کشوری از مذاکره و گفت وگو متضرر نمی شود و همچنانکه پیش از این در سطح مقامات کوچک تر مذاکراتی صورت گرفته با روی کار آمدن اوباما این مذاکرات در سطوح عالی تر ادامه خواهد یافت.
به عقیده من ایران و آمریکا در موضوعات مختلفی منافع مشترک دارند که همین امر دلیل کافی برای انجام مذاکرات و تحصیل منافع مشترک می باشد. البته به نظر نمی رسد که با آمدن اوباما در راهبرد سیاست خارجی آمریکا تغییرات بنیادی صورت بگیرد زیرا در آمریکا برخلاف کشور ما سیستم تصمیم می گیرد نه فرد یا افراد به خصوصی، لذا اگر تغییراتی هم رخ دهد که رخ خواهد داد این تغییرات بیشتر [ ناظر ] به تاکتیک ها و روش ها خواهد بود. با این وصف آرزو می کنم که اگر مذاکره ای هم میان ایران و آمریکا صورت می گیرد نتیجه آن معطوف به تامین منافع ملی و مصالح عمومی باشد بدون اینکه به تقویت جریان اقتدارگرا و تمامیت خواه منتهی شود.
* مسئول ناهنجاری های اقتصادی و نیز تورم کمرشکن و بی برنامگی مسوولان کشور برای حل مشکلات جاری کیست؟
** به این پرسش شما از دو زاویه پاسخ می دهم. اولاناهنجاری های اقتصادی ارتباط تنگاتنگی با ناهنجاری های سیاسی و فرهنگی دارد و همچنانکه ناهنجاری های اقتصادی بر سیاست و فرهنگ و حتی ایمان افراد تاثیرگذار است لاجرم سیاست و فرهنگ نیز متقابلادر ایجاد نابسامانی های اقتصادی سهیم است.
به بیان دیگر هر سیستم اقتصادی از قرار گرفتن ده ها مدل در کنار یکدیگر ایجاد می شود و این مدل ها نیز خود از کنار هم قرار گرفتن ده ها متغیر فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، مذهبی و اقتصادی تعریف می شود. از این رو اگر بپذیریم که در ایران سیستم اقتصادی وجود دارد و دولت نیز براساس آن سیستم عمل می کند، ناهنجاری های اقتصادی موجود را یا باید ناشی از ناکارآمدی سیستم و مدل ها و متغیرهای آن دانست و به چیدمان ناصحیح این مدل ها و متغیرها در کنار هم تردید کرد و یا اینکه اساسا باید پذیرفت که در کشور سیستم اقتصادی وجود ندارد و یا اگر وجود هم داشته دولت کنونی در چارچوب این سیستم عمل نمی کند. من معتقدم که در کشور ما سیستم اقتصادی وجود ندارد و اگر هم به صورت نیم بند، برنامه چشم انداز 20 ساله و یا برنامه های پنج ساله افق اقتصادی را تبیین کرده است، احمدی نژاد به بایدها و نبایدهای آن بی توجه است.
ثانیا وقتی پذیرفتیم که اقتصاد متاثر از سیاست می باشد، در این صورت ناکارآمدی سیستم و ناهنجاری های موجود در عرصه اقتصاد نتیجه عملکرد یک فرد و یا یک دولت نیست و منشاء آن را باید در سایر ابعاد نیز مورد رسیدگی قرار داد. البته در این رابطه فشارهای بین المللی و تحریم هایی که علیه ایران اعمال شده و می شود را نباید نادیده گرفت که بخش قابل توجهی از این فشارها هم نتیجه سیاست هایی است که در کشور به اجرا در می آید.
* چه راهکاری هایی برای رهایی از این مخمصه پیش رو وجود دارد؟
** حل نسبی مشکلات کنونی کشور ازجمله بهبود وضعیت اقتصادی ایران در گرو تحقق حداقل پنج شرط می باشد:
1- اهتمام لازم برای توسعه سیاسی و گسترش آزادی های سیاسی و فرهنگی در چارچوب قوانین موجود و فراهم ساختن بستر مناسب برای اعمال حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش و اداره کشور و واگذاری امور به مردم که باعث افزایش نرخ امید به آینده شده و به این ترتیب مردم با مشارکت موثر خود قادر خواهند شد تا بر مشکلات موجود فائق آیند. برای این منظور لازم است که شرایطی فراهم شود تا قاطبه مردم بتوانند از حق انتخاب کردن و انتخاب شدن به صورت آزاد برخوردار شوند.
2- تجدید نظر در سیاست خارجی کشورمان و تعامل صحیح با دنیا
3- برنامه ریزی دقیق و حساب شده برای تخصیص بهینه منابع و درست هزینه کردن منابع ناشی از ثروت ملی و اجتناب از سیاست های پوپولیستی و گداپروری
4- استفاده از نیروهای توانمند در عرصه مدیریت کشور و اعمال نظارت دقیق بر عملکرد حاکمان توسط نهادهای مدنی
5- کاهش هزینه های غیرضرور و انجام سرمایه گذاری های مولد

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات