تاریخ انتشار : ۲۴ بهمن ۱۳۸۷ - ۰۹:۲۳  ، 
کد خبر : ۷۳۳۸۷

انتقال قدرت و جهش آلمان


قیصر کللی
با ظهور چین به عنوان یک قطب اقتصادی و جهش سریع آن به سمت ابرقدرت اقتصادی این سوال در میان کارشناسان سیاسی و اقتصادی رونق یافته: آیا قدرت اول جهانی از ایالات متحده به چین در حال انتقال است؟
بحران جهانی اقتصاد بیش از پیش بازار این سوال و این نوع تفکر را رونق بخشید و این سوال را به شکلی جدی تر در میان محافل مهم سیاسی و اقتصادی مطرح کرد. بحران اقتصادی کنونی هرچند جهانی است و کشوری از آن مستثنی نیست اما در میان این بحران و گرداب شاهد دو ابرقدرت اقتصادی هستیم که هر دو با این چالش بزرگ اقتصادی در حال جدال هستند. چین به عنوان قدرت نوپای اقتصادی و ایالات متحده به عنوان قدرت پیشین اقتصادی در میان این گرداب تلاش می کنند پس از آرامش و فروکش بحران ظهوری تازه و قدرتمند و نقش اولی در عرصه اقتصاد از خود به نمایش گذارند که به تعاقب آن نقش اولی سیاسی و قدرت نظامی نیز خواهد آمد. البته ایالات متحده تلاش خواهد داشت نقش اولی را همچنان حفظ کند و چین تلاش می کند آن را به دست آورد.
وسعت بسیار زیاد به چین امکان می دهد به توشه کشاورزی، صنایع و کارخانجات پرداخته و ذخایر این اراضی را به خدمت اقتصاد خود درآورد. در این راستا جمعیت بسیار زیاد قشری کارگر را در اختیار اقتصاد چین قرار می دهد که با حداقل دستمزد یک کارگر در سرتاسر جهان بهترین فعالیت اقتصادی را از خود به اجرا می گذارد و بدین شکل در خدمت اقتصاد این کشور قرار می گیرد و اقتصاد این کشور را به سمت جایگاه اول جهانی هدایت می کند. چین به سمت قدرت اول جهانی آنچنان گام ها را بلند و سریع برداشت که در مدت زمانی بسیار کوتاه به درازای یک دهه به تحول اقتصادی جهان اشتهار یافت. آنچنان حرص و ولع چین برای تبدیل شدن به قدرت اول جهان بالابوده و هست که بدون در نظر گرفتن اقتصادهای نوپا و سنتی با وارد ساختن کالاهای بسیار ارزان قیمت صنایع دیگر کشورها را در هم کوبید و باعث ورشکستگی بخش بزرگی از صنعت دیگر کشورها شد که این روند مخرب همچنان ادامه دارد.
البته چین یاریگر بسیار قدرتمند دیگری به نام سازمان تجارت جهانی را نیز در اختیار دارد. این سازمان هرچند محصول اندیشه غربی و عامل و ابزاری برای تسهیل معاملات در سطح بین الملل برای تمامی کشورهای عضو این سازمان به شمار می آمد اما با برآمدن چین به عنوان غول اقتصادی جهان، رفته رفته این سازمان به ابزاری در خدمت چین و علیه دیگر اعضا تبدیل شد. سازمان تجارت جهانی در حال حاضر عامل تسهیل معاملات جهانی نیست بلکه عامل تسهیل صادرات چین به دیگر کشورها است. تعرفه های گمرکی معمولاً در سطحی بسیار پایین و مشخص توسط سازمان تجارت جهانی بر اعضا اعمال می شود که این تعرفه بسیار پایین به کالای بسیار ارزان قیمت چینی ضمیمه می شود و در آخر کالای این کشور با قیمتی بسیار ارزان وارد بازار دیگر اعضا شده و کالای مشابه دیگر اعضای سازمان تجارت جهانی توانایی رویارویی با کالای چینی را از دست داده و صنعت این کشورها با ورشکستگی مواجه شده و میدان برای صنعت چین خالی می شود. همه این خصوصیات و ویژگی ها یک «اما»ی بسیار بزرگ را به همراه خود دارند. هرچند هیبت چین مایه ترس همگان بوده اما از درون دچار مشکل بزرگی به نام تجزیه است که در حال سر باز کردن است.
صعود به جایگاه ابرقدرت اقتصادی هرچند این فرصت را در اختیار چین قرار داد تا یکی از تصمیم گیرندگان اصلی در سطح جامعه جهانی باشد اما باعث تقویت اپوزیسیون و قسمت های جدایی طلب نیز شده است. گریزی از این روند نبود و گذار چین به قطب اقتصادی باعث تقویت و ارتقای کمی و کیفی تمام افراد و گروه های چینی شده است. در همین زمان که چین بر سکوی قطب اقتصادی جهان قرارگرفت سازهای تجزیه و جدایی طلب نیز از چند قسمت چین برخاسته است. دولت چین هر چند تلاش می کند با شعله ور ساختن حس ناسیونالیستی میان مردم عاملی تمرکزدهنده میان افراد و ایالات چینی به وجود آورد اما به جز عده یی اندک بیشتر مردم چین رغبتی به ناسیونالیسم از خود نشان نمی دهند. همین حزب و افرادی که در راس قدرت سیاسی چین قرار گرفته اند بر اساس خط مشی مارکسیسم دشمنان سرسخت ناسیونالیسم بوده و معتقد به انترناسیونالیسم و جامعه جهانی کمونیسم بوده اند. حال حرف، عمل و عقیده این رهبران مورد پذیرش مردم چین واقع نمی شود و ایالت پهناور تبت و جزیره تایوان خواستار استقلال و جدایی از چین هستند. ایالت بزرگ غربی «سین کیانگ» که یک ایالت مسلمان نشین است با مرام حزب کمونیست چین در تضاد است و بیشتر گرایش به سمت کشورهای مسلمان نشین همسایه دارد. همین طور ایالت بسیار گسترده مغولستان داخلی چین دارای ناسیونالیسمی بیشتر از نوع مغولی است تا چینی. به غیر از تایوان در جنوب، مراکزی همچون هنگ کنگ که دارای مرکزیت و محوریت اقتصادی است بیشتر رغبت به سمت غرب داشته و هر چند به چین الحاق شده اما هنوز نوعی استقلال برای خود قائل است. فقط می توان نوعی ناسیونالیسم ضعیف را در مرکز و شرق چین شاهد بود.به هرحال چین به سمتی گام برمی دارد که تجزیه در انتظار آن کشور نشسته و از آن گریزی نیست.
از یک سو به دلیل بالارفتن سطح برخورداری در چین که این برخورداری شامل تبتی ها نیز می شود، تبت خواستار جدایی از چین شده است. البته همین تبت پاشنه آشیل چین به شمار می آید. اگر چینی ها در 60 سال پیش تبت را به چین ضمیمه نساخته بودند حال دغدغه جدایی چند قسمت را از چین نداشتند چون اگر تبت از کشور چین جدا شود که این طور خواهد شد، تایوان هم که پیش از تبت مدعی جدایی و استقلال بوده استقلال کامل خود را اعلام خواهد داشت. این دو مورد سرمشقی خواهد بود برای دیگر قسمت های چین. چین در مسیر شوروی گام برمی دارد با این تفاوت که شوروی با سلاح ایدئولوژی به جهان حمله ور شد و پس از آن قوای سیاسی، نظامی و اقتصادی خود را برای سلطه بر جهان علنی ساخت، اما چین در گام نخست با سلاح اقتصاد جهان را مورد هجوم قرار داده است.دولت چین به خوبی تهدید این خطر بالقوه و بسیار بزرگ تجزیه را درک کرده و به همین خاطر تمامی توان خود را برای سرکوب اپوزیسیون و جدایی طلبان متمرکز ساخته است.دولت چین حرکت های آزادی و استقلال خواهی مردم تبت را در این اواخر به شدت سرکوب کرده و به تایوان هشدار داده که اگر رسماً اعلام استقلال کند با زور و نیروی نظامی با آنها برخورد خواهد شد. در همین حال نیز تایوان کاملاً از چین مستقل است و چین هیچ گونه سلطه و مهاری بر دولت و مردم تایوان ندارد اما به خوبی دولت چین متوجه تهدید اعلام استقلال تایوان شده و همه مواضع سیاسی و غیرسیاسی این جزیره را با مماشات و مدارا تحمل می کند فقط اعلام استقلال را از تایوان نمی پذیرد و فقط با همین اعلام استقلال شدیداً برخورد خواهد داشت.
دولت چین به خوبی آگاه است که اگر اعلام استقلال از هر گوشه یی از چین برخاست به سرعت به دیگر نقاط سرایت خواهد کرد.
در همین کشاکش و درگیری های داخلی چین که دوران اولیه شکوفایی خود را سپری می کند، «دالایی لاما» که چندان شخصیت شناخته شده یی نبود به یک چهره جهانی و شخصیتی محبوب در میان جهانیان و رهبری کاریزماتیک برای مردم تبت تبدیل شده است. پس بر اساس این تحلیل چین نمی تواند جایگاه اول جهانی را تصاحب کند بلکه پیش بینی می شود جایگاه کنونی را نیز از دست بدهد. اما قطبی دیگر در حال سربرآوردن و جهش به سمت جایگاه نخست جهانی است.
در میان کشورهای طراز اول اقتصادی، آلمان دارای بهترین موقعیت زمانی، جغرافیایی و برخورداری از اقبال جهانی برای قرار گرفتن در جایگاه نخست دنیا است. در سال های اخیر آلمان به همراه ایالات متحده و چین مثلث قدرت اقتصادی جهان را تشکیل داده اند. ایالات متحده و دیگر کشورهای غربی و شرقی که دارای اقتصاد و صنعتی بسیار قدرتمند هستند مانند ژاپن و چین از بحران اقتصادی بسیار متضرر شده و در برابر بحران از خود ضعف بسیاری به نمایش گذاشته اند. اما آلمان در برابر این بحران از خود مقاومت بیشتری نشان داده که این مقاومت به وضوح نشانگر قدرت بالای اقتصادی این کشور به شمار می آید.البته ایالات متحده نیز طبیعتاً و براساس سمت و سوهای سیاسی و حتی طبیعی مایل خواهد بود در صورت از دست دادن جایگاه اول جهانی به خصوص از لحاظ اقتصادی آلمان را در جایگاه خود ببیند. مطمئناً جابه جایی قدرت میان ایالات متحده و آلمان بیشتر جنبه اقتصادی خواهد داشت. به عبارتی امریکا تلاش خود را متمرکز خواهد ساخت تا جایگاه نظامی و سیاسی خود را حفظ کند. ایالات متحده هر چند جایگاه اول اقتصادی را از دست خواهد داد اما همچنان به عنوان یکی از قطب های اقتصادی به خصوص جایگاه دوم اقتصادی را بعد از آلمان برای خود حفظ خواهد کرد و همین جایگاه دوم اقتصادی به امریکا این فرصت را خواهد داد همچنان جایگاه اول سیاسی و نظامی خود را در سطح جهان حفظ کند. البته موقعیت بسیار خوب جغرافیایی و سرزمین بسیار پهناور به ایالات متحده اجازه خواهد داد همچنان از لحاظ نظامی و سیاسی جایگاه اول را در اختیار داشته باشد. در شروع قرن بیستم آلمان بیش و کم از این توانایی برخوردار بود تا جایگاه اول جهانی را در اختیار درآورد. اما انگلستان که جایگاه نخست خود را از دست رفتنی می دید ترجیح داد کشور امریکا که به پهنای یک اقیانوس با انگلستان فاصله دارد و همچنین با انگلستان دارای زبان مشترک است این جایگاه را در اختیار درآورد. اما حال آلمان دارای اقتصادی بسیار قدرتمند، جمعیتی مناسب و سرزمینی بسیار مرغوب است که برای در اختیار درآوردن جایگاه نخست اقتصادی چندان مشکلی را پیش روی خود نمی بیند. به ویژه که به صورت سنتی همیشه دارای اقتصادی قدرتمند بوده است. سرزمین آلمان از لحاظ وسعت یک بیستم سرزمین چین است اما کیفیت ارضی این سرزمین مشکل کمی آن را برطرف می سازد و کیفیت آن را شاید با کیفیت سرزمین چین برابر سازد. در پایان یک سوال مطرح می شود: آیا کشوری که جایگاه نخست اقتصادی را در اختیار داشته باشد به سمت قدرت نخست سیاسی و نظامی حرکت نخواهد کرد؟

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات