تاریخ انتشار : ۰۷ مرداد ۱۳۸۹ - ۰۸:۱۵  ، 
کد خبر : ۷۳۹۱۵

رابطه دین و اخلاق

مقدمه: گروه اندیشه: دین و اخلاق ارتباط منطقی با یکدیگر ندارند، اخلاق جزیی از دین است و یا این که هرکدام از این دو دارای هویتی مستقل هستند که درعین حال با هم در تعامل هستند این سه، فرضیه‌های اصلی درباره ارتباط دین واخلاق هستند. در کنار این سه فرضیه حداقل پنج فرضیه فرعی دیگر هم مطرح است. کدام فرضیه را باید انتخاب کرد و به کرسی نشاند؟ پاسخ این سوال که «رابطه دین و اخلاق چیست؟ »چیسست؟ آیت‌الله مصباح یزدی در همایش "دین و اخلاق" به این سوال پاسخ داده است که می‌خوانید

موضوع بحث، رابطه دین واخلاق است . این موضوع به صورت مستقل درجامعه ما کمتر مطرح شده است. اما برخلاف جامعه ما در جوامع غربی این گونه مسایل به صورت خیلی گسترده مطرح می‌شود. بررسی این که چه عواملی موجب شد که درآنجا این مسایل خیلی مورد توجه قرار گیرد و کتاب‌های زیادی نوشته وبحث‌های زیادی مطرح شود وچرا که در جوامع ما چنین نبوده است، احتیاج به یک تحقیق جامعه شناختی دارد. اگر بخواهیم خوش‌بینانه راجع به علت کمبود تحقیق در زمینه دین، اخلاق، فلسفه اخلاق و موضوعاتی از این قبیل قضاوت کنیم وباید بگوییم که در کشورهای اسلامی به برکت اسلام و رواج معارف اسلامی و به خصوص معارف اهل بیت چندان نیازی به بررسی این مسایل احساس نمی‌شد. برای جوامع مسلمان مسایل دینی و مسایل اخلاقی روشن بود و این که حالا دین چه پایگاهی در اجتماعی با اخلاق دارد و چه رابطه‌ای بین این‌ها است و کدام اصالت دارد یا ندارد، اهمیتی نداشت. همچنین در شاخه‌های دیگر معرفت هم می‌شود چنین توجیهاتی کرد. شایدخیلی هم بعید از واقعیت نباشد ولی در عین حال باید اعتراف کرد که ما آنچنان که بایدهمت و تلاش در بررسی و تحقیق در این مسایل به خرج ندادیم.
رابطه‌ای که بین دین و اخلاق می‌شود فرض کرد در سه بخش کلی قابل طرح است، یا به تعبیر دیگر وقتی می‌گوییم دین با اخلاق چه رابطه‌ای دارد سه فرضیه تصور می‌شود.
یکی این که بگوییم دین و اخلاق دو مقوله مشخص متباین از هم هستند و هرکدام قلمرو خاصی دارند و هیچ ارتباط منطقی بین آن‌ها وجود ندارد. اگر مسایل دینی با مسایل اخلاقی تلاقی پیدا می‌کند یک تلاقی عرضی و اتفاقی و یک رابطه منطقی نیست که بین دین واخلاق اتصالی برقرار شود. زیرا هر کدام فضای خاص خود و قلمرو مشخص دارند که از همدیگر جدا هستندو ربطی به هم ندارند. اگر به یکدیگر ارتباط پیدا می‌کنند مثل این است که دو مسافر هر کدام از یک مبدأ به سوی یک مقصدحرکت کرده‌اند و در بین راه اتفاقاً در یک نقطه‌‌ای همدیگر را ملاقات می‌کنند، ولی این معنایش این نیست که بین این دو مسافر یک رابطه‌ای وجود دارد.
فرضیه دوم، این است که اصلاً‌ دین و اخلاق یک نوع اتحاد دارند. یا یک نوع وحدت بین آن‌ها برقرار است یا به تعبیر امروزی‌ها یک رابطه ارگانیک بین آن‌ها است. البته این رابطه باز به صورت‌های فرعی‌تری قابل تصور است ولی آنچه به فرهنگ ما نزدیک‌تر و قابل قبول‌تر می‌باشد این است که اخلاق به عنوان یک جزیی از دین تلقی شود. ما با این تعریف آشنا هستیم که دین مجموعه‌ای است از عقاید و اخلاق و احکام، پس طبعاً اخلاق می‌شود جزیی از مجموعه‌ی دین، رابطه‌اش هم با دین رابطه ارگانیک و رابطه یک جزء با کل است مثل رابطه سر با کل پیکر انسان. از باب تشبیه می‌توان گفت: اگر ما دین را به یک درختی تشبیه نماییم، این درخت دارای ریشه‌ها و تنه‌ و شاخه‌هایی است. عقاید همان ریشه‌هاست واخلاق تنه درخت است و شاخه و برگ ومیوه درخت نیز همان احکام است. رابطه تنه با خود درخت رابطه‌ دو شئ نیست. تنه هم جزو خود درخت است. در این تصور رابطه دین واخلاق رابطه جزء با کل است. فرضیه سوم این است که هرکدام یک هویت مستقلی دارند اما هویتی است که در عین حال با هم در تعامل هستند و با یکدیگر در ارتباطند و در یکدیگر اثر می‌گذارند، یعنی این‌گونه نیست که به کلی متباین از هم باشند و هیچ ارتباط منطقی بین‌آن‌ها برقرار نباشد، بلکه یک نوع رابطه علیت و معلولیت، تاثیر و تاثر با فعل و انفعال و به طور کلی یک نوع تعامل بین دین واخلاق وجوددارد، ولی این معنایش این نیست که دین جزیی از اخلاق است یا اخلاق جزیی از دین و یا این که این‌ها کاملاً ار هم مبتاینند.
در دو فرضیه قبل نیز فرض شد که بین دین و اخلاق نوعی تاثیر و تاثر و فعل و انفعال و تعامل وجود دارد. مطلب را با این تعابیر متعدد بیان می‌کنم برای این که فرض‌های مختلفی در دورن همین فرض کلی قابل تصور است، که حداقل پنج فرضیه فرعی را می‌توان براساس آن مطرح نمود.
مثلاً یکی از این تقریرها این است که اصولاً اخلاق است که ما را موظف می‌کند به این که وظایف دینی انجام بدهیم. بر مبنای این نظریه در دین اساس این است که انسان بندگی و عبادت خدا نماید. پس رابطه انسان با خدا اصل است واصل اساسی در دین همیناست یا به تعبیری دیگر این به عنوان یک اصل است و سایر مطالب، فرع این اصل است؛ اما چه چیزی موجب می‌شود که ما در مقام عبادت و بندگی خداوند برآییم؟ پاسخ می‌دهیم که خدا بر انسان حقی دارد، حق مولویت دارد، ماعبد او هستیم ،ما مخلوق او هستیم بنابراین باید حق خدا را ادا کرد.
حق خدا ادا کردنش به این است که او را عبادت کنیم پس آنچه ما را وادار می‌کند که به دین روی بیاوریم و دستورهای دینی را عمل کنیم و بالاخره خداوند را عبادت کنیم یک امر اخلاقی است که به ما می‌گوید که حق هر کسی را باید ادا کرد، یکی از حقوق هم حق خداست پس باید دین داشت تا حق خدا ادا شود.
نظر همین دیدگاه یک نظر دیگری است که ما آن را معمولاً در کتاب‌های کلامی خود مطرح می‌کنیم، در آنجا گفته می‌شود انسان واجب است که خدا را بشناسد بعد استدلال می‌کنند به این مطلب که چرا معرفت خدا واجب است؟ یکی از ادله‌ای که می‌آورند و شایدمهم‌ترین دلیل، این است که شکر منعم واجب است، چون خدا ولی نعمت ما است، شکر ولی نعمت واجب است، پس ما باید به عنوان شکر منعم، منعم را بشناسیم و بعداً در مقام‌ ادای شکرش برآییم. این خیلی به دیدگاه قبلی نزدیک است و اندکی فرق دارد، در اینجا اخلاق موجب این می‌شود که ما برویم خداوند را بشناسیم . در آن نظر قبلی این بود که خدا را شناختیم و قبول هم کردیم خدا حقی دارد، اخلاق به ما می‌گوید برو حق خدا را ادا کن اما در این دیدگاه رابطه اخلاق با دین به این صورت تصویر می‌شود که اخلاق به ما می‌گوید انسان بایدخدا را بشناسد. پس وجود شکر منعم که یک دستور اخلاقی است و ما را وادار می‌کند که برویم خدا را بشناسیم تا به دنبالش سایر مسایل دینی مطرح شود. این هم یک نوع رابطه بین دین واخلاق است. روابط دیگری نیز بین دین واخلاق قابل تصور است مثل این که آنچه اساس ارزش‌ها را تشکیل می‌دهد غایت و اهداف افعال و رفتارها است. ارزش رفتارهای اخلاقی به غایت و اهداف آن‌ها است چون ما اهداف مقدسی داریم که ذاتاً‌برای ما مطلوب است. باید کارهایی را انجام دهیم که ما را به آن اهداف مقدس و به ‌آن کمال مطلوب برساند و ارزش‌های اخلاقی از اینجا پیدا می‌شود. خوب طبق این نظر که ارزش اخلاق تابع اهداف و غایاتش است بر این اساس مطرح می‌شود که هدف انسان رسیدن به قرب الهی است.این بالاترین هدفیاست که برای سیر تکامل انسان وضع می‌شو وهمه رفتارهای اخلاقی به نحوی ارزش خودشان را از اینجا کسب می‌کنند که یا مستقیماً موجب قرب به خدا می‌شوند و یا زمینه را برای تقرب فراهم می‌کنند، یعنی یا معد هستند یا علت غایی. پس هر ارزش اخلاقی از اینجا ناشی می‌شود که حداقل روح انسان را برای رسیدن به قرب خدا مستعد می‌کند، پس رابطه اخلاق با دین بدین صورت تنظیم می‌شود که در دین، خدا شناخته می‌شود و به عنوان هدف تکامل انسانی معرفی می‌شود واخلاق و ارزش خودش را از اینجا اخذ می‌کند. اگر دین نبود و آن چیزها را برای ما ثابت نمی‌‌کرد اصلاً ارزش‌های اخلاقی پایه و مایه‌ای نمی‌داشت. طبق این مبانی فلسفی در اخلاق- البته مبانی دیگری هم هست- چنین ارتباطی بین دین واخلاق برقرار می‌شود که دین می‌آید هدف برای ارزش‌های اخلاقی تعیین می‌کند. این نوع ارتباط است که دین کار خودش را می‌کند و اخلاق هم کار خودش را می‌کند اما این اربتاط بین آن‌ها برقرار می‌شود که دین به اخلاق خدمت کند تا هدف برای ارزش‌های اخلاق تعیین کند. نوع دیگری از رابطه که بین اخلاق و دین تصور می‌شود این است که دین ارزشهای اخلاقی را تعیین می‌کند.
باز این هم مبانی مختلفی دارد که ما اصلاً چگونه می‌توانیم افعال پسندیده و ارزشمند را از افعال ناپسندو یا بی‌تفاوت تشخیص دهیم. ملاک تشخیص کارهای اخلاقی از غیراخلاقی چیست؟ بد نیست اشاره کنم که اصولاً در مباحث اخلاقی مغرب زمین محور بحث تنها ملکات نیست بلکه بیشتر محور بحث افعال و رفتار است.
برخلاف آنچه در ذهن ما از فلسفه اخلاق ارسطویی است و میراثش در فرهنگ ما هنوز باقی است که اخلاق اصلاً بحثش از ملکات است، از صفات ثابت است، از هیئات راسخه در تنفس است، ولی بحث‌های فلسفه غربی متخص به ملکات نیست بلکه بیشتر نظرش به افعال ست یعنی چه کاری خوب است؟ چه کاری را باید انجام داد؟ یا چه کاری را باید ترک کرد؟ توجه بیشتر به رفتارها است تابه ملکات، خوب وقتی ما می‌خواهیم ببنیم چه کاری را بایدانجام دهیم یا غیرمستقیم در اثر این کارها چه ملکاتی راکسب کنیم بحث می شودکه ما از کجا بشناسیم که چه کاری خوب است و چه کاری بد؟ حدودو مرزهایش چیست؟ چه کاری با چه شرایطی خوب است و با چه شرایطی بد می‌شود؟ چه کسی باید این‌ها را تعیین بکند؟ یکی از ارتباطاتی که بین دین واخلاق برقرار می‌شود این است که دین می‌آید این افعال ارزشی راتعیین می‌کند، یعنی ما به کمک وحی الهی وعلومی که از اولیای خدا به وسیله وحی و الهام به ما رسیده می‌توانیم ارزش‌های رفتاری وحدود کارها رامشخص کنیم که چه کاری در چه حدی مطلوب است و دارای ارزش‌های اخلاقی است برعکس چه کاری فاقد ارزش اخلاقی یا ضداخلاقی است. این هم یک نوع رابطه بین دین واخلاق است. دین می‌آید حدود افعال اخلاقی را تعیین می‌کند .این‌ها همه نمونه‌هایی از تقریرهای تعامل و رابطه دین واخلاق است.
مشخص است که انتخاب یک نظریه و به کرسی نشاندن آن کار آسانی نیست که در فرصت کوتاهی انجام شود ولی بالاخره برای این که سوال بدون پاسخ نماند به اجمال به پاسخ آن اشاره می‌کنیم. ما در ابتدا باید دین واخلاق راتعریف کنیم تا سپس نوبت به پرسش از رابطه‌ آن‌ها برسد. ملاحظه شد در آن نظریه‌ای که دین واخلاق را متباین می‌دانست دین طوری معنای شد که با ‌آن تعریفی که ما از دین داریم تا اندازه‌ای فرق می‌کند. آن‌ها- یعنی اخیراً علمای غربی دایره دین را به ارتباط بین انسان با خدا منحصر می‌کنند. دینداری یعنی این که انسان خدا را بشناسد، به خدا معتقد باشد و عبادتی انجام دهد. دین یعنی همین و لذا افکار سکولاریزم و گرایش‌های سکولاریستی بر همین اصل مبتنی است.
ریشه این تفکر درغرب از مکاتب و محافل کاتولیک و امثال این‌ها غالب موارد این است که اصلاً‌دین ربطی به مسایل دیگر ندارد و با مسایل جدی زندگی ارتباطی ندارد. دین نوعی گرایش و احساس است که انسان نسبت به خدا دارد و می‌رود و در معبد آن گرایش واحساس و نیاز روانی خود را ارضا می‌کند و هیچ دلیلی هم ندارد که این موضوع واقعیتی داشته باشد، صرفاً یک احساس و تجربه شخصی و معنوی است که در آدم وجود دارد به هرحال با این تعریفی که از دین می‌کنند می‌توانند بگویند که رابطه دین با اخلاق رابطه تباین است و آن‌ها ربطی به هم ندارند. اخلاق را هم به این‌گونه معنا می‌کنند که اخلاق عبارت از ارزش‌هایی است که در رفتارهای اجتماعی انسان مطرح می‌شود، مثلاً‌این که انسان‌ها باید با هم چگونه باشند، انسان باید خوش‌اخلاق باشد، خوش رفتار باشد، خوش‌رو باشد، درستکار باشد، راست‌بگوید و عدالت را رعایت کند. تمامی این‌ها مصادیق اخلاقی می‌شود و البته راستگویی و درستکاری یا به تعبیر دقیق‌تر صداقت وامانت دو اصل اساسی است که سایر امور از این دو اصل ناشی می‌شود.
پس خلاصه این دو قلمرو از هم جدا است. آن (اخلاق) رابطه بین انسان‌ها را بررسی می‌کندو این (دین) رابطه انسان را با خدا و این دو ربطی نیز به هم ندارند. اما اگر بخواهیم ببینیم که این نظریه درست است یا نه اول باید ببینیم ما دین را چه می‌دانیم، در این صورت است که معلوم می‌شود آیا این نظر را درست نمی‌دانیم. زیرا اخلاق تنها روابط اجتماعی انسان‌ها نیست کما این که تنها آن صفات و ملکات نفسانی که دو اصل یا سه اصل یا چهار اصل دارد نیز نیست. همه رفتار و ملکات انسانی که قابل مدح و ذم باشد و دارای صبغه ارزشی باشدخواه مربوط به رابطه انسان‌ها با یکدیگر یا رابطه انسان با خدا باشد یا حتی رابطه انسان با خودش باشد.
همه این بایدها و نبایدهای ارزشی در حوزه اخلاق قرارمی‌گیرد پس اخلاق لزوماً اختصاص به محدوده خاص مثل رابطه انسان‌ها با یکدیگر یا رابطه انسان با خدا ندارد. دین نیز چنین است. هدایت‌های دین اسلام فقط به بیان رابطه انسان‌ با خدا اختصاص ندارد بلکه درقرآن کریم و جوامع روایی ما هزاران مسایل دیگر از قبیل مسایل فردی و اجتماعی و سیاسی و بین‌المللی مطرح است که همه این‌ها جزو دین است. حالا اگردینی در عالم باشد که به این مسایل نپرداخته باشد ما با آن کاری نداریم، دینی که ما می‌گوییم اسلام است. لااقل کامل‌ترین مصداقش اسلام است. و اسلام به همه این‌ها پرداخته، همه این‌ها جزو دین است.
کما اینکه که عقاید هم جزودین است، اعتقاد به خدا، نبوت، معاد وسایر اعتقادات واخلاق و احکام است و احکام نیز به اقسامی تقسیم می‌شوداز واضح‌ترین مطالب مربوط به دین است. بنابراین دین هم منحصر به رابطه انسان با خدا نیست. وقتی ما دین واخلاق را به این صورت تعریف کردیم دین تقریباً یا تحقیقاً تمام شؤون زندگی انسان رادر برمی‌گیرد.
به این معنا همه چیز از دین خارج نیست و همه چیز دارای حکمی خواهد بود و دارای ارزشی خواهد بود، لااقل حکم مباح دارد که بازهم دین باید بگوید که این مباح است. با این تعریف ما آن نظریه اول را به کلی ساقط می‌دانیم که دین واخلاق با هم تباین دارند وهیچ رابطه‌منطقی و ذاتی و اصیل بینشان وجود ندارد.
اما نظریه مقابلش که اخلاق جزیی از دین باشد آن هم البته یک مقداری متفرع، بر این است که ما تعریف دقیق‌تری از اخلاق بکنیم چون اخلاق می‌تواند به عنوان جزیی از دین مطرح باشد یعنی اخلاق با آن سبکی که دین ارزشیابی می‌کند. اما اگر اخلاق را همان مسایل موضوعات ومحمولات در نظر گرفتیم( صرفنظر از آن نظریه‌ای که دین درباره اخلاق دارد یا روشی که برای ارزشیابی اخلاق‌ها ارایه می‌د‌هد. خود این مساله را حالا راه‌حلش هرچه باشد فلان‌کار خوب است یا بد، حالا خوب و بد یعنی چه؟ و ملاکش چیست و از چه راهی بایدکشف کرد؟ اگر به این‌‌ها اعتنایی نداشته باشیم)دراین صورت می‌توان گفتکسی که معتقد به هیچ دینی هم نیست یک نوع اخلاقی را می‌پذیرد زیرا می‌گوید این کار خوب است، بنابراین باید آن را انجام داد. مثلاً براساس مدح عقلا گفته می‌شود فلان کار خوب است. به هرحال می‌شود که کسی دین نداشته باشد اما به هرمبنایی- مثلاً مدح‌ عقلا- بگوید کار خوب را بایدانجام داد.
بر این منبا اخلاق لزوماً در حوزه دین و جزء دین قرار نمی‌‌گیرد . اگر اخلاق را این ‌گونه معنا کردیم بین اخلاق و دین یک نوع عموم و خصوص من وجه می‌شود، یعنی از طرفی اخلاق شامل دین است و از طرف دیگر دین شامل اخلاق است اما شامل اخلاق دینی، اخلاقی که ارزشش از ناحیه دین اعتبار یافته و روشش از راه دین تامین شده و ملاکش در آنجاهایی که عقل راه نداردوحی الهی است و اگر عقل هم راه داشته باشد که خوب هر دو با هم دعوت می‌کنند.«ان‌الله یامر‌ بالعدل و الاحسان»
عقل هم با یامر بالعدل و احسان منافات ندارد ک عقل ودین به یک چیز دعوت و توصیه می‌کنند. اما در نهایت آنچه برای ما قابل قبول‌تر است همان نظریه دوم است، یعنی اخلاق جزیی از دین است . بر این مبنا رابطه دین واخلاق رابطه عموم و خصوص من وجه نیست بلکه رابطه جزء وکل است. و به تعبیر دیگر، رابطه اخلاق با دین رابطه ارگانیکی است مثل تنه‌ای نسبت به درخت است، دین یکی ریشه دارد و یک تنه و شاخ و برگ و یک میوه. ریشه دین همان عقاید است، تنه‌اش اخلاق است و احکام هم شاخ برگ یا همان میوه‌هایش است. اگر این‌گونه بیان کردیم، نه درخت جزو خود درخت است و چیزی جدای از درخت نیست و به این خاطر بود تا بگوییم چه رابطه‌ای است بین اخلاق و دین، البته این تنه اگر تنه دینی باشد واگر صبغه دینی داشته باشد جزو دین است نه این کهاخلاق را یک جوری معنا کنیم که با اخلاق غیردینی یا حتی با اخلاق ضددینی هم سازگار باشد. همچنان که می‌دانید امروز گرایش غالب در فرهنگ غربی گرایش پوزیتویستی است، دراخلاق هم همین‌طور است یعنی ارزش‌های اخلاقی را قراردادی می‌دانند. به عبارتی دیگر یک چیزی که در یک زمانی بسیار زشت و بد است ممکن است در یک زمان دیگر زیبا و خوب بشود و بالعکس.
پرواضح است که با چنین تلقی‌ای از اخلاق، اخلاق جزو‌دین نمی‌شود اما بر اساس تعریفی که از دین داریم- یعنی دین عبارت است از هر آنچه با رفتار و تکامل و سعادت انسان ارتباط پیدا می‌کند- اخلاق جزو دین است ورابطه بین آن دو رابطه اتحاداست، یعنی اتحاد یک جزء با کل خودش.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات