تاریخ انتشار : ۳۱ تير ۱۳۸۹ - ۰۸:۴۷  ، 
کد خبر : ۷۵۱۵۷

امپراتوری فراموش شده


دکتر محمدعلی اسلامی‌ ندوشن
روزنامه «اطلّاعات» در شماره 30 بهمن 84 خود گزارش گونه‌ای از نمایشگاه «تمدن هخامنشی»1 در موزۀ بریتانیای لندن انتشار داده بود، که قابل تأمّل است. ما ایرانیانی که توفیق دیدن این نمایشگاه را نداشته‌ایم، خوب است لااقل از سر اهمیّت آن سرسری نگذریم. عنوان نمایشگاه را گذارده‌اند «امپراتوری فراموش شده» و توضیح داده‌اند که منظور از این عنوان نه آن است که تاریخ هخامنشی از یاد جهانیان رفته است، بلکه آن است که از جانب دنیای غرب، پایگاهی که می‌بایست به ان بخشیده شود، بخشیده نشد، و نمایشگاه لندن خواسته است در جبران آن قدمی بردارد.
اینک سؤال نخست این است که: تمدن هخامنشی و دستاورد تاریخی آن از جانب چه کسی بیشتر فراموش شده است؟ اگر بخواهیم انصاف بدهیم، باید بگوییم از جانب خود ما ایرانیان، بیشتر از غربیها! آنچه در این نمایشگاه به نمایش گذارده شده و دیدارکنندگان لندن با اعجاب آن را تماشا کرده‌اند، در همین ایران اتفاق افتاده است، در سرزمین میان دریای خزر و خلیج‌فارس که ما مردمان امروزی هم هنوز بر این خاک زندگی می‌کنیم. به عبارت دیگر ما فرزندان دوردست همان کسان و همان تمدنی هستیم که بیش از دویست سال بر نیمی از جهان شناخته شده فرمان راندند، و پلی در میان تمدن آسیا و اروپا برقرار کردند.
برگزارکننده نمایشگاه اظهار امیدواری کرده است که با این اقدام، اهمیت واقعی و چهره حقیقی این «تمدن درخشان» و فراموش شده، نمایانده شود. آقای «کرتیس» رئیس بخش خاور نزدیک باستان در موزه بریتانیا اذعان کرده است که: «بخشی از غبار فراموشی و تحریف تاریخ ایران» ناشی از غرض‌ورزی تاریخ‌نگاران یونانی است که بعدها، تاریخ‌نگاران اروپایی هم، بر اثر همان احساس، همان خط تحریف‌گری را دنبال کردند.
یونانیان از نگاه خود حق داشتند، زیرا ایران تنها کشوری «ابرقدرت زمان» حساب می‌شد، و در دمدمه‌های تمدن اروپا که یونان می‌خواست قد برافرازد، تنها حکومتی بود که از بلند‌پروازیهای او جلو گرفت، ولی چون آنان قلم در دست داشتند، چهره ایران هخامنشی را در آینه زنگ گرفتۀ خود نمایان ساختند.
برخورد شرق و غرب از همین جا آغاز می‌شود، که می‌توان گفت هنوز هم به پایان نرسیده است. از سوی دیگر باید بپذیریم که غرب زمانی که می‌تواند شرق را قبول داشته باشد که شرق خود را قبول داشته باشد، و نگاه واقع‌بینانه بر ملاحظات سیاسی روز چیره گردد.
آنچه قابل توجه است، استقبالی است که از این نمایشگاه شده است. نوشته‌اند که «یکی از پربیننده‌ترین نمایش‌های موزۀ بریتانیا» بوده است. در این مدّت بیش از پنجاه سخنرانی درباره ایران از جانب دانشمندان ده کشور: انگلیس، فرانسه، آمریکا، آلمان، اتریش، یونان، استرالیا، سویس، دانمارک و هلند... ایراد گردیده و بررسی‌ها و بحث‌هایی در این زمینه صورت گرفته است. ما نمی‌دانیم که مشارکت ایرانیان در این برنامه‌ها تا چه اندازه بوده. چه کسانی سخنرانی کرده و چه گفته‌اند.
آنچه بخصوص قابل توجّه است، برخورد رسانه‌ها و روزنامه‌های انگلیسی با این نمایشگاه است. بنا به شواهدی که از روزنامه‌ها به دست می‌آید، استقبالی کم نظیر بوده. اینک چند نمونه: هفته‌نامۀ «اکونومیست» تمدّن هخامنشیان را «یک تمدّن درخشان» می‌خواند. می‌نویسد: «ایرانیان بسیار با فرهنگ بوده‌اند و تمدّن شگرفی داشته‌اند.»
هفته‌نامه «سندی‌تایمز» به اشتباه یا سوء برداشت غربیان دربارۀ ایران اشاره می‌کند و با عبارتی که تا حدی لحن پوزش دارد، می‌نویسد: «ما اروپایی‌ها در طول زمان روایت تخیّلی و ناسیونالیستی یونان باستان را دربارۀ امپراتوری پارس پذیرفته‌ایم. حتّی اجازه داده‌ایم که این گونه روایات تاریخی مخدوش، دیدگاه‌های ما را درباره این تمدن کهن شکل دهد... این توصیف یونانی‌ها از پارسی‌ها بودکه زمینه را برای هزارسال نژادپرستی و برترپنداری غرب، نسبت به شرق آماده کرد... و ما امروز میوه آن را پیش رو داریم.» آنگاه از «منشور کورش» به عنوان «نخستین اعلامیّه حقوق بشر» یاد می‌کند.
و اما نظر هفته‌نامۀ «آبزرور» این است: «ایرانیان به مدّت دویست سال در منطقۀ عظیم تحت فرمان خود، ثبات برقرار کردند... مدارکی وجود دارد که نشان می‌دهد که این تمدّن در کنار قدرت، از جاذبه و گیرائی برخوردار بوده...» و روزنامه گاردین: «آمریکاییها باید روش درست حکومت کردن را از پادشاهان هخامنشی یاد بگیرند.»
سپس می‌آید به گوشزد یک نکته: «زمانی که نیروهای ایران وارد بابل (عراق امروز) شدند، مردم داوطلبانه خود را تسلیم کرده و به خاطر سیاست‌های عادلانۀ کورش ـ پادشاه ایرانی ـ و سختگیریهایش با تروریست‌ها، به او لقب آزادکننده دادند.» سپس بخشی از منشور کورش را در گزارش خود می‌آورد: «زمانی که من وارد بابل شدم، به هیچ‌کس اجازه ندادم که در این سرزمین اعمال خشونت کند. صلح را به بابل و دیگر شهرهای مقدس آوردم و به نگون‌بختی ساکنانش پایان دادم.»
گاردین ادامه می‌دهد: «کورش و جانشین‌اش داریوش نخستین ابرقدرت را در دنیا پدید آوردند و سرزمین آنها از آسیای مرکزی تا شمال افریقا امتداد داشت. کورش فردی مستبد نبود، بلکه یک حاکم روشنفکر بود و به شکل عجیبی دیگران را تحمّل می‌کرد. وی تلاش نکرد حکومتی مذهبی برقرار کند و با آزاد کردن یهودیان از زندان به آنها اجازه داد که به اورشلیم باز گردند، و اکنون مواردی از آموزه‌های تمدن هخامنشی می‌توانند برای امپراتوری‌های حاضر آموزنده باشند.»
و چون می‌رسد به داریوش، از حفر آبراهی یاد می‌کند که به فرمان او ساخته شد که رود نیل را به دریای سرخ وصل می‌کرد، و قرنها گذشت تا «کانال سوئز» جانشین آن گردید. هم چنین از اصلاحات دیگر داریوش، چون ایجاد پول واحد و نظام چاپاری (پست) نام می‌برد که «در سراسر سرزمین تحت سلطه حکومت هخامنشی ابداع شد، و بعد از دوهزار سال توسط نظام‌های بین‌المللی، دوباره به کار گرفته شده‌اند.»
آنگاه «گاردین» از تأثیرگذاری نوع حکومت هخامنشی در نیای بعد حرف به میان می‌آورد: «با وجود تأثیر سوء تاریخ‌نویسان یونانی، میراث حکومت‌داری، فرهنگی و هنری پارسی‌ها، از طریق تمدن‌های بعدی یونانی و رومی، بر تمدن‌های اروپائی و شمال آمریکا اثر گذاشته است». و گزارش خود را به این صورت پایان می‌دهد:
«یهودیّت، مسیحیّت و اسلام همگی از مفاهیم اولیّۀ دین زرتشت تأثیر گرفته‌اند، و جنگی هم که توسّط جرج بوش علیه تروریسم ترویج می‌شود، از همان ریشۀ جنگ خیر و شرّ استفاده کرده است!» نتیجه‌گیری گاردین این است: «میراث ایران شایسته احترام از طرف آمریکا و اروپاست، امپراتوری ایران باستان در ضمیر ناخودآگاه ایرانیان هنوز زنده است، و روابط ایران با دنیای خارج را شکل می‌دهد.»
سرانجام می‌رسد به روزنامه فاینشنال تایمز، می‌نویسد: «آتش‌ اسکندر هم نتوانست ایران را نابود کند.» آنگاه از قول کارگزار نمایشگاه می‌آورد: «در مقایسه با دیگر امپراتوری‌های بزرگ باستان، از جمله آشور، بابل، یونان و روم، امپراتوری ایران باستان کمتر در بین جهانیان شناخته شده است؛ این در حالی است که امپراتوری هخامنشی از نظر وسعت و اهمیت در اندازه روم باستان بوده 2 و همانند پلی بین تمدن‌های شرق و غرب عمل کرده است. ایرانیان عصر باستان نمونه مناسبی از تحمل دیدگاه‌های یکدیگر بوده و نشان داده‌اند که چگونه معتقدان به مذاهب و ادیان مختلف می‌توانند در کنار یکدیگر زندگی کنند.»
این چند مورد را از ترجمه روزنامه اطلاعات برگرفتیم. به اصل گزارش‌ها دسترسی نداشتیم، ولی مشت نمونه خروار است. روزنامه‌های انگلیسی که این موارد را نوشته‌اند، همه از نشریات معتبر بریتانیا هستند، با شهرت جهانی. چنین می‌نماید تا حدی روشنگر بوده و دید غرب را نسبت به ایران تکانی داده‌ است.
اینکه تاریخ ایران باستان قدری با تحریف و افسانه‌پردازی همراه شده باشد، دلایلی داشته. یکی آن است که به دست بیگانگان نوشته شده، و این بیگانگان از کشورهایی بودند که با ایران در جنگ بودند. ایران نخستین کشوری بود از آسیا که با اروپا در نبرد شد. جنگ ایران و یونان در زمان خشایارشا در سال 480 پیش از میلاد روی داد. این، برای آن بودکه یونانیان را که به متصرفات ایران دست‌اندازی کرده بودند، تنبیه کند. تاریخ‌نویسان یونان که در راءس آنان هرودوت بود، گرچه کشور آنها مغلوب نشده بود، دشمنی با ایران را از یاد نبردند، گذشته از آن در برابر ایران که «ابر قدرت» منطقه بود، هم احساس ترس داشتند و هم حسد.3
از این رو، قلم خود را به عیب‌جویی می‌گرداندند، که گاه خالی از تهمت هم نبود. بعد از آن هم، تاریخ‌نویسان اروپا، همان سیره را دنبال کردند، و چون خودرا میراث بر تمدن یونان می‌دانستند، دید منفی نسبت به ایران را هم جزئی از این میراث پنداشتند.
هیچ‌کس نمی‌گوید که هخامنشی‌ها عیب‌هایی نداشتند، مشکلاتی در اداره کشور نداشتند، ولی همه چیز به نسبت است. آنان در مقایسه با مشابهشان و همزمان خود، با اقوام زیر دست خود آزادمنشانه‌تر رفتار می‌کردند، به مذهب و آداب آنان احترام می‌گذارند. جنگ‌هایی هم که می‌کردند جنبه تدافعی داشت تا معرضی. چنین بود که کورش با لیدیه و بابل و ماساژت‌ها که جان خود را بر سر آن نهاد. چنین بود جنگ داریوش با سکاها و دیگران و جنگ خشایارشا با یونان. در شاهنامه هم که روح تمدن باستانی ایران را در خود منعکس دارد، جنگ، جنگ تدافعی است.
در اینجا، جای آن نیست که به شخصیت کورش و داریوش بپردازیم، که هر دو به عنوان بزرگترین فرمانروایان جهان شناخته شده‌اند.4 در سراسر تاریخ ایران دیگر حکومتی نظیر هخامنشی پیدا نشد و ساسانیها هم نسبت به آنها چند درجه فرو افتاده بودند.
از لحن روزنامه گاردین چنین بر می‌آید که می‌خواهد از قدرت‌های برتر جهان دعوت کند که از شیوه هخامنشیان سرمشق بگیرند. کورش و داریوش به یک حکومت «جهان مدار» می‌اندیشیدند، یعنی حکومتی که کلیه عوامل افتراق‌افکن را از میان ملت‌های جهان بردارد. اگر اشتباه نکنم، همین دیدگاه بود که در دوران بعد از اسلام، در زمینه معنوی در عرفان ایران راه یافت و مولوی گفت:
این وطن مصر و عراق و شام نیست ...
یا:
پس زبان همدلی خود دیگر است
همدلی از همزبانی خوشتر است
اینکه تاریخ هخامنشی از تمدن‌هایی چون آشور، بابل و مصر در نزد غربیان کمتر شناخته شده بماند، دلیلش آن است که آشور و بابل و مصر، تمدن‌های بی‌آزار و مرده‌اند، در حالی که ایران مداومت تاریخی داشته و هنوز بر سر پاست. بنابراین ایران که پیوسته در صحنه تاریخ حضور داشته، بیشتر از مشابهان خود، هم سزاوار به یاد آوردن بوده و هم سزاوار فراموش شدن. ایران ویژگی‌هایی داشته که اظهارنظر بی‌طرفانه، درباره او بسیار دشوار می‌نموده. همه اینها: جغرافیا، تاریخ، فرهنگ، شاهنامه، تخت جمشید ... موجب بوده‌اند که او از جانب دیگران همواره قدری با دیده رشک و اعجاب نگریسته شود.
اما در آنچه مربوط به خود مردم ایران است، تا صدو پنجاه سال پیش، بریدگی در میان آنان و تاریخ هخامنشی بود. ایران بیشتر در وجدان ناآگاه ایرانی حضور داشته تا در وجدان آگاه، نهضت باستان‌گرایی در زمان مشروطه دم زد، و در دوره پهلوی نضج گرفت، ولی چون در سطح حرکت می‌کرد، ریشه ندوانید. جشن دو هزار و پانصد ساله هم هر چند از شکوه ایران حکایت داشت، از آنجا که بوی تبلیغ رژیم از آن استشمام می‌شد، جایی برای خود باز نکرد.
امروز هم ما قدر کشور خود را خیلی کمتر از آنچه هست می‌دانیم. گویا انسان آنچه دارد و اطمینان دارد که خواهد داشت، نسبت به آن غفلت نشان می‌دهد، ولی وجدان جهان در هر حال، فراموشی کمتری دارد. چندسال پیش کشور استرالیا مجسمه کورش را در میدانی در شهر سیدنی برپا کرد. او می‌خواست از نام کورش بهره بگیرد و نشان دهد که استرالیا نیز سرمشق وی را در برابر دارد و نسبت به ملیت‌های مختلف که در او سکونت گزیده‌اند، روش رفق و برابری به کار می‌برد.5
نمایشگاه لندن بیشتر از خارجی‌ها به ایرانیان حق می‌داد که آن را ببینند، زیرا کمک به خودشناسی می‌کرد، و آثاری از نیاکان آنان را به نمایش می‌گذارد، در دورانی که در بامداد تاریخ خود بودند، و گردش روزگاران هنوز آنان را وسواسی، محتاط، دو رنگ و خمیده نکرده بود.
اکنون کاری که بشود کرد، آن است که اگر فیلم‌هایی از آن گرفته شده، بیاورند و در ایران به نمایش بگذارند. گذشته از آن، به جا خواهد بود که یک نهاد یا فرد صاحب همتی، در لندن، کلیه سخنرانیها و نوشته‌هایی که درباره این نمایشگاه صورت گرفته، همچنین مقاله‌ها و گزارش‌های روزنامه را (همه این روزنامه‌ها در کتابخانه مطبوعات لندن، در چاتم هوس CHATTAMHOUSE موجود است) گردآورد و در مجموعه‌ای به صورت اصل و ترجمه در دسترس بگذارد. گواهی پرمعنایی خواهد بود، در این آغاز قرن بیست‌ویکم، از کشور انگلستان که لااقل از لحاظ فرهنگی یکی از وزنه‌های دنیای امروز است، هر ملتی نیاز دارد که بداند دیگران در حق او چه می‌گویند.
البته تکیه بر افتخارهای گذشته، به گونه‌ای که ملتی را از مسائل روز خود غافل دارد، نشانه سبک‌ مغزی است، ولی نوع دیگرش هم، یعنی حافظه تاریخی را راکد گذراندن، ارزیابی درست از گذشته نداشتن، افق دید را چنان تنگ می‌کند که شخص در عرصه تاریخ، تبدیل به یک «کارگر روزمزد» بشود، و نداند که فردای او چگونه خواهد بود.
روزنامه اطلاعات در شماره یکم اسفند ماه 84 خود خبر داده بود که معرفی شخصیت کورش هخامنشی، به کودکان و نوجوانان جزو برنامه «کانون پرورش کودکان و نوجوانان» است و توضیح داده‌اند که در این برنامه «رفتار آزادمنشانه و نحوه سلوک کورش با اقوام شکست‌خورده که توأم با احترام، گذشت، و آزادسازی اسرا بوده، برای کودکان تشریح می‌گردد» نیز، «احترام کورش به اصول مذهبی و خدایان محلی اقوامی که کشورشان توسط وی فتح شده، و عظمت و پویائی تمدن ایرانی» به معرفی گذارده خواهد شد.
جای خوشوقتی است که بخواهند «کودکان و نوجوانان» را با شخصیت کورش آشنا کنند. این کودکان قبل از هر چیز باید دریابند که گرامی‌تر از کورش و یا هر کس دیگر، «حقیقت» است، و سیمای این مرد بزرگ را ـ که نمونه اصالت قوم ایرانی است ـ با رعایت احترام به حقیقت به آنان بشناسانند.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات