ابوذر گوهریمقدم
منطقه خاورمیانه همواره در طول تاریخ مورد توجه قدرتهای بزرگ بوده است. یکی از دلایل عمده این امر وجود منابع سرشار انرژی میباشد که با کیفیت و قیمتی ارزان در دسترس میباشد. با توجه به وابستگی گسترده منابع غرب به نفت و منابع انرژی منطقه، طبیعی است این کشورها به دنبال سیاستهای خاصی در این نقطه از کره خاکی باشند. کشور ایالات متحده که در پی کسب وجهه یک هژمونی جهانی است نیز از این قاعده مستثنی نیست. حضور این ابرقدرت در منطقه پس از حوادث 11 سپتامبر 2001 بیانگر اهمیت و ویژگی خاص این منطقه است. هرچند نمیتوان علتالعلل حضور ایالات متحده در خاورمیانه را مسئله نفت و انرژی نامید ولی میبایست به اهمیت آن در محاسبات این کشور اذعان نمود. مسئله انرژی در استراتژی امنیت ملی ایالات متحده بعد از حوادث 11 سپتامبر دچار تغییراتی شده است. به عبارت دیگر فرصتها و چالشهایی ناشی از حضور مستقیم آمریکا در منطقه بوجود آمده است که در ادامه به آن میپردازیم.
سیاست انرژی ملی آمریکا که در 17 می 2001 اعلام شد تضمین حداکثر ذخیره انرژی را برای آمریکا در نظر میگرفت که بدون آمریکا دچار تهدید اساسی در امنیت ملی و اقتصادی میگردید. این کشور در حال حاضر 53 درصد نفت مورد نیاز خود را از خارج وارد میکند. این رقم در سال 2020 به 62 درصد میرسد که بدون این افزایش رشد اقتصادی این کشور متوقف میشود. این تهدید جدی است میبایست از طریق تضمین جریان نفت به ایالات متحده برطرف گردد. آمریکا برای بدست آوردن این مقدار انرژی با جمعیت کنونی میبایست 2/5 تریلیون دلار هزینه کند و این امر معمولاً از مناطقی صورت میگیرد که دچار بحران هستند. خلیجفارس از مهمترین این منابع است. نفت خلیجفارس حدود 675 میلیارد بشکه یا حدود دوسوم ذخایر شناخته شده جهانی است. به عبارت دیگر 30 درصد تولید نفت روزانه جهانی از این منطقه تأمین میگردد.
هرچند آمریکا تنها 18 درصد نفت موردنیاز خود را از این منطقه وارد میکند ولی به دلیل نیاز متحدان اصلی این کشور یعنی اروپا و ژاپن و نیز برخی رقبا مانند چین به نفت خاورمیانه، این منطقه اهمیت دو چندان یافته است. ایالات متحده همواره سعی کرده است جریان نفت از خلیجفارس تداوم داشته باشد و برای این منظور از هیچ اقدامی فروگذار نکرده است. سه بحران نفتی عمده در خاورمیانه رخ داده است: 1- تحریم نفتی 1973 اعراب 2- جنگ ایران و عراق 1980 3-بحران نفتی حاصل از حمله عراق به کویت1990 .
در این بحرانها آمریکا سعی کرده است به طرق مختلف به مدیریت بحران دست زده و نیاز خود و متحدان خود را تأمین نماید. نیاز شدید نفتی به این منطقه سبب شده است آمریکا در استراتژی انرژی ملی خود صراحتاً نیاز به متنوع ساختن منابع انرژی خود را قید نماید. از این رو دولت آمریکا رو به سوی مناطق جایگزین برای نفت خلیجفارس آورده است. مهمترین این مناطق حوزه نفتی دریایخزر میباشد. این حوزه نفتی بین 17/5 تا 34 میلیارد بشکه منابع شناخته شده و حدود 235 میلیارد بشکه ذخایر احتمالی دارد که اگر بتوان به این منابع احتمالی استناد نمود این منطقه دومین حوزه نفتی جهان خواهد بود. مهمترین بحث نفتی دریایخزر بسته بودن این دریاست که ضرورت انتقال منابع انرژی را مطرح میسازد. در دوران ریاست جمهوری کلینتون تلاش زیادی از سوی دولت آمریکا صورت گرفت تا به ذخایر نفتی دریایخزر دست پیدا کند. این عامل به علاوه خواست دولتهای تازه استقلالیافته سبب سرمایهگذاری گسترده آمریکا در منطقه شد. از آنجا که آمریکا تمایلی برای عبور خط لوله از روسیه به اروپا نداشت و از سوی دیگر مخالف عبور خط لوله از ایران بود، لذا دولت کلینتون سعی کرد انرژی را از طریق خط لوله باکو-جیحان منتقل نماید. دولت بوش نیز این روند را ادامه داد. به هر تقدیر تلاش گستردهای از سوی آمریکا برای جایگزین کردن منابع و مناطق جدید برای تأمین انرژی صورت گرفت حتی این کشور سعی کرد نفت کشورهای آفریقایی همانند الجزایر را به نحوی خریداری کند و یا دست به استخراج نفت موجود در آلاسکا بزند. این روند با رخ دادن حوادث 11 سپتامبر حداقل از اولویت خارج گشت و مبارزه علیه تروریسم و تعقیب القاعده در اولویت سیاست خارجی آمریکا قرارگرفت. براساس دکترین جدید بوش مبنی بر حمله پیشدستانه دو کشور عراق و افغانستان مورد اشغال و تهاجم نظامی این کشور قرار گرفت. اینک با توجه به این که عراق یکی از اعضای برجسته جامعهنفتی دنیاست و داراری ذخایر سرشاری از این منبع سرنوشتساز است معادلات سابق اندکی تغییر یافته است به نحوی که استراتژی جدیدی از جانب آمریکا در زمینه تأمین انرژی را میطلبد. حضور نظامیآمریکا در عراق در رابطه با منابع انرژی فرصتها و چالشهای عمده را پیش روی این کشور قرار داده است که برخی از آنها آثار مستقیم و غیرمستقیم بر سایر کشورها از جمله ایران نیز خواهد داشت.
فرصتهای ناشی از این حضور نظامی را میتوان به اختصار چنین برشمرد:
1- تأمین نفت مورد نیاز خود از منابع عراق: البته میبایست توجه داشت که این فرصتها همگی بسته به میزان نفوذ آمریکا در حکومت آتی عراق دارد. طبیعتاً نوع رابطه و میزان نفوذ ایالات متحده بر عراقیان میتواند بسیاری از مسایل را تحتالشعاع قرار دهد. رابطهی خوب و مؤثر با دولت آتی عراق به نحوی که این دولت خود را مدیون آمریکا بداند سبب خواهد شد این کشور به راحتی کلیه نیازهای نفتی آمریکا از منطقه را به تنهایی تأمین نماید.
2- نظارت بر صادرات نفت: در پی این نفوذ (در وضعیخوشبینانه) آمریکا میتواند صادرات نفت از عراق را کنترل و نظارت نماید و در این راستا متحدان و رقبای خود را تحت فشار قرار دهد. امروز اروپا و ژاپن وابستگی شدیدی به نفت منطقه دارند، کنترل صادرات نفت از عراق به این کشورها میتواند اهرم فشاری جهت پیشبرد سیاستهای هژمون باشد. همچنین رقبای ایالات متحده نیز از این قاعده مستثنی نیستند.
3- سرمایهگذاری در بخش نفت عراق: باتوجه به نیاز سرمایهگذاری در بخش نفت در عراق شرکتهای نفتی آمریکایی میتوانند با حضور و عقد قراردادهای متعدد سود قابلتوجهی از این بین ببرند. این مسئله با توجه به نفوذ سیاسی ایالت متحده سبب خواهد شد رقبای اروپایی دچار خسارت فراوان گردند.
4- محدود ساختن عربستان و اعمال فشار بر این کشور: در پی حوادث 11 سپتامبر که تعداد قابلتوجهی از عاملان اعلامی آن اعراب تبعه سعودی بودند روابط آمریکا و عربستان به سردی گرایید که تاکنون نیز نمونههای آن دیده میشود. در این راستا ایالات متحده سعی نموده با اعمال فشار بر عربستان، این کشور را در راستای اصلاحات مورد نظر آمریکا به پیش ببرد. یافتن منابع سرشار نفتی عراق میتواند جایگزینی مناسب جهت تنبیه عربستان باشد.
5- تأثیرگذاری بر قیمت نفت از طریق نفوذ عراق در اوپک: آمریکا میتواند از عراق برای تأثیرگذاری بر قیمت نفت در بازار جهانی استفاده نماید و در واقع عراق را جایگزین عربستان برای تثبیت قیمت نماید. البته این امر مستلزم سرمایهگذاری در صنعت نفت عراق به میزان قابلتوجهی است.
6- فشار بر دوستان عرب آمریکا: همچنین ایالاتمتحده میتواند با ارائه الگوی عراق و اهرم منابع نفتی این کشور، این دولتهای دوست را در جهت پیشبرد اصلاحات موردنظر در چارچوب طرح خاورمیانه وادار نماید.
7- محدود ساختن ایران: با توجه به اینکه آمریکا مهمترین رقیب خود در منطقه را ایران میداند علاوه بر همسایگی با این کشور از طریق تأثیرگذاری قیمت نفت و تعریف نوع رابطه عراق با ایران از طریق اعمال نفوذ سیاسی میتواند دست به محدود ساختن ایران بزند.
8- نفوذ درازمدت در عراق: آمریکا از طریق سرمایهگذاری درازمدت و بازسازی عراق میتواند حضور خود را در صنایع نفت این کشور نهادینه سازد به نحوی که بتواند سالها این صنعت مهم را در اختیار خود بگیرد.
در مقابل این فرصتها که در مواردی خوشبینانه بهنظر میرسد میتوان چالشهای زیر را در مورد تأمین منابع انرژی و استفاده از این عامل در تغییر رفتار سایر بازیگران در نظر گرفت:
1- رویکار آمدن حکومت شیعی یا غیرشیعی مخالف ایالاتمتحده و یا حداقل دولتی که خواهان خروج سریع آمریکا از این کشور باشد، سبب میشود با نگاهی بدبینانه به این اشغالگر مانع نفوذ آن در زیرساختهای مربوط به صنایع انرژی و نفتی عراق شود. این مسئله سبب میشود آمریکا نتواند به اهداف خود در زمینه تأمین انرژی از این کشور برسد.
2- ناآرامیهای عراق میتواند دلیلی بسیار محکم در ناتوانی آمریکا در بهرهبرداری از منابع انرژی این کشور شود. عدم ثبات سیاسی و اجتماعی در عراق سبب میشود انرژی ایالاتمتحده مصروف این حوزه گردد و تبعاً در چنین شرایطی نمیتوان با حداکثر توان صنایع نفتی و پالایشگاههای این کشور را بازسازی و به بهرهبرداری رساند. از سوی دیگر مخالفت مردمی در برابر حضور آمریکا میتواند اصرار این کشور برای حضور در این بخش را تبدیل به تهدید جدی برای آمریکا نماید.
3- عدم وجود زیرساختهای کافی و نابودی تأسیسات مربوط به استخراج نفت و گاز سبب میشود وقت زیادی صرف بازسازی این صنایع و تأسیسات گردد. بسیاری از این تأسیسات یا در جنگ نابود شده و یا آسیب دیدهاند و برخی از آنها نیز نیازمند تعمیر میباشند. طبیعتاً رسیدن به وضعیتی که در آن بتوان نفت عراق را به بهرهبرداری رساند و آن را برای صادرات آماده کرد زمان زیادی خواهد برد ضمن آنکه نفت این کشور با تأسیسات فعلی پاسخگوی مصرف داخلی نیست.
4- سرمایهگذاری در صنایع و تأسیسات انرژی عراق اقدامی بسیار پرهزینه است که سود آن درازمدت خواهد بود و در کوتاهمدت حاصل نخواهد شد. این اقدام پرهزینه در شرایط بیثباتی سیاسی و اجتماعی این کشور سبب میشود، سرمایهگذاران و شرکتهای نفتی آمریکا دچار تردید گردند.
5- اقدامات یکجانبهگرایانه آمریکا در بازسازی عراق، باعث نارضایتی بسیاری از متحدان اروپایی آن شده است. سهیم نساختن اروپا در این امر سبب میشود کارشکنیهایی علیرغم قولهای مساعد از جانب این کشورها صورت بگیرد و حداقل در پیشبرد امور دچار مشکل گردد. از سوی دیگر نزدیکی شیعیان حاکم در عراق با ایران میتواند عاملی در جهت محدودساختن نفوذ آمریکا در درازمدت در صنایع نفتی عراق گردد به این عامل میتوان مخالفت احتمالی برخی از دولتهای عرب متحد آمریکا از جمله عربستان را اضافه نمود. به هر تقدیر آمریکا در این راستا با اقدامی سهل و ساده روبهرو نیست و همه این مسایل بستگی به نوع و نحوه رابطه دولت جدید عراق با ایالات متحده دارد. پس از حادثه 11 سپتامبر در دستیابی به منابع انرژی عراق، مسئله نفت حوزه دریایخزر اندکی مورد غفلت ایالات متحده قرار گرفت و اوضاع به گونهای دیگر گردید. اشغال نظامی افغانستان گزینه انتقال منابع نفتی این دریا را از این کشور را در اختیار دولتمردان آمریکایی قرار داد ولی باید توجه کرد افغانستان علیرغم برگزاری انتخابات هنوز از اوضاع ثابت و مستحکم سیاسی – اجتماعی برخوردار نیست که بتواند امنیت این خط لوله را تأمین نماید. از سوی دیگر آمریکا در راستای اثبات موقعیت هژمونیک خود نیازمند نفوذ بیشتر در حوزه آسیای مرکزی است تا از این طریق روسیه را مهار نماید و ایران را نیز به نحوی تحت فشار قرار دهد. علاوه بر این مطلب، وارد کردن کشورهای تازه استقلالیافته به بازارهای جهانی میتواند در جهت کاهش نقش اوپک در تعیین قیمت نفت مؤثر است.
در مجموع میتوان استراتژی تأمین منابع انرژی ایالات متحده را چنین خلاصه کرد: 1- یافتن بدیلهایجدید منابع نفتی 2- استفاده بهینه از منابع درون ایالات متحده 3- گسترش ذخیره استراتژیک انرژی این کشور 4- ایجاد ثبات در عراق جهت استفاده از منابع نفتی آن 5- ایجاد نیروی نظامی کافی جهت مقابله با تهدیدات علیه جریان نفت از خلیجفارس 6- تضمین تداوم همکاری با اعراب متحد آمریکا در منطقه.