تاریخ انتشار : ۲۴ بهمن ۱۳۸۷ - ۰۸:۵۵  ، 
کد خبر : ۷۶۱۳۷

اصولگرایان در کدام مسیر گام بر می‌دارند؟


حمید رسایی
با مرور دوره غم انگیز هشت ساله و یا شانزده ساله اصلاح طلبان به روشنی درمی یابیم که اکثریت ژنرال های اصلاح طلب یا با مفهوم و یا با مصداق ولایت فقیه مشکل داشته اند،‌بنابر این نمی توان آنها را مخاطب اصلی سخنان رهبری دانست ،‌ چرا که آنها هرگز در پی رای و نظر رهبری نبوده اند تا خود را ملزم به آن بدانند. اما به یقین اصولگرایان بنا برهمان تعریف پذیرفته شده تکلیف گرایی و تعداد کمی از اصلاح طلبان یقیننا مخاطبان اصلی سخنان رهبری هستند. با این حساب باید دید که اصولگرایان در گام های پیش رو و بویژه در رای اعتماد به وزیر کشور پیشنهادی آن هم پس از سخنان عتاب آلود رهبری انقلاب چگونه رفتار خواهند کرد ...
رهبر معظم انقلاب اسلامی برای چندمین بار در سال های اخیر با صراحت تمام و متفاوت با تمام دوره های قبل در بیانات خود از دولت نهم حمایت خاص و ویژه کردند و حتی در دیدار اخیرشان با کارگزاران حج ، ضمن انتقاد از برخی رفتارها و ادبیات بکار رفته درباره دولت نهم، ‌از غضب الهی سخن گفتند که برای همه ما هشدارآمیز بود. از آن روز تا کنون همواره این سئوال که مخاطب سخنان رهبری چه کسانی بودند مرا به فکر واداشت. رهبری انقلاب در آخرین بیاناتشان در باره دولت نهم فرمودند :‌
وقتى رحمت الهى براى ما پیش خواهد آمد که مواظب و مراقب خودمان باشیم؛ مراقب حرفزدنمان، مراقب اقدام کردنمان، مراقب تبلیغاتمان. این فضاى بى بندوبارى در حرف زدن، در اظهارات علیه دولت، علیه کى به خاطر اغراض، اینها چیزهایى نیست که خداى متعال از اینها به آسانى بگذرد. آن وقت کسانى خطا مى کنند، خداى متعال "و اتقوا فتنة لاتصیبن الذین ظلموا منکم خاصة"، بله این جورى است، بعضى از ظلم ها، بعضى از کارها هست که نتیجه و اثر آن، دامن همه، نه فقط دامن آن ظالم را مى گیرد، بر اثر رفتار یک عدهاى که در گفتار خودشان، در عمل خودشان، در قضاوت خودشان ظلم مى کنند. باید مراقب این چیزها بود.
سئوال این یادداشت حاضر این است که آیا ما اصولگرایان مخاطب سخنان عتاب آلود رهبر انقلاب نبودیم ؟ برای پاسخ به این سئوال باید مقدماتی را بیان کرد که در پی می آید:
اصولگرایی و اصلاح طلبی از جمله واژگانی اند که در سال های پس از دوم خرداد 76 وارد ادبیات سیاسی کشورمان شدند. شیوخ اصلاح طلب هر چند در تعریف واژه اصلاح طلبی نتوانستند به وحدت نظز برسند ، ‌اصولگرایان اما از همان ابتدا در تعریف اصولگرایی به نقطه مشترکی رسیدند و در ظاهر و باطن چاره ای جز پایبندی به آن نداشتند.
اصولگرایی را در یک کلمه باید " تکلیف گرایی " معنا کرد . به همین دلیل هیچ اصولگرایی را نمی یابیم که برای رفتار خود پشتوانه تکلیفی آماده نکرده باشد. حتی آنها که با انگیزه های سیاسی ، حزبی یا شخصی وارد میدانی می شوند به دلیل غلبه این تعریف ،‌رنگ تکلیفی به کار خود می دهند والا اقدام آنها در تناقض با اصولگرایی به حساب خواهد آمد.
اما مهم تر از تعریف اصولگرایی ، این نکته است که چه کسی برای اصولگرایان تکلیف را تعیین می کند، مردم یا رای اکثریت؟ احزاب و گروه های سیاسی؟ شخصیت های اصولگرا و آنها که سابقه ای دیرینه در این میدان دارند؟ فراکسیون هایی که به این نام تشکیل شده اند؟ کدام یک؟ واقعیت این است که هیچ یک از اینها قدرت و مشروعیت تعیین تکلیف برای نیروهای جریان اصولگرا را ندارند و به تعبیر دقیق تر هیچ یک از این عوامل، قدرت اقناع نیروهای اصولگرا را ندارد. تنها عاملی که در این زمینه می تواند نقش آفرین باشد، در دوره حضور امام معصوم(ع)‌ شخص ایشان است و دردوره غیبت امام معصوم(ع) بر اساس مبانی و دستوراتی که از ایشان به ما رسیده ،‌ جایگاه ولایت فقیه است. اشارات رهبری نقطه اشتراک جریان اصولگرایست.
با این تعریف مشترک اما همچنان شاهدیم که جریان اصولگرایی در مواقعی به وحدت نظر نمی رسند و هر یک باز هم با استناد به همان مبنای تکلیف گرایی ،‌ مسیری را به عنوان تکلیف خود بر می گزینند ! به نظر می رسد این اختلاف در برخی موضوعات امری اجتناب ناپذیر و البته در مواقعی نیز امری تعجب آور است!
واقعیت آن است که رهبری معظم انقلاب به دلیل برخی شرایط اجتماعی و یا بنا بر مصالحی که تشخیص می دهند،‌ در خصوص برخی از موضوعات جامعه اسلامی به صراحت اعلام نظر و رای نمی کنند بلکه با بیان برخی ویژگی ها و ملاک ها ، ‌تشخیص مصداق را به کسانی که رای ایشان برایشان مبناست واگذار می کنند. در این مواقع به دلیل این که هر یک از ما مصداق سخن ولی امر را چیزی می دانیم ،‌ به صورت طبیعی به اختلاف نظر خواهیم رسید. مثال بارز و روشن آن انتخابات ریاست جمهوری دور نهم بود که هر کاندیدایی تکلیف خود را و هر مجموعه ای نیز یکی از کاندیداها را مصداق امارات ها و نشانه های رهبری و تکلیف را در حمایت از او می دید. این موارد را باید از جمله اختلافات اجتناب ناپذیر دانست و البته خوش به حال آنها که با شناخت دقیق و بدور از هواها و هوس های نفسانی و تمایلات حزبی ،‌ سعی می کنند تا مسیر فرامین رهبری را درست تشخیص دهند.
در مقابل اما مواقعی را می بینیم که رهبری معظم انقلاب به دلیل فراهم بودن شرایط اجتماعی و یا بنا بر مصالحی که تشخیص می دهد، ‌در خصوص برخی از موضوعات جامعه اسلامی به صراحت اعلام نظر می کند و مشخصا مصداق یک موضوع را بیان می کند و حتی برای تحکیم این رای ،‌ به بیان دلایل آن می پردازد و بدیهی است که در این مواقع ، اقتضای اصولگرایی اطاعت بدون چون و چرا را می پذیرد. اتحاد جریان اصولگرایی در موضوعاتی همچون پرونده انرژی هسته ای ،‌ مبارزه با رژیم صهیونیستی ،‌ عدم رابطه با آمریکا یا کار و تلاش و خدمت بی منت برای مردم و ترجیح آن بر بازی های حزبی و سیاسی و ... مثال روشنی برای این فرض است .
اصلاح طلبان را اگر بر اساس مبانی شان به دو بخش خوش خیم و بد خیم تقسیم کنیم،‌ آنها را در برخورد با مواضع رهبری انقلاب در سه دسته می یابیم : اصلاح طلبان بدخیمی که اساسا با مفهوم ولایت فقیه مشکل دارند و آن را مانع بزرگی در برابر برنامه ها و اهدافشان می بینند و برای حذفش در دوره هشت ساله شان تلاش کرده و الان هم تلاش می کنند، ‌دسته دوم اصلاح طلبان خوش خیمی که با مفهوم ولایت فقیه مشکلی ندارند اما مصداق موجود را قبول ندارند و البته این دسته در سال های اخیر همواره مورد سوء استفاده دسته اول قرار گرفته اند و دسته سوم نیز که تعدادشان زیاد نیست همچون اکثریت قریب به اتفاق اصولگرایان نه تنها با مفهوم و مصداق فعلی آن مشکلی ندارند که در برابر نظرات ولایی ایشان تبعیت دارند.
اما آیا جریان اصولگرایی و مشخصا ژنرال های این جریان، در برابر تمام مصادیقی که از سوی رهبری با ادبیاتی روشن و شفاف بیان شده است،‌ همین گونه عمل کرده اند؟‌سوگمندانه باید گفت که در مواردی اختلاف موجود در جریان اصولگرایی بر اساس تعریفی که ذکرشد، هیچ مبنای شرعی و انقلابی ندارد، ‌بلکه از جمله موارد تعجب آور در این جریان به حساب می آید. نمونه آن را در نوع برخورد با دولت نهم می توان یافت. این سخن هرگز به معنای مبرا دانستن دولت نهم و شخص آقای احمدی نژاد از برخی اشکالات و انتقادات نیست، اما آیا اصولگرایان در برخورد با دولت نهم و بویژه در مواقعی که دولت نیاز به حمایت خاص داشته است، ‌بر اساس همان جهت گیری تبیین شده از سوی رهبری گام برداشته اند ؟ اگر چنین است، پس خطاب خاص رهبری در دیدار هفته دولت و یا آخرین نماز جمعه ایشان و بویژه در دیدار با کارگزاران حج و آن سخنان عتاب آلود چه کسانی بودند !؟‌
با مرور دوره غم انگیز هشت ساله و یا شانزده ساله اصلاح طلبان به روشنی درمی یابیم که اکثریت ژنرال های اصلاح طلب یا با مفهوم و یا با مصداق ولایت فقیه مشکل داشته اند،‌بنابر این نمی توان آنها را مخاطب اصلی سخنان رهبری دانست ،‌ چرا که آنها هرگز در پی رای و نظر رهبری نبوده اند تا خود را ملزم به آن بدانند. اما به یقین اصولگرایان بنا برهمان تعریف پذیرفته شده تکلیف گرایی و تعداد کمی از اصلاح طلبان یقیننا مخاطبان اصلی سخنان رهبری هستند. با این حساب باید دید که اصولگرایان در گام های پیش رو و بویژه در رای اعتماد به وزیر کشور پیشنهادی آن هم پس از سخنان عتاب آلود رهبری انقلاب چگونه رفتار خواهند کرد.
یادمان نرود که رهبری انقلاب خطاب به ما فرمودند:‌
ما باید حقیقتا مرز دوستى و دشمنى را مشخص کنیم. امروز کسانى با هم مقابله و معارضه مى کنند که به اصل اسلام، به حاکمیت اسلام، به برخاسته بودن دولت از دین، یعنى اتحاد دین و سیاست، به اصول مبنایى قانون اساسى، مثل اصل چهارم و پنجم و مسأله ولایت فقیه و دیگر چیزها حقیقتاً معتقدند، اینها با همدیگر سر جزئیات و قضایاى کوچک، آن چنان معارض هاى مى کنند و آن چنان جنجالى علیه هم راه مى اندازند که دشمنی‌هاى اصلى در حاشیه امن و دشمن‌هاى اصلى در سایه قرار مىگیرند. دشمن‌هاى اصلى چه کسانى اند؟ آن کسانى که با اصل نظام اسلامى مخالفند. بزرگترین نعمت خدا، وجود این نظام است و بزرگترین معروف، دفاع از این نظام است، این بزرگترین کارى است که باید انجام بگیرد.
عده اى براى مقابله با این نظام کمر بسته اند، چه از راه نظریه پردازى، چه از راه تبلیغات سیاسى و موذی‌گری‌هاى گوناگون و دارند در نظام خدشه وارد مى کنند. مسئله آنها، انتقاد به نظام یا به مسئولان نظام نیست، از نظر آنها انتقاد، وسیله اى براى نابود کردن خود نظام است، کسانى که اهل فهم و درک موقعیت هستند، این را به روشنى مى فهمند و باید بفهمند.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات