تاریخ انتشار : ۱۷ تير ۱۳۸۹ - ۰۹:۱۷  ، 
کد خبر : ۷۶۵۰۷

چین و موازنه قدرت در آسیا


پیر محمد ملازهی
مولانا در مثنوی حکایتی دارد از مرد طماع بغدادی و اژدهای کرخت شده از سرمادر بیابان، مرد طماع اژدها را به بغداد می برد و در معرض آفتاب تموز قرار می دهد تا از دلاوری های خود در شکار اژدها افسانه ها گوید و در همان حال خلق الله را سر کیسه کند، اما به تدریج که آفتاب بر اژدها می تابد از کرختی بیرون می آید و به اصطلاح بیدار می شود. بقیه حکایت روشن و عبرت انگیز است، اولین قربانی همان مرد طماع و لاف زن بغدادی است. حکایت مولانا، حکایت آمریکا و چین است، در دهه هفتاد دیپلماسی پینگ پنگ به وسیله ریچارد نیکسون رئیس جمهور وقت و هنری کیسینجر وزیر امور خارجه آمریکا طراحی شد. به زبان مولانا اژدها را در معرض آفتاب تموز قرار دادند. هدف نیز روشن بود. از اژدها در مقابل خرس استفاده ابزاری مِی کردند، اما نمی دانستند که روزی این اژدها بیدار می شود و تن به استفاده ابزاری نخواهد داد. مرد طماع بغدادی نیز از اژدها می خواست استفاده ابزاری کند. البته تا زمان بیداری کامل اژدها زمان زیادتری نیاز است و این فاصله را چین در شراکت احتیاط آمیزش با دنیای غرب می گذراند. نقش چین در این فاصله توازن دهنده قدرت در آسیا است. منتها بعد از بیداری کامل معلوم نیست که به همین نقش اکتفا کند. با این حال نقش توازن دهنده قدرت را از چند زاویه می توان مورد توجه قرار داد، لیکن اول باید دید که بازیگران اصلی در آسیا چه کشورهایی هستند. می توان این منابع قدرت تأثیرگذار را چنین برشمرد.
۱- چین
۲- فدراسیون روسیه
۳- آمریکا
۴- ژاپن
۵- هند
۶- ده کشور عضو آسه آن
در این باره که هرکدام از این منابع قدرت اهداف خاص خود را دارند جای بحث ندارد. پیش بینی می شود که در سال های آتی که مرکز ثقل اقتصاد جهانی از حوزه آتلانتیک به حوزه اقیانوس آرام انتقال یابد قدرت آسیا بحث اصلی خواهد بود. روشن است که منظور از قدرت صرفا قدرت نظامی نیست، بلکه شاخص های متنوع تری در آسیا قدرت مؤثر را می سازند. چین را از همین زاویه در ارتباط با سایر منابع تأثیرگذار قدرت باید در نظر گرفت. به ویژه آن که چین شاخص های سنتی قدرت نظیر جمعیت بالا، وسعت خاک، موقعیت ژئوپلتیک و نظایر آن را دارد و از ظرفیت های کافی برای دستیابی به شاخص های مدرن قدرت نظیر تکنولوژی پیشرفته، توان جذب سرمایه و توسعه فناوری نیز برخوردار است. بنابراین می توان گفت که در میان بازیگران موجود در آسیا چین از ویژگی هایی برخوردار است که سایر بازیگران در این سطح از آنها برخوردار نیستند. درست به همین دلیل است که هرکدام از بازیگران به سهم خود تلاش دارند که با چین مناسبات گسترده تری برقرار سازند. در سه زمینه مشخص تر مقوله قدرت در آسیا خود را به نمایش می‌گذارد.
۱- حوزه اقتصاد تجاری
۲- حوزه تأثیرگذاری سیاسی
۳- حوزه نظامی
واقعیت آن است که اقتصاد و قدرت تولید در جهان امروز حرف اول را می زند. چین از امتیازاتی در این بخش بهره مند است که کم و بیش می توان گفت سایر بازیگران به دلایل متفاوت تری نمی توانند از چنین امکانی در تولید انبوه کالا با قیمت تمام شده مناسب برخوردار شوند. استراتژی اقتصادی چین که به وسیله «دنگ شیائوپنگ» رهبر دهه هفتاد چین طراحی شد بر کارگاه های کوچک صنعتی خانگی در بخش صنعت و مزارع خانوادگی در بخش کشاورزی و تعاونی ها تأکید داشت. استراتژی که تنها در چین با جمعیت یک میلیارد و سیصد میلیون نفری می توان آن را پیاده کرد و تحرک اقتصادی به وجود آورد. این استراتژی اکنون به ثمر نشسته است، نگاهی گذرا به حجم تجارت خارجی چین که اکنون به صورت یک مشکل جدی در عدم توازن تجاری بین چین و شرکای تجاری اش به سود چین عمل می کند، به خوبی نشان می دهد که «دنگ» جهت گیری درستی در بازسازی اقتصاد چین داشته است. اقتصاد سوسیالیستی ورشکسته میراث افراطی گری های «مائو» هرچند که ظاهر سوسیالیستی را حفظ کرد و تحت عنوان «اقتصاد سوسیالیستی مبتنی بر بازار آزاد» خود را بازسازی کرد ولی تجربه ای متفاوت در توسعه اقتصادی و متناسب با شرایط خاص کشور چین است. احتمالا در سایر کشورها در همین قالب پاسخ مناسب را نخواهد داد. اما بدون شک این استراتژی اقتصادی چین را در مسیر توسعه قرار داده است، به طوری که امروز می تواند مدعی شراکت جدی در بازار تجارت جهانی شود، هرچند که دنیای غرب و به ویژه آمریکا درباره منصف بودن چین تردید داشته باشند و بیشتر آن را در قالب رقیب ناخواسته احساس کنند که رندانه و با لبخند جلو آمده است ولی قصدی جز به زانو درآوردن حریف ندارد.
چین هم اکنون با سایر منابع قدرت مؤثر در آسیا تجارت نابرابری دارد. کسری موازنه تجاری چین با آمریکا بالغ بر ۷۰ میلیارد دلار در ۹ ماه گذشته بوده، این حجم کسری موازنه تجاری از ۱۸۰ میلیارد دلاری حجم تجاری چین و آمریکا زنگ های خطر را در واشنگتن به صدا درآورده است. اگر حجم تجاری ۱۵۰ میلیارد دلاری چین و ژاپن و ۸۰ میلیارد دلاری چین و آ.سه.آن و اتحادیه اروپا و چین را به آن اضافه کنیم به خوبی درک خواهیم کرد که اژدهای آفتاب خورده از چه قدرت رو به رشدی برخوردار است. سال ها است که نرخ رشد اقتصاد چین دورقمی است و این رقم در هیچ کشور دیگر جهان تکرار نشده است. بنابراین اگر قدرت را از زاویه اقتصاد و تجارت نگاه کنیم، بدون شک چین قدرتی در حال رشد و با ظرفیت بالا است که احتمالا در سال های آینده به دلیل هزینه های نسبتا پایین تولید، استراتژی اقتصادی مبتنی بر بهره گیری مؤثرتر از نیروی انسانی ماهر و نیمه ماهر و ترکیب آن با تکنولوژی پیشرفته از قدرت رقابت بالاتری برخوردار خواهد شد. لذا می توان گفت که اگر اتفاق خاصی نیافتد چین از نظر شاخص اقتصادی قدرت در حال صعود از نردبان قدرت جهانی است. مناطق ویژه اقتصادی چین اکنون توجه صاحبان سرمایه و تکنولوژی را جلب کرده است. سوددهی سرمایه گذاری در این مناطق و مقررات و تسهیلات مناسب این گونه مناطق آزاد را در موقعیتی قرار داده است که سرمایه گذاری در آنها وسوسه انگیز بوده است. چین نیز از این رهگذر انتقال تکنولوژی پیشرفته و جذب سرمایه را برای توسعه پایدار ملِی اش مدنظر دارد. دنیای غرب نیز علاوه بر محاسبات اقتصادی و سودآور تجاری به اهداف استراتژیک تری نیز می اندیشد. این باور قوی در دنیای غرب وجود دارد که چین در حال دست کشیدن از اقتصاد سوسیالیستی ناشی از انقلاب کمونیستی ۱۹۴۹ «مائو» است و در بلندمدت چین در بازار سرمایه داری جهانی جذب خواهد شد.
اما چینی ها مسأله را به همین سادگی احساس نمی کنند. تفاوت چین با اتحاد شوروی در آن است که این کشور ایدئولوژی مارکسیسم را تبدیل به مذهب ارتودکسی نکرده است، کاری که دراتحاد شوروی شد و احکام و ارزشی های مارکسیستی خلق شدند که لایتغیر به نظر می رسیدند. چین مارکسیسم را انعطاف پذیر در نظر گرفته و همین موضوع قدرت مانور رهبری حزب کمونیست چین را افزایش داده است. این برداشت متفاوت چین و دنیای غرب از اقتصاد سوسیالیستی مبتنی بر بازار آزاد یک نتیجه مهم تر بوده و آن پذیرش اصلاحات اقتصادی و در همان حال حفظ اقتدار مالی در قالب قدرت متمرکز حزب کمونیست است. انعطاف پذیری خاص فرهنگی کنفسیوسی چین در حوزه اقتصاد و حوزه سیاست هماهنگ تر عمل کرده و پذیرش یکی الزاما به معنای دست کشیدن از دیگری نبوده است. اگر پروسترویکای میخائیل گورباچف ، اتحاد شوروی مارکسیستی را به باد فنا داد، اصلاحات به سبک چینی اقتدار ملی را در چین تقویت کرد و جایگاه احترام آمیزی برای این کشور به بار آورد که اکنون صحبت از نقش توازن دهنده قدرت در آسیا می شود و این بدون شک پی آمد استراتژی حساب شده ملی چین است.
بنابراین می توان گفت که چین بعد از حوزه اقتصاد تجاری که به سرعت در حال رشد است و بازارهای جهانی خود را تحت فشار کالاهای با کیفیت های متفاوت اما قیمت های بسیار پایین و گاه غیرقابل رقابت چین احساس می کنند در حوزه سیاست نیز به تدریج دارد خود را آماده تأثیرگذاری در آسیا و جهان می کند. آشتی بین اقتصاد سوسیالیستی و اقتصاد سرمایه داری تجربه مثبتی در چین به دست داده است، به طوری که نه تنها آن گونه که در جهان سرمایه داری غرب تصور می شده است که چین از ایدئولوژی دست خواهد کشید و به کمپ سرمایه داری غرب خواهد پیوست بلکه اقتدار ملی قدرتمندتری با حفظ قدرت در دست حزب کمونیست به وجود آورده است. البته حزب کمونیست چین مشخصات خاص خود را دارد و قدرت جذب نیروهای تخصصی خارج از ایدئولوژی را پیدا کرده است و از گروه های مشورتی متخصصان حتی مخالفان نظریه های مارکسیستی حزب برخوردار است و این موضوعی است که در اتحاد شوروی به دلیل خصومت های حزبی امکان پذیر نبود. تجربه چین، توسعه اقتصادی و تمرکز قدرت همزمان است و این مطلبی است که به تدریج دنیای غرب را با خطر زرد روبه رو کرده است. درست به همین دلیل است که چین خود را شریک غرب عنوان می کند ولی آمریکا اصرار دارد که چین شریک نیست، بلکه رقیبی خطرناک است و قبل از آن که این قدرت رقیب غیرقابل کنترل شود باید با آن تسویه حساب کرد. آن چه بر دامنه تردیدهای آمریکا افزوده است حوزه نظامی است چین در سال های اخیر به ویژه پس از جنگ الکترونیک در خلیج فارس به یکباره متوجه شد که استراتژی نظامی به ارث مانده از راهپیمایی بزرگ «مائو» دیگر در شرایط نوین جهانی و پیشرفت حیرت آور تکنولوژی تسلیحاتی کارایی ندارد. شاید بتوان گفت که چین تنها کشوری بود که از جنگ الکترونیک خلیج فارس به سرعت عبرت گرفت. عبرتی که سایر کشورها نگرفتند. البته هزینه های نظامی ۹۰ میلیارد دلاری چین با هزینه های ۵۰۰ میلیارد نظامی آمریکا را نمی توان مقایسه کرد ولی در هر حال چین این اواخر به طرف کسب قدرت نظامی نیز تمایل یافته است تمایلی که بامدرن سازی ارتش خود را به اثبات رسانده است و آمریکا نیز این را می‌داند.
چین بلافاصله از جنگ خلیج فارس متوجه مدرن سازی ارتش آزادی بخش خلق شد، از مقدار نیروهای انسانی اش به نحو محسوسی کاست و استراتژی دفاعی خود را تغییر داد، علت آن بود که چین احساس کرد با قدرت تأثیرگذاری در پهنه جهانی روبه رو است که در نظر دارد نقطه نظرهای خود را به جهانیان تحمیل کند. چین به درستی می داند که قدرت در ذات خودش شریک پذیر نیست و گرایش به تمامیت خواهی دارد از این رو ارزیابی واقع بینانه ای از دوران پس از جنگ سرد که از دهه نود به این طرف درواقع از عراق شروع شده بود ،کرد. در این ارزیابی قدرت آمریکا را تنها از طریق تأمین قدرت می توان از تمامیت خواهی بازداشت. ازاین رو به نظر می رسد که نقشی که برای چین در آسیا می توان تصور کرد، تعدیل کردن قدرت آمریکا است. بدون تردید آمریکا مهم ترین قدرت در سه قاره دنیاست. آمریکا نه تنها در ژاپن و کره جنوبی ده ها هزار نیرو متمرکز کرده است، بلکه از سلاح های هسته ای نیز غفلت نکرده و به صورت ثابت یا سیار این گونه سلاح هارا در اختیار دارد. در کنار این قدرت نظامی مستقیم از طریق بستن قرادادهای همکاری های امنیتی نظیر دفاع موشکی با کشورهای منطقه در نظر دارد که قدرت آینده چین را مهار کند. آمریکا با استرالیا قراردادهای مشابهی و اخیرا با هندوستان نیز همکاری استراتژیکی را بنیانگذاری کرده است. این ها همه حکایت از آن دارد که آمریکا از قدرت رو به رشد چین آگاه است و خود را برای زمانی آماده نگاه میِ دارد که اژدهای خفته به طور کامل بیدار شود و هوشیارانه به دور و بر خود نگاه کند.
با این حال چین آمادگی پذیرش زودهنگام رقابت با آمریکا را ندارد و بر این باور است که برای چهل تا پنجاه سال آینده نیازمند صلح و ثبات در آسیا و جهان است تا بتواند از ظرفیت هایش جهت توسعه پایدار و همه جانبه استفاده کند. هرچند که ممکن است در مقابل زیاده طلبی های آشکار آمریکا ناچار شود که تدابیر لازم جمعی را در آسیا از نظر دور ندارد. آن چه که در اجلاس سران سازمان همکاری های شانگهای در «آستانه» پایتخت قزاقستان گذشت و باعث شد که بر خروج ارتش آمریکا از آسیای مرکزی تأکید شود و محوریتی جدید با شرکت فعال چین و روسیه شکل بگیرد بی ارتباط با این گونه واقعیت ها نیست. درست از همین زاویه است که مِی توان گفت نقش چین در شرایط موجود جهانی و منطقه ای آن در آسیا ایجاد و توازن در قدرت در تمامی ابعاد سیاسی، اقتصادی و نظامی است. چین در مقابل سایر بازیگران یعنی ژاپن _ آمریکا _ آ.سه.آن، روسیه و هندوستان در جایگاه روشن تری ایستاده است. ژاپن صاحب اقتصادی پیشرفته اما کشوری جزیره ای آسیب پذیر است و خود به این ویژگی اش آگاهی دارد. بقایش در همکاری مؤثر با آمریکا تضمین شدنی است. روسیه وارث قدرت اتحاد شوروی شکست خورده است که هنوز نتوانسته است از آن میراث دست بردارد.
چین تنها کشوری است که با داشتن همه شاخص های قدرت سنتی و مدرن، قدرتی رو به رشد، تاثیرگذار در تحولات منطقه ای و جهانی و وزنه تعادل دهنده قدرت در تمامی ابعاد سیاسی _ نظامی و اقتصادی _ تجاری است. چین در همان حال که در حال صعود از نردبان قدرت جهانی است نقش منطقه ای خود را از یاد نبرده است.
«پوتین» رئیس جمهور تلاش می کند که قدرت روس ها را بازسازی کند ولی نیازمند زمان و تقبل هزینه هایی است که معلوم نیست ملت روس آمادگی پرداخت آنها را داشته باشد. اتحادیه ملل جنوب اقیانوسیه، آ.سه.آن، بازیگر دیگری در آسیا است که از ده کشور ناهمگن با ساختارهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ناسازگار با هم تشکیل شده و در درون با مسائل و مشکلات خاص خود دست به گریبان است. هندوستان هم بازیگر دیگر آسیا است که هم چنان به میراث جواهر لعل نهرو و خانم ایندیراگاندی چسبیده است تا خود را در کشمکش ها و رقابت قدرت های بزرگ مستقل نگاه دارد. توازن در مناسبات هند با منابع اصلی قدرت جهانی هم چنان راهنمای عمل و مطلوب هند باقی مانده است. اما هیچ کدام از این بازیگران به تنهایی از توان کافی برای حفظ صلح و ثبات آسیا برخوردار نیستند.
بنابراین چین تنها کشوری است که با داشتن همه شاخص های قدرت سنتی و مدرن، قدرتی رو به رشد، تاثیرگذار در تحولات منطقه ای و جهانی و وزنه تعادل دهنده قدرت در تمامی ابعاد سیاسی _ نظامی و اقتصادی _ تجاری است. چین در همان حال که در حال صعود از نردبان قدرت جهانی است نقش منطقه ای خود را از یاد نبرده است. این موقعیت خاص چین را در مذاکرات شش جانبه پکن درباره وضعیت هسته ای کره شمالی به خوبی شاهد هستیم. اگر تاکنون آمریکا موفق نشده است که کره شمالی را به رغم قرار دادن آن در محور شرارت به سرنوشت عراق، محور دیگر شرارت گرفتار کند و اکنون حاضر است مواضع متعادل تری در قبال این کشور در پیش بگیرد، بدون شک این سیاست نه از سر خیرخواهی جرج بوش بوده و نه حسن نیتی وجودداشته است. این چین بوده است که طرفین را در موقعیتی قرار داده است که راه حل را صرفا از طریق مذاکرات شش جانبه پکن و از مسیری سیاسی و نه نظامی پی گیری کنند. آنچه در ارتباط با وضعیت هسته ای کره شمالی می گذرد، تنها از بلوف های «کیم ایل جونگ» ناشی نمی شود، بلکه ضرورت های چین و نیاز به حفظ توازن استراتژیک قدرت بین المللی در راستای حفاظت از صلح جهانی قابل توضیح می شود. موازنه قدرت در آسیا که می تواند بر محوریت چین شکل بگیرد ایجاب می کند که چین عاقلانه رفتار کند و به عنوان یک قدرت مسئول در جهت کاهش تضادها و چالش های منطقه ای و بین المللی حرکت کند. این نقش جهانی در تضاد با اهدافی است که آمریکا در قالب یک جانبه گرایی قدرت دارد و می خواهد که از اهرم قدرت نظامی برای تحقق آن بهره گیرد. نظم نوین جهانی که آمریکا در پی استقرار آن است ماهیتی سلطه طلبانه دارد و قدرت دارد تمامی ابعاد آن به تمامیت، طلب می کند. چین می خواهد که همین انتظارات آمریکا را لااقل در آسیا تعدیل کند. مذاکرات شش جانبه پکن در ارتباط با وضعیت هسته ای کره شمالی نشان داد که چین از میراث تاریخی کنفسیوس تحمل، صبر و انتظار فرصت مناسب را به درستی آموخته است.
بنابراین از چنین منظری می توان چین و آمریکا رادر سال های آتی به عنوان بازیگران اصلی در آسیا در نظر گرفت که سایر بازیگران احتمالا بر مبنای منافع و امنیت ملی خود تناسب خود را با آنها روشن خواهند کرد. هرکدام از این دو منبع قدرت یارگیریها سیاسی خاص خود را خواهند داشت و این به رغم تأکید آگاهانه ای که چین دارد بر این که شریک قابل اعتمادی برای آمریکا است نه رقیبی غیرقابل اعتماد آنگونه که در بعضی از محافل آمریکایی تصور شده است.
اما در همان حال به دشواری می توان پذیرفت که چین در سیاست آگاهانه اش بتواند نظر آمریکا را تغییر دهد. نومحافظه کاران حاکم بر آمریکا چین را به درستی می شناسند،از توانایی های اژدهای خفته بعد از بیداری تصویری روشن دارند. بنابراین قابل انتظار است که برنامه های خاص خود را در قبال آن داشته باشند. تایوان هم چنان اهرم قدرتمندی در اختیار آمریکا برای اصلاح رفتار چین باقی مانده است. این موضوع که طرح دفاع استراتژیک تنگه تایوان را نیز شامل می شود، موضوع بسیار مهمی است که از محاسبات استراتژیک آمریکا در شرق آسیا نشأت گرفته است. تنها گمان نمی رود که مسئله تایوان چین را از نقشی که می تواند در منطقه ایفا کند بازدارد. چین نیز برنامه های خاص خود را برای بازگرداندن حاکمیت ملی خود بر تایوان دارد. استراتژی چین یک کشور ودو نظام است که در هنگ کنگ تجربه شده واحتمالا در آینده از نظر چین قابل تکرار در تایوان است. اعمال زور قابل تصور نیست و اگر هم باشد به عنوان آخرین راه حل خواهد بود. احتمالا این اظهارنظر یک مقام نظامی چین که چندی قبل درباره استقلال تایوان گفت که در صورت دخالت آمریکا از سلاح هسته ای هم صرف نظر نخواهد شد حاوی پیامی بوده است که در واشنگتن روی آن فکر کرده اند. اما واقعیت آن است که این گونه گزینه ها در پکن مطلوب ارزیابی نمی شود و تنها بحران زمانی در نظر گرفته شده اند که چین بین بقا و جنگ قرار گیرد. در آن صورت دست کم می توان تصور کرد چین در نقش متفاوتی از آن چه که به عنوان یک قدرت منطقه ای از آن انتظار می رود ظاهر شود.
در هر حال چین در کوتاه مدت و حتی میان مدت قادر است موازنه قدرت در آسیا را به سود خود و ملتها کشورهای منطقه برقرار کند. هیچ کدام از بازیگران دیگر در چنین موقعیت مساعدی قرار ندارند. اما روند یکجانبه گرایی قدرت در صحنه بین الملل از طرف آمریکا به گونه ای است که چین یا هر قدرت مدعی دیگری را در نهایت مجبور خواهد کرد که در مقابل زیاده طلبی های آمریکا ایستادگی کند. از این رو می توان گفت که هدف نهایی چین بالا رفتن از نردبان قدرت جهانی است و به نقش کنونی توازن دهنده قدرت در آسیا بسنده نخواهد کرد. نسل اژدها در حال بیداری است و دیر یا زود مرد طماع بغداد نیز طعم نیش آن را خواهد چشید.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات