تاریخ انتشار : ۰۱ اسفند ۱۳۸۷ - ۰۸:۴۷  ، 
کد خبر : ۷۷۰۷۸

ژئوپلتیک انرژی در جهان

نویسنده: کارلوس پاسکال/معاون مؤسسه تحقیقاتی بروکینگز مقدمه: از زمان انقلاب صنعتی، ژئوپولتیک انرژی – به معنی تهیه و تدارک انرژی و نیز تضمین دسترسی مطمئن به ذخایر انرژی – به عاملی مؤثر در خوشبختی، سعادت و امنیت جهانی تبدیل شده است. در طول دهه های آینده نیز سیاست های مرتبط با مقوله انرژی، بقای سیاره زمین را تعیین خواهند کرد. طبیعت سیاسی انرژی – که با منابع و ذخایر از یک سو، و تقاضا از سوی دیگر مرتبط است – در مواقع بروز بحران ها توجه عمومی را به خود جلب می کند، بویژه وقتی که بازارهای بی ثبات نفت به سرعت قیمت ها را تغییر می دهند و صدای اعتراضات مردم و رأی دهندگان به گوش سیاستمداران می رسد. اما سیاست انرژی هر روز پیچیده تر می شود. سامانه های حمل و نقل، در همه جای جهان و بویژه در ایالات متحده، به شدت به نفت و انرژی حاصل از آن متکی شده اند؛ بدین ترتیب هرگونه شوک یا انفجار قیمت در بازار نفت این قابلیت را دارد که حتی قدرت بزرگی همچون ایالات متحده را هم دچار رکود و سردرگمی کند. دسترسی مطمئن به انرژی برای حفظ روند رشد و توسعه چین و هند، به عنوان دو کشور در حال رشد با سرعت بالا، نیز مهم و حیاتی است، چرا که حفظ این روند با توجه به جمعیت بسیار زیاد آنها، کاری بسیار دشوار است. با توجه به ارتقاء سطح آموزش و آگاهی و نیز افزایش تقاضاهای مردم در سراسر جهان، هرگونه شکست و ناکامی در راه تحقق آرمان های مرتبط با سعادت و خوشبختی می تواند به از هم پاشیدن نظام های اقتدارگرا و حتی بیشتر نظام های دموکراتیک منجر شود. این ها از جمله عوامل متعددی هستند که در اقتصاد مبتنی بر بازار، تولیدکنندگان انرژی را به قدرت سیاسی تبدیل نموده اند. واردکنندگان و مصرف کنندگان انرژی در حال رقابت برای کسب ذخایر بیشتر، کنترل قیمت های در حال افزایش و سیاست های تولید کنندگان بوده و از این طریق ایفای نقش های جدیدی را در سیاست های منطقه ای و بین المللی جستجو می کنند. این ملاحظات ژئوپولتیکی سنتی، با وجود یک مسئله مهم دیگر، حتی پیچیده تر نیز می شوند: تغییرات آب و هوای جهان. هیئت بین دولتی سازمان ملل متحد در موضوع تغییرات آب و هوایی به شکلی کاملاً مستند و انکارناپذیر به این نتیجه رسیده که سوخت های فسیلی، علت اصلی تولید گازهای گلخانه ای است که دمای کره زمین را افزایش می دهد. تغییرات آب و هوایی، سیل ها و خشکسالی های شدیدی را در پی دارد که این ها نیز به نوبه خود به ویرانی مزارع و تولیدات مواد غذایی در کشورهای متعدد، گسترش انواع بیماری های متنوع، و در نهایت مرگ صدها هزار نفر در سال، بویژه در کشورهای در حال توسعه، خواهد انجامید. در دهه 1990، نزدیک به دو میلیارد نفر در معرض بیماری ها و آسیب های ناشی از تغییرات اقلیمی قرار گرفتند، و این رقم در دهه آینده ممکن است دو برابر شود. (1) همزمان با رقابت کشورها بر سر کسب منابع انرژی، آنها باید بطور جدی شیوه های حفظ، نگهداری و استفاده از انرژی را نیز تغییر دهند. سیاست های مرتبط با این بحث، بویژه چگونگی تأمین و پرداخت هزینه ها و انتشار فناوری های جدید و همچنین چگونگی جبران خسارت کشورهایی که در تغییرات آب و هوایی کمتر نقش دارند اما شدیدتر از بقیه آسیب ها و تراژدی های آن را تحمل می کنند، یکی از نقاط مهم در ژئوپولتیک جدید به حساب می آید. نکته مهم دیگر این که، قیمت های بالای نفت و گاز و همچنین اقداماتی که برای مقابله با تغییرات اقلیمی باید اتخاذ شوند – از جمله قیمت گذاری زغال سنگ به شکلی که به سرمایه گذاری برای فناوری های جدید و کنترل آلودگی ناشی از آن بینجامد – تهدید دیگری را پیش روی ما قرار می دهد: خطر تولید و تکثیر سلاح های هسته ای. قیمت های بالای انرژی حاصل از سوخت های فسیلی، انرژی هسته ای را به گزینه ای جذاب تر در راهبردهای ملی انرژی تبدیل خواهد ساخت؛ و به موازات امیدواری و تکیه هرچه بیشتر کشورها به انرژی هسته ای، تقاضای آنها برای تملک و کنترل بر چرخه سوخت اتمی نیز افزایش خواهد یافت. بدین ترتیب، خطر تبدیل توان هسته ای غیرنظامی به قدرت هسته ای نظامی نیز بطور دراماتیک افزایش می یابد؛ ضمن آن که خطر دستیابی تروریست ها به مواد و فناوری های اتمی نیز همواره جزئی از این ماجرا به شمار می رود. مقابله مؤثر با این چالش ها به یک درک درست از شکنندگی و حساسیت بازارهای بین المللی نفت و گاز، و همچنین درک رابطه میان امنیت انرژی، تغییرات آب و هوایی، و انرژی هسته ای و گسترش آن نیاز دارد. این مقاله در پی بررسی این روابط متقابل، و نیز انواع اقداماتی است که برای تضمین سعادت و امنیت مورد نیاز خواهد بود.

ژئوپولتیک نفت و گاز
بی ثباتی سیاسی در داخل کشورهای تولید کننده نفت و همچنین کشورهای اطراف آنها می تواند تغییرات عمده ای را در قیمت های این ماده در بازارهای جهانی به دنبال داشته باشد. این بی ثباتی ها همچنین نوعی اضطراب و نگرانی را در میان وارد کنندگان نفت ایجاد کرده و حتی قدرت سیاسی بیشتری را هم به تولید کنندگان اعطا نموده است. برای مثال، هنگامی که در 17 اکتبر سال 2007، تهدید به جنگ و برخورد نظامی با سازمان تروریستی پ.ک.ک. در درون کردستان عراق از سوی ترکیه مطرح شد، قیمت های نفت یکباره از 4/87 دلار در هر بشکه تا اواخر همان ماه به 53/94 دلار در هر بشکه صعود کرد. (2) نکته جالب اینجا است که ترکیه یک صادر کنده نفت به شمار نمی رود، و عراق نیز در یک بازار جهانی که روزانه 85 میلیون بشکه نفت در آن معامله می شود، فقط حدود سه میلیون بشکه در روز نفت تولید می کند. (3) درک عوامل جلوبرنده این فراز و نشیب ها، در واقع کانون درک ژئوپولیتیک انرژی است.
در اوایل سال 2006 بود که میزان مصرف نفت بر میزان تولید آن پیشی گرفت. وقتی که سقوط قیمت ها در آینده پیش بینی می شود، تولید نفت نیز از سوی تولید کنندگان کاهش می یابد. برعکس، وقتی انتظار افزایش قیمت های جهانی نفت وجود دارد، تولید کنندگان نیز تولید خود را افزایش می دهند. البته اگر تقاضای بازار، و نه قیمت ها، ملاک قرار گیرد، تولید نفت دیگر از مصرف آن عقب نخواهد افتاد. کاهش پیامدهای منفی این وضعیت (کسادی در تولید) به شرایط حاکم بر مناطق نسبتاً بی ثبات – مرتبط با تولید نفت – بستگی دارد، ضمن این که امنیت حمل و نقل نفت از طریق مجاری محدود موجود نیز امنیت انرژی را بطور کلی تهدید می کند. تقریباً 25 درصد از کل صادرات نفت جهان از تنگه هرمز، تقریباً 15 درصد از طریق تنگه مالاکا، و حدود 5 درصد نیز از طریق باب المندب – تنگه باریکی که دریای سرخ را به خلیج عدن متصل می سازد – عبور می کند. (4)
پشت بی ثباتی قیمت های نفت، عوامل بیشتری حضور دارند که تولید و تقاضا را در کنترل خود دارند. بطور کلی، کشورهای مهم تولید کننده و مصرف کننده نفت را می توان در سه گروه دسته بندی نمود: گروه اول، کشورهایی هستند که سریع ترین نرخ رشد تقاضا برای نفت را دارند، یعنی چین و ایالات متحده؛ گروه دوم را روسیه، عربستان سعودی، ایران، عراق، ونزوئلا، نیجریه، و قزاقستان تشکیل می دهند (کشورهایی که ما تقریباً اطمینان داریم در کوتاه مدت با کاهش تولید مواجه خواهند شد)؛ گروه سوم (کانادا، برزیل، بریتانیا، هند، ژاپن، نروژ، اندونزی) نیز دیگر محرک های مهم تولید یا تقاضا هستند، البته در این میان ژاپن و هند به شدت به واردات نفت از خارج متکی هستند.
در میان تولید کنندگان، توانایی محدودی برای افزایش سریع تولید در کوتاه مدت وجود دارد، و حتی چشم اندازهای این موضوع در بلند مدت هم بسیار مبهم هستند. روسیه اکنون با حداکثر توان خود تولید می کند، و عربستان سعودی هم در کوتاه مدت ظرفیت اضافی محدودی را در اختیار دارد. بواسطه مسائل و اختلافات تجاری، سیاسی، بی ثباتی های داخلی یا منطقه ای، و یا ایدئولوژیک، روسیه، ایران، ونزوئلا، نیجریه، و عراق برای افزایش ظرفیت تولید نفت خود در بلند مدت سرمایه گذاری نمی کنند. به دلیل انعطاف پذیری محدود در بخش تولید، نقش بی ثباتی سیاسی نیز بواسطه افزایش قیمت ها برجسته تر می شود. عمده ترین منابع بی ثباتی عبارتند از: منازعات موجود در منطقه خاورمیانه، خطر گسترش جنگ عراق و پیامدهای آن به خلیج فارس، اختلافات موجود میان ایران و ایالات متحده بر سر عراق و نیز برنامه هسته ای ایران، درگیری های موجود در منطقه دلتای نیجریه، مخالفت دولت های ایران و ونزوئلا با سیاست های واشنگتن، و مشکل تأمین امنیت مجاری اصلی ترانزیت نفت.
یک جنبه دیگر این شکنندگی نیز انعطاف پذیری محدود سطح تقاضای نفت در کوتاه مدت، در نتیجه ساختار بخش حمل و نقل است. هر نوع تغییر در این حوزه به سرمایه گذاری های طولانی مدت، تکنولوژیک، و زیرساختی نیازمند است. در میان مدت، می توان به گزینه هایی همچون افزایش استفاده از خودروهای هیبریدی – که به شبکه برق متصل می شوند – فکر کرد. (5) در بلند مدت نیز چشم اندازهایی برای سوخت های جایگزین وجود دارند. اما امروز نتیجه تمام بحث ها این است که، با وجود انعطاف پذیری اندکی که در کوتاه مدت، هم در بخش تقاضا و هم در بخش تولید بازار نفت وجود دارد، بی ثباتی های سیاسی یا ناامنی های مؤثر بر مناطق تولید کننده نفت و نیز مسیرها و مجاری حمل و نقل آن می تواند بی ثباتی های عظیم و حیرت آوری را در قیمت ها به دنبال داشته باشد. «مصرف کنندگان نفت هر روز 4 تا 5 میلیارد دلار برای خرید نفت خام می پردازند، در حالی که پنج سال پیش بسیار کمتر از این مبلغ را هزینه می کردند؛ همچنین این کشورها تنها در سال 2007، بیش از 2 تریلیون دلار را به درون صندوق شرکت های نفتی و کشورهای تولید کننده نفت سرازیر کردند.» (6) وقتی این موضوع را در متن مسائل سیاسی قرار دهیم، مطلب روشن تر می شود: وقتی که جورج بوش در ژانویه سال 2001 بر سر کار آمد قیمت نفت 30 دلار در هر بشکه بود که این قیمت در آغاز دومین دور ریاست جمهوری او در ژانویه 2005 به 48 دلار رسید، و در نوامبر 2007 نیز هر بشکه نفت تقریباً 97 دلار (7) معامله می شد؛ یک افزایش کلی 223 درصدی.
شدیدترین تأثیرات سیاسی بر واقعیت های بازار نفت امروز از سوی ایران، ونزوئلا، و روسیه اعمال می شود. ایران، علی رغم قطعنامه های 1696، 1737، و 1747 شورای امنیت سازمان ملل متحد – که خواستار تعلیق غنی سازی اورانیوم و افشای کامل همه برنامه های هسته ای از سوی تهران است – در حال توسعه یک برنامه هسته ای عمدتاً بومی است. ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل متحد از سوی آژانس بین المللی انرژی اتمی و همچنین صدور چند قطعنامه در این شورا درباره ایران، فشارهای قابل توجهی را به تهران وارد ساخته، اما تهران هنوز نسبت به این اقدامات بی اعتنا مانده است. هم بواسطه منافع تجاری و اقتصادی شان در ایران، و هم به دلیل مخالفت عمومی آنها با صورتبندی یک سابقه برای سازمان ملل متحد مبنی بر محوریت تصمیم های فردی ایالات متحده در مسائل جهانی، چین و روسیه از اعمال هرگونه تحریم جدی علیه ایران جلوگیری خواهند کرد. اما در این میان نباید قدرت بالای ایران در بازار نفت را نادیده گرفت. در سال 2005، درآمدهای نفتی ایران بیش از 46 میلیارد دلار بود. این رقم در سال 2006 به 47 میلیارد دلار (8) افزایش یافت، و پیش بینی ها برای سال های 2007 و 2008، این درآمد ها را در یک محدوده 60 میلیارد دلاری قرار می دهند.
تأثیر ونزوئلا بر بازار نفت را باید در یک زمینه گسترده تر مرتبط با جهانی سازی و تأثیر آن در آمریکای لاتین مورد بررسی قرار داد. فرایند جهانی سازی به میلیون ها نفر در آمریکای لاتین در دستیابی به فناوری های جدید، بازار و سرمایه کمک کرده و در این مسیر کشورها و مردم زیادی را هم ثروتمندتر از قبل ساخته است. اما همزمان، شکاف میان "داراها" و "ندارها" نیز تعریض شده است. شکاف مذکور در کشورهایی که نظام آموزشی رشد بیشتری داشته – بواسطه آگاهی بیشتر – رنجش خاطر زیادی را موجب شده است. این رنجش خاطر در میان جوامعی که تقریباً از حالت فقر خارج شده اما از راه دستیابی به پیشرفت های بیشتر آگاهی ندارند، قوی تر است. چنین جوامعی در مقابل پوپولیسم بسیار آسیب پذیر می شوند. در این صورت، وقتی که فرصت رأی دادن پیش می آید، بسیاری از مردم در این جوامع از رأی خود برای بیان احساسات خود استفاده می کنند. ونزوئلا و هوگو چاوز از این دسته کشورها هستند. پیام های چاوز و حمایت های او از رهبران محلی، ظرفیت تحریک ناتوانی های محلی را در داخل برزیل و مکزیک دارد. این پیام ها اکنون در بولیوی و نیکاراگوئه به بار نشسته است.
درست است که تمام کشورهای آمریکای لاتین در مسیر چاوز قرار نگرفته اند، اما این رویه چالش های جدید و جدی را در مقابل یک نظم منطقه ای مبتنی بر دموکراسی و اصول بازار، قرار می دهد. از نظر دموکرات ها در این منطقه چالش اول عبارت است از تضمین این موضوع که هیچ حرکت و جنبش خشنی علیه دموکراسی - از جانب رهبران و کشورهایی که به دلیل ناتوانی عمومی شان، احساس تهدید می کنند – وجود ندارد. چالش دوم نیز اصلاح سیاست و شیوه حکمرانی، برای القای این حس به "ندارها" است که آنها هم می توانند آینده ای بهتر داشته باشند.
آیا رهبران آمریکای لاتین می توانند مردم خود را برای ایجاد ظرفیت و توانایی انتفاع از جهانی سازی درست آموزش دهند؟ آیا حکومت ها توانایی آن را دارند که بخش بیشتری از جمعیت سرخورده خود را جذب کنند؟ و آیا ایالات متحده بازارهای فناوری، خدمات و محصولات خود را به روی آنها خواهد گشود؟ این عوامل در کنار هم اساساً چشم اندازهای دموکراسی سازی در این منطقه را تحت تأثیر قرار داده و تعیین خواهد کرد که این دموکراسی به یک منبع ثبات و پیشرفت تبدیل می شود، یا یک منفذ برای ورود پوپولیسم.
نگاهی به موقعیت روسیه
با توجه به قدرت وتوی روسیه در شورای امنیت سازمان ملل متحد، موقعیت بی نظیر این کشور برای تأمین گاز اروپا، و کنترل آن بر یکی از دو زرادخانه بزرگ هسته ای در جهان، درک چگونگی تأثیر انرژی بر تحولات داخلی روسیه و نقش آن در جامعه بین المللی مهم به نظر می رسد. ضمن این که، روسیه به عنوان دومین صادر کننده بزرگ نفت در دنیا – پس از عربستان سعودی، کنترل بیش از یک چهارم از منابع اثبات شده گاز جهان – در حدود 1680000 میلیارد فوت مکعب – را نیز در اختیار دارد. اروپا در حال حاضر 23 درصد از گاز مورد نیازش را از روسیه وارد می کند. البته یک وابستگی متقابل میان روسیه – به عنوان تولید کننده – و اروپا – به عنوان مصرف کننده – وجود دارد. در کوتاه مدت، تولیدات گاز روسیه می تواند حیات اقتصادی آلمان، یونان، اتریش، و فنلاند را تعیین نماید. و در حالی که روسیه نیز به مصرف کنندگان اروپایی نیاز دارد، اهرم فشار آنها روی روسیه در کوتاه مدت فقط تحریم مسکو است، که البته در صورت بروز یک اختلاف تجاری بر سر گاز، اروپائیان بیشتر متضرر خواهند شد. در هر حال، در کوتاه مدت هیچ اهرم قابل مقایسه ای وجود ندارد.
ایجاد تنوع در مسیرهای حمل و نقل نیز بسیار پرهزینه و زمان بر است. به عنوان نمونه، خط لوله شمال اروپا (NEGP)، که وایبورگ در روسیه را به گریفسوالد در آلمان متصل می کند، شامل دو خط لوله موازی است؛ طبق زمانبندی صورت گرفته خط لوله اول در سال 2010 و خط لوله دوم در سال 2012، با مجموع ظرفیت انتقال 55 میلیارد متر مکعب در سال، به بهره برداری خواهند رسید. خط لوله شمال اروپا برای پاسخگویی به تقریباً 25 درصد از نیاز اروپا به واردات اضافی گاز تا سال 2015 طراحی شده، اما نباید فراموش کرد که طبق برآوردها این طرح حدود پنج میلیارد دلار هزینه در بر خواهد داشت. و البته، این طرح وابستگی آلمان به گاز روسیه را نیز افزایش خواهد داد.
روسیه اکنون به عنوان دارنده هشتمین منابع اثبات شده نفت خام – حدود 60 میلیارد بشکه – در دنیا رتبه بندی می شود. همچنین، همان طور که قبلاً هم ذکر شد، این کشور پس از عربستان سعودی در جایگاه دوم تولید نفت – 4/9 میلیون بشکه در روز – قرار دارد. صندوق ذخیره 6/147 میلیارد دلاری روسیه (9)، که درآمدهای ناشی از حقوق صادرات نفت و مالیات بر عملیات های اکتشاف نفت به درون آن واریز می شود، در سال 2004 – پس از افزایش قیمت نفت اورال – به عنوان وسیله ای برای محافظت در مقابل "بیماری هلندی" و خاتمه دادن به بدهی های کشور تأسیس گردید. بودجه سال های 2007 و 2008 روسیه بر مبنای یک قیمت دست پایین 27 دلاری برای هر بشکه نفت بسته شده، هر چند ممکن است در پرتو افزایش قیمت های جهانی نفت، در این رقم تجدید نظر صورت گیرد. روسیه همچنین یک ذخیره 425 میلیارد دلاری مسکوکات و طلا هم در اختیار دارد.
این ثروت سرشار حاصل از منابع انرژی روسیه را قادر ساخت تا بدهی 7/50 میلیارد دلاری خود (33/3 میلیارد دلار برای بازپرداخت فوری بدهی به صندوق بین المللی پول، 1/43 میلیارد دلار برای بازپرداخت بدهی به کشورهای عضو باشگاه پاریس، و 3/4 میلیارد دلار هم برای پرداخت به "ونش اکونوموبانک" در مقابل مبالغی که وزارت دارایی روسیه در فاصله سال های 1998-1999 برای روبراه کردن وضعیت بدهی های خارجی این کشور از بانک مذکور قرض گرفته بود) را تسویه نماید. (10) همچنین روسیه از تصویب پیمان "منشور انرژی" امتناع کرده است؛ این پیمان ضمن تضمین حقوق ترانزیتی روسیه از بابت عبور خطوط انرژی از این کشور، از استفاده از قطع این خطوط به عنوان یک سلاح سیاسی جلوگیری می کند.
قدرت بازاری انرژی، این اجازه را به روسیه داده که قدرت سیاسی خود را در داخل کشور تحکیم کرده و این کشور را در مقابل فشارهای خارجی ایمن کند. در داخل روسیه، پوتین توانست انتصاب تمام استانداران و حتی ترکیب مجلس را تحت کنترل بگیرد. او همچنین یک تغییر اساسی را در قوانین مرتبط با احزاب برای تأثیرگذاری روی دوما و نیز تحکیم مناسبات میان کرملین و احزاب سیاسی، رهبری کرده است. وی همچنین به منظور کنترل و هدایت صنایع گاز، نفت، راه آهن، خطوط هوایی، خطوط کشتیرانی، الماس، سوخت هسته ای، و ارتباطات و مخابرات، افرادی مرتبط با کرملین را وارد سطوح بالای مدیریتی این بخش ها نموده است. (11) کرملین کنترل خود روی رسانه های ارتباط جمعی را هم محکم کرده و البته توانسته نظام قضایی و دادگاه های روسیه را هم در موارد رقابت و اختلاف با افرادی چون "میخائیل خودورکوفسکی" با خود همراه کند.
از نظر خارجی نیز هنگامی که هم ایالات متحده و هم "اروپای قدیمی" درصدد بودند روسیه را در زمینه جنگ با تروریسم و جنگ عراق به سمت خود بکشند، پوتین به شکلی بسیار استادانه این کشمکش موجود میان پرزیدنت بوش از یک سو و پرزیدنت شیراک و شرودر از سوی دیگر را مدیریت نمود. از زمانی که ایالات متحده و اروپا در اواخر سال 2004 تمرکز روی سیاست های پوتین را آغاز کردند، واقعیت های سیاسی جدیدی به وقوع پیوسته، که یک ثبات جدید در درآمدهای نفتی و البته تشدید وابستگی اروپا به گاز روسیه نیز این واقعیت ها را همراهی می کنند. امروز در نتیجه تحولات فوق، پوتین و مجموعه حکومتی روسیه به هشدارهای بین المللی در مورد میزان کنترل کرملین بر سیاست های داخلی این کشور بی توجهی می کنند، پوتین خود را به عنوان محافظ حقوق و نظم بین المللی علیه تجاوزهای ایالات متحده معرفی می کند (12)، روسیه از انرژی به عنوان اهرمی قدرتمند در مذاکرات و اختلافاتش با همسایگان تازه به دوران رسیده خود (اوکراین و گرجستان) استفاده می کند، و همچنان در مقابل التماس های اروپا برای برقراری حقوق قابل مقایسه برای سرمایه گذارانش در روسیه مقاومت می نماید.
اما بطور قابل استدلال، پیچیده ترین و قابل توجه ترین جنبه افزایش قدرت - مبتنی بر انرژی – روسیه همراه با وزن سیاسی آن در شورای امنیت سازمان ملل، نقش مسکو در پرونده هسته ای ایران به شمار می رود. از یک سو، روسیه آشکارا بیان کرده که این کشور هیچ نفعی در دستیابی ایران به تسلیحات هسته ای ندارد، و البته همواره به عنوان بخشی از گروه مذاکره کننده سیاسی با ایران – شامل پنج عضو دائم شورای امنیت به اضافه آلمان – عمل کرده است. اما از سوی دیگر، روسیه به منظور فروش فناوری هسته ای غیرنظامی برای تکمیل نیروگاه هسته ای بوشهر و تضعیف تحریم های سازمان ملل علیه ایران، در برابر برقراری تحریم های سنگین و سخت علیه ایران مقاومت کرده؛ این نیز به نوبه خود چین را برای دنباله روی از همین مسیر ترغیب نموده است. اخیراً مقامات فعلی و سابق این کشور نشان داده اند که نسبت به حل مسائل میان آژانس بین المللی انرژی اتمی و ایران و ابهام های موجود نگاهی مثبت دارند، ضمن این که مقامات مذکور بر لزوم بازگشت پرونده ایران از شورای امنیت به آژانس نیز تأکید کرده اند؛ درست همان چیزی که خواست تهران است.
در نتیجه این سیاست ها، روسیه خودش را در موقعیتی قرار داده که هم می تواند باعث تضعیف تلاش های مشترک شود و هم به اجرایی شدن یک بسته دیپلماتیک مؤثر علیه ایران کمک نماید. اگر روسیه با پافشاری روی این نکته که شورای امنیت سازمان ملل هیچ نقش و وظیفه ای برای اعمال تحریم ها علیه ایران ندارد، گروه موسوم به "1+5" را به دو بخش تقسیم کند، بدیهی است که هر گونه تلاش دیپلماتیک مؤثر دیگری را هم با مانع مواجه خواهد ساخت، فرایندی که فرصت بیشتری در اختیار ایران قرار می دهد تا در مسیر خود جلوتر رود و البته خطر اقدام نظامی آمریکا یا اسرائیل علیه این کشور را نیز افزایش می دهد. با این حال، روسیه هنوز این ظرفیت را دارد که به عنوان بخشی از یک اجماع بین المللی، برای ایران – و البته کل جهان اسلام – روشن سازد که جامعه بین المللی با برنامه های هسته ای صلح آمیز هیچ مخالفتی ندارد. در مقابل، همکاری روسیه می تواند عرضه نیروگاه های هسته ای غیرنظامی پیشرفته تر، سوخت هسته ای، و بازفرآوری سوخت های استفاده شده در متن یک بسته جامع، که می تواند به دیگر کشورهای در جستجوی برنامه های هسته ای غیرنظامی و صلح آمیز ارائه شود، را امکان پذیر سازد.
مورد ایران، و نقش روسیه در این مورد، کلیدی ترین عناصر ژئوپلتیک پیچیده امروزی را در کنار هم قرار می دهد: قدرت بازار برای خروج از انزوا، افزایش قدرت مبتنی بر انرژی از طریق جستجو برای محدود کردن ابزارهای چندجانبه، ظهور خطراتی که همراه با قدرت هسته ای غیرنظامی بروز می نمایند، و در نهایت محدود شدن کاربرد و تأثیر شیوه اعمال نظم مبتنی بر قانون برای کنترل قدرت بازاری انرژی. از نظر مصرف کنندگان انرژی – و آنهایی که خطرات گسترده تر واگذاری چنین نفوذ بی سابقه سیاسی به کشورهای تولید کننده انرژی را تحت نظر دارند – گزینه های کوتاه مدت مؤثر به شدت محدود شده اند. مدیریت بهتر منابع می تواند در این مسیر راهگشا باشد، ضمن این که آوردن چین و هند نیز به این مسیر بسیار مهم است؛ این دو کشور بزرگ ترین منبع افزایش تقاضای انرژی بوده و البته خارج از نظام مدیریت ذخایر انجمن بین المللی انرژی نیز فعالیت می کند. تغییرات مهم تر باید در میان مدت صورت بگیرند: حفظ ذخایر، تولید سوخت های جایگزین، ایجاد تغییرات جدی و گسترده در سبک زندگی، صدور قوانین جدید برای ساخت و سازها، و توسعه فناوری هایی که به انرژی کمتری احتیاج دارند. این ها از جمله سیاست هایی هستند که برای یک موضوع متفاوت اما حیاتی تر از ژئوپلتیک انرژی نیز مهم به شمار می روند: تغییرات آب و هوایی.
ژئوپلتیک تغییرات آب و هوایی
اجتناب از تخریب سیاره زمین بواسطه افزایش و انتشار بی سابقه گازهای گلخانه ای یکی از پیچیده ترین چالش هایی است که ما، به عنوان نژاد انسان، برای خودمان ایجاد کرده ایم. ادامه بقای ما واقعاً نامعلوم و در معرض خطر است. مشکلات اصلی در این راستا، در محل تقاطع علوم مرتبط با زمین، فناوری، اقتصاد و سیاست قرار دارد. انتشار گازهای گلخانه ای تأثیرات مشابهی را در بر خواهد داشت، و اهمیتی ندارد که منبع آن پکن، دیترویت، یا نیوکاسل باشد. از این رو، حل این معضل جهانی بدون همکاری و درگیری فعالانه تمام کشورها غیرممکن است. معضل تغییرات آب و هوایی، که بواسطه افزایش غلظت گازهای گلخانه ای در اتمسفر و در نتیجه عملکرد جهان صنعتی ایجاد شده، رنجش اقتصادهای در حال رشد مبنی بر بازار را نیز به همراه دارد، چرا که آنها نیز باید در هزینه های رویارویی با این مشکل سهیم شوند. با این وجود، اقتصادهای در حال رشد، خود مهم ترین منبع فزاینده کنونی انتشار گازهای گلخانه ای به شمار می روند. بدتر از این، بیشترین تأثیرات منفی و فاجعه آمیز این تغییرات بر کشورهای در حال توسعه ای مثل بنگلادش و مالی تحمیل می شود که به هیچ وجه در شکل گیری و پیشرفت این مشکل نقشی نداشته اند.
علم، فناوری، و سیاست های داخلی، حتی در اقتصادهای توسعه یافته، تصویر را پیچیده تر می کند. هیئت بین دولتی تغییرات آب و هوایی (IPCC) چنین نتیجه گیری کرده که حداکثر افزایش دمای قابل تحمل برای جهان – به شکلی که باعث بروز خطرات جبران ناپذیر نشود – حدود 5/2 درجه سانتیگراد، تا سال 2050 میلادی است. برای دسترسی به چنین هدفی، طبق برآوردها میزان دی اکسید کربن موجود در هوا باید در یک طیف 550 – 450 PPM (میزان CO2 در واحد هوا) قرار داشته باشد؛ تضمین اندکی وجود دارد که میزان این گاز از معیار مذکور فراتر نرود. کاهش بیشتر سطح این گاز نیز پرهزینه تر و دشوارتر خواهد بود. هم اکنون ما در یک سطح 420 PPM قرار داریم. ابهام های زیادی در مورد سطح کاهش های سالیانه در انتشار گازهای گلخانه ای – که برای ایجاد ثبات در اتمسفر با غلظت دی اکسید کربن مورد نظر – وجود دارد؛ اما از سوی دیگر، برآوردها از یک کاهش 50 تا 85 درصدی در میزان انتشار سالیانه دی اکسید کربن، نسبت به سطوح سال 1990 حکایت دارند.
هدف اصلی یک سیاست کارآمد در مورد تغییرات آب و هوایی باید بر این پایه قرار گیرد: ایجاد محرک ها و مشوق هایی که باعث تغییرات جدی در فناوری ها، توسعه فناوری های جدید، الگوهای مصرف بهینه، و تحولات جدید در تولید انرژی شود، به منظور کاهش انتشار سالیانه دی اکسید کربن به شکلی که غلظت این گاز در اتمسفر از مقدار تعیین شده تا سال 2050 تجاوز نکند. این یک وظیفه تاریخی و ماندگار است. برخی برآوردها نشان می دهند که با توجه به شکل و نوع تحولات صنعتی، میزان انتشار گازهای گلخانه ای تا سال 2030 ممکن است 25 تا 90 درصد افزایش یابد.
ما اکنون فناوری ها و سیاست های لازم و کارآمد برای دستیابی به این اهداف را در اختیار نداریم. حفظ و مدیریت ذخایر، افزایش کارایی فناوری ها، تولید سوخت های جایگزین، و استفاده تمیزتر و بهینه از سوخت های موجود، همه باید بخشی از معادله باشد. اما شیوه هایی که ما اکنون به کار می بندیم و در دسترس داریم، ما را به نقطه مطلوب نمی رسانند. به منظور کسب موفقیت در این راه، جامعه بین المللی باید راه هایی را برای قیمت گذاری زغال سنگ – به منظور کاهش مصرف بی رویه آن، تشویق و تحریک نوآوری های تکنولوژیک، ایجاد انتخاب های جدید در زمینه سوخت، و تشویق سرمایه گذاری بیابد. برخی چنین استدلال می کنند که در بلند مدت، باید یک قیمت ثابت بالا برای زغال سنگ – مثلاً 30 دلار مالیات برای هر تن – تعیین گردد تا محرک ها و مشوق های لازم اقتصادی و فنی حاصل شود.
از مجموع مباحث صورت گرفته در مورد سیاست، اقتصاد، فناوری، و علوم مختلف، در زمینه تغییرات آب و هوایی چهار بلوک ژئوپلتیکی می توان تشخیص داد (البته بلوک پنجم نیز در حال شکل گیری است). اولین بلوک شامل اروپا، و با التهاب کمتر، ژاپن است که از تعیین هدف برای کاهش گازهای گلخانه ای حمایت می کند. دومین بلوک تحت هدایت ایالات متحده است که از تعیین یک هدف بلند مدت و تعهدات میان مدت بین المللی اجباری و الزام آور حمایت می کند اما در حال حاضر به یک پیمان الزام آور بین المللی برای پاسخگو کردن کشورها تن نمی دهد. بلوک سوم شامل اقتصادهای بازار در حال رشد و تحت هدایت چین و هند است که در مقابل هر نوع تعیین اهداف الزام آور بین المللی مقاومت کرده و روی توسعه و تأمین مالی فناوری های پاک تمرکز می کند. گروه چهارم کشورهای در حال توسعه ای هستند که تمام آسیب ها و بلایایی همچون سیل، بیابان زایی، و دیگر تأثیرات فاجعه آمیز ناشی از تغییرات آب و هوایی را متحمل می شوند و تقاضاهایشان نیز روی تأمین مالی اقدامات مقابله با این بلایا متمرکز است. شاید بتوان گروه پنجم در حال ظهور را نیز متشکل از کشورهای تولید کننده انرژی دانست که بدون ملاحظه سوخت های فسیلی به تغییرات جهان نگاه می کنند. این گروه کشورها، هم می توانند به عنوان تسهیل کنندگان تحول مطرح شوند، اگر درآمد و ثروتشان را در راه توسعه فناوری های پاک و نو سرمایه گذاری کرده و از این طریق خودشان را به عنوان برندگان یک محیط سبز بین المللی جای دهند، و هم می توانند غارتگرانی باشند که در دوره های انتقالی و در میانه تحولات، قیمت ها را بالا برده و بیشترین سود را نصیب خود کنند.
در میان این گروه ها، ایالات متحده ظرفیت ایفای یک نقش محوری را دارد. اگر ایالات متحده الگوی مناسبی را پیش روی آنها قرار ندهد، چین و هند در راستای سیاست های بین المللی حرکت نخواهند کرد. در ارتباط با اروپا و ژاپن نیز ایالات متحده ظرفیت لازم را برای اثبات این موضوع دارد که فناوری های سبز می توانند رشد و توسعه و همچنین یک سیاست خارجی مستقل تر از تولید کنندگان انرژی را به دنبال داشته باشند. ایالات متحده همچنین می تواند از تسریع در تجاری سازی فناوری های سبز و توسعه بازارهای جهانی این محصولات بسیار منتفع شود. اما توانایی های ایالات متحده برای هدایت این سیاست ها اساساً به اقدامات داخلی آن بستگی خواهد داشت: این که آیا واشنگتن طراحی و اجرای یک راهبرد نظام مند ملی را برای قیمت گذاری زغال سنگ – و دیگر اقدامات مرتبط با موضوع – بر عهده خواهد گرفت؟ اگر چنین کاری انجام شود، گستره و اهمیت بازار آمریکا می تواند یک محرک برای تغییرات جهانی باشد. اگر این اتفاق نیفتد، آنگاه ایالات متحده خواهد دید که این فرصت ارزشمند برای رهبری کنترل تغییرات آب و هوایی جای خود را به مقوله مدیریت بحران – همانند مواردی همچون جنگ های محلی، مهاجرت، فقر، و سایر فجایع بشری – می دهد که بطور فزاینده، توجه و منابع بین المللی را به خود جذب می نماید. در آن صورت، ما نهایتاً به مرزهای خودمان باز خواهیم گشت به طوری که فاجعه کاترینا یک بلای کوچک به حساب خواهد آمد.
ژئوپلتیک تکثیر و تولید سلاح های هسته ای
شاید جدی ترین خطر کنونی که با خطر تغییرات آب و هوایی برابری می کند، خطر گسترش بی رویه فناوری هسته ای و افتادن مواد حاصل از آن به دست سازمان های تروریستی باشد. نتیجه این روند می تواند ویرانی شهرها یا کشورها، و اتخاذ اقدامات متقابل باشد؛ این موضوع نیز به حالتی منجر می شود که قبلاً تنها در هیروشیما و ناکازاکی در جریان جنگ جهانی دوم تجربه شده است. قیمت های بالای سوخت های فسیلی، ریسک های موجود مرتبط با تولید کنندگان انرژی و خطوط انتقال آن، و سیاست های مرتبط با تغییرات آب و هوایی می تواند حرکت به سمت استفاده از انرژی هسته ای غیرنظامی را تسریع کرده و در نتیجه خطرات طبیعی آن را افزایش دهد. به دلایل متعدد اقتصادی، زیست محیطی، و امنیتی، ما باید انتظار این را داشته باشیم که هر روز کشورهای بیشتری برای وارد کردن انرژی هسته ای به درون مجموعه دارایی های انرژی شان دست به کار شوند.
امروز تنها دوازده کشور (13)، غیر از شش کشوری که برخی اشکال توانایی هسته ای را در اختیار دارند، می توانند اورانیوم را غنی سازی و به شکل تجاری تولید کنند. بطور قابل استدلال، 9 کشور اکنون سلاح هسته ای در اختیار دارند.
با افزایش تمایل ملت های در حال توسعه به تامین امنیت انرژی از طریق دستیابی به یک خوداتکایی هسته ای، یک تلاش جدی و سخت برای تقویت دیوارهای آتشین میان انرژی صلح آمیز هسته ای و برنامه های ساخت تسلیحات مورد نیاز است، قبل از این که این موضوع به یک بحران تبدیل گردد.
ایجاد اطمینان در میان متقاضیان و آرزومندان انرژی هسته ای غیرنظامی در زمینه بدست آوردن سوخت مورد نیاز نیروگاه ها از طریق یک بانک سوخت بین المللی و منصرف کردن آنها از پیگیری برنامه های غنی سازی، به همراه پذیرش نظارت های پروتکل الحاقی آژانس بین المللی انرژی اتمی، باید به عنوان اهداف اصلی مد نظر قرار گیرد. این اقدامات خطر دسترسی تروریست ها به مواد اتمی را کاهش خواهد داد و البته برای بدست آوردن اعتبار لازم برای رهبری جامعه بین المللی در مسیر ایجاد چنین سیستم نظارتی، ایالات متحده باید به تعهدات خود و از جمله تصویب «پیمان جامع منع آزمایش های هسته ای» (CTBT) پایبند باشد.
تحقق یک نظام هسته ای بین المللی به بازنگری در روابط میان دولت های دارنده تسلیحات هسته ای و همچنین کشورهای فاقد این سلاح ها، تحت نظارت «پیمان عدم تکثیر سلاح های هسته ای» (NPT) بستگی دارد. ماده 4 NPT، حق تمام کشورهای فاقد تسلیحات هسته ای برای استفاده غیرنظامی و صلح آمیز از انرژی اتمی – به شرط پیوستن آنها به مقررات و شروط پیمان و خودداری از تعقیب برنامه های نظامی هسته ای – را تضمین می کند.
از زمان طراحی و تصویب NPT در سال 1968، نیاز به کاهش خطر نشت مواد اتمی و نظارت و مراقبت جدی در این زمینه، به تجربه ثابت و در پروتکل الحاقی پیش بینی گردید. در مقابل، کشورهای دارنده تسلیحات هسته ای نیز متعهد شدند با کاهش مداوم زرادخانه های اتمی خود، نهایتاً به خلع سلاح اتمی برسند.
به واسطه بخش خلع سلاح این برنامه است که وزرای سابق "هنری کیسینجر"، "جورج شولتز"، "ویلیام پری"، و سناتور "ساموئل نان" درخواست مجدد خود برای حذف و محو سلاح های هسته ای را مطرح نمودند. (14) حتی برای کسانی که خلع سلاح کامل هسته ای را غیرعملی و غیرعاقلانه می پندارند، تصویب پیمان CTBT از سوی ایالات متحده، مهم ترین گام برای اعاده اعتبار و حیات NPT است. در کنفرانس بازنگری NPT در سال 1995، دولت های فاقد تسلیحات هسته ای تعهد ایالات متحده برای تصویب پیمان CTBT را به عنوان مبنایی برای گسترش نامحدود NPT – و در نتیجه تعهد دائمی شان برای چشم چوشی از سلاح های هسته ای – پذیرفتند. اکنون به منظور پیشبرد اقدامات مورد نیاز برای توقف تکثیر و گسترش سلاح های اتمی، ایالات متحده نمی تواند تعهدات مهم سال 1995 خود در قالب پیمان CTBT را نادیده بگیرد.
بسته جدیدی که در زمینه تکثیر و آزمایش های اتمی مورد نیاز است، می تواند شامل موارد زیر باشد:
• ارائه تعهد از سوی امضاکنندگان NPT برای پذیرش پروتکل الحاقی
• توسعه و تجهیز یک بانک سوخت اتمی بین المللی تحت نظارت آژانس بین المللی انرژی اتمی، که به کشورها اطمینان دهد مادامی که مقررات NPT را رعایت کنند، سوخت هسته ای مورد نیاز آنها تأمین خواهد شد.
• وسیله یا سازوکاری برای متمرکز کردن کنترل و نگهداری سوخت های هسته ای مصرف شده.
• ممنوعیت جدی آزمایش های اتمی، که توانایی متقاضیان سلاح های هسته ای برای چشم پوشی از یک برنامه هسته ای غیرنظامی را به شدت محدود کند.
ممنوعیت آزمایش های اتمی، یک اصل محوری در ژئوپلتیک انرژی هسته ای به شمار می رود. ایجاد یک ممنوعیت جامع و جدی روی آزمایش های اتمی بیشترین تأثیر را روی کشورهایی دارد که قصد دارند از برنامه های هسته ای غیرنظامی به عنوان سکویی برای توسعه سلاح های هسته ای استفاده کنند. برقراری یک ممنوعیت جامع روی آزمایش های هسته ای، مشوقی را برای حفظ وضع موجود میان کشورهای دارنده تسلیحات هسته ای ایجاد کرده و کشورها را از توسعه ظرفیت های خود در این راستا بازمی دارد. CTBT کشورهایی که در پی پیشبرد برنامه هسته ای نظامی هستند را از دیگران جدا می کند. روسیه – به عنوان یک تولید کننده سوخت اتمی، و نیز یک منبع عظیم و مطمئن برای نگهداری و بازفرآوری سوخت – باید بخشی از این بسته باشد؛ البته با منفع سرشار اقتصادی که برایش در پی دارد. ایالات متحده باید این فرصت طلایی را غنیمت بشمرد و به سرعت برای تصویب پیمان CTBT اقدام نماید.
نتیجه‌گیری
برای بیش از یک قرن، انرژی و سیاست در هم تنیده و آشکارا به عنوان یک نیروی واحد در محیط امنیت بین المللی عمل کرده اند. سیاستگذاران و شهروندان باید طبیعت تغییرات – در تمام جنبه ها – را درک کرده و بفهمند که بی تحرکی و حتی تلاش نکردن برای ایجاد ائتلاف ها و برای هدایت چگونگی استفاده دولت ها از انرژی، فاجعه آمیز خواهد بود.
مهم این است که اجازه ندهیم شعارها و برنامه های کوتاه مدت انتخاباتی در ایالات متحده یا هر جای دیگری، به محور برنامه ریزی های مرتبط با سیاست انرژی تبدیل گردد. برخی سیاستمداران ناچارند تقاضاهایی غیرواقع گرایانه و غیر قابل دسترسی همچون استقلال انرژی را مطرح کنند. در جهانی مبتنی بر ارتباطات متقابل که به بازارها، سرمایه، و فناوری های جهانی نیاز دارد، آیا به سادگی ممکن است تعیین کنیم که یک ملت صرفاً وارد کننده یا صادر کننده است؟
در کوتاه مدت، دیپلماسی و مدیریت مؤثر و کارآمد ذخایر موجود، ابزارهای کلیدی هستند که هنوز کاملاً شناخته و اجرایی نشده اند. توسعه نظام مدیریتی ذخایر طراحی شده توسط آژانس بین المللی انرژی (IEA) به چین و هند، و حمایت فنی برای کمک به آنها در راه هماهنگی با دیگران، یک اقدام اعتمادساز مهم برای کشورهایی به شمار می آید که خودشان را در مقابل جامعه بین المللی تصور می کنند. همچنین لازم است دیپلماسی انرژی به هسته مرکزی سیاست خارجی تبدیل گردد.
سئوالات کلیدی که باید به آنها پاسخ داده شود شامل موارد زیر هستند:
• ملت ها در کدام نقطه می توانند بطور مشترک از جستجو و توسعه بیشتر منتفع شوند؟
• کدام یک از سامانه های حمل و نقل موجود، شایستگی همکاری و سرمایه گذاری بین المللی را دارد؟
• آیا ترتیبات امنیتی منطقه ای وجود دارند که بتوانند خطرات موجود را کاهش داده و مشوق های مشترکی را میان دولت ها، بویژه در خاورمیانه، خلیج فارس، و آسیای میانه ایجاد کنند؟
• آیا اعضای دائم شورای امنیت برای تعلیق حق وتو در موضوعات مرتبط با انرژی به یک تفاهم سازنده خواهند رسید؟
• ملاحظات مرتبط با نقش انرژی در رشد اقتصادی چگونه گزینه های سیاست خارجی چین و هند و نقش آنها در نهادهای بین المللی را هدایت می کند؟
پاسخ به این سئوالات می تواند بنیانی باشد برای راهبردهای ملی، منطقه ای، و بین المللی مرتبط با انرژی، که قطعاً بیشتر از ملاحظات کوتاه مدت سیاسی، همکاری ها را تشویق می کند.
در میان مدت و دراز مدت، هم منافع ژئوپلیتیکی و هم منافع زیست محیطی خواستار انحرافی شدید از الگوهای کنونی استفاده از سوخت های فسیلی هستند که از نظر بیشتر دولت ها امنیت ملی را به مخاطره می اندازد و هم از نظر ملت ها بقای سیاره زمین را تهدید می کند. یک راهبرد میان مدت مشترک میان همه دولت ها برای تشویق همگرایی حول اهداف سیاسی، زیست محیطی، انرژی، و اقتصادی بایستی شامل موارد زیر باشد:
• اقدامات جدی مالی و سیاسی برای حمایت از طراحی، ساخت، آزمایش، و بازاریابی و گسترش فناوری های پاک و مؤثر در تغییرات آب و هوایی
• توانایی انگیزش و تشویق سرمایه گذاری در فناوری های پاک، کاهش ریسک بخش خصوصی برای کشورهای در حال توسعه، تأمین مالی فناوری های پاک و سنتی برای اقتصادهای در حال ظهور و بالندگی، و توسعه زیر ساخت ها و هماهنگی با تغییرات اقلیمی در کشورهای در حال توسعه
• استانداردهای بین المللی مشترک میان شرکت ها در زمینه استفاده از زغال سنگ و ایجاد خطوط راهنما به منظور ارتقای مسئولیت عمومی در آنها
• یک شکل جدید از چارچوب بین المللی برای تغییرات آب و هوایی که پیچیدگی های تأثیر متقابل فناوری، اقتصاد، و سیاست را منعکس کرده و آن را به سوی استانداردهای بهتر و محکم تر و قابل اجرا در هر زمانی هدایت کند
در موضوعات مرتبط با انرژی هسته ای، هیچ چیزی مهم تر از ایجاد یک دیوار آتشین کارآمد و قوی میان برنامه های هسته ای غیرنظامی و ساخت تسلیحات اتمی نیست. این کار هر قدر سخت باشد، باز هم از تشویق کشورهای مسلح به سلاح های اتمی به خلع سلاح داوطلبانه نیست. برای آغاز این فرایند، ایالات متحده باید با تصویب پیمان CTBT، به الگویی برای دیگران، و بخصوص هند و پاکستان، تبدیل شود.
این موارد، عمده ترین چالش های موجود بوده و البته غیر قابل حصول هم نیستند. اگر چنین اقداماتی اکنون در دستور کار قرار گیرد، ما یک شانس جدی برای استفاده از ژئوپلتیک انرژی برای حرکت دادن جامعه بین المللی به سمت نتایج سازنده دراز مدت خواهیم داشت. اگر نه، ما به ژئوپلتیک انرژی اجازه می دهیم امنیت همه ملت ها را کاهش داده و توانایی های واقعی ما در آینده را با مسائل جدی مواجه کند.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات