تاریخ انتشار : ۰۱ اسفند ۱۳۸۷ - ۰۹:۰۱  ، 
کد خبر : ۷۷۲۶۵

حملات بمبئی؛ گسترش ژئوپلتیک اسلام هراسی


نویسنده: غلامرضا قلندریان
پس از انتشار اخبار اولیه آغاز حملات تروریستی در بمبئی، شبکه های مطرح خبری آمریکا که عمدتاً از حمایت لابی صهیونیسم برخوردارند، سعی کردند با پوششی هدفدار، این وقایع را بدون هیچ دلیل و مدرکی به مسلمانان منتسب کنند.
پروژه «اسلام هراسی» سناریویی است که کشورهای غربی از اوایل دهه 80 میلادی با هدف انزوا و تحقیر مسلمانان در دستور کار قرار دادند تا از این منظر، ضمن ترسیم چهره ای خشن از مسلمانان، اقدامهای امنیتی را در اقصی نقاط جهان با نام مسلمانان پیوند بزنند و از این طریق مشروعیت حضور خود را توجیه کنند.
ایالات متحده در دوران جنگ سرد، بستر رشد و شکوفایی اقتصاد غرب بویژه آمریکا را وجود رقیبی به نام کمونیسم معرفی می کند و پس از فروپاشی شوروی سابق آلترناتیو رقیب را، اسلام معرفی کردند تا از این رهگذر سرمایه گذاریهای آنها در حوزه های گوناگون، با بن بست مواجه نشود. «ساموئل هانتینگتون» یکی از استراتژیستهای غربی و مبتکر دکترین «برخورد تمدنها»، در اظهاراتی اعلام می کند: «جنگ سرد به ما هویت داد و با فروپاشی شوروی، غرب دچار خلا رقابت شده و باید جایگزینی برای شوروی بیابیم و در صورت فقدان آن باید دشمن خلق کنیم.»
رسانه های غربی در شرایطی که عاملان و مسببان حادثه بمبئی مشخص نشده اند، مسلمانان را عامل رخداد یاد شده معرفی می کنند. این رویکرد بیانگر تعقیب و تشدید پروژه اسلام ستیزی است و از اقدام اخیر بنگاه های غربی، تحت عنوان موج چهارم اسلام ستیزی، می توان یاد نمود.
اکنون پس از شکست جمهوریخواهان در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، دغدغه واگرایی همپیمانان ایالات متحده تشدید گردیده است؛ بویژه اگر شعار تغییر که اوباما مطرح نموده، در دستور کار قرار گیرد.
پس از فروپاشی شوروی، دغدغه روند واگرایی اروپا از آمریکا سبب گردید با بزرگنمایی خطر اسلام مانع جدایی کشورهای اروپایی از آمریکا شود و براساس پروژه «اسلام هراسی» و «اسلام ستیزی» در واقع بازار «بیگانه هراسی» به عنوان یک الزام برای حفظ وضع موجود و همراهی اروپا با سیاستهای آمریکا فراهم گردید.
از سوی دیگر، اتهام به سوی مسلمانان، می تواند شکست جمهوریخواهان را تحت الشعاع قرار دهد و رهیافت و انگاره امنیتی در مناسبات جهانی آمریکا را بر اساس دیدگاه نئومحافظه کاران قابل دفاع معرفی نماید و ضمن ترسیم خطر مسلمانان، ایده های سیاست خارجی اوباما را قبل از عملیاتی شدن در نطفه خفه کند. به عبارت دیگر، رئیس جمهور منتخب، ماجراجویی جمهوریخواهان را با لحن دیپلماتیک و نرم تعقیب می کند.
حملات اخیر بمبئی حادثه جدیدی نیست، بلکه زنجیره ای از حوادث سریالی گذشته است که نظام سلطه در راستای پیگیری هدفهای ماجراجویانه خود آن را تعقیب می نمایند.
کاخ سفید پس از واقعه مشکوک 11 سپتامبر، به افغانستان و عراق لشکرکشی نمود. ریشه اقدامهای کاخ سفید را در حفظ انسجام همپیمانان غربی آنها باید جستجو نمود. از سوی دیگر، مقامهای کاخ سفید با ترویج پدیده مذکور، نه تنها منطقه را با چالشها و درگیریهای گوناگونی مواجه نمودند، بلکه زمینه حضور طولانی مدت خود را فراهم کردند. از سوی دیگر، این موضوع را نمی توان نادیده گرفت که نقش لابی صهیونیسم در آمریکا و تعقیب موضوع اسلام ستیزی از سوی آنها، مهره نامشروع این کشور را در منطقه در حوادث اخیر بمبئی منتفع می نماید.
اسرائیل تاکنون از هدفهای تروریستی آمریکا منافع بسیاری برده است. طبیعی به نظر می رسد که در صورت تمرکز و اهتمام رئیس جمهور فعلی بر استمرار سیاستهای ماجراجویانه گذشته کاخ سفید، می تواند منافع تل آویو را به شکل مطلوبی تأمین کند و با پیگیری پروژه اسلام ستیزی برخورد با گروه های اسلامی را توجیه و بازارهای فروش تسلیحات را پر رونق نگه دارد. این درحالی است که در صورت فروکش کردن موضوعهای اسلام هراسی و مبارزه با بنیادگرایی اسلامی، نه تنها حامیان اسرائیل از درآمدهای ناشی از فروش تجهیزات نظامی محروم می شوند، بلکه حصار امنیتی رژیم صهیونیستی نیز آسیبب پذیر می گردد.
پرداختن به سوژه مذکور می تواند ضمن تخریب وجهه مسلمانان نزد افکارعمومی، حاشیه امنی برای تعرضها و تجاوزهای رژیم غاصب صهیونیستی فراهم کند، به گونه ای که محاصره غزه و تشدید فشارها بر مسلمانان فلسطین در سکوت جهان اسلام، تأییدی بر این مدعاست.
با عنایت به موارد فوق، شاید بتوان عوامل رژیم صهیونیستی و آمریکایی را در این حادثه دخیل دانست. صهیونیستها با چنین اقدامهایی، ضمن انحراف افکارعمومی از فاجعه انسانی غزه، زمینه و بستر مهاجرت یهودیان را به سرزمینهای اشغالی فراهم می کنند.
بنابراین، پرداختن به موضوع اتهامهای تروریستی مسلمانان، موضوع جدیدی نیست، بلکه سالهاست دکترین اسلام هراسی و مسلمان ستیزی، در دستور کار غرب قرار گرفته است. براساس این رویکرد، غرب معتقد است متون اسلامی، تروریسم زاست و خواهان برخورد سریع و خشونت بار با اسلامگرایان می باشد. افرادی همچون برنارد لوئیس این تفکر را نمایندگی می کنند.
سالهاست به بهانه خشونت طالبانیسم، خاورمیانه مورد تاخت و تاز غرب و آمریکاست. افغانستان و عراق با این دکترین اشغال شده است و نه تنها خشونت در آنها کاهش نیافته، بلکه هر روز جلوه جدیدی از آن مطرح می شود. پاکستان در این راه قربانی می دهد، در افغانستان نه تنها قادر به مهار تروریسم نشدند، بلکه طالبان با تسلط بر بیش از 55 درصد خاک افغانستان، توانستند هدفهای آمریکا و همپیمانانش را با ناکامی مواجه کنند.
باید گفت، اسلام نه تنها توصیه به انتحار و خشونت نمی کند، بلکه به شدت مسلمانان را از این عمل پرهیز می دهد و کشتن یک انسان را با کشتن همه انسانها برابر می داند و جلوگیری از کشته شدن انسانها را مساوی با زنده کردن همه آنان برمی شمارد. در متون اسلامی از خودکشی به عنوان منفورترین عمل یاد می شود.
با وجود این، اتهام به مسلمانان همواره در سالهای اخیر در دستور کار بوده است و در هر مقطعی به شیوه های گوناگون برخورد با پیروان دین مبین اسلام را پیگیری کرده اند. اتهام زنی اخیر در حادثه بمبئی، آخرین اقدام غربیها علیه مسلمانان نیست، بلکه در حوادث احتمالی آینده نیز، چنین برخوردهایی با مسلمانان متصور است. آنچه از کشورهای اسلامی انتظار می رود، این است که با اجتناب از هرگونه خوش بینی و سطحی نگری، مسیر ارتقای روابط و مشروعیت سازی چهره های مطرود و منفور جهان اسلام را مسدود نمایند.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات