تاریخ انتشار : ۲۸ اسفند ۱۳۸۷ - ۰۸:۲۹  ، 
کد خبر : ۷۸۷۲۷

آزادی بیان


سی امین سال پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی یاد آور شکستن طلسم دیرپای شاهنشاهی و رها شدن ملتی از یوغ جانفرسای دیکتاتوری و خفقان و تحقیر است. آزادی در همه ابعاد آن یکی از سه خواسته مهم مردم و متبلور در شعار شور و شعور انگیز "استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی" هم مطلوب ملت و هم حق غصب شده ایشان بوده و به یقین آزادی در کلام، بیان، اظهارنظر، نقد و اعتراض از مصادیق بارز آن است. آزادی نه تنها از ملزومات دنیای جدید و متمدن امروزی است ، که ریشه در تعالیم و مفاهیم عالیه اسلامی دارد.
مولای متقیان (ع) در نامه اش به مالک اشتر، حاکم مصر که الحق می بایست آن را "منشور حکومت اسلامی" نامید; نصیحت، نقد و نظارت مردم، نسبت به حکومت را یک "حق" می داند، ولی جالب و قابل تامل اینکه، آن را نه حق مردم بر والی، بلکه حق حاکم بر مردم! می خواند و این نکته ای بس زیبا و نغز است. یعنی مردم مکلفند این حق را ادا کنند. گویا در منطق امیر مومنان (ع) اگر این وظیفه کمرنگ یا تعطیل گردد، حاکم ممکن است در وادی اشتباه، غفلت و یا گمراهی و جور در غلطید، چرا که نفس قدرت، دارای آفات و امراضی است که جز به مقراض نقد، نصح و ذکر،پیراسته نگردد.
در کنار مواهب و عطایای کثیر انقلاب، در زمینه آزادی بیان نیز مجال گسترده ای فراهم آمد که قابل تحسین و مایه مباهات شد. مناظرات و مباحث اصولی که بین شخصیت های انقلاب و مخالفین و حتی معاندین از صدا و سیما پخش می شد، نوید خوش آغاز یک حکومت آزاد اسلامی را، نه فقط در برابر دیدگان غضب آلود دول مرتجع و دیکتاتور منطقه که در مقابل چشم حیرت زده مدعیان دموکراسی صلا می زد.
این آزادی نه تنها به ضعف و زوال حکومت نیانجامید که به قوام و بقای آن افزود. حقانیت و مظلومیت جمهوری اسلامی از نتایج تقابل و تضاد و تضارب آرا و اقوال بر مردم درون و برون عیان می شد.
طلیعه میمونی که بعدها کم فروغتر شد و در این اواخر به جایی رسید که بعضا نقد بخشی از حاکمیت (صاحب منصب ، سیاست یا عملکردی) مخالفت با اصل نظام و ذنب لا یغفر محسوب گردید!
بارها از خود پرسیده ام، عمده ترین دلیل نرسیدن ما به قله های آرمانی انقلاب که شایسته اش بودیم چیست ؟ چرا باید پس از سی سال استقرار نظام اسلامی، همچنان کشوری جهان سومی باشیم آن هم با این همه منابع انسانی و مادی و سابقه و توان؟!
آیا علت آن اسلامی بودن، انقلابی بودن، در افتادن با نظام سلطه جهانی و به چالش کشیدن هژمونی امپریالسم و لیبرالسیم و به تبع آن دشمنی اربابان مستکبر دنیا و سنگ اندازی و مشکل آفرینی آنهاست ؟ آیا عقب ماندگی تاریخی خصوصا در دو عصر قاجار و پهلوی است ؟ آیا ضعف مدیریت نیرومند یا سستی ساختارهای موجود است؟ و...
البته باید گفت همه اینها هست و اینها همه علت نیست; چرا که برخی کشورها با داشتن برخی از مولفه های فوق توانسته اند عقبه ها را بپیمایند (از ذکر مصادیق درمی گذرم).
شاید تعجب کنید ولی در یک جمله باید بگویم، به نظر این کمترین، اگر نگویم عمده ترین دلیل حداقل باید گفت مهمتراز همه موارد برشمرده شده، این است: "نبود فضای جدی نقد و محاسبه در کشور و خود مصون بینی مسوولین و دولتمردان، از لبه تیز نقادی و حساب کشی و غیر ملزم دیدن خود به پاسخگویی ."
اگر این مولفه قدرتمند ، جدی و کارآمد در جامعه ساری و جاری بود، هیچ مقامی در هیچ سطحی - نه به سهو و نه به عمد - جرات تخطی نداشت ، یا دست کم می دانست در صورت خطا یا خیانت باید مکافات آن را بکشد و این یعنی همه چیز; یعنی پیشرفت، یعنی نخبه سالاری، یعنی سلامت مالی، سلامت اخلاقی و یعنی عدالت (وضع الشی» فی موضعه).
انصافا اگر رئیس جمهوری، وزیری، وکیلی، قاضیی، رئیس سازمان و نهاد و دستگاهی، اعمال خود را زیر ذره بین نقد و تیغ محاسبه مردم ببیند، می تواند هر کاری کند؟ به هر انتساب، اقدام، دخل و خرجی دست یازد ؟ حاشا و کلا.
سخن دیگرم را به مدد چند پرسش می آورم:
1- چرا در باب آزادی های مدنی و حقوق بشر، ما همیشه در موضع انفعال بوده و محکوم سازمان های بین المللی هستیم . یعنی مورد هجمه کسانی که خود اولین و مهمترین نافیان و ناقضان حقوق بشر (غالبا حقوق غیرخودی ها مانند مسلمانان و غیرغربی ها ) هستند؟
2- چرا باید از گشایش یک شبکه تلویزیونی این همه واهمه و مخالفت نشان داد؟
3- چرا اعتماد عمومی نسبت به رسانه ها و مطبوعات ملی هر سال کمترمی شود و مسئولین ارشد هرگز این واقعیت را یا نمی پذیرند یا جدی نمی گیرند؟
آیا تنها به این علت نیست که ما اجازه نداده ایم ، نقد ها و اعتراض ها و حتی مخالفت ها در رسانه ها و مطبوعات کشورمان ، گفته شود تا:
اولا مسئولین خود را زیر نگاه نقادانه و حسابگرانه مردم دیده و در نتیجه هم میزان قصور و تقصیر و خطا و لغزش به شدت پایین آمده و هم سیاست ها و برنامه های اجرایی در بوته نقد و تنقیح و جرح و تعدیل، صیقل یافته و عیارگیرد .
ثانیا اجازه نداد تا هر نقد و اعتراض و مخالفتی سر از رسانه های بیگانه و معاند درآورد .زیرا در آن صورت هم بر تعداد مخالفین افزوده ایم، هم مجال و امکان پاسخگویی و محاجه و دفاع را از دست داده ایم و هم به بی اعتمادی و یا کم اعتمادی ملی دامن زده ایم، زیرا مردم خود را به تریبون بیگانه حوالت داده ایم. گویی هنر ما تبدیل موافق به منتقد و تبدیل منتقد به مخالف و تبدیل مخالف به معاند است !
امروزه شبکه های فارسی زبانی که مدام چون قارچ از زمین سر بر می آورند و حتی شبکه های غیرفارسی، علیه نظام سیل تحلیل، تفسیر، خبرسازی ،تحریف و تکفیر راه می اندازند و به هر بهانه ای با هر که دم دستشان میآید، به عنوان تحلیل گر، دانشجو ، فعال سیاسی، حقوقدان، فعال حقوق بشر و ... مصاحبه کرده و خزعبلاتی را به خورد مخاطب می دهد. عناوینی که اوایل خودشان هم خنده شان می گیرد، اما کم کم باورشان می شود و این سیر فرهیخته و قهرمان سازی روند رو به رشدی دارد چون هم نام می آورد و گاه نان، البته گاه هم ترکه و احضاری که چندان هم نامطلوب نیست چه بعضا زمینه رشد است و الخ.
جالب تر اینکه این مهملات و اکاذیبی که با چاشنی ریزی از واقعیت مجهز شده، به گوش و هوش مخاطب شلیک شده ، به عنوان اطلاعات موثق و حقایقی که حاکمیت آن را کتمان می کند عنوان می گردد و بسیاری از مخاطبین که در دهها شبکه ملی و جهانی و استانی حتی کلمه ای نقد جدی تا چه رسد به مخالفت و اعتراض ندیده و نشنیده، اینها را عین صحت پنداشته و گویندگانش را قهرمانان اندیشه و شجاعت! و این تنها یکی از آفاتی است که اشاره کردم.
در ادامه بحث اصلی می خواهم بپرسم : به راستی چگونه در اوایل انقلاب که هنوز حکومت دوام و قوام نیافته و از هر مکمنی، دیو جراره ای سر برمیآورد و هر ساعتی آبستن حادثه ای، این ظرفیت بود که کیانوری کمونیست مستقیم عقاید و اندیشه اش را بگوید و از آن دفاع کند و در مقابل شهید بهشتی نیز رو در رو به نقد بنشیند و نتیجه هم به سود اسلام و انقلاب باشد، ولی اکنون از چه و از که می ترسیم؟ تازه این در حالی است که بیشتر منتقدین، دلسوز انقلاب و نظامند و نه حتی دگراندیش! و بسیاری از دگر اندیشان نیز دلسوز وطنند و دلشان برای این مملکت می تپد. بالاتر از این، مشت مخالفین و معاندین را نیز می توان در پرسش و پاسخ و محاجه و استدلال وا کرد.
چرا باید از یک صدای ناموافق واهمه داشت؟ نه!نه! نظامی به استواری و استحکام خویش می تواند بنازد که تحمل شنیدن ساز ناکوک را داشته باشد و مگر اصحاب در جنگ حنین با تندی در خصوص جنگ بحث نکردند و مگردر حکومت کوتاه حضرت امیر دهها مورد ثبت نشده تا جایی که حقانیت امام را زیر سوال بردند و مگر نهج البلاغه سراسر احتجاج و استدلال و پاسخ ایراد و اعتراض و مخالفت مردم است؟ مگرملحدان در مقابل امام صادق (ع) آن هم کنار قبر پیغمبر به انکار خدا و رسول نپرداختند؟ جواب امام چه بود؟ استدلال و محاجه، توحید مفضل. سیره پیامبر و ائمه هدی مشحون از این موارد است. باید که چنین بادا.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات