تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱۳۸۷ - ۱۰:۰۹  ، 
کد خبر : ۷۸۷۹۹

پژوهشى در پیدایش و افکار وهابیت

مقدمه: على مرادزاده تحولات پدید آمده در تاریخ اسلام بیانگر این واقعیت است که با گذر زمان اختلاف نظرها در ابعاد مختلف آشکار گردیده، این اختلافات فکرى از یکسو گویاى آزادى قلم و بیان و عقیده در دین حیات بخش اسلام است که دانشمندان در مباحثه و مناظره و اظهار عقاید و نظرات خویش آزاد هستند و این رویه امرى پسندیده مى باشد که سایر ادیان و مکاتب از آن بى بهره اند. از سوى دیگر در برخى مقاطع تاریخى به واسطه سوء استفاده و فرصت طلبى غیرمسلمانان از جمله استعمارگران این رخنه در جهان اسلام پدید آمده است که اختلاف نظرها تبدیل به فرقه ها و مذاهبى گردیدند که پیش از آنکه به پویایى اسلام و ناکام گذاشتن مستکبران منجر شود اختلاف و تفرقه را در جهان اسلام دامن زدند و این رویکرد دوم خطرناک و ویرانگر بود، در عین حال کسانى که در این دسته دوم بوده اند همواره از سوى مذاهب اسلامى محکوم و مطرود بوده اند لکن با حمایت قدرتهاى جهانى ضربه خویش را به جهان اسلام وارد ساختند که از آن جمله شیخیه، بابیه، بهائیت در مذهب تشیع و وهابیت، القاعده و طالبان در مذهب اهل سنت را مى توان نام برد. و در این نوشتار درصدد برآمدیم تا با مرورى هر چند گذرا به بررسى اهداف و افکار و عملکرد وهابیت بپردازیم.

گفتار اول: خاستگاه فکرى و تاریخچه مذاهب اربعه
بدیهى است گرایشهاى اسلامى در عرصه علم کلام را معتزله و اشاعره و تشیع تشکیل مى دهند و در ابعاد فقهى پنج گرایش حنفى، مالکى، حنبلى، شافعى و شیعه امامیه در جهان اسلام را شامل مى شوند. آنچه مسلم است اینکه حیات علمى پیشوایان مذاهب چهارگانه اهل سنت، یکصد سال از حیات پیامبر اسلام (ص) فاصله زمانى دارند، از این رو جهت تکمیل بحث به نحو اختصار تاریخچه زندگانى آنان را مورد اشاره قرار مى دهیم.
۱ -حنفى: نعمان بن ثابت معروف به ابوحنیفه در سال ۸۰ هجرى در کوفه به دنیا آمد، وى ابتدا به تجارت اشتغال داشت و سپس به تحصیل علم پرداخت، مدت ۱۸ سال نزد حماد و ابراهیم نخعى و شعبى فقه و حدیث آموخت و پس از مرگ حماد، ابوحنیفه به طور مستقل عهده دار تدریس شد و در ترویج عقایدش متکى به قرآن کریم و سنت نبوى و اجماع و قیاس و استحسان بود. سرانجام ابوحنیفه مغضوب منصور خلیفه عباسى شد و بر اثر شکنجه در سال ۱۵۰ هجرى در زندان درگذشت.
۲ -مالکى: مالک بن انس در سال ۹۳ هجرى در شمال مدینه به دنیا آمد، ابتدا به حفظ و قرائت قرآن پرداخت و فقه و حدیث را در مدینه آموخت و در میان علماى اهل سنت شهرت بالایى یافت و در استنباط و استخراج احکام از قیاس استفاده مى کرد. مالک در سال ۱۷۹ هجرى در مدینه وفات یافت.
۳ -شافعى: محمدبن ادریس با کنیه ابوعبدا... شافعى در سال ۱۵۰ هجرى پس از درگذشت ابوحنیفه در شهر غزه واقع در فلسطین تولد یافت، وى بر اثر علاقه شدید به قرآن در سن ۷ سالگى قرآن را حفظ کرد و سپس نزد مسلم بن خالد مفتى مکه به فراگرفتن فقه پرداخت. در مدینه در محضر درس مالک بن انس به تحصیل پرداخت و در سن ۲۵ سالگى در علم فقه و حدیث به درجه کمال رسید و در سال ۲۰۰ هجرى به مصر رفت، سرانجام در ماه رجب سال ۲۰۴ هجرى در قاهره چشم از جهان فروبست.
۴ -حنبلى: احمد بن حنبل در سال ۱۶۴ هجرى در بغداد متولد شد وى ابتدا قرآن مجید را حفظ کرد و در سن ۱۶ سالگى نزد محدثان و فقهاى زیادى حدیث و فقه آموخت که معروفترین آنها امام شافعى و ابویوسف قاضى بودند. ابن حنبل از روى حدیث فتوا مى داد. سرانجام در سال ۲۴۱ هجرى در بغداد درگذشت و همانجا مدفون گشت. با این توصیف امامان مذاهب اربعه اهل سنت در سده دوم هجرى مى زیسته اند، بر اساس شواهد تاریخى و تولد محمد بن عبدالوهاب در سال ۱۱۱۱ هجرى فرقه وهابیت ۱۱۰۰ سال از حیات پیامبر گرامى اسلام فاصله دارد و افکار و عقاید آنان هیچ حلقه واسطى با صدر اسلام ندارد، از سوى دیگر وهابیت هزار سال بعد از دوران زندگانى پیشوایان مذاهب اربعه اهل سنت پدید آمده است از این رو نمى توان افکار و حرکات فرقه وهابیت را به تاثیر از آنان نسبت داد و افراطى گرى ها و بدعتهاى این فرقه نوپدید را به پاى آنان نوشت. علاوه بر این، حیات سیاسى و فکرى محمد بن عبدالوهاب پانصد سال با ابن تیمیه نیز فاصله زمانى دارد هر چند وى از آثار و فتاواى ابن تیمیه تاثیر پذیرفته است لکن نمى توان او را پایه گذار وهابیت خواند.
گفتار دوم: رد و طرد ابن تیمیه توسط بزرگان اهل سنت
ابن تیمیه به خاطر افکار و نظرات افراطى اش از سوى مردم زمان خویش مورد انتقاد و طرد قرار گرفت بسیارى از شخصیتهاى بزرگ اهل سنت که معاصر ابن تیمیه بودند نظرات و نوشته هاى او را نقد کرده و باطل دانستند و برخى از آنها کتابهاى مستقل در بطلان آراى او تالیف کردند. از این رو به برخى کتابها و نظرات علماى اهل سنت در مورد وى اشاره مى کنیم:
۱ - «تقى الدین سبکى» که دو کتاب به نام هاى «شفاء السقام فى زیاره خیرالانام» و «الدره المضیه فى الرد على ابن تیمیه» در بطلان نظرات ابن تیمیه نوشت و با استقبال مسلمانان مواجه گردید. در این کتابها دیدگاهها و فتاواى وى با دلایلى از قرآن و سنت نبوى رد شده و عملکرد او را در چارچوب تضعیف ارزشهاى دین مبین اسلام و اختلاف افکنى بین مسلمانان ارزیابى شده است.
۲ - دیدگاه ذهبى از علماى مشهور اهل سنت: ذهبى از اندیشمندان بزرگ اهل سنت خطاب به ابن تیمیه مى نویسد: اى بیچاره، آنان که از تو پیروى مى کنند در پرتگاه زندقه و کفر و نابودى قرار دارند، نه این است که عمده پیروان تو عقب مانده گوشه گیر و سبک عقل و یا عوام، دروغگو و کودن، و یا بیگانه فرومایه و مکار، و یا خشک، ظاهرالصلاح و فاقد فهم هستند، اگر چنانچه سخن مرا قبول ندارى آنان را امتحان کن و با مقیاس عدالت بسنج. تا کى سخنان ناشایست خود را بالاتر از احادیث صحیح بخارى و صحیح مسلم مى شمارى؟ اى کاش احادیث آن دو کتاب از اعتراض تو در امان مانده بود، تو بعضى اوقات آنها را تضعیف کرده و بى ارزش مى کنى و یا توجیه نموده و انکار مى کنى. ذهبى که از علماى هم عصر ابن تیمیه بود در نامه اى به او نوشت: آیا وقت آن نرسیده است که از جهل و نادانى دست بردارى و توبه کنى؟ بدان که مرگت نزدیک شده، به خدا قسم گمان نمى کنم تو به یاد مرگ باشى بلکه کسانى را که به یاد مرگ هستند تحقیر مى کنى. تو با من که دوستت هستم این چنین برخورد (تند و به دور از ادب اسلامى) مى کنى پس با دشمنانت چه خواهى کرد. به خدا سوگند در میان دشمنانت افراد صالح و شایسته و عاقل و دانشور فراوان هستند چنان که در بین دوستان تو افراد آلوده، دروغگو، نادان و بى عار زیاد به چشم مى خورند.
۳ - ابن حجر عسقلانى از بزرگان اهل سنت: ابن حجر مى گوید بزرگان اهل سنت نسبت به ابن تیمیه نظریه هاى مختلفى دارند بعضى معتقدند که وى قائل به این بود که خدا جسم دارد به خاطر آنچه که در کتاب «لعقیده الحمویه » براى خداوند تعالى، دست، قدم، ساق پا و صورت تصور کرده است، بعضى به سبب مخالفت او با توسل و استغاثه به رسول اکرم (ص) که خود تنقیص مقام نبوت و مخالفت به عظمت حضرت به حساب مى آید، وى را زندیق و بى دین مى دانند. و بعضى به خاطر سخنان زشتى که درباره امیرمومنان (ع) بیان داشته وى را منافق دانسته اند. تمامى این سخنان ابن تیمیه نشانه نفاق اوست چون پیامبر گرامى (ص) به على (ع) فرموده است: جز منافق کسى تو را دشمن نمى دارد.
۴ - سبکى از محققان برجسته اهل سنت: وى که معاصر ابن تیمیه بود مى گوید: ابن تیمیه در پوشش پیروى از کتاب و سنت، در عقاید اسلامى بدعت گذاشت و ارکان اسلام را در هم شکست، او با اتفاق مسلمانان به مخالفت برخواست و سخنى گفت که لازمه آن جسمانى بودن خدا و مرکب بودن ذات اوست تا آنجا که ازلى بودن عالم را ملتزم شد و با این سخنان حتى از ۷۳ فرقه نیز بیرون رفت.
۵ - ابن حجر مکى از دانشمندان بزرگ اهل سنت: وى که وهابیان هم او را قبول دارند مى نویسد: خدا ابن تیمیه را خوار و گمراه و کر کرده است و پیشوایان اهل سنت و معاصرین وى از شافعى ها و مالکى ها و حنفى ها بر فساد افکار و اقوال او تصریح دارند و اعتراض وى حتى عمربن خطاب و على بن ابیطالب را نیز در برگرفته است... سخنان ابن تیمیه فاقد ارزش بوده و او فردى بدعت گذار و گمراه، گمراهگر و غیرمعتدل است، خداوند با او به عدالت خود رفتار نماید و ما را از شر عقیده و راه و رسم وى حفظ نماید.
۶ - شوکانى از علماى بزرگ اهل سنت: شوکانى درباره افکار ابن تیمیه صریح و آشکار به رد افکار او مى پردازد و مى گوید: محمد بخارى حنفى متوفاى سال ۸۴۱ در بدعت گذارى و تکفیر ابن تیمیه بى پرده سخن گفته است تا آنجا که در مجلس خود تصریح نموده که اگر کسى ابن تیمیه را شیخ الاسلام بداند کافر است.
۷ - ابن جهبل عالم اهل سنت: وى مى گوید مطالبى را که ابن تیمیه مى گوید هرگز هیچ یک از آنها را خدا و رسول و ... نگفته اند.
۸ - یافعى دانشمند اهل سنت: یافعى مى گوید ابن تیمیه مى گفت: خداوند بر روى عرش به طور حقیقى استوار است، و خدا به حرف و صوت سخن مى گوید. در دمشق و دیگر مناطق ندا داده شد که هر کس به عقیده ابن تیمیه باشد مال و خونش حلال است. او مسائل عجیب و غریبى را ادعا کرد که همه او را انکار کردند و به سبب آن او را حبس نمودند. زیرا آنها مباین با مذهب اهل سنت به حساب مى آمد. او آنگاه قبایحى را مى شمارد و بدترین آنها را نهى زیارت قبر پیامبر (ص) دانسته است.
۹ - ابوبکر حصینى از علماى اهل سنت: وى معتقد است: پس بدان من نظر کردم در سخن ابن تیمیه خبیث که در قلب او مرض گمراهى است، کسى که به دنبال مشتبهات قرآن و سنت به جهت ایجاد فتنه است، کسى که گروهى از عوام که خداوند اراده هلاکشان کرده او را پیروى کرده اند، در او امورى دیدم که قدرت بر نطق آن ندارم... زیرا در آنها تکذیب پروردگار عالمیان است.
۱۰ - ابوحیان اندلسى دانشمند بزرگ اهل سنت: ابن حجر مى گوید: ابوحیان در ابتدا ابن تیمیه را تعظیم مى کرد و او را با قصیده اى مدح کرده است، ولى بعدها از او انحراف پیدا کرده و در تفسیر صغیرش او را با بدى یاد کرده است و به او نسبت تجسیم داده است. زبیدى از سبکى نقل کرده است که گفت: کتاب العرش ابن تیمیه از قبیح ترین کتابهاى او است... چون شیخ ابوحیان از آن مطلع شد، دائماً او را لعن مى کرد تا از دنیا رفت.
۱۱ -اسناد نشان مى داد ۵۶ نفر از علما و اندیشمندان بزرگ اهل سنت علیه افکار ابن تیمیه کتاب نوشته و یا مناظره کرده اند و اندیشه ها و فتاواى وى را مخالف با قرآن و سنت دانسته اند از جمله آنها مى توان به دانشمندان ذیل اشاره کرد: قاضى محمدبن ابراهیم بن جماعه شافعى، قاضى محمدبن حریرى انصارى حنفى، قاضى محمد بن ابوبکر مالکى، قاضى احمدبن عمر مقدسى حنبلى، حافظ مجتهد تقى الدین سبکى، امام فقیه محمد بن عمر بن مکى معروف به ابن مرحل، امام حافظ صلاح الدین علایى، قاضى مفسر بدرالدین ابن جماعه، امام قاضى جلال الدین قزوینى، قاضى کمال الدین ابن زملکانى، قاضى صفى الدین هندى، حافظ ذهبى، ابن بطوطه، مفسر معروف ابوحیان اندلسى، مورخ ابن شاکر کتبى، جوزجانى حنفى، ولى الدین عراقى، ابن عرنه تونسى مالکى، شیخ عبدالغنى نابلسى و ... .
گفتار سوم: اعترافات و خاطرات مستر همفر انگلیسى
بدیهى است پیشروى هاى مسلمانان صدر اسلام تا قلب اروپا و فتح اندلس اسپانیا براى جهان غرب غیر قابل تحمل بود، درخشش احکام و آموزه هاى حیات بخش اسلام محمدى (ص) و برهان قاطع قرآن کریم دلها و فکرهاى ملتها را به خود جذب مى کرد و به راحتى به آغوش پرمهر و محبت اسلام مى شتافتند، آوازه سپاهیان مسلمان همه جا را فراگرفته بود، حکومت هاى اسلامى تمدنى درخشان و همراه با علم و منطق و عقلانیت و معنویت پایه ریزى کردند و دشمنان آنها در حیرت و سردرگمى افتادند. قدرت هاى استعمارگر توان مقاومت و مقابله با مسلمانان را نداشتند، افکار و اندیشه هاى آنها در برابر اسلام رنگ باخته بود، ملت ها و سرزمین ها یکى پس از دیگرى از زیر سلطه و استثمار آنها خارج مى شد، امپراطورى بزرگ اسلامى مى رفت تا حکومت بزرگ جهانى خود را بر پایه عدل و انصاف و یکتاپرستى در سراسر جهان فراگیر سازد، تنها یک راه براى دشمنان باقى مانده بود و آن این بود که در میان مسلمانان نفوذ کنند، در بین آنها اختلاف بیندازند، عده اى را علیه عده اى دیگر تحریک کنند، از اختلاف فتاوى و نظرات کلامى و فقهى به نفع سوء استفاده کنند و مسلمانان را به جان یکدیگر بیندازند و سیاست شیطانى تفرقه بینداز و حکومت کن را تحقق بخشند. از سوى دیگر طرفند فرقه سازى و تاسیس دسته جات و مذاهب جعلى را مهمترین عامل براى فروپاشى اقتدار اسلامى و ایجاد جنگ مسلمان با مسلمان دانستند، در این راه گزینه ها و توطئه هاى متعددى را آزمایش کردند، هزینه ها و سرمایه هاى کلانى را صرف کردند تا اینکه جاسوس کهنه کار شیطان پیر یعنى انگلیس در خاورمیانه به تکاپو افتاد و پس از سال ها نفوذ در بین مسلمانان، در حوزه هاى علمیه کشورهاى اسلامى و عربى مشغول درس شد و در صدد یافتن گزینه اى مناسب بود که استعداد قداست شکنى و ایجاد شکاف در جهان اسلام و اختراع مذهب جدیدى داشته باشد. مستر همفر انگلیسى مى گوید یک روز نزاع و اختلاف بین دو مذهب اسلامى شیعه و سنى را در وزارت مستعمرات انگلیس مطرح کردم و روساى کشورم بسیار از آن خوشحال شدند و مرا مامور کردند تا هر چه زودتر از این اختلاف استفاده کرده و شکاف بین آنها را دامن بزنم. وى نقل مى کند که در کشورهاى اسلامى مرتب در تردد بودم تا اینکه با جوانى آشنا شدم به نام محمدبن عبدالوهاب که جوانى سخت مغرور، متکبر، عصبى مزاج و نسبت به حکومت عثمانى به شدت بدبین بود، عبدالوهاب خیلى آزاد فکر مى کرد و براى پیروان مذاهب چهارگانه اهل سنت هم ارزشى قائل نبود و مى گفت این مذاهب چهارگانه مدرکى از طرف خداوند ندارند. این جوان مغرور در فهم قرآن و سنت از درک خودش پیروى مى نمود و آرا و نظریات بزرگان مذاهب را طرد مى کرد و علاوه بر آن حتى آراى ابى بکر و عمر را نیز به دیوار مى زد و مى گفت: پیامبر (ص) گفته است من در میان شما کتاب و سنت را بر جاى مى گذارم و نگفته است که من در میان شما کتاب و سنت و صحابه و مذاهب اربعه را به جاى مى گذارم.
این جاسوس کهنه کار وزارت مستعمرات انگلیس مى گوید من گمشده خودم را در این جوان مغرور و بى باک یافتم زیرا از نظر آزادگى، غرور، منش و تنفرى که از علماى عصر خود داشت و استقلال نظرى که حتى نسبت به خلفاى چهارگانه نیز اهمیتى نمى داد و جز فهم خودش هیچ کس و هیچ چیز را قبول نداشت کم نظیر بود و بهترین فرد براى رسیدن به اهدافم بود.
گامها و مراحل انحراف محمدبن عبدالوهاب توسط مستر همفر
مستر همفر انگلیسى مى گوید: من گام به گام تلاش کردم محمدبن عبدالوهاب اولاً مقدسات دینى را زیر پا بگذارد و ثانیاً به فساد کشیده شود تا جرات بر فتوا علیه مذاهب بگیرد و ثالثاً آشکارا و در بین مردم مباحث دین را زیر سوال ببرد و در پایان تبدیل به یک مذهب جدید شود، از این رو گام به گام به شرح ذیل پیش رفتم.
اولین گام: پیروزى به وسیله جاسوس زن مسیحى: همفر مى گویدروزى به محمدبن عبدالوهاب گفتم: صیغه کردن زنان یعنى متعه جایز است؟ گفت نه، جایز نیست، گفتم ولى در قرآن آمده است که هنگامى که از زنان بهره مند شدید، آن مهر معینى که مزد آنها مى باشد را به آنان بپردازید ، گفت عمر متعه را حرام کرده. گفتم تو مى گویى من از عمر عالم تر هستم، پس چرا مى خواهى در این مسئله از عمر پیروى کنى؟ علاوه بر این، وقتى عمر مى گوید من آن را حرام مى کنم با اینکه رسول خدا آن را حلال دانسته، تو به چه دلیل، نظر قرآن و راى رسول خدا را رها کرده به قول عمر مى چسبى؟ محمد ساکت شد و احساس کردم قانع شده و هنوز هم ازدواج نکرده و غریزه جنسى در او قوى است و سرش را به علامت رضایت تکان داد. من فوراً فرصت را غنیمت شمرده و زن مسیحى که جاسوس مستعمرات انگلیس بود و براى همین کار از قبل پیش بینى کرده بودم آوردم و با او صیغه خواندند و نام صفیه را براى آن زن برگزیدم و صیغه در چند مدت کاملاً عقل و هوش از سر او ربوده بود و محمد مزه مخالفت با دستورات شریعت را زیر پرده اجتهاد چشید و مزه استقلال در راى و حریت را متوجه شد. دومین گام: پیروزى به وسیله شراب: مستر همفر مى گوید من روز سوم از ایام متعه، بحث مفصلى پیرامون عدم تحریم شراب در اسلام با عبدالوهاب شروع کردم و عاقبت به او گفتم: آیا صحیح است که معاویه، یزید و خلفاى بنى امیه و بنى عباس شراب مى خوردند؟ آیا مى توان گفت همه اینها در گمراهى بودند و تنها تو راست مى روى؟ بدون شک آنها بیشتر از ما کتاب خدا و سنت رسول را مى فهمیده اند و آنها شراب را مکروه مى دانسته اند و در کتب مقدس یهود و نصارى هم اباحه شراب دیده مى شود. محمد کاملاً به سخنان من گوش مى داد و در پایان گفت: آرى، در تاریخ این موارد ذکر شده است اما برخى از خلفا آب در شراب مى ریختند تا مست نشوند و دچار حرمت نگردند. فوراً جریان را به صفیه اطلاع دادم به او گفتم این دفعه شراب غلیظ به شیخ بنوشاند. صفیه این کار را کرد و بعداً به من خبر داد که شیخ مفصل شراب خورده و عربده کشیده و مکرر با او هم بستر شده است. مستر همفر در ادامه مى گوید وزیر مستعمرات انگلیس به من گفت: ما اسپانیا را از مسلمانان به وسیله شراب و فحشا پس گرفتیم و باید بکوشیم تا بقیه کشورهاى خود را نیز به وسیله این دو نیروى عظیم پس بگیریم. سومین گام بى تفاوت کردن او به نماز و روزه: همفر مى گوید روزى با شیخ درباره روزه بحث کردم به او گفتم قرآن مى گوید: «و ان تصوموا خیر لکم» یعنى اگر روزه بگیرید براى شما بهتر است. نگفته است که روزه واجب است. محمد مقاومت کرد و به من گفت مى خواهى مرا از دین خارج کنى؟ گفتم دین عبارت است از صفاى قلب و سلامت روح و ستم نکردن به دیگران. و پیامبر فرموده است: «الدین الحب» یعنى دین عبارت است از محبت، این بار سرش را به علامت رضا تکان داد. یکبار دیگر به او گفتم نماز واجب نیست. گفت چطور؟ گفتم براى اینکه قرآن مى گوید: «اقم الصلوه » یعنى نماز بپادار تا به یاد من باشى. بنابراین مقصود از نماز یاد خداى بزرگ است بر تو است که به جاى نماز همیشه به یاد خدا باشى. وهاب گفت: آرى، از بعضى از علما شنیده ام که در اوقات نماز به جاى نماز به یاد خدا مى پرداخته اند. و از این به بعد دیدم مثل سابق به نماز اهمیت نمى دهد و اغلب اوقات نماز صبح او قضا مى رود چون شبها را تا نیمه با او مى نشستم و خسته مى شد و براى نماز بیدار نمى شد. چهارمین گام مذهب سازى: همفر نقل مى کند که روزى برایش خوابى درست کردم و به او گفتم من دیشب در خواب رسول خدا را دیدم (و آن طور که از وعاظ شنیده بودم محمد را توصیف کردم) پیامبر روى کرسى نشسته بود و جمعى از علما اطرافش بودند، ولى من هیچکدام از آنان را نمى شناختم. ناگهان دیدم تو از در وارد شدى در حالى که نور از صورتت مى درخشید. همین که به حضرت رسیدى به احترام تو بلند شد و میان دو چشمانت را بوسیده و به تو فرمود:اى محمد تو همنام من هستى و وارث علمم مى باشى و در اداره امور دین و دنیا جانشین من هستى. تو گفتى یا رسول ا... من مى ترسم از اینکه علم خودم را بر مردم ظاهر کنم، رسول خدا به تو فرمود: «لا تخف انک انت الاعلى » نترس که تو برتر از همه هستى. همین که محمد خواب مرا شنید. مى خواست از خوشحالى پر در بیاورد و چندین بار از من پرسید: این خوابى را که گفتى راست گفتى؟ و هر وقت پرسید، مى گفتم: بله راست گفتم. تا اینکه خاطرجمع شد و فکر مى کنم از همان روز تصمیم گرفت که ادعاى خود را ظاهر کند. بدین صورت فرقه وهابیت ساخته شد و با حمایت هاى مالى بریتانیا و همکارى برخى فرماندهان شجاع به لشکرکشى و به دست گرفتن قدرت دست زدند و قتل و کشتار فراوانى در کشورهاى اسلامى به راه افتاد. هنوز هم ادامه دارد. پنجمین گام صیغه هاى پى در پى: همفر مى گوید در مسافرت هاى بعدى که عبدالوهاب داشت زنان دیگرى که زیباتر و خوش سخن تر از صفیه بود از سوى وزارت مستعمرات به عبدالوهاب معرفى شدند و با زنان متعددى به صورت متعه موقت هم بستر مى شد و شهوات دل از او ربوده بود.
قانون اساسى وهابیت
مستر همفر در خاطراتش مى گوید در یکى از سفرها یک ماه در لندن ماندم تا اینکه دوباره از طرف وزارت مستعمرات دستور رسید که به عراق بازگردم تا برنامه را با محمدبن عبدالوهاب تکمیل کنم. به من گفتند از شیخ غافل نشوم زیرا بر اساس گزارشات رسیده محمدبن عبدالوهاب بهترین شخصى است که مى توان براى رسیدن به هدفهاى وزارت مستعمرات به او اعتماد داشت. از این به بعد خیلى صریح و روشن با شیخ صحبت کن به شرطى که به هنگام اظهار نظریات و افکارش که قهراً مورد حملات حکومت ها و علما و مردم قرار خواهید گرفت او را حفظ کنیم و از نظر بودجه و اسلحه او را مجهز سازیم و یک حکومت ولو در منطقه کوچکى در اطراف بلادش به او بدهیم. من از شنیدن این گزارشها که ماموریت من خوب نتیجه داده بود بسیار خوشحال شدم گفتم این بار باید چکار بکنم؟ گفتند وزارت مستعمرات نقشه دقیقى براى شیخ تهیه نموده که آن را باید اجرا کند و این نقشه قانونى با ۶ ماده است و عبارتند از:
۱ - تکفیر تمام مسلمانان، مباح بودن قتل آنان، غارت کردن اموالشان، هتک آبروى آنان، فروختن آنان در بازار برده فروشان، جواز برده ساختن مردانشان و کنیز گرفتن زنانشان.
۲ - نابود ساختن کعبه به نام این که: جزو آثار بت پرستى است (اگر بتواند) و مانع شدن مردم از حج و تحریک عشایر و قبایل به غارت قافله هاى حجاج و کشتن آنان.
۳ - کوشش به منظور ایجاد روح نافرمانى نسبت به خلیفه عثمانى و تحریک مردم براى جنگیدن با او و تجهیز لشکرهایى براى این منظور. همچنین لازم است با اشراف حجاز با تمام وسایل ممکن مبارزه شود و از نفوذ آنان کاسته گردد.
۴ - ویران ساختن قبه ها و ضریح ها و اماکن مقدسه مسلمانان در مکه و مدینه و دیگر بلاد اسلامى که برایش امکان داشته باشد. به نام اینکه: این ها بت پرستى و شرک و نوعى اهانت به شخصیت پیامبر و خلفاى او و رجال اسلام است.
۵ - ایجاد هرج و مرج و آشوب در بلاد به هر اندازه که بتواند.
۶ - انتشار قرآنى که کم و زیادهایى (طبق احادیثى که در مورد تحریف قرآن رسیده است) در آن عملى شده باشد.
مستر همفر جاسوس انگلیسى مى گوید: من این موارد را برداشتم و به بصره آمدم، قضیه را با شیخ محمد در میان گذاشتم قرار گذاشتیم هر جا مى رود مرا غلام زرخرید خود معرفى کند تا به من شک نکنند. پس از دو سال، شیخ محمد به من وعده داد که تمامى مواد این نقشه ۶ ماده اى را اجرا خواهد نمود. اما به این فکر بودیم که چگونه به قدرت برسد.
پس از چند سال فعالیت، وزارت مستعمرات انگلیس توانست محمدبن سعود را به طرف ما جلب کند، با این توصیف محمدبن عبدالوهاب مشروعیت دینى حرکت را تامین کرد و محمد بن سعود قدرت و لشکرکشى و حملات ویرانگر را ترتیب داد و به برخى سرزمین ها حاکم شدند و وهابیت گسترش یافت و علاوه بر نقشه ۶ ماده اى انگلیس بسیار بیشتر و وحشیانه تر به قتل و کشتار مسلمانان از همه مذاهب اسلامى پرداختند. زیارتگاه ها را ویران ساختند، حرمت زنها را شکستند، ویرانى در شهرها ایجاد کردند، علما و دانشمندان اسلامى به جان هم افتادند و اقتدار مسلمانان از بین رفت.
گفتار چهارم: سلفیه یا سلفى‌گرى
سلفیه یا سلفى گرى از عباراتى است که وهابیان و گروهى از مسلمانان بر آن افتخار مى کنند. این عنوان به نوبه خود بیانگر یک ایده و روش در برخورد با مسائل دینى است، آنان مى گویند: بهترین عصر، عصر سلف صالح است، عصرى که به پیامبر اکرم (ص) و زمان نزول وحى نزدیکتر است چون مسلمین صدر اسلام سنت پیامبر (ص) و قرآن کریم را بهتر درک مى کردند لذا فهم آنان براى ما حجت است. وهابیان امروزه از اطلاق عنوان وهابى بر خود پرهیز مى کنند چون ریشه در صدر اسلام ندارد، در صدد تعویض آن به سلفیه برآمده اند. مى گویند ما تابع یک شخص (محمدبن عبدالوهاب) نیستیم، بلکه تابع یک خطر فکرى به نام سلفى گرى هستیم. سلف در لغت یعنى کسانى که در گذشته اند، و بر زمان گذشته دلالت دارد و به معنى تقدم زمانى است. سلف در اصطلاح بر کسانى اطلاق مى شود که در سه قرن اول اسلام مى زیسته اند و شامل صحابه، تابعین و تابعینِ تابعین و ائمه فقه مى شوند. بدین صورت مى خواهند خود را از ننگ بى ریشه بودن و بدعت درآورده و به صحابه و تابعین و عصر پیامبر منسوب نمایند. حقیقت آن است که برخى سلفیه همان وهابیون هستند و اینان دو روى یک سکه اند. اینان در داخل جزیره العرب همان وهابیان هستند که در خارج خود را سلفى معرفى مى کنند، اینها سلفى هستند اما تابع نسل هاى گذشته خود یعنى ابن تیمیه و ابن قیم مى باشند.
جمع‌بندى و نتیجه‌گیرى
بر اساس آنچه گفته شد، وهابیت ریشه در صدر اسلام و قرآن و سنت ندارد، این فرقه توسط استعمار انگلیس براى انحراف در مسیر اسلام و تفرقه در میان مسلمانان ایجاد شد و روحیه غرور و خودخواهى محمد بن عبدالوهاب به این هدف یارى رسانید. وهابیون با علما و سایر فرقه هاى اسلامى اعم از شیعه و سنى مخالفند و تنها آراى خود را بر حق مى دانند و دیگران را تکفیر و واجب القتل مى شمارند براى پیشبرد اهداف پلید خود از خشونت و ترور بهره مى گیرند و همواره آلت دست سرویسهاى جاسوسى بیگانه هستند. اینان براى عوام فریبى و توجیه انتساب خود به صدر اسلام از واژه سلفیه استفاده مى کنند. فرقه وهابیت اهداف غرب و صهیونیسم بین الملل را از جمله قداست زدایى، تخریب اماکن مقدس، ایجاد وحشت و ترور در جهان اسلام، اختلاف افکنى در میان مسلمانان و ارائه چهره خشن از اسلام را تحقق مى بخشند و لازم است مسلمانان از هر مذهب و ملیتى آنان را طرد نمایند.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات