نجوم و ریاضیات
در قرآن کریم آیات متعددی متضمن اشارات کلی به افلاک و نمودهای آسمانی است که آنها انگیزه نیرومندی برای توجه مسلمانان به نجوم پدید آوردند. افزون بر این، اوقات نمازهای روزانه و تعیین جهت قبله نیز اهمیت این علم را برای آنان بیشتر آشکار ساخت. از این رو مسلمانان به علم نجوم عنایت خاصی کردند و در این رشته نوآوریها و تألیفات قابل توجهی پدید آوردند. روی آوری اسپانیای اسلامی به علوم، متأخرتر از شرق اسلامی، و در پی ترجمه آن علوم به عربی در مراکز شرقی بود. در واقع از سده چهارم هجری/دهم میلادی بود که بازار این علوم و از جمله نجوم در این سرزمین رونق یافت. به نظر میآید نخستین گام برجسته در این زمینه را ابوالقاسم مسلمةبناحمد مجریطی (397هـ) برداشت. او به منظور سامان یافتن پژوهش های نجومی، مدرسهای جهت آموزش و تحقیق مسائل نجومی بنا کرد. وی شرح مختصری راجع به جداول نجومی خوارزمی نوشت که در آن به تصحیح اشتباهات زیج وی پرداخت و با تغییراتی آن را برای نصفالنهار قرطبه تنظیم کرد. مجریطی زیج بتانی را نیز خلاصه کرد و بر آن نام تعدیل الکواکب نهاد. [3] او رسالهای درباب اسطرلاب تدوین کرد و کتابی نیز در مورد حساب معاملات نوشت. گفته شده نخستین بار مجریطی بود که رسایل اخوان الصفا را به جامعه اندلس معرفی کرد. پژوهشهای او به دست شاگردش ابوالقاسم صبغبنمحمدبنسمح معروف به ابنسمح (د426هـ) تداوم یافت. این ریاضی دان و منجم اسپانیایی نیز رسالاتی در زمینههای حساب معاملات، خواص اعداد، هندسه و اسطرلاب نگاشت[4] که معروف به صفیحة الزرقالی (د 480هـ) بود. او که بهترین راصد عصر خویش به شمار میرفت، بیشتر حیات خود را در شهر طلیطله- که در آن روزگار مرکز فرهنگی اسپانیا بود- سپری کرد. زرقالی اسطرلابی موسوم به صفیحة الزرقالیه[Saphaea Arzachelis] ساخت که به زبانهای لاتینی، کاستیلی، ایتالیایی و عربی ترجمه شد و بر دانش اروپایی نفوذ قابل توجهی داشت. او رسالهای هم با عنوان مقدمهای در مثلثات تالیف کرد و در آن به شرح جدولهای مثلثاتی پرداخت. همچنین جدولی نجومی موسوم به زیج طلیطله را نیز تحریر کرد که جرارد کرمونایی آن را به لاتینی ترجمه کرد. [5]
منجمان مسلمان اندلسی آثار متعددی در زمینه نجوم و ریاضیات تألیف کردند که هنوز برخی از آنها در کتابخانههای اسکوریال و ملی مادرید موجودند. آنان ابزارهای نجومی زیبا و دقیقی ساختند که اسطرلابهایشان مدتها مورد استفاده اروپاییان بود. همانگونه که بابلیها از برجهای معابد خویش اجرام آسمانی را رصد میکردند، مسلمانان نیز از منارههای مساجد به عنوان جایگاههایی برای اهداف مشابه بهره میبردند. برای مثال آنان از مناره پیوسته به مسجد اشبیلیه یا همان برج جیرالدا اغلب اوقات به مشاهدات نجومی میپرداختند. در کار رصد اجرام آسمانی جابربنافلح اشبیلی (د 545هـ) دقت عمل و توانایی خاصی داشت. و برای مدتی نظارت بر فعالیتهای راصدان بر عهدة او بود.[6] وی حدود نه اثر نجومی تألیف کرد که در آغاز همة آنها به بحث درباره مثلثات کروی پرداخت؛ بدینسان این آثار علاوه بر نجوم در تاریخ مثلثات نیز از جایگاه خاصی برخوردارند. از این رو بود که در همان ایام (سده ششم هجری)جرارد کرمونایی آنها را به لاتینی برگرداند.[7]
گفته شده که منجمان اسلامی در قبال نظر بطلمیوس در باب افلاک و کیفیت حرکات آنها سرتعظیم فرود آوردند و از تحقیق جدید در صحت و سقم این نظر بازماندند؛ [8] اما باید توجه داشت که دانشمندان اندلس همانند ابنباجه و جابربن افلح آغازگر سنت اعتراض بر هیئت بطلمیوسی بودند. جابر در رساله اصلاح المجسطی یا کتاب فیالهیئه به نظریه کیهانشناسی بطلمیوس به شدت حمله کرد. سپس ابنطفیل (د 581هـ) و شاگردش نورالدین بطروجی (د 600هـ) گرایش ضد بطلمیوس جابربن افلح را تقویت کردند، به طوری که میتوان از نظریه حرکت بطروجی به عنوان ارزندهترین تلاش علمای اندلسی برای تصحیح آرای بطلمیوس یاد کرد، [9] و این نظریه به طور غیرمستقیم دانشمندان اروپایی چون کوپرنیک، کپلر و گالیله را در مورد دگرگون ساختن سنت بطلمیوس یاری داد.
برخی یادآور شدهاند که اغلب دانشمندان مسلمان اندلسی از میان شاخههای مختلف ریاضی بیشتر به حساب، آن هم حساب معاملات و حساب فرائضی عنایت داشتند. از این رو بسیاری از کسانی که به ریاضی دان معروف بودند لقب فرائضی داشتهاند.[10] در عین حال تا دوره سیطره مسیحیان بر اسپانیا دانش ریاضی در میان مسلمانان آن جا رواج داشت. برای مثال گفته شده پادشاه قشتاله، آلفونس دهم، یا به قول ابنخطیب طاغیه روم در سال 667 هجری مدرسه یا دارالترجمهای در شهر مرسیه تأسیس کرد که نظارت بر فعالیتهای آن را بر عهدة یک ریاضی دان مسلمان به نام ابوبکر محمدبن رقوطی نهاد. در آن جا جمعی از مسلمانان، مسیحیان و یهودیان مشغول تحقیق در نوشتههای عربی و ترجمه آنها به لاتینی بودند. [11] به نظر میآید که در اسپانیای اسلامی به ریاضی همراه با دانش نجوم پرداخته میشده و ریاضی محض به اندازة نجوم مطرح نبوده است. البته ریاضی دانان مسلمان از نیمه دوم سده سوم هجری/ نهم میلادی در ضمن پرداختن به نجوم به ریاضی نیز توجه داشتند؛ از جمله در همین ایام نوعی از اعداد را که حروف الغبار خوانده میشد به جامعه اسپانیا معرفی کردند. گرچه این اعداد در شکل اندکی با ارقام هندی تفاوت داشتند، ولی اروپاییان از طریق اسپانیای اسلامی بود که با ارقام هندی آشنا شدند. [12]
گیاهشناسی
مسلمانان اسپانیا به مطالعه علوم طبیعی به ویژه گیاهشناسی از خود علاقة وافری نشان می دادند. برخی از حکمرانان اندلس همانند عبدالرحمن دوم و عبدالرحمن سوم گاه عدهای را به شرق اسلامی میفرستادند تا انواع گیاهان را شناسایی کنند وگیاهان سودمند را به اسپانیا بیاورند. گیاهشناسان مسلمان گیاهان را هم به لحاظ ارزش دارویی و هم از نظر کشاورزی مورد توجه قرار میدادند. اغلب آنان از نیمه سدة پنجم هجری/ یازدهم میلادی به بعد در اسپانیا و در شهرهای طلیطله،[toledo] اشبیلیه[seville] و غرناطه[Granada] خودنمایی کردند. در میان گیاهشناسان معروف اندلسی نامهای ابن بصّال، ابنوافد، ابنحجاج، الغرناطی و ابوالخیر اشبیلی به چشم میخورد که همة آنان تقریباً هم عصر بودند. ابوعبدالله محمدبن ابراهیمبن بصال در طلیطله در زمان حکومت مأمون، از امرای بنو ذوالنون، که در این شهر و حوالی آن حکم میراند، زندگی میکرد. او در باغی که مأمون در درة تاجه ایجاد کرده بود به عنوان گیاهشناس مشغول فعالیت پژوهشی و آموزشی در مورد گیاهان بود. حاصل کار ابنبصّال در زمینه کشاورزی تدوین اثری برجسته با نام القصد و البیان بود که آن را به مأمون، حاکم طلیطله، اهدا کرد. این اثر با ترجمه اسپانیایی آن با همت خوزه ماریا و الیکروسا و محمد عظیمان در سال 1955 در تطوان منتشر شد.
یکی دیگر از گیاهشناسانی که در این ایام در طلیطله میزیست و همچون ابنبصّال در دستگاه مأمون خدمت میکرد ابومطرف عبدالرحمان معروف به ابنوافر (د 467هـ) بود. از دیگر گیاهشناسان بزرگ اندلسی ابوعبدالله محمدبن مالک (د 480هـ)،از شاگردان ابنبصّال است. او در دربار عبداللهبن بلکینبن بادیس، فرمانروای غرناطه، اشتغال داشت. از وی اثر بزرگی با عنوان زهارالبستان و نزههالاذهان بر جای مانده که مشتمل بر دوازده بخش و 360 فصل بوده و نسخه اصلی آن در کتابخانههای رباط، تطوان و غرناطه موجود است. [13]
به نظرمیآید شهر اشبیلیه در زمینه پژوهش های کشاورزی از جایگاه برجستهای برخودار بود؛ چنان که گیاهشناسانی همانند ابو عمر احمد مشهود به ابنحجاج و ابوالخیراشبیلی در این شهر در سدة پنجم هجری به تحقیقات کشاورزی مشغول بودند؛ حاصل کار ابوالخیر تدوین کتابی با نام الفلاحه بود که در سال 1939 در شهر فاس منتشر شد. ابنحجاج نیز بر اساس ضابع یونانی و عربی در زمینه کشاورزی به تألیف اثری با عنوانالمقنع پرداخت. شاید بزرگترین گیاهشناس مسلمان اسپانیایی که نامش در اشبیلیه در اواخر سدة ششم هجری در رشته کشاورزی بلند آوازه شد، ابوزکریا یحییبن عوّام معروف به ابنعوام باشد. وی نویسندة مهم ترین دائرةالمعارف کشاورزی مشهور به کتاب الفلاحه است. اصل عربی این اثر، که مشتمل بر 35 باب بوده به همراه ترجمه آن به زبان اسپانیایی توسط خوزه آنتونیوبنکاری[Jose Antonio Banqueri] در1802 در مادرید انتشار یافت. [14] بانکوری که در سدة هجدهم میلادی به تصحیح کتاب الفلاحه پرداخته بود در مقدمة آن خاطرنشان میکند: شیوه کشاورزی که ابنعوام از آنها سخن به میان آورده، هنوز چنان جدید به نظر میرسد که میتوان از این فنون در جهت توسعه کشاورزی اسپانیا استفاده کرد. [15]
مسلمانان اندلسی آثار ارزشمندی در مورد گیاهان تألیف کردند که در تعدادی از آنها همچون کتاب ابنعوّام جنبه کشاورزی گیاهان را مورد بحث قرار دادند، و در برخی دیگر بیشتر از حیث خواص دارویی آنها را بررسی کردند که در این زمینه شاید ضیاءالدین عبداللهبناحمد معروف به ابنبیطار (د 645هـ) برجستهترین گیاهشناس اسپانیای اسلامی باشد. او که اهل مالقه بود به منظور شناسایی و دستیابی به گیاهان دارویی در مناطق کوهستانی و دشتهای اسپانیا و شمال افریقا به جستُوجو پرداخت و سرانجام به قاهره رفت وبه خدمت الملک الکامل، حکمران ایوبی (614- 636هـ) درآمد. ابنبیطار راجع به ویژگیهای غذایی و دارویی گیاهان فرهنگنامه الفبایی مهمی با نام کتاب الجامع لمفردات الاغذیه و الادویه تألیف کرد. علاوه بر آن اثر دیگری نیز با عنوان المغنی فیالادویه المفرده نوشت که در آن فقط گیاهان دارویی و چگونگی درمان بیماریها به وسیله آنهارا مورد بررسی قرار داده است. [16] باید افزود حکمرانان مسلمان اسپانیا باغهایی ایجاد میکردند که در آنها داروسازان به پرورش گیاهان دارویی میپرداختند. [17]
دانش پزشکی
طب اسلامی و ملحقات آن همچون داروسازی و جراحی ، از پیام های بهداشتی اسلام تا نحوة خوردن و آشامیدن مدد گرفته و نیز از زمینه های پزشکی یونانی، اسکندرانی، هندی و ایرانی بهره برده است؛ در نتیجه گرچه مبادی آن برگرفته از میراث پزشکی تمدنهای باستانی بوده، ولی ارتباط نزدیکی نیز با آموزه های دینی درباره سلامتی داشته است. همین تأثیر تعالیم اسلامی موجب شد تا دانشمندان اندلس در زمینه توسعه علم پزشکی گام های بزرگی بردارند تا جایی که در برخی از شاخههای پزشکی از شرق اسلامی نیز پیشی گرفتند. در شریعت اسلامی بر حرمت تشریح و کالبد شکافی تأکید شده است. زیرا این عمل نوعی تجاوز به حیثیت شریفترین آفریدة خداوند به شمار میرفت. از این رو کالبد شکافی چندانی در جهان اسلام صورت نمیگرفت. و در این زمینه اطبای مسلمان غالباً به تشریح و علم وظایف الاعضای جالینوسی متکی بودند. [18] در عین حال، پزشکان اندلسی در مورد تشریح نیز کوشا بودند. آنان این عمل را بر روی میمونهایی که بدین منظور از آفریقا آورده میشدند انجام میدادند و از این رهگذر در مورد آسیبشناسی و درمانشناسی به پیشرفتهای قابل توجهی دست یافتند و بسیاری از اشتباهات پزشکان یونانی از قبیل هیپوکراتس [Hippocrates] و جالینوس [Galen] را تصحیح کردند. [19]
از قراین بر میآید که نخستین فعالیتهای پزشکی در اسپانیای اسلامی با همکاری اطبای شرق صورت میگرفت. در زمان فرمانروایی عبدالرحمن دوم (206 ـ 238هـ) پزشکان که در عراق تربیت شده بودند مدرسه پزشکی را در قرطبه گشودند و بررسی و مطالعه آثار جالینوس و دیگر محققان یونانی را آغاز کردند. در دوره حکومت محمد اول (238-273هـ) یکی از اطبای بزرگ شرق، به نام یونس حرانی، در اسپانیا سکونت گزید و به تعلیمات پزشکی رونق بخشید. عریببنسعد، کاتبعبدالرحمن سوم، که در طب نیز مهارت داشت در سده چهارم هجری به تألیف اثری با عنوان چگونگی پیدایش جنین پرداخت. وی در این کتاب که نسخه خطی آن در کتابخانه اسکوریال موجود است، به بحث در مورد مراحل رشد جنین پرداخته است.[20] از دیگر اطبای این سده باید از ابوداود سلیمان بنحسن معروف به ابنجلجل، پزشک دستگاه هشام دوم، خلیفه اموی اندلس(366-399هـ) نام برد؛ کسی که قدیمیترین اثر در باب تاریخ پزشکی را براساس شرقی و یونانی به زبان عربی با عنوان طبقات الاطباء و الحکماء تألیف کرد. همو اثر دیگری نیز با عنوان تفسیر اسماء الادویه المفرده نوشت که در اصل کتاب دیوسکوریدس* را به عربی برگردانده بود؛ کتابی که امپراتور بیزانس، کنتسانتین هفتم،[Constantine VII] به عبدالرحمن سوم، خلیفه اموی اندلس، اهدا کرده بود.[21]
پزشک معروف دیگری که او نیز در دربار هشام دوم، به طبابت اشتغال داشت، ابوالقاسم خلفبنعباسالزهراوی (د 403هـ) بود؛ وی یک دائرةالمعارف پزشکی با نام التصریف لمنعجزعن التألیف در سی فصل تألیف کرد. سه فصل از این اثر، که الزهراوی به بیان شیوههای جراحی پرداخته، از مهم ترین بخشهای این کتابند. اثر الزهراوی را نخستین بار جرارد کرمونایی در سدة ششم هجری/ دوازده میلادی به لاتینی برگرداند. از آن جا که این کتاب در سدههای میانه در زمینه جراحی متن درسی بود، بارها با عناوین مختلف به زبانهای اروپایی ترجمه شد و تا مدتها جراحان اروپایی بر اساس روشها و راهنماییهای این اثر به جراحی میپرداختند. [22]
در سدههای پنجم و ششم هجری در پزشکی اسپانیای اسلامی خاندان ابنزهر برجسته شدند. ممتازترین پزشک از این خاندان ابومروان عبدالملکبن زهر (د 558هـ) بود که ابنرشد، فیلسوف معروف اندلسی، پزشکی را نزد وی آموخت. گفته شده او نخسین طبیب مسلمان بود که به تشریح سرطان معده پرداخت، و اثری هم بر اساس مشاهدات و تجربیات شخصی خود با نام کتاب التیسیر فیالمداواه و التدبیر تألیف کرد که به چندین زبان اروپایی ترجمه شد. ابتدا شخصی به نام پاراویسیوس[Paravicius] این اثر را در سال 1280 میلادی با عنوان "theisir" به لاتینی برگرداند. او این ترجمه را با همکاری یک یهودی ونیزی انجام داد و بعدها نیز در ونیز به چاپ رسید.[23] به نظر میآید توجه به نوع خوراک و پرهیز از خوردن هر چیزی در پزشکی اسلامی اهمیت ویژهای داشته و پزشکان مسلمان تأثیر پرهیز را نیرومندتر از اثر دارو در حفظ تندرستی میدانستهاند؛ از ین رو بود که ابومروان بنزهر اثری نیز در مورد پرهیز با عنوان کتاب الاغذیه نوشت.[24]
در تمدن اسلامی از پزشک غالباً با نام حکیم یاد میشده که حکیم هم فیلسوف بود و هم طبیب. با توجه به این مسئله بود که ابنرشد علاوه بر فلسفه در پزشکی نیز استاد بود. ابن رشد در رشته طب حدود شانزده رساله نوشت. یکی از آنها کلیات فیالطب نام دارد که در آن به قواعد کلی پزشکی پرداخته است. این اثر در سال 1255 میلادی با عنوان colliget به لاتین ترجمه و بارها در اروپا چاپ شد. [25] او این کتاب را به هفت بخش تقسیم کرده و هر کدام را توضیح داده است : 1- اعضا بدن 2- تعریف تندرستی و انواع آن 3- نشانههای تندرستی و بیماری 4- انواع بیماریها و علایم آنها 5- غذاها و داروها، 6- چگونگی حفظ سلامتی 7- روشهای از بین بردن بیماریها.[26]
در اسپانیای اسلامی یهودیان دانش پزشکی را نزد اطبای مسلمان میآموختند و با اجازه و گواهی آنان میتوانستند به حرفه پزشکی بپردازند. در اندلس داروها توسط بیمارستانها و مدارس پزشکی در دسترس مردم قرار میگرفت. در هر شهری حداقل یک بیمارستان وجود داشت که پزشکان آن مکلف بودند به افراد بیبضاعت خدمات رایگان ارائه دهند. گفته شده که در عصر خلافت شهر قرطبه، مرکز مسلمانان، حدود چهل بیمارستان داشته است. [27] مسلمانان در دوره اخیر حکومت خود در اسپانیا یعنی حکومت خاندان بنینصر، که قلمروشان به غرناطه و اطراف آن محدود میشد نیز از آموزش پزشکی غافل نبودند. در این دوره ابوعبداللهمحمدبن عبدالله معروف به ابنخطیب (د775هـ) علاوه بر این که مورخ مشهوری بود، در غرناطه در زمینه پزشکی نیز شهرت داشت. او در باب طاعون، بیماری که در سدة هشتم هجری در بین مسلمانان اسپانیا گسترش یافته بود، رسالهای نوشت و با تعبیر مرگ سیاه به توصیف آن پرداخت. وی بر خلاف عقیده عمومی این بیماری را ناشی از تقدیر الهی ندانست و چنین نپنداشت که آن مجازات خداوند در مورد بندگان خطاکار است؛ بلکه با صراحت بیان کرد آنچه موجب گسترش این بیماری شده خصوصیت فراگیری و اپیدمیکی آن است نه تقدیر الهی. قبل از او درعلوم پزشکی از ویژگی سرایت کنندگی طاعون حتی در میان یونانیها سخنی به میان نیامده بود. معاصر ابنخطیب پزشک مسلمان دیگری در اسپانیا به نام ابنخاتمه (د770هـ) نیز در اثری که در مورد طاعون تألیف کرد به تشریح علایم این بیماری و چگونگی درمان آن پرداخت .دیری نپایید که این نوشتهها در میان اروپاییان به عنوان منابعی برای شناخت بیماری طاعون مطرح شدند. [28] شایان ذکر است که سنتهای پزشکی مسلمانان به وسیله ترجمههایی که از آثار آنان به لاتینی به خصوص در سده دوازده میلادی و غالباً در شهر طلیطله انجام شدند، به سایر مناطق اروپا انتقال یافت و کسانی همچون قسطنطین آفریقایی، جرارد کرمونایی و فرجبنسالم، پزشک یهودی، نقش عمدهای در برگرداندن آثار پزشکی عربی به لاتیتی داشتند. کاربرد بسیاری از اصطلاحات پزشکی عربی در زبانهای اروپایی، حاکی از آن است که طب اسلامی در سطح وسیعی بر پزشکی اروپا تأثیر نهاده است.[29]