تاریخ انتشار : ۲۰ فروردين ۱۳۸۸ - ۰۸:۵۱  ، 
کد خبر : ۷۹۷۶۰

نبرد بعدی،‌ نقطه پایانی رژیم صهیونیستی خواهد بود


ترجمه: فاطمه کاظم‌زاده
جنگ غزه همان‌گونه که انتظار می‌رفت و پیش از این نیز اعلام کرده بودیم با پیروزی مقاومت و ناکامی دشمن در دستیابی به اهدافش پایان یافت.
اما پرتاب موشک‌ها [به سمت اراضی اشغالی] همچنان ادامه یافت تا اینکه رهبران مقاومت اعلام آتش‌بس کردند، در حالی که ساعت‌ها قبل از مقاومت، دشمن صهیونیستی آتش‌بس یک‌جانبه را اعلام کرده بود! دشمن صهیونیستی در هدف گرفتن ساختارهای زیربنایی مقاومت شکست خورد و براساس اطلاعاتی دریافتی از غزه هیچ ضربه‌ای بر پیکره اصلی مقاومت وارد نشده و سیستم‌های آن کماکان قادرند به جنگ موشکی طولانی‌مدت و با برد زیاد ادامه دهند. چنانچه حمله به شهرک یهودی‌نشین «نتساریم» نشان داد که سیستم دفاعی اسرائیل هنوز ترمیم نشده و مقاومت همچنان زمام امور را به دست دارد. جنگ هنوز تمام نشده، گلعاد شالیت، سرباز اسرائیلی هنوز در بند نیروهای مقاومت است و اطلاعات منتشر شده از سوی منابع داخلی رژیم تروریست صهیونیست اذعان می‌دارد مسئولانی که به شروط مقاومت تن نمی‌دادند هم‌اکنون موضع خود را در راستای پذیرش این شروط تغییر داده‌اند.
عقب‌نشینی از غزه در مدت ضرب‌الاجلی که مقاومت تعیین کرد بود انجام شد به همان سرعت که پس از جنگ 33 روزه از جنوب لبنان خارج شدند، بدون هیچ مذاکره سیاسی یا قرار دادن شرط و شروطی خاص که این عکس عادت همیشگی اسرائیل بود؛ چنانچه پیش از این بارها شاهد بودیم که رژیم صهیونیستی برای دستیابی به هدف‌های سیاسی یا جغرافیایی خود مدام تعلل می‌کرد؛ همان کاری که در جریان روابط خود با کشورهای عربی یا مذاکره با تشکیلات خودگردان فلسطین انجام می‌دهد.
اسرائیل به قطعنامه‌های بین‌المللی پناه برد و به جبران اینکه مقاومت درباره هیچ یک از خواسته‌هایش کوتاه نیامد، سخن از منع قاچاق سلاح به غزه را پیش کشید تا شاید از این طریق شکست مفتضحانه خود را در برابر دید عموم پنهان کند.
حقیقت طرح حمله به غزه
سخن گفتن از پیروزی یا شکست در جنگ‌های این‌چنینی که سربازان دو طرف با هم درگیر نمی‌شوند ممکن نیست، جز اینکه اهداف سیاسی دشمن و هم‌پیمانانش را از این حمله بدانیم و معیار شکست یا پیروزی همان میزان دستیابی به این اهداف خواهد بود.
این امر به کمک معلوماتی که طی حوادث یا مذاکرات قبل، بعد و در جریان جنگ به دست آمد، مشخص خواهد شد که برخی از این موارد در زیر می‌آید:
ـ قبل از شروع جنگ تمامی گذرگاه‌ها بویژه مرز رفح که مشترک با غزه و مصر بود مسدود و تهدیدهایی مبنی بر نابودی مقاومت و تنبیه آن علنا اعلام می‌شد؛ تهدیدهایی که در جریان نشست‌های مشترک سران صهیونیست و مسئولان مصری و پشت درها بسته تصمیم‌گیری و در تصریحات علنی به آنها اشاره شد.
چنانچه ابوالغیظ، وزیر خارجه مصر پس از شروع جنگ غزه گفت: پیش از این نیز هشدار داده بودیم اما کسی گوش نداد. این هشدارها معمولا به نحوی بود که مقاومت را به دادن امتیازاتی به دشمن و محمود عباس توصیه و تاکید می‌کرد که در غیر این صورت نابودی در انتظار آنها خواهد بود.
پیش از وقوع این جنگ، عملیات گسترده استتار با هدف غافلگیر کردن مقاومت و وارد کردن ضربه سنگین به صفوف آنها اجرا شد. حتی قبل از حمله به غزه نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی در سفر به ترکیه و دیدار با رجب طیب اردوغان از اهمیت صلح با سوریه سخن گفت و هنگامی که موضوع بحث به غزه کشیده شد،‌ اولمرت جواب داد که قصد حمله ندارد در حالی که تصمیم بر حمله گرفته شده بود.
در همین راستا اعلام شد که رئیس‌ رژیم صهیونیستی به همراه خانواده‌اش به تعطیلات رفته و این اخبار به منظور پنهان ساختن برنامه حمله به غزه منتشر می‌شود.
وزیر جنگ اسرائیل هم در این امر شریک بود و ساعاتی پس از اعلان لیونی در قاهره مبنی بر لزوم تغییر اوضاع در غزه، از ضرورت کاهش فشار بر این منطقه سخن گفت. طرف مصری در تفسیر سخنان لیونی و در پاسخ به سران مقاومت مدعی شد که اینها فقط سخنان تبلیغاتی برای انتخابات است در صورتی که آنچه در پشت درهای بسته جریان داشت حکایت دیگری بود.
به این ترتیب حکومت مصر نیز وارد عملیات استتار و پنهان‌کاری به نفع رژیم صهیونیستی شد دشمن ظهر شنبه یعنی روز تعطیلی یهودیان، به رغم اینکه قادر خواهد بود تعداد زیادی از رهبران مقاومت و ساختار این تشکیلات را از بین ببرد به غزه حمله کرد؛ پروژه استتار ناکام و پیکره مقاومت سالم ماند و تلاش‌هایی که برای تحقق اهداف رژیم صهیونیستی انجام شد در همان گام اول بر باد رفت.
اسرائیل به سراغ مرحله بعدی پروژه خود رفت و آن، استفاده از سلاح‌های کشتار جمعی و ممنوعه و همچنین هدف قرار دادن باورهای شهروندان فلسطینی به منظور منصرف کردن آنها از حمایت مقاومت بود؛ باورهایی که پیش از این در پای صندوق‌های رای با حضور پرشور مردم در جشن بزرگ سالروز تاسیس جنبش حماس به منصه ظهور رسیده بود. همه این برنامه‌ها چند روز قبل از حمله به غزه اجرا شد اما این پروژه نیز شکست خورد؛ نه تظاهرات ضدمقاومتی دیدیم و نه تظاهراتی برای پایان جنگ (وقتی که مقاومت هم آتش‌بس را رد کرد) و نه شاهد پناه بردن شهروندان به مصر از طریق مرز رفح بودیم، بلکه همه چیز برعکس شد و حتی برخی از فلسطینی‌ها در طول جنگ خواستار ورود به غزه بودند!
این در حالی است که پیش از این، ‌مردم غزه توانسته بودند با گشودن مرز رفح وارد سینا شوند و پس از خرید در بازارهای رفح و عریش مصر به غزه بازگردند. این نخستین نمودهای پایداری بود زیرا هیچ یک از اهالی غزه با وجود محاصره این منطقه حاضر نبودند در سینا باقی بمانند.
دشمن پس از شکست در تحقق اهدافش طی برنامه‌هایی که گفته شد، این بار به سمت پروژه‌های نظامی روی آورده تا با اشغال غزه، مقاومت را سرکوب کند اما در این جنگ هم نتوانست برتری خود را اثبات کند زیرا مقاومت در کمین نشسته بود خسارات زیادی به دشمن وارد شد.
پروژه‌های نظامی و حمله گسترده شکست خورد و اسرائیل مجبور شد آتش‌بس یک جانبه را اعلام کند و به این ترتیب، پیروزی نصیب مقاومت و شکست سرنوشت دشمن شد.
سلاح‌های فسفری
دشمن در جنگ غزه از سلاح‌های ممنوعه استفاده کرد،‌اما نکته قابل توجه در این اسلحه‌ها نه تنها قدرت ویرانگری آن که شکل عجیب و عدسی دوربین‌های این سلاح‌ها بود. عملکرد این سلاح شبه به نوعی آتش‌بازی خیره‌کننده بود.
این امر بسیار شبیه چیزی بود که در جنگ «آرماگدون» به آن وعده داده شده است.
داستان این جنگ در نسخه عبری یونانی از کتاب مقدس آمده است. اسلحه «دایم» نوعی تنگستن با درجه حرارت بالاست که در صورت اصابت به اشیا آن را به آتش کشیده، تبدیل به ترکش‌های بسیار ریزی می‌کند که در صورت اصابت به بدن، به هیچ‌وجه قابل جدایی از گوشت نیست. حال سؤال اینجاست، اگر مقصود دشمن کشتار بود، اسلحه‌های کلاسیک و معمول نیز می‌توانست هدف آنها را برآورده کند پس چرا از این سلاح‌های جدید استفاده شده؟ آیا برای ایجاد رعب و وحشت بوده است؟
استفاده از سلاح‌های پیشرفته در جنگ‌ها معمولا برای نابودی اسلحه‌های پیشرفته طرف مقابل با سیستم‌های خاص یا جلوگیری از پیشروی دشمن یا نابودی پایگاه‌های آنهاست.
اما وقتی شهروندان هدف کشتار باشند، نیازی به استفاده از تجهیزات پیشرفته‌ای مانند آنچه گفته شد، نیست زیرا هر سلاح عادی نیز این هدف را برآورده می‌کند؛ همان چیزی که در قانا و دیگر قتل‌عام‌های رژیم صهیونیستی رخ داد یا آنچه دوستان رژیم صهیونیستی در جنگ‌های استعماری دیگر انجام دادند. هدف دشمن ایجاد رعب و وحشت، ترس و همین‌طور نابودی کامل مساجد و دیگر اماکن مملو از جمعیت بود.
این همان نظریه ضاحیه [استراتژی جدید رژیم صهیونیستی که تأکید می‌کند این رژیم مجاز است هر تیری که به سمت اراضی اشغالی پرتاب می‌شود را با هر نوع واکنش و حمله‌ای که خواست پاسخ دهد.] بود که دشمن پس از شکست در جنوب لبنان ما را به آن هشدار داده بود، آن هنگام که در جنگ 33 روزه شکست خورده در جلوگیری از پرتاب موشک‌های مقاومت، پیشروی و اشغال و همین‌طور هدف قرار دادن ساختارهای زیربنایی مقاومت و نابودی سیستم امنیتی و اطلاعاتی آن ناکام ماندند. تمامی اینها نکاتی است که در گزارش وینوگراد و بنا به شهادت مسؤولان سیاسی و افسران نظامی اسرائیل اثبات شده است.
گزارش وینوگراد ضمن توصیه به اصلاح این خطاها بر لزوم بازسازی نیروی دفاعی اسرائیل که رو به اضمحلال است تاکید کرده بود اما وقتی دشمن از آمادگی مقاومت که نیروهایش را بهتر و قوی‌تر از جنگ 33 روزه بازسازی کرده بود،‌ مطلع شد، مجبور شد به نوع دیگری از جنگ بیندیشد. آنها به همان اندازه که علاقمند به درگیری نیروهای مسلح در کارزار جنگ نیستند به همان اندازه تمایل دارند شهروندان را در هر جنگی گرو بگیرند. پس نابودی ساختمان‌های شهری، ساختارهای زیربنایی، کشتار جمع کثیری از شهروندان و ترساندن آنها تبدیل به استراتژی جدید صهیونیستی در جنگ‌های دشمن صهیونیستی شد.
براساس این نظریه آنها با هدف قرار دادن شهروندان و ساختارهای زیربنایی و ایجاد رعب و وحشت سعی خواهند کرد مردم را علیه مقاومت بشورانند لذا باید از سلاح‌های جدیدی استفاده شود تا وحشتی جدید را بر مردم تلقین کند و این جنایات از سوی آنچه جامعه بین‌المللی خوانده می‌شود حمایت شده و با نوعی سهل‌‌انگاری روبه‌رو شد. این معطلی و سهل‌انگاری جزئی از ساختار دفاعی اسرائیل است، آنجا که نظریه ضاحیه تأکید می‌کند: ببینید من بدون حساب و کتاب می‌کشم و جهان هم نه تنها مرا مجازات نمی‌کند بلکه حمایت نیز می‌کند!
اینجا بود که دشمن مقابله با ما را آغاز کرد و برخلاف آنچه وینوگراد درباره لزوم افزایش تجربه، آموزش و هماهنگی نیروهای با اسلحه‌ها و همچنین بالا بردن توان جنگی رژیم صهیونیستی هشدار داده بود، وارد جنگ با ما شد. در حالی که نه توان نیروهایش افزایش یافته بود نه مانورهای قابل توجهی برگزار کرده و نه برنامه‌ریزی عالی‌ای انجام داده جز عملیات استتار که متاسفانه با مشارکت برخی کشورهای عربی و با هدف انجام حمله‌ای غافلگیرانه و همچنین به راه انداختن جنگ روانی بی‌حد و حصر توسط رسانه‌های ارتباط جمعی محلی و بین‌المللی انجام شد. دشمن حتی از تعیین دقیق اهداف جنگ خودداری و به یکسری گفته‌های ضد و نقیض و بی‌پایه و اساس روی آورد زیرا می‌دانست اگر خود را متعهد به اهداف مشخصی کند در صورتی که به تحقق آنها مطمئن نبود عدم دستیابی به این اهداف خسارت سنگین برای آنها خواهد بود لذا به تبیین 2 مقوله پاسخگویی به حملات موشکی مقاومت و آزادی شالیت اکتفا کرد که این 2 امر نیز محقق نشد.
براساس نظریه ضاحیه آنچه که دشمن از نابودی ساختمان‌های شهری و کشتار شهروندان دنبال می‌گرد نیز با شکست روبه‌رو شد زیرا کردم چنانچه در لبنان شعار «همه چیز فدای مقاومت» را سر داده بودند در غزه شعار «همه چیز فدای فلسطین» را فریاد زدند و در هر دو معرکه ملت ما اثبات کرد که نیروی ایمان آنها قوی‌تر از نیروی دشمن و سلاح‌های کشنده آنهاست.
جنگ‌های سیاسی
نبرد سیاسی‌ای که پیش، پس و در جریان جنگ غزه روی داد، نشان داد دشمن و هم‌پیمانان او تلاش دارند آنچه را که در جنگ به دست نیاوردند از طریق، سیاست و سخنرانی‌ها و به اصطلاح مذاکرات کسب کنند. قبل از جنگ تهدیدهایی از سوی برخی مقامات عربی بویژه مصر درباره کوتاه آمدن مقاومت شنیده شد.
در جریان جنگ، این تهدیدها به زعم آنکه دشمن در حمل نظامی به اهداف خود خواهد رسید، ادامه یافت.
این تلاش‌های پس از جنگ در قالب عملیات بازسازی دنبال شد و خواستند با ارائه کمک‌های مالی، امتیازاتی را به نفع دشمن و تشکیلات محمود عباس ـ که زمان قانونی ریاستش به پایان رسیده ـ از ما بگیرند. تمام این تلاش‌ها با شکست مواجه شد زیرا شعار و موضوع مقاومت بر این امر استوار است که آنچه دشمن در صحنه جنگ نتوانست بدان دست یابد در مذاکرات و قراردادها نیز به دست نخواهد آورد.
نبرد سیاسی بیش از پیش شکست نظام‌های عربی را آشکار ساخت و بر نظریه مقاومت مبنی بر تمرکز روی ملت صحه گذارد. سازمان رسمی اعراب حتی در برگزاری یک نشست مفید برای بررسی قضیه جنگ ناتوان بود و وقتی چند نشست برگزار شد، اختلاف و تفرقه اعراب نمایان و در تنها یکی از این نشست‌ها پوچ صرفا بیانیه‌ای بی‌اساس و بی‌فایده صادر شد. این‌‌گونه مسائل، هماهنگی میان نیروهای مقاومت را در زمینه‌های مختلف بیشتر کرد و اثبات می‌کند که سوگند نیروهای جهادی مهم‌تر از سوگند نیروهای رسمی و مسؤولان سیاسی است. همچنین صحنه‌های درگیری سیاسی مذکور بیش از صحنه جنگ نظامی، سازش میان رژیم صهیونیستی و برخی از اعراب هم‌پیمان با او را در این معرکه و احتمالا در وقایع آتی آشکار کرد. نمونه عملی این مساله همان قرارداد کمپ دیوید و دامنه استراتژیکی آن بود.
به این ترتیب مصر و دولت‌هایی که در راستای اهداف آمریکا در منطقه فعالیت می‌کردند، در محوریت طرح‌های آمریکا و راهبردهای آن برای خاورمیانه قرار گرفتند.
سخنان احمد ابوالغیظ،‌ وزیر خارجه مصر بهترین اثبات برای گفته ماست، آنجا که ایران را متهم می‌کند و مدعی می‌شود تهران می‌خواهد مصر را به دوران جنگ مسلحانه با دشمن بازگرداند در صورتی که ما با اسرائیل قرارداد صلح امضا کرده‌ایم. واضح است که قرارداد کمپ دیوید، مصر را حتی از فعالیت‌های رسانه‌ای علیه اسرائیل باز می‌دارد پس چگونه می‌توان انتظار داشت اقدامی خشونت‌آمیز علیه این رژیم انجام داده یا گذرگاه رفح را در مقابل ملت پایدار غزه و مقاومت باز کند.
این صحنه‌‌های جنگ سیاسی به همگان نشان داد که جامعه جهانی و سازمان‌های بین‌المللی از وظایف خود تخطی کرده و در مقابل گاهی نیز با دشمن همکاری کرده‌اند، لذا این صحنه‌ها عمق باتلاقی که سازمان‌‌های مذکور در آن فرو رفته و میزان انحراف از اهداف و وظایفشان را تشریح می‌کند.
سخن گفتن مجامع بین‌المللی از منع قاچاق سلاح و تلاش برخی کشورها برای همکاری نظامی و تجهیزاتی در این زمینه، بزرگ‌ترین شاهد بر این مدعاست که نیروهای مذکور حقی برای ملت فلسطین به منظور دفاع از خودشان قائل نیستند. همچنین مقاومت نیز حق ندارد برای دفاع از ملت خود مسلح باشد. این موضع‌گیری‌ در واقع بیانگر وجود یک نوع تبعیض و حتی طرفداری از دشمن در میان این کشورهاست. آنها سعی کردند با وارونه جلوه دادن حقایق، قربانی را جلاد و جلاد را قربانی نشان دهند، از اینجاست که باید آشکارا و علنی فریاد بزنیم مسلح بودن حق مقاومت است و او می‌تواند هر نوع مقررات و تعهداتی را که مانع این تسلیحاتی شدن است، رد کند.
از دیگر معرکه‌های سیاسی، مساله وحدت ملی فلسطین است. اصل این قضیه ضروری بوده و هیچ کس اصل وحدت ملی را رد نمی‌کند اما شرط اول آن است که ملی باشد یعنی اینکه با حضور نیروهای مستقل و غیروابسته به دشمن همچنین مخالفان ملت و مقاومت باشد، لذا چگونه می‌توان با گروه سیاسی‌ای که توافقات امنیتی را با دشمن منعقد کرده است متحد شد؟!
توافقاتی که طی آن گروه‌های سیاسی مذکور متعهد شده‌اند مانع اقدامات مقاومت علیه دشمن صهیونیستی شده و همچنین با دشمن در زمینه‌های اطلاعاتی به منظور سرکوبی مقاومت همکاری کنند، پس این چه اقدام ملی‌ای است که به اراده ملت به عنوان پایه و اساس کشور احترام نمی‌گذارد؟! آیا می‌توان با کسی متحد شد که ضمن تسلیم خواست دشمنان با آنها برای سرکوبی نیرویی که در انتخابات ملی پیروز شده همکاری می‌کند؟!
از دیگر جبهه‌های سیاسی، دیدگاه جهانیان به رژیم صهیونیستی به عنوان یک تهدیدکننده صلح و ناقض قوانین بین‌المللی و مجرم جنایات جنگی بود لذا خواست آنها برای پایان دادن به این رژیم نه به دلیل نسل‌کشی‌ای که انجام می‌داد بلکه به خاطر مواردی بود که در آن باید از رژیم صهیونیستی به عنوان یک اشغالگر، غاصب، قاتل، مجرم، تروریست و تبعیض‌گر نژاد، سلب مشروعیت می‌شد.
یک دیگر از صحنه‌های نبرد سیاسی پرسیدن یک سؤال از حکومت مصر است تا تمامی ملت‌های عربی بر جواب آن واقف شوند و آن اینکه آیا شما در عملیات ممنوعیت ارسال سلاح به مقاومت به عنوان ضامنی برای برتری دشمن و در مقابل خلع سلاح شدن فلسطینی‌ها مشارکت دارید؟ اگر پاسخ آنها چنانچه انتظار داریم مثبت باشد، صفت بی‌طرف بودن قاهره نقض و این کشور در مقام خیانت و جانبداری از دشمن قرار می‌گیرد زیرا کمک‌رسانی با مسلح کردن تفاوت دارد و این همان چیزی است که مصر توانایی انجام آن را ندارد. میان دخالت نکردن در تلاش‌ها و برنامه‌های امنیتی که باعث خلع سلاح می‌شود با مشارکت در این طرح‌ها تفاوت وجود دارد. تلاش برای خلع سلاح مقاومت یک موضع‌گیری خصمانه علیه مقاومت و خدمتکارانه نسبت به دشمن است و به این ترتیب مصر را از جایگاه به اصطلاح بی‌طرف و میانجی‌گری که ادعا داشت خارج می‌کند.
تبیین این صحنه‌های سیاسی فرصت مناسبی به ما می‌دهید تا ضمن بازنگری در مفاهیم و اولویت‌ها، ‌اصول اقدامات ملی را که تاکنون در سهل‌انگاری گاه و بی‌گاه نظام‌های عربی با شکست مواجه شده یا به کندی پیش رفته است،‌ از نو تعریف کنیم.
نتایج جنگ و پیامدهای آن
اگر نتیجه جنگ 33 روزه که در شمال فلسطین و جنگ غزه که در جنوب فلسطین به وقوع پیوست را جمع کنیم به موارد زیر می‌رسیم.
ـ‌ دشمن در هر دو حالت نتوانست و نمی‌تواند خاک عربی را اشغال کند و این به دلیل مقاومت سرسختانه و پاسخگویی به حملات دشمنان و همچنین به خاطر ترس دشمن از فرو رفتن در باتلاق مقاومت است، زیرا مقاومت جزء لاینفک این مناطق شده و دشمن هم از جنوب لبنان و هم از غزه به همین دلایل عقب‌نشینی کرد.
ـ‌ دشمن در هر دو جبهه و در جریان جنگ نتوانست شروط سیاسی خود را بر مقاومت تحمیل و آن را تسلیم خود سازد یا اینکه از توام آن حتی در آینده بکاهد بلکه همچنان که خود دشمن در لبنان اعتراف کرد، توان و امکانات مقاومت بیشتر از پیش شده است. امروز در فلسطین دشمن بر مساله منع قاچاق سلاح متمرکز شده است زیرا می‌داند مقاومت بر توانایی‌های خود خواهد افزود و در این راستا از تجربیات خود بهره خواهد گرفت تا در ادامه درگیری‌ها پیروزی‌های بیشتری را به دست آورد.
ـ دشمن در جریان درگیری نظامی با نیروهای ایثارگر و سلحشور مقاومت شکست خورد، بنابراین به کشتار شهروندان روی آورد. این مانوری است که در جنگ صربستان و نیروهای ناتو نتیجه داد اما در جنگ ویتنام و آمریکا شکست خورد، به گونه‌ای که آمریکا درباره بمباران پایتخت و دیگر شهرهای ویتنام مردد شده و نهایتا در مقابل مقاومت ملت این کشور تسلیم شد و شکست خورد. تفاوت این جنگ با آنچه در صربستان رخ داد در روحیه ملی مردم این کشورها بود. ملت ویتنام آماده فدا شدن در راه کشورشان بودند و این همان چیزی بود که باعث پیروزی ویتنام و شکست صربستان شد.
دشمن صهیونیستی در دستیابی به اهداف خود به بن‌بست رسید. اگر اسامی سازمان‌های مختلف را کنار گذاشته و به نقشه کامل جنگ بنگریم به موارد زیر می‌رسم:
ـ دشمن هر زمان هر جایی را که می‌خواست اشغال می‌کرد اما اکنون در دستیابی به اهداف خود به بن‌بست رسید. اگر اسامی سازمان‌های مختلف را کنار گذاشته و به نقشه کامل جنگ بنگریم به موارد زیر می‌رسیم:
ـ دشمن هر زمان هر جایی را که می‌خواست اشغال می‌کرد اما اکنون در دستیابی به این هدف ناتوان شده و دیگر قادر به تهدید مبنی بر اشغال اراضی عربی نیست.
ـ دشمن با فشار مقاومت مجبور به عقب‌نشینی از سرزمین‌هایی شده که اشغال کرده بود. او نمی‌تواند در اراضی اشغالی باقی بماند و به عقب‌نشینی خود ادامه خواهد داد.
ـ‌دشمن در تحلیل خواسته‌های خود به مقاومت برای قبولاندن یکسری معادلات سیاسی و شروط حتی به زور جنگ نیز شکست خورد و می‌خورد.
ـ نیروهای مقاومت از چند جهت دشمن را محاصره کرده‌اند؛ یک جبهه شمالی داریم که به اعتراف خودشان بسیار قوی است و یک مانع بزرگ بر سر راه هرگونه پیشروی دشمن بوده و دارای قدرت ویرانگری تمامی اراضی اشغالی تحت سیطره اسرائیل است. در جنوب نیروهای مقاومی وجود دارند که جلوی هرگونه اهداف دشمن اعم از توسعه‌طلبی یا تحمیل شروط سیاسی را می‌گیرند. در غرب نیروهای مقاومت به صورت بالقوه حضور داشته و قادرند به محض اتمام مراحل آمادگی وارد عمل شوند، این نیروها بسیار به شهرهای صهیونیست‌نشین نزدیک هستند. همچنین حضور بیش از یک میلیون و 500 هزار نفر از اعراب در شمال اراضی اشغالی که همگی دشمن رژیم صهیونیستی هستند و یک بافت متحد ملی را با نیروهای ملی فلسطین و مقاومت تشکیل می‌‌دهند، یکی دیگر از جبهه‌هایی است که دشمن صهیونیستی از آن هراس دارد. از سوی دیگر جبهه مقاومت کرانه باختری است که هر چند ضعیف‌تر از دیگر جبهه‌هاست اما آماده جوشش در صورت تغییر برخی از شرایط است. این شرایط استراتژیکی هرگز به نفع دشمن صهیونیستی نیست بنابراین از نیروهای بین‌المللی کمک خواسته تا جلوی ورود اسلحه به غزه را بگیرند زیرا می‌داند که موجودیت آن در خطر است، لذا می‌‌خواهد با این همکاری‌ها که در قالب ممنوعیت قاچاق سلاح آغاز شده به مرحله جلب مشارکت عملی جوامع بین‌المللی برای دفاع از موجودیت خود برسد.
بواقع امروزه می‌توان به رژیم صهیونیستی نام ارتش دفاعی اطلاق کرد زیرا فعالیت‌های اخیر، توان این رژیم را در ترسیم نقشه‌های سیاسی به کلی تضعیف کرده و آن را در موضع دفاع قرار داده است. دفاع در اینجا به معنی عدم حمله نیست بلکه به این معناست که حملات برای دفاع از خود صورت می‌گیرد، نه برای تحمیل خواست آنها به اطرافیان و نه برای دفاع از منافع استراتژیک هم‌پیمانان بین‌المللی این رژیم. در این لحظه تاریخی رژیم صهیونیستی و حفظ موجودیت آن مهم‌ترین هدف و وظیفه ارتش اشغالگر و هم‌پیمانان آن است، بنابراین پس از این تجربه‌ها انتظار نمی‌رود که دشمن به حمله‌ای هجومی دست بزند بلکه تمامی جنگ‌هایش تنها برای دفاع از خود خواهد بود.
حتی این حمله‌ها را نیز اسرائیل بدون اتکا به یاران بین‌المللی و محلی که پیروزی‌اش را تضمین کنند انجام نمی‌دهد، بنابراین جنگ آینده لزوما از سوی گروه‌هایی از مقاومت خواهد بود که به محض رسیدن به مرز آمادگی، بذری که دشمن در حمله به آنها کاشته بود را دور کنند؛ بله، برداشت محصولی که دشمن کاشته بود آن هم در زمان و مکانی که مقاومت تعیین می‌کند. به این ترتیب این بار مقاومت است که به دشمن حمله می‌کند و این آخرین جنگ علیه رژیم صهیونیستی نقطه پایانی بر موجودیت آنها خواهد بود.
نتیجه
دشمن می‌خواست مقاومت را تضعیف و نابود کند اما مقاومت قوی‌تر از همیشه مورد تایید تمامی ملت‌های عربی، اسلامی و آزادگان جهان است. حق مقاومت در پایداری و مشروعیت به وی بازگردانده شد تا تعیین‌‌کننده اصول و مبادی جنگ باشد. می‌خواستند حکومت حماس بر غزه و مدیریت دولتی انقلابی، پاک و مبری از الگوهای ناپسند حکومت خودگردان را پایان دهند و آنگاه با همان‌هایی که با تعلل در قضیه جنگ غزه منتظر بودند تا مقاومت شکست بخورد، میراث او را به غارت برده و به ریاست ملت فلسطین برسند، اما شکست خوردند.
دشمن می‌خواست جنگ ویرانگر را علیه ما انجام دهد اما خود ویران شد و بار دیگر نیز چنین خواهد شد اما نکته اینجاست که دشمن این توان را دارد زیرا اراده و نیروی آزادسازی را در اختیار دارد.
مقاومت می‌تواند با اتکا به معادلات جدید، ارتش و بلکه کل رژیم صهیونیستی را نابود کند و اکنون پس از عبور موفقیت‌آمیز مقاومت از تمامی جبهه‌ها، جنگ‌ها و با وجود هماهنگی میان تمامی گروه‌ها و مقاومت، جنگ آینده برای اسرائیل ویرانگر خواهد بود؛ جنگ پایان عمر رژیم صهیونیستی است، لذا جنگ غزه، جن وسط و میانه جنگ لبنان و نبرد موعود آینده بود.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات