تاریخ انتشار : ۱۴ اسفند ۱۳۸۷ - ۱۲:۲۲  ، 
کد خبر : ۸۱۴۶۵
به یاد امام(ره)

جنگ ناتمام فقر و غنا


محسن مهدیان
تحقیقاً مهمترین غایت و قوت هر حکومتی که بر رواق آن نام متبرک تشیع علوی است، عدالت است ومطالبه مستمر و به هنگام جامعه از عدالت، پویایی و مسیر مقدس آن جامعه را تصویر می کند. اشتباه بزرگی که سالیان سال برکرده حاکمان و نظریه پردازان بوده است باعث شد که عدالت نه تنها در متن قوانین و نظریات نباشد، بلکه در حد یک سفارش اخلاقی تقلیل پیداکند. اما حکومت اسلامی بنا به پشتوانه های راستین و صدیق فرمایشات و منویات معصومین یک هدف غایی بیش نداشته است و آن حرکت به سمت عدالت بوده است. همین داعیه «عدالت بزرگ» بود که زیر لوای پرچم اسلام مردم را به رهبری روحانیت به درون مبارزه کشانید. مبارزه ای که با جنگ میان اسلام و کفر و حق و باطل آغاز و با پیروزی شریعت و عدالت پایان پذیرفت. بهمن 57آغاز یک حرکت اصیل تکاملی بود که به بهانه فرمان «عدالت برتر» برای تکامل بشری و سعادت آخروی طرح ریزی شد.
اما آغاز این حرکت گرچه با اجتماع بزرگ98 درصدی همراه بود، در ابتدای راه با مشکلات بسیاری مواجه شد. مشکلاتی که برای یک جامعه نوپا و حاکمیت بی تجربه در عرصه اداره حکومت بس بزرگ و طاقت فرسا بود. گرچه حضور پرصلابت مرشد انقلاب راه گریز را برای منحرفان جامعه اسلامی بسته بود. اما این باعث نشد که خون بزرگانی در پای این نهال طیبه به ظلم ریخته نشود. شعار عدالت اسلامی بسیاری را نگران ساخته بود. «حاکمیت سرمایه» زراندوزان که منافع خود را در خطر می دید گوشه ای کز کردن را برخود فرض دید و قدرت طلبان زر و زور پیشه که نقش خود را روی آب می دیدند، در گوشه بیغوله ها خود را مخفی کردند و مدعیان دروغین عدالت که به انگیزه جامعه بی طبقه سوسیالیستی اصول دیالکتیک- ماتریالیستی را پیش روی خود می دیدند در میان جریانات منحرف داخلی غوطه خوردند و چهره نفاق گرفتند و منحط شدند.
اما این شرایط همه در سایه اقتدار امام و حضور ملت به وجود آمد. حال آنکه بسیاری از این گونه های انحراف به طور غیرفعال در کمین انقلاب نشستند.
زیرزمینی شدن این جریانات مختلف باعث شد تا رویه زر و زور و تزویر طی یک دوره بلند مدت هم سود و هم زبان شوند و از قالب قشری و سیاسی در آینده و به حالت یک تفکر و جریان فکری تبدیل شوند.
تحولات سیاسی جهان به سمت امپریالیسم و همچنین تحرکات تکنولوژیک دنیا به سمت دنیای صنعتی- شرایطی را ایجاد کرد که نظام «سرمایه محور» در لایه های فرهنگی و اقتصادی بروز کند. هنوز چند صباحی از آغاز جنگ نگذشته بود که بحث هایی برسر نسبت انقلاب اسلامی با نظام سرمایه داری به طور صریح وارد سطوح نظری و سیاسی شد.
در هر حال انقلاب اسلامی ایران در بستر یک جهان «سود پیشه» و «سرمایه سالار» قرار گرفته بود که می بایست مناسبات و تعاملات خود را با همین جهان شروع می کرد و ادامه می داد.
طبیعی است به دلیل مختلف مجبور بودیم که از انگاره ها و ساختارها و نهادهای متداول دنیا بهره بگیریم. با این اوصاف بسیاری از اصول را باید در همین چارچوب دنبال می کردیم. بنابراین در این شرایط مهمترین سؤال این بود که آیا می توانیم در ساختار و بنا به مثابه غرب باشیم. اما در نهایت به یک عدالت نسبی نیز برسیم.
در این شرایط بحث هایی در زمینه اقتصادی که مبتلا به آن دوره بود به وجود آمد. در میان بحث های شاذ موجود می توان به نظریات شهید مطهری در خصوص اقتصاد اسلامی و همچنین شهید بهشتی پیرامون بانک و غیره اشاره کرد که از سوی دو طیف به ظاهر متضاد مورد تعارض قرارگرفت.
ابتدا گروهی متحجرین بودند که یافته و پرداخته های این دو بزرگوار را خلاف عادت می دیدند و دیگر سود پیشگان سرمایه سالار بودند که منافع اقتصادی شان را در خطر نابودی می پنداشتند.
اما همه بحث ها مستقیم یا غیرمستقیم حول و حوش مقصد عدالت می چرخید. گرچه هنوز مسیر سیاستگذاری و اجرای نظام به طور مدون در نسبت با اقتصاد و تکنولوژی و صنایع غرب تعریف نشده بود. اما شرایط آن دوره که با مدیریت ارزشی و معنوی مدیران ساده زیست چون رجایی همراه بود فرصت جولان به قشر سرمایه سالار و زراندوز را نمی داد. با این توصیف هنوز گریزی از مرکز تمدن پوشالین «پول» و «سود» و «لذت» طراحی نشده بود. همگان مترصد یک اتفاق جدید در نظام سیاسی کشور بودند. البته تا آن زمان هنوز چشم اندازی از نابسامانی های استراتژیک وجود نداشت و هنوز تبلور نظام لیبرال- سرمایه داری در عرصه های میانی و سطوح بالایی نظام مشاهده نمی شد. با این حال گسست هایی از جنس منازعات شبه سرمایه داری در برخی نشست ها وجود داشت.
گذشت زمان باعث شد پیر عدالت و اسوه مبارزه با استکبار «سرمایه» چاره بیندیشد و چراغ راه آیندگان را روشن سازد. برای امام بزرگوار بسیار سخت بود که ببیند روزگاری وارثین انقلاب و صاحبان اصلی حکومت به حاشیه ای کنار روند ودگران در وحشت باشند که امنیت و سلامت جامعه توسط حاشیه نشینان بر هم خورد. او نگران بود که نکند انگاره های ارزشی «مستضعفین» و «پا برهنگان» به ادبیات تلخ سرمایه داری تغییر کند و دیگر محرومین کوخ نشین که پیر انقلاب یک موی اینان را به همه چیز مرجح می دانست با عناوینی چون دهک های پایین درآمدی و قشرهای آسیب پذیر شناخته شوند. برای «مرد قرن» سخت و دشوار بود که بپذیرد حکومت برای رشد GNP و سلامت سرمایه داران و حفظ آبروی کشور به فکر درد و درمان فقرا باشد و کمک با منت خود را با چماق یارانه و غیره نه از باب کمک به محرومین بلکه از جهت حفظ امنیت سرمایه و ایجاد تقاضای بالاتر و مصرف بیشتر به سرشان بکوبد.
او حاضر نبود ببیند نسل سوم این انقلاب که پدرانشان پس از پشت سرگذاشتن سال های پرمشقت انقلاب حال که موی سفید بر سر و صورت خود دارند باید در حرص و ولع مصرف در چنبره پروپا گاندای غربی گرفتار باشند و پدرانشان را به آیین بیست و چند ساله شان متهم کنند.
عادل پیر که سال های سال اصول غیرقابل خدشه و جهت گیر یهای بنیادین و محوری اسلام را در بعد اقتصادی و غیره مطرح ساخته بود، طی انعکاس پریشانی که از برخی شبه سرمایه داران داخلی می دید، به طرح گفتمان پرداخت که می توانست مرجع ضمیر انقلاب قرارگیرد.
این گفتمان اعتقادی که بار ایدئولوژیکی و هویتی و ملی دردل داشت پا به چارچوب های نظری حکومت و نگرانی های ایشان از شکل گیری نظام سرمایه داری و در نهایت به یغما رفتن تمام ارزش های راستین انقلاب بود. با این توصیف در مردادماه 1366 مطابق با ذیحجه 1407 در پیامی تاریخی به حجاج بیت الله الحرام که همان پیام معروف به «فریاد برائت» بود از نهضت مقدس اسلامی با تعبیر جنگ «فقر وغنا» یاد کردند و با تاکید برقد است چنین جنگی فرمودند:
«باید.... نسل به نسل و سینه به سینه شرافت و اعتبار پیشتازان این نهضت مقدس و جنگ فقر و غنا محفوظ بماند» به کار بردن تعبیر «جنگ» از سوی امام ناظر بر شدت اهمیت و حساسیت مساله برای نظام اسلامی بود.
حضرت امام پس از این در پیامی به روحانیت در تاریخ سوم اسفندماه سال 1367 از جنگ فقر و غنا به عنوان جنگ حق و باطل و جنگ ایمان و رذالت نام بردند. اطلاق «جنگ» میان فقر و غنا از سوی ایشان نمایانگر چند اصل اساسی بود: اولا مساله به اندازه یک جنگ تمام عیار از فوریت و حساسیت باید برخوردار باشد و همچون یک جنگ مسئولیت و مدیریت می طلبد و ثانیا اینکه این جنگ مانند معرکه نبرد همه سرنوشت ما را در نحوه برخورد با آن رقم می زند.
ثالثا اینکه این جنگ گرچه یک تنازع است، اما تنازعی است مقدس و بایستی که نسل به نسل و سینه به سینه حفظ شود. بنابر این حضرت امام چراغ راه آیندگان را در جبهه بندی میان جنگ فقر وغنا روشن ساخت، اما این جنگ که می بایست از همان ابتدا بر «شناخت و عمل» افراد تاثیر می گذاشت، کم کم به فراموشی سپرده شد.
مهمتر از سه اصل گذشته، در توجه به جنگ فقر و غنا، معنای عمیق از عدالت اسلامی وجود دارد. عدالتی که درطی آن فقیر با تمام قوت و صلابت، تمام قد در برابر غنی می ایستد و این راز ماندگاری انقلاب است که امام چون رمزی در لا به لای صحف تاریخ ایران بر جای گذاشت و رفت. او می دانست که روزی جمهوری اسلامی غرق در مشهورات تمدنی مدرن، «مستضعف» می شود و در برابر آن چشم بسته به سوی دنیای سرمایه داری می رود و هر از گاهی با شمعکی بی جان اصول خود را آن هم با گفتمان های بشر مدرن کنکاش می کند. امام می دانست که روزگاری فرا می رسد که پابرهنگی خواسته یاناخواسته نکبت به حساب می آید و زراندوزی و تکاثر طلبی به نام مدنیت شوکت می یابد. از همین رو فریاد کرد که نگذارید انقلاب به دست کاخ نشینان بیفتد، چرا که این خوی کاخ نشینی است که انقلاب را منحرف و اهداف متعال آن را ضایع می کند.
امام جنگ میان فقر و غنا را سامان دهنده اقتصاد و سیاست و فرهنگ می دانست از همین روست که توجه همه مسئولین را بدان جلب می کند: «خود را وقف به اسلام و جمهوری اسلامی و محرومان و مستضعفان بنمایید... وصیت اینجانب به وزرای مسئوول در عصر حاضر و در عصر های دیگر آن است که علاوه بر اینکه شماها و کارمندان وزارتخانه ها بودجه ای که از آن ارتزاق می کنید مال ملت است و باید همه خدمتگزار ملت و خصوصا مستضعفان باشید، باید بدانید که ایجاد زحمت برای مردم و مخالف وظیفه عمل کردن حرام و خدای ناخواسته مورد غضب الهی می شود... به مجلس و دولت و دست اندرکاران توصیه می نمایم که قدر این ملت را بدانید ودر خدمتگذاری به آنان خصوصا مستضعفان و محرومان و ستمدیدگان که نورچشمان ما و اولیای همه هستند فروگذار نکنید.»
آنچه امام در گفتمان شکاف میان فقیر و غنی مطرح می کند یک جنگ تمام عیار است که زیربنای ساخت سیاسی و اجتماعی انقلاب محسوب می شود. ایشان ایده ای را طرح کردند که در آن عنصر سرمایه زر در حاکمیت سرمایه داری،در ضدیت تام با عدالت قرار می گیرد و کنش آن در دیگر عرصه ها آسیب های جدی به همراه می آورد. آسیب هایی که شمارش آن طاقت انقلاب را می برد. گو اینکه سرمایه داری در حکومت اسلامی را، با یک عبارت اسلام اشرافی و اسلام ابوسفیان، اسلام آمریکایی مورد هشدار قرار می دهد و راه نجات ارزش های انقلابی را تنها در جنگ فقر و غنا می داند.
قطعا در این جنگ تنها آما و احشام صهیونیستی و امپریالیستی نیست که در برابر جبهه حق است، بلکه این اتحاد شوم تحجر و تجدد نیز هست که در برابر اسلام محمدی و علوی رجز می خواند.
از همین باب امام درکنار اسلام اشرافی و آمریکایی اسلام ملاهای کثیف درباری و اسلام مقدس نماهای حوزه های علمیه و دانشگاهی و اسلام ذلت و نکبت را منکوب می کند. امام خمینی(رحمه الله علیه) کرامت اسلامی را دربرابر مدنیت و سرمایه سالاری می بیند و اینگونه است که آینده انقلاب را در حفظ سینه به سینه فقر و غنا می داند. جنگ فقر و غنا زیربنایی ترین هدف و غایت انقلابی بود که می بایست مشی ها و رفتارهای اسلام در میانه آن توصیف و تشریح می شد.
موجودیت انقلاب اسلامی درجنگ فقر وغنا معنی یافت،اما دست های پنهان و غیرپنهان خواسته یا ناخواسته این جنگ را بدل به شکاف کرد وپس از آن این شکاف را با ذلیل نمودن فقر پا برهنگان به رقابت ناتمام فقیر و غنی تبدیل کرد تا فاتحه ارزش های اسلامی را برآن بخواند. از آن روز که قصد فاتحه خوانده شد، جامعه مان غصه دار بزرگترین چالش های قرن بیستم یعنی انبوهی از فساد و تبعیض و نابرابری شد.
درهمین جا لازم است که گفته شود که آن فقری که امام از آن به عنوان ارزش یاد می کرد. فقر به مثابه حفظ تقوا و قناعت بود و نه فقر به معنای یک آسیب اقتصادی و پدیده زشت اجتماعی. از سویی وقتی از غنی صحبت می کرد، مدنظرشان خون کاخ نشین و ثروت اندوزی و شادخواری و اتراف بود که باعث می شد این دو جبهه رو درروی هم قرارگیرند.
فرمان امام درصورتی می توانست و می تواند دنبال شود که عقبه آن از یک ساخت سیاسی و اقتصادی مقتدر با پشتوانه تئوریک قوی در حوزه مسائل اسلامی برخوردار باشد.
آنچه که امام از جنگ میان فقر و غنا می گفت تبلوردو جبهه بود که تمام قد سال ها دربرابر هم ایستاده بودند.
جبهه فقر و جبهه غنا در بطن خود باردار جبهه بندی هایی بود که در آینده متولد می شد. آنچه که امام به مسئولین نشان داد حکایت از این داشت که تمام توجه و هم و غم خود را معطوف به این جنگ کنید.
اما سال ها گذشت تا اینکه پروسه یا پروژه توسعه یافتگی به مثابه غربی آن، جنگ میان فقر وغنا را به شکاف میان این دو تبدیل کرد تا اینکه این شکاف، پروسه انحطاط جامعه را دنبال کند.
طبیعی بود که این شکاف باید پرمی شد، اما چگونه، چگونه می بایست شکاف میان فقیر وغنی پر می شد. تبدیل جنگ به شکاف میان فقیر و غنی باعث شد که شکاف های دیگری در دل آن پدید آیند. بدین معنا که دیگر فقر وغنا در دو جبهه مقابل هم قرار نمی گیرند، بلکه فقر و غنا در طول و دنبال هم یکدیگر رقابت می کنند. گرچه ممکن است با این پروسه شکاف میان فقیر وغنی هر روز بیشتر شود، اما این دو هیچ کدام را مقصر نمی دانند و از همه مهم تر اینکه فقیر، فقر خود را از غنی نمی داند، بلکه خود را محتاج او و آرمانش را، رسیدن به طبقه غنی می پندارد و از اینجاست که ساخت سیاسی و اقتصادی و پشتوانه های نظری به دنبال آن شکل می گیرد. و در نهایت این همه، خود را در قالب یک «واکنش اجتماعی» نشان می دهد، واکنشی که از آن می توان به آسیب های مخفی اجتماعی یاد کنیم.
شکاف فقر وغنا باعث شکاف درحوزه قدرت (سیاست واقتصاد) و به تبع آن شکاف درلایه های نظری شد.
بطور مشخص آن چیزی که باعث شد گفتمان جنگ فقر وغنا ناتمام باقی بماند. برخورد خواص و سیاستمداران جامعه با نظام سرمایه داری بود که نتوانست در رویارویی با این نظام یک مشی تدوین شده و عالمانه ای را اتخاذ کنند.
از این رو گسستی درحوزه اقتصاد نظری اول انقلاب پیش آمد که این گسست درسال های پس از جنگ به شکافی عمیق تبدیل و عملاً تنها نقشی از فرمان امام برجای گذاشت.
شکاف تئوریک مادر برخورد با ابزار، نهاده ها و ساختارهای نظام سرمایه داری این اجازه را به ما نداد تا بر مبنای گفتمان مترقی امام برنامه ریزی کنیم.
فقدان سیاست منسجم و اصولی در مواجهه با «توسعه نسخه شده غرب» باعث شد پس از رحلت امام با روی کارآمدن تکنوکرات ها و اجرای برخی سیاست های تعدیل ساختاری و شبه آن کم کم جنگ میان فرهنگ فقر و فرهنگ غنا به رقابت دو طبقه اجتماعی تبدیل شود و پس از این رقابت بود که انبوهی از آسیب های اجتماعی پیرامونمان را فراگرفت. درهرحال فاصله گرفتن از جنگ فقر و غنا باعث شد کم کم طبقه غنی و موقعیت تثبیت شده سیاسی برسد.
عدم اجماع لازم در مواجهه با نظام سرمایه داری منجر به عدم همگرایی درتصمیم گیری اقتصادی شد. این واگرایی در سیاست های اقتصادی -که به تعبیری به بی برنامگی اقتصادی واغتشاش در سیاست اقتصادی منجر شد کم کم اقتصاد را دریک سرگشتگی قرارداد. سؤال این بود که مسیر کدام است. اقتصاد اسلامی یا سرمایه داری؟ نظام سرمایه داری، نظام طبیعی و تحت ولایت استکبار بود که به طور طبیعی رشد یافت و بدون هرگونه دخالت از جانب جریان یا گروهی، بستر استفاده استعمارگران و مستکبرین قرارگرفت.
نظام سرمایه داری از ابتدا مولود یک فکر غیر الهی و خود بنیاد بود که تحت سیطره انسان عصیانگر شکل گرفته بود. به یک معنا نظام سرمایه داری خارج از اینکه نظامی سیاسی باشد و یا اینکه با تئوری دانشمندان و عالمان شکل گرفته باشد، یک روند طبیعی و برگرفته از روح استیلاگر بشر امروز بود که در دل خود ابزار تکنیکی و علوم و نهادهای خاص خود را داشت.
با این اوصاف هرگونه فاصله از اسلامیت به مثابه نزدیک شدن به لیبرال سرمایه داری بود. هر تصمیم که خارج از فضای اسلام گرفته می شود رجوع به سرمایه داری بود و هر تصمیمی که اسلامی نمی بود به نفع بورژوازی رقم می خورد.
هر تصمیمی که به نفع لیبرال- سرمایه داری باشد در کنش با سیاست های اسلامی فعال می شود. لیبرال سرمایه داری، نظامی ارگانیک است که تصمیمی خارج از خود را تاب نمی آورد. با این حساب با خارج شدن از چارچوب یک اقتصاد مبتنی بر اسلام، هر تصمیمی به نفع نظام سرمایه داری تمام می شود.
در این میان هر سیاستی به نفع طبقه سرمایه دار عمل می کند و باعث فربه تر شدن آن می شود. کم کم نظام طبقاتی شکل می گیرد. جبهه غنا مستحکم می شود. غنا در برابر طبقه فقیر قرار می گیرد و نزاع میان فقر و غنا افزایش می یابد. اما این نزاع میان فقر و غنا با جنگ فقر و غنا در فضای اسلامی متفاوت است.
تضاد فقر و غنا در جامعه مدرن و لیبرال سرمایه داری، براساس مصالح و منفعت های اقتصادی شکل می گیرد و از این رو نزاع به یک ایدئولوژی تضاد تبدیل می شود. اما جنگ فقر و غنا در فضای اسلامی برگرفته از روح ایدئولوژی اسلامی است که خود از ابتدا خط ممیز میان جبهه حق و باطل بوده است.
بحرانی که از جنگ فقر و غنا در گفتمان اسلامی ایجاد شد، جامعه ساز و انسان ساز است. اما بحرانی که از نزاع میان فقیر و غنی ایجاد شود جامعه سوز است.
اگر حاکمیت نتواند تفاوت میان این نزاع و آن جنگ مقدس را متوجه شود هر اقدامی که انجام دهد در تثبیت نظام سرمایه داری عمل کرده است.
اگر هر حکومت، نزاع فقیر و غنی در جامعه مدرن را معلول نظام سرمایه داری نداند و پس از آن اقدام به آشتی دادن این دو جبهه کند، به تثبیت سیاسی طبقه سرمایه دار در جامعه کمک کرده است. تبدیل شدن این نزاع به یک سازش و مصالحه فرمایشی به زیرزمینی شدن گسست های اجتماعی منجر می شود.
ساختار طبقاتی در جامعه اسلامی این اجازه را می دهد که گروه های سرمایه دار حاکم در این جوامع، به آسانی تشخیص داده شوند، حال آنکه در جوامع سرمایه داری لیبرال، سلطه آشکار طبقه سرمایه دار جای خود را به قدرت سیاسی جریانات پنهان می دهد.
وقتی که طبقات اجتماعی در نظام سرمایه داری جنبه سیاسی پیدا کند، باعث می شود که سلطه طبقاتی آنها گمنام البته قانونی و طبیعی تلقی شود و این همان بحران مزمن است که اگر حاکمیت آنرا تشخیص ندهد به یک بحران اجتماعی و هویتی تبدیل می شود و مشروعیت نظام را زیر سؤال می برد.
جنگ فقر و غنا در بیان این موضوع بود که برنامه های انقلاب بایستی در جهت حفظ بینش تقابلی ارزش کوخ نشینی با کاخ نشینی باشد.
جنگ فقر و غنا درصدد بیان یک ایدئولوژی برتر در میان ایدئولوژی های روز جهان بود که می گفت، فرهنگ سرمایه داری، تاب تحمل یک جامعه ارزشی با محوریت عدالت را ندارد.
تقابل فقر و غنا، تقابل حق و باطل است. مصداق جنگ فقر و غنا همان انقلاب پابرهنگان در برابر مستکبرین است.
فقر در این تقابل یک ضعف نیست بلکه یک جهان بینی ارزشی است.
نگارنده معتقد است این جنگ علیرغم نام تنازعی خود، امری کاملا سازنده در جهت حفظ هویت انقلاب است.
اگر میان فقر و غنا جنگی نباشد، صلح نیز نخواهد بود. اگر جنگ نباشد، رقابت وجود دارد.
آنچه برای انقلاب خطر است، وجود طبقات اجتماعی در شرایطی است که به طبقات بالاتر فخر می فروشند و طبقات پایین تر، نسبت به جایگاه خود احساس ضعف و ذلت می کنند.
این حالت از طبقات اجتماعی، حکایت از یک گسست اجتماعی دارد که آبستن انبوهی از آسیب های اجتماعی است. آسیب هایی که از درون، انقلاب را متلاشی می کند.
تا این حس در طبقات وجود داشته باشد، حرف از عدالت نیز آب در هاون کوبیدن است. چرا که ما با پدیده ای مواجهیم به نام «احساس بی عدالتی» که با هیچ ابزاری قابل ترمیم و تعدیل نیست.
با پایان این جنگ و تشکیل زندگی بر مبنای رقابت سیکل نامحدود زیر آغاز می‌شود:
1- جامعه به رشد محوری می بالد
2- رشد به مثابه افزونی سرمایه گذاری است
3- سرمایه گذاری یعنی انباشت پس انداز
4- پس انداز در دست صاحبان ثروت است
5- نقش صاحبان ثروت در رشد جامعه پررنگ می شود
6- قانون در حمایت و ایجاد امنیت صاحبان ثروت وارد عمل می شود
7- سرمایه دار شوکت و حرمت می یابد
8- شوکت و حرمت، قدرت می آورد
9- قدرت، احترام آور است
10- مردم نیازمند احترام هستند.
بنابراین برای کسب احترام همگان تقلا می کنند، گروهی که متمکن هستند به ما نور ثروت فخر می فروشند و آنها نیز که در طبقه متوسط جامعه هستند به نمایش و ادای کسب احترام می کنند. طبقات فقیر نیز در رویای شهرنشینی و متمدن بودن انگشت حسرت به دهان می گیرند.
در این رقابت ناتمام رفتار غنی و فقیر هیچگاه تغییر نمی کند.
مرفه با استفاده از اقتصاد بیمار شبانه روز بر ثروت خود می افزاید و از حمایت قانون بهره مند می شود و البته هر روز در اعماق بی هویتی پیش می رود.
طبقه متوسط نیز مضطرب به دنبال رسیدن به طبقه بالاتر شبانه روز تقلا می کند و طبقه تهی دست جامعه نیز به حاشیه نشینی شهرها روی می آورد و به انواع امراض اجتماعی گرفتار می آید و در این رقابت نامتناهی است که بیماری افسردگی همه گیر می شود. و این همه به سبب غفلت از آن جنگ مقدس بود و چه خوش می گفت آن پیر انقلاب...
بیاییم در سالگرد ملکوتی آن مرشد به سفارش او بازگردیم و به حفظ سینه به سینه این جنگ هم عهد شویم.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات