تاریخ انتشار : ۱۲ بهمن ۱۳۸۷ - ۰۹:۴۹  ، 
کد خبر : ۸۱۹۵۰

پلورالیسم در بوته نقد نقل و عقل


قم- اسماعیل روشن ‌تن
چندى پیش مقاله‌اى به قلم آقاى “احمد قابل” در روزنامه شرق مورخ 4/2/85 با عنوان “بازبینى نقل با معیار عقل” به چاپ رسیده است. نویسنده شروطى را به عنوان شرط‌هاى لازم در نقد گفتمان دینى متذکر شده است. صرف‌نظر از آنها در پایان نوشتار خویش ادعاى پلورالیسم را مطرح کرده که نیازمند تامل و بررسى است:
ایشان مى‌گویند: “... وقتى سخن از شریعت به میان مى‌آید صریحا به تکثر شریعت‌ها اقرار مى‌کند و مى‌گوید “لکل جعلنا منکم شرعه و منهاجا” “براى هر گروهى از شما یک شریعت و راهى را قرار دادیم” و این جمله را پس از شمارش شریعت موسى و عیسى و محمد- صلوات‌الله علیهم- مى‌گوید تا معلوم شود که “راهکارهاى شرایع مباینتى با وحدت دین ندارد”.
نقد این سخن این است که تعدد شرایع دلیل بر حقانیت فعلى آنها نیست بلکه آیه قرآن فقط بر تعدد آنها دلالت دارد و هدف از آن به تصریح آیه، امتحان کردن مردم و پیروان ادیان مختلف از سوى خداوند دانسته شده است؛ “لیبلوکم فى آتاکم” (1).
اما اینکه در حال حاضر کدام‌یک از این ادیان و شرایع حق است، مطلبى است که در جمله‌هاى ابتدایى آیه شریفه آمده است و اسلام را به عنوان تنها دین حق و مهیمن بر دیگر کتاب‌ها معرفى مى‌کند (2)؛ “و انزلنا الیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه من الکتاب و مهیمنا علیه” (3).
در فراز پایانى مقاله خویش مى‌گویند مطابق نص قرآن “اساس دین بر سه اصل ایمان به خدا، ایمان به روز رستاخیز و عالم آخرت و لزوم عمل صالح آدمیان استوار است” البته راه رسیدن به “عمل صالح” که “تنها هدف عملى و دنیایى دین یگانه خداى یگانه است” از طرق و صراط‌هایى مى‌گذرد که عمدتا در شرایع الهیه بر آنها توجه شده است ولى (به گمان من) منحصر به آنها نیست”.
نقد اول: این شبهه اولین بار از سوى شرق‌شناسان بیان شد ولى بعدها مورد پذیرش غرب‌زدگان قرار گرفت. در رد این توهم باید گفت: اولا؛ ایمان به خدا مستلزم چند امر است؛ یکى اینکه باید پیامبران خدا و محتواى وحى الهى را بپذیریم. به عنوان مثال اگر شخص مسیحى مى‌خواهد اهل رستگارى شود باید به حضرت مسیح- علیه‌السلام- ایمان بیاورد و ایمان به آن حضرت مستلزم عمل به دستورات اوست و خود آن حضرت فرموده پس از من پیغمبرى خواهد آمد که به نام احمد- صلى‌الله علیه و آله- است و باید از او پیروى کرد. بنابراین ایمان به خدا منتهى مى‌شود به ایمان به شریعت پیغمبر خاتم و نه چیز دیگر. ثانیا دنباله آیه ایمان توام با عمل صالح را سعادت‌آفرین مى‌داند و ملاک تشخیص عمل صالح، عقل در قلمرو مستقلات عقلیه و شریعت در غیر آن مورد است (4). بنابراین عدم انحصار رسیدن به عمل صالح در صراط یا صراط‌هایى اساسا باطل است.
نقد دوم: با این دیدگاه کلیه مکاتب آسمانى و غیرآسمانى از قبیل بوداییزیم و هندولیزم و نیز مکاتب الحادى مانند مارکسیسم، تضمین‌کننده سعادت بوده و حقانیت و رسمیت دارند. بر این اساس هیچ تفاوت معرفت شناسانه‌اى یا فرجام شناسانه‌اى میان ادیان با یکدیگر و با سایر مکاتب بشرى قابل تصور نیست لذا این رویکرد، بحران منطقى و عقلى صریحى همچون اجتماع نقیضین و ضدین را توجیه مى‌کند زیرا انسان با پذیرش حقانیت توحید در اسلام و تثلیث در مسیحیت و الوهیت در برهما و بودا تناقض‌گویى صریح و آشکار مى‌رسد (5).
نقد سوم: از آنجا که این دیدگاه ارائه شده حقیقت را واحد ولى راه‌هاى رسیدن به آن را متعدد مى‌داند و از طرفى راه‌ها نوعا پیش‌فرض‌هاى معرفت شناسانه‌اى متعارض دارند، پذیرش همه آنها انسان را به نسبیت‌گرایى در معرفت منجر مى‌کند (6).
نقد چهارم: هرگاه کامل‌ترین انسان که خاتم‌انبیاء (ص) است با ظهور خود فتح مقام”ثم رنا فتدلى فکان قاب قوسین اوادنی” را نوید دهد دگرگونى و تفسیر و تبدیل و پاسخ شرایع که رهاورد مقامات این مسیر است به پایان مى‌رسد و شریعت این پیامبر ابلاغ مى‌شود؛ “الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا” (7) امروز دین را براى شما کامل کرده و نعمت را بر شما تمام نموده و اسلام را به عنوان دین براى شما پسندیدم لذا با وجود دین کامل و شریعت، رسیدن به عمل صالح در سایر شرایع دیگر تضمین ندارد و مراجعه به غیرکامل، غیرعقلانى است و شرع مقدس به مقتضاى حکمتش تایید امور غیرعقلانى و غیرمنطقى نمى‌کند، پس چه طور تائید شرایع به مقتضاى آیات قرآن است و از آنجا که قرآن مهیمن بر دیگر کتاب‌هاى آسمانى است (مهیمنا علیه) و این بدان دلیل است که مقام پیامبر خاتم‌ مهیمن بر مقام‌هاى دیگر انبیاء است و در نتیجه وحى و شریعت او نیز مهیمن بر دیگر وحى‌ها و شریعت است (8) و بر آنها احاطه و سیطره و سلطه خواهد داشت، بدینسان با وجود شریعت مهیمن نمى‌توان سراغ طرق و شرایع دیگر رفت و سعادت را به انتظار نشست.
نقد پنجم: آیات فراوانى در قرآن درباره “صراط” وجود دارد که با اتصاف آن به “مستقیم” یا “سوی” و نیز با اضافه آن به “ربی” یا “ربک” نوع خاصى از “صراط” را معرفى مى‌کند و باقى راه‌ها را منحرف مى‌شمارد. اینک به برخى از آیات اشاره مى‌کنیم؛
“اهدنا الصراط المستقیم” (9)، “ان هذا صراطى مستقیما فاتبعوه” (10)، “فاتبعنى اهدک صراطا سویا” (11).
با این صراحت آیات و انحصار سعادت در یک راه چگونه آقاى قابل در مقابل نص، اجتهاد مى‌کنند؟ قابل تامل است!! و عجیب‌تر آنکه ایشان کانه در مقام یک رسول و نبى خبر از نیل به عمل صالح را در گرو شرایع الهى و غیرالهى مى‌داند که البته این حق خداست که مى‌تواند از ایشان باز خواست نماید و اگر ایشان جهانى بودن دین اسلام و حقانیت آن را بپذیرند که حتما چنین است و آیات بى‌شمارى بر آن دلالت دارند نظیر: “تبارک الذى نزل الفرقان على عبده لیکون للعالمین نذیرا” (12)، “و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین” (13) “اوحى الى هذا القرآن لانذرکم به و من بلغ” (14) “و ما ارسلناک الا کافه” (15) که دلالت بر عمومیت و جهانى‌بودن اسلام و حقانیت آن مى‌کنند و حتى نامه‌هاى پیامبر اسلام (ص) در آغاز رسالت به سران کشورها که با جملاتى مانند “فانى انا رسول الله الى الناس کافه” (16) شروع مى‌شود، دیگر نمى‌توان سایر ادیان و مکاتب و شرایع را صراط‌هاى مستقیم براى نیل به عمل صالح قلمداد کرد.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات