تاریخ انتشار : ۲۶ بهمن ۱۳۸۷ - ۱۳:۱۳  ، 
کد خبر : ۸۲۸۳۸
جهانی‌سازی اقتصادی در بازار و تمرکز زدایی در تجارت

دموکراسی جهانی


نویسنده: هنری‌تون
ترجمه: نیلوفر مهدیان

جهانی‌سازی و دموکراسی در مفهوم نظری توسعه به یک نقطه می‌رسند. جهانی‌سازی فرآیند ادغام نظام‌های سیاسی و اقتصادی در نظام‌های فراگیرتر است و دموکراسی افراد را در نظام‌های مشترک عملکردهای جمعی بر اساس اصول برابری و پاسخ‌گویی، قرار می‌دهد. هرچند فرآیندهای جهانی‌سازی از اواسط دههء 1970 کشورها را به باز کردن فضاهای سیاسی و دموکراسی کشانید، امروز ضرورت فضای دموکراتیک سیاسی برای ادامهء فرآیندهای صلح‌آمیز و ضابطه‌مند جهانی‌سازی بیش‌تر احساس می‌شود. هم اکنون، توسعهء دموکراتیک از سطوح محلی و ملی به سطح جهانی کشیده شده است. همهء واقعیات حکایت از آن دارد که فرآیندها و نهادهای جهانی سیاسی باید مسوول‌تر و به مردم پاسخ‌گوتر باشند.
مفهوم جهانی‌سازی در سال‌های دههء 1990، به دنبال دومین انقلاب دموکراتیک، در سطح گسترده منتشر شد. شکل‌گیری این انقلاب به اواسط دههء 1970 برمی‌گردد. اولین نشانهء آن بحران نفتی 1973 بود که در طی آن، کشورهای توسعه یافته به طور روزافزون مقروض کشورهای صادرکنندهء نفت می‌شدند; نشانهء بعدی، نوید و بالاخره تحقق باز شدن درهای اقتصاد چین بود. یک دهه بعد اتحاد جماهیر شوروی فرو پاشید و کشورهای استقلال‌یافتهء شوروی سابق از دموکراسی استقبال کردند. این حوادث، تقریبائ تمام موانع ورود جهان به یک نظام اقتصادی منفرد را از میان برد; و جهانی شدن، از اوایل دههء 90، توجه عموم را به خود جلب کرد. اما دموکراسی و جهانی شدن هر چند در چین و شکن حوادث یکسان _به هم گره خورده بودند، هر یک به طور مستقل از دیگری مطرح می‌شد. در حالی که واقعیت آن بود که هر دوی آن‌ها، بخشی از یک روند توسعهء گسترده‌تر بودند که هنوز ارتباط شان با یکدیگر کاملائ درک نشده بود.
مهم‌ترین مسالهء امروز ما دموکراسی در یک مقیاس جهانی است. موضوعات مربوط به نهادهای جهانی و فرآیندهای فراگیر در مورد تمام مردم جهان، جایگزین دموکراسی‌های ملی و محلی سال‌های گذشته نه چندان دور شده‌اند. این باور مدت‌هاست وجود دارد که توسعهء جهانی باید رشد اقتصادی کشورهای فقیر را نیز به همراه داشته باشد، هم برای این که از ناآرامی ‌و آشوب‌های معترضانه جلوگیری شود و هم برای این که سرمایه‌داری زیربنای اخلاقی خود را حفظ کند. امروز مسایل جدیدی نیز بر این‌ها افزوده شده است: نهادهای دموکراتیک جهانی باید تمام ملل جهان را در بر بگیرند و فرآیندهای سیاسی بر پایهء یک نظام معیار فراگیر حقوق بشر شکل بگیرد.
در سه دههء گذشته، جامعه شناسان و شاهدان حرفه‌ای ظهور یک اقتصاد سیاسی جهانی، اما بدون دموکراسی را توصیف کرده‌اند. تمام سال‌های دههء 1990 به این صرف شد که بفهمیم بدون دموکراسی، جهانی شدن نمی‌تواند به شیوه‌ای صلح‌آمیز و ضابطه‌مند، به حیات خود ادامه دهد. کم‌کم دموکراسی به سنگ بنای الزامی ‌سعادتی که جهانی شدن نویدش را می‌داد، تبدیل شد. در حقیقت، دموکراسی، به عنوان بهترین شیوهء اختراعی بشر برای بقا و بهتر زیستن تمام انسان‌ها، تلقی شد. دموکراسی، بعد از کشف واکسن‌ها، مهم‌ترین کشف بشر قرن بیستم به شمار آمد.
نیمهء اول قرن بیستم، با دولت‌هایی که به طور سیستماتیک به کشتن مردم خودشان می‌پرداختند و نیز با جنگ‌های بین‌المللی نشانه گذاری شده است. پایان این دوره، آغاز نهادینه شدن دومین انقلاب دموکراتیک در جهان را رقم زد که در طی آن نه تنها شعلهء جنگ‌های بزرگ بین‌المللی خوابید، بلکه تقریبائ تمام کشورها تسلیم این اصل شدند که باید زندگی مردم خود را بهبود بخشند و نباید آن‌ها را بکشند، محبوس کنند یا از خود برانند. از آن مهم‌تر، خاموش شدن چالش‌های سیاسی ملی معتبر در مورد اصول اولیهء حقوق بشر بود. کشتار انبوه مردمان توسط مقامات قانونی مهم‌ترین واقعیت بین‌المللی نیمهء اول قرن بیستم بود. اما در عصر جهانی شدن که به دنبال آن آمد و با توسعهء دموکراسی، تا پایان قرن، تقریبائ تمام دولت‌ها، به غیر از یکی، دو تا، آن شیوه‌ها را رها کردند.
فرآیندهای توسعه جهانی‌سازی و دموکراسی
دموکراسی و جهانی‌سازی در مفهوم توسعه با یکدیگر پیوند می‌خورند. آن دو، به عنوان بخشی از فرآیند توسعه، حامل تنوع و گونه‌گونی در سیستم‌های بزرگ‌تر هستند، ایجاد وابستگی‌های بیش‌تر، فراگیری‌های گسترده‌تر، برابری بیش‌تر میان اجزا و در همان حال، اقتدارهایی در مقیاس کوچک‌تر، ایجاد واحدهای کوچک‌تر و اقتدار و آزادی افراد.
جهانی‌سازی از یک سو یک نظام را از داخل باز می‌کند و از سوی دیگر تنوع و گونه‌گونی را برای آن به ارمغان می‌آورد. جهانی‌سازی هم چنین نظام‌های محلی را به ارتباط بیش‌تر با سطوح بالاتر اجتماعات بشری دعوت می‌کند. ادغام روستاها در شهرها، شهرها در کلان شهرها کلان شهرها در کشورها، کشورها در یک نظام بین‌المللی و اخیرائ، ادغام نظام بین‌المللی در یک نظام جهانی، همه فرآیندهای توسعه هستند. این‌ها از این جهت فرآیند توسعه هستند که تنوع و گونه‌گونی را برای سیستم‌های بزرگ‌تر به همراه می‌آورند و از این جهت فرآیند جهانی‌سازی هستند که همه چیز را در کنار هم در یک سیستم منفرد گرد می‌آورند; بالاخره، از این جهت دموکراتیک هستند که هر جزء، با پیوستگی‌های مستقیم بیش‌تر با سیستم جهانی، اقتدار بیش‌تری می‌یابد.
توسعهء واحد اجتماعی را از گروه به فرد تبدیل می‌کند. این فرآیند فردی سازی نتیجهء تاثرانگیز مدرنیزاسیون است که با احساسات بیگانگی و غربت فردی و فقدان اجتماعی تداعی می‌شود. فرآیند دموکراتیزه شدن نیز یک فرآیند فردی سازی است اما این یک، از دیدگاهی دیگر، با انباشت حقوق فردی در یک جامعه و با یک سیستم سیاسی واحد، تداعی می‌شود. توسعهء سیستم‌ها فرصت‌های بیش‌تری را در اختیار انسان‌ها قرار می‌دهد. در جوامع گروهی، این فرصت‌ها وجود ندارند و بقای افراد از وابستگی‌‌و پایبندی‌شان به گروه، تامین می‌شود. در آن نظام‌ها، افراد می‌توانند اعتقادات و ارجحیت‌‌های خود را بیان کنند، اما اگر گروه در عقیده‌ای فرصتی برای بهتر زیستن خود نبیند، دیگر دلیلی برای ابراز آن عقیده که متفاوت با دیدگاه گروهی است، باقی نمی‌ماند. افراد تنها هنگامی‌به آزادی می‌رسند که در طی مراحل توسعه، فرصت انتخاب خارج شدن از گروه را کسب کنند. فرصت خارج شدن از گروه، هنگامی‌برای افراد تامین می‌شود که آن‌ها دانش و توانایی بهره‌وری از فرصت‌ها را نیز داشته باشند. همچنین_ گروه‌ها و سیستم‌های سیاسی متنوع دیگری هم باید وجود داشته باشد که افرادی که از یک گروه خارج می‌شوند بتوانند به آن‌ها جذب شوند.
نظریه پردازی‌های اخیر در مورد عواقب جهانی‌سازی، منطق جهانی‌سازی، دموکراسی، کار، آموزش و پرورش و غیره را مورد بررسی قرار می‌دهد. غالبائ، جهانی‌سازی را از جنس اقتصاد می‌دانند که موجی از یک بازار جهانی منفرد ایجاد می‌کند و نظام تولید در آن تمرکززدا و در عین حال، ادغام کننده نظام‌های دیگر است. در مقابل دموکراسی را فرآیندی سیاسی تصور می‌کنند که تحت تاثیر منافع روزمرهء سیاسی برخی کشورهای معدود و گروه‌های غالب در آن‌ها قرار دارد. هر چند جهانی‌سازی در یک مقیاس جهانی است، اما دموکراسی را در محدودهء کشورها و ملت‌ها می‌دانند. به عنوان مثال، لهستان دموکراسی را یک طور به دست آورد و مجارستان طوری دیگر و لیتوانی به شیوه‌ای متفاوت از هر دو. _با این حال، حادثه فروپاشی شوروی و از میان رفتن تهدید نظامی‌آن در جهان بود که به گسترش دموکراسی در جهان و نه فقط اروپا، بعد از سال 1989 منجر شد. این انقلاب دوم دموکراتیک با دموکراتیزه شدن منطقه ای کشورهای آمریکای لاتین و اروپای جنوبی در چند سال قبل از آن، متفاوت بود. در واقع، دموکراتیزاسیون برخی کشورها در اواخر دههء 1990 با خشونت بیش‌تری به دست آمد. نمونهء بارز آن اندونزی بود و ممکن است نظایر آن در کشورهای خاورمیانه نیز اتفاق بیفتد.
امروز دشوار است که به لحاظ نظری ارتباطی میان جهانی‌سازی و دموکراسی بیابیم. یکی از مواردی که ابتدا بر آن تاکید می‌کردند، افول شدید کنترل مرکزی دولت‌های ملی طی جهانی‌سازی و باز شدن فرصت‌های جدیدتر برای اجتماعات محلی برای معرفی یا تثبیت مجدد نهادهای محلی دموکراتیک، بود. این ارتباط هم اکنون تغییر کرده است. زیرا اجتماعات سیاسی محلی، با اعمال کنترل‌های دولتی بر اقتصاد محلی تضعیف شدند، یا با ظهور مجدد ایدئولوژی‌های سوسیالیسم دولتی سرکوب شدند. هم اکنون، دولت‌های محلی به جای رهبری حرکت‌های دموکراتیک، آن‌ها را تنها حمایت می‌کنند. یکی دیگر از موارد ارتباط جهانی‌سازی و دموکراسی، ارزش‌های مشترک باز بودن و فراگیری است که در هر دوی آن‌ها تاکید می‌شود. دموکراسی باید میان مخالف‌ها سازش ایجاد کند; نهادها و فرآیندهای آن همگی به سوی سازش و مصالحه حرکت می‌کنند. جهانی‌سازی نیز باید اختلاف‌ها را جست‌وجو کند، زیرا بدون آن تنوع لازم برای بقای سالم آن وجود نخواهد داشت. ارتباط میان این دو فرآیند بزرگ تحول در سال‌های آخر قرن بیستم، هر چه که باشد واقعیت این است که این دو در طی تحولات ریشه‌ای در نظام‌های سیاسی به سوی دموکراسی، به هم نزدیک شدند. حاصل آن همه تحول این بود: «ما همه اکنون به دموکراسی اعتقاد داریم.»
انعطاف کشورها و گشودگی آن‌ها برای پذیرش نهادها و عملکردهای دموکراتیک، تا حد زیادی به فشارهای خارجی کشورهای اروپا و آمریکا بستگی دارد. سازمان‌های بین‌المللی در انتقال کشورها به وضع دموکراتیک کمک کردند- از طریق راه‌هایی چون برنامه‌ریزی برای قوانین اساسی جدید، ایجاد احزاب سیاسی و برقراری انتخابات زودهنگام. این فشارها اغلب با موافقت طرف مقابل و کم‌تر با تنش و درگیری همراه بود. بیش‌تر انتخابات دموکراسی‌های جدید، به نظر سازمان‌های بین‌المللی، با موفقیت همراه بود. در اوایل دهه 1990، همه تحولات، مثبت و صلح‌آمیز بود، هر چند تهدیدهای ملی‌گرایی‌های کهنه در اروپا یا بازگشت حکومت‌های زورمدار در آسیا وجود داشت. اما در اغلب انتخابات، آن ملی‌گرایی‌های کهنه شکست خوردند و دولت‌های نظامی ‌رای نیاوردند.
به زودی، رابطهء توازنی جهانی‌سازی و دموکراسی نیز تغییر یافت. به جای آن که جهانی‌سازی نیروی محرکه گشودگی کشورها و برقراری دموکراسی باشد، دموکراسی فضایی شد که جهانی‌سازی در آن می‌توانست تغذیه کند و دوام بیاورد. اما جهانی‌سازی همچنان حضوری نمادین داشت که آن را به صورت نیرویی نادیدنی در می‌آورد که می‌بایست تقصیر تمام اتفاقات ناملایم و بد را به گردن بگیرد.
دموکراسی و جهانی‌سازی (1995 تا امروز)
پس از دو دهه شتاب جهانی‌سازی اقتصادی در بازار و تمرکززدایی در تجارت، دموکراسی به ایدئولوژی غالب سیاسی در سراسر جهان در آمد. دموکراسی در سطح ملی، مناسب‌ترین، بازترین و پذیرنده‌ترین فضای سیاسی برای فرآیندهای جهانی‌سازی محسوب شد. دولت‌های محلی شروع کردند به مشارکت در عرصهء جهانی برای به دست آوردن فرصت‌های بیش‌تر اقتصادی. چین، با پیش‌بینی عواقب عضویت در سازمان تجارت جهانی، قدم‌هایی برای برگزاری انتخابات رهبران سیاسی در سطح روستایی، برداشت. بقیهء کشورها نیز اقدامات مشابهی برای پیوستن به بازار جهانی انجام دادند.
در اواخر قرن بیستم، طبقه‌بندی کشورهای جهان بر اساس وضعیت دموکراتیک آن‌ها، جای طبقه بندی گذشته جهان را، به جهان اول، جهان دوم و جهان سوم، که بر پایه وضعیت توسعهء آن‌ها صورت گفته بود، گرفت. در طبقه بندی جدید، جهان اول، دموکراسی‌های تثبیت شده و پایدار با احزاب سیاسی، انتخابات آزاد و آزادی‌های مدنی، هستند که با یک نظام قضایی قوی حمایت می‌شوند. جهان دوم، دموکراسی‌های جدید هستند که در آن‌ها احزاب سیاسی به تازگی قدرت را در دست گرفته‌اند، اما هنوز ثبات چندانی ندارند. جهان سوم نیز کشورهایی هستند که با وجود دموکراسی‌های قانونی، توسط یک حزب سیاسی یا گروه که به تنهایی قدرت را در دست گرفته است، از مسیر اصلی خود منحرف شده‌اند. در کشورهای جهان اول نشانه‌هایی از گذار سیاست‌های دموکراتیک، از نهادهای دموکراتیک احزاب سیاسی و انتخابات به شکل سنتی بر جای مانده از قرن نوزدهم، دیده می‌شود. احزاب سیاسی در حال تضعیف شدن هستند و مشارکت انتخاباتی کاهش یافته است. در جهان دوم، احزاب سیاسی و انتخابات در حول یک محور سیاسی می‌گردد که با چالش‌های کمتری در مقابل دموکراتیزه شدن نظام سیاسی، روبه‌رو است. در کشورهای جهان سوم، پذیرش نهادهای دموکراتیک هنوز با مانع رو به رو است و در مقابل شرایط دموکراتیزه شدن، مانند رسانه‌های آزاد، احزاب سیاسی و گشودگی ارتباطات مقاومت می‌شود.
در خارج از این جوامعی که در مراحل مختلف دموکراتیزاسیون قرار دارند، گروه کوچکی از کشورها نیز هستند که هنوز به شیوه‌های خشونت آمیز ضد دموکراتیک خود ادامه می‌دهند. بیش‌تر گروه‌های سیاسی تحت کنترل در این کشورها، در مقابل جنبه‌های فرهنگی و اقتصادی مدرنیزاسیون غربی مقاومت می‌کنند. آن‌ها هم چنین دموکراسی مدرن بر پایه جدایی فرد از جامعه و دولت، را رد می‌کنند.
گروه‌های صدمه دیده از اقتصاد سیاسی جهانی و مقتضیات آن، به حملات خشونت‌آمیز طراحی شده برای ضربه زدن به مراکز جهانی اقدام می‌کنند. این جنگ جهانی، جنگ گروهی با گروهی دیگر، یا کشوری با کشور دیگر نیست، بلکه جنگ میان دو جهان است. یکی جهان توسعه یافته و دموکراتیک و دیگری جهانی که _بر اساس جمع‌گرایی و طرد دیگران و کنترل اقتدارگرایانه بنا شده است. این‌تروریسم، با‌ تروریسم‌های سنتی که در طی آن‌ها یک گروه، ‌گروه برابر خود را تهدید می‌کرد یا علیه آن دست به اقدامات خشونت‌آمیز می‌زد تا توانایی خود را برای ضربه زدن به منظور رسیدن به هدفی سیاسی نشان دهد، تفاوت دارد. جنگ‌های امروزی میان دو نیرو با کم‌ترین قرابت و شباهت با یکدیگر، هستند. یک نیرو در داخل سیستم اقتصادی سیاسی دموکراتیک جهانی و دیگری خارج از آن قراردارد. از لحاظ قدرت نیز گروه‌های سنتی غیردموکراتیک بسیار عقب‌تر هستند. هر چه روند توسعه سریع‌تر باشد وضعیت آنان سست‌تر می‌شود. منطق دموکراسی و جهانی‌سازی رسیدن هر چه بیش‌تر به تنوع و گونه‌گونی است. هر چه نظام جهانی پیش‌تر می‌رود، پذیرش این تنوع بیش‌تر می‌شود و جمعیت‌های جدید را با ویژگی‌هایشان بیش‌تر جذب می‌کند. نظام‌های کهنه که بر اساس طرد دیگران و مقاومت در برابر تحول بنا شده‌اند، در مقابل باز شدن و فراگیر شدن جهان، به طور طبیعی واکنش نشان می‌دهند.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات