تاریخ انتشار : ۲۹ بهمن ۱۳۸۷ - ۰۸:۵۴  ، 
کد خبر : ۸۲۹۲۵
خاطرات آیت‌الله توسلی از قیام پانزده خزداد، امام‌خمینی و دفتر امام‌خمینی

امام خمینی: اسلام برای تهذیب آمده است

اشاره : در ادامه سلسله گفتگوهای روزنامه جمهوری اسلامی به مناسبت هفدهمین سالگرد رحلت بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه ، خاطرات آیت الله حاج شیخ محمدرضا توسلی ، که در دوران رهبری امام ، ازمسئولان دفتر ایشان بودند ، را ازنظر گرامی خوانندگان محترم میگذرانیم .

* مسئولیت شما در دفتر امام خمینی چه بود؟
** من در دفتر امام دو مسئولیت داشتم .یکی مسئولیت تنظیم ملاقاتهای امام و یکی هم مسئولیت پاسخ گویی به احکام و فتاوی امام خمینی.
* چه شد که آقای توسلی برای این کار انتخاب شد چرا دیگری انتخاب نشد؟
** درباره مسئولیت ملاقاتها ، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی امام خمینی 10 اسفند 1357 وارد قم شدند . در آنجا برنامه ملاقاتهای عمومی امام مطرح بود. در آن زمان من عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بودم . الان اعضای جامعه مدرسین فعلی غیر از آن جامعه مدرسین ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی است . سابق افراد زیادی بودند که کم کم تحلیل رفتند. الان ما جزو جامعه مدرسین فعلی نیستیم. بعد از آنکه امام خمینی در همان 10 اسفند 1357 وارد قم شدند جلسه ای داشتند با جامعه مدرسین حوزه علمیه قم . در آن جلسه جامعه مدرسین من را به عنوان مسئول ملاقاتهای حضرت امام به ایشان معرفی کردند. به اتفاق مرحوم آقای مولایی که بعدها متولی آستان مقدس حضرت معصومه (سلام الله علیه ) شدند، بعد از اینکه آقای مولایی مسئولیت تولیت آستان حضرت معصومه (س ) را پذیرفتند ، مسئولیت ملاقاتها دربست در اختیار من گذاشته شد.
ملاقاتهای عمومی امام ابتدا در مدرسه فیضیه بود و بعد در خانه امام خمینی در قم منتقل شد. ملاقاتهای خصوصی هم در اتاق کار امام خمینی انجام می‌گرفت.
مسایل احکام از آنجا شروع شد که یک بار مرحوم حاج احمدآقا خمینی به من گفت که می خواهند در رادیو برنامه پخش احکام بگذارند که فتاوای امام گفته شود و من شما را پیشنهاد کرده‌ام.
از آنجا که من بر فتاوای امام مسلط بودم و مدتها تحریرالوسیله امام را مسائلش را گفته بودم ، این مسئولیت به عهده من گذاشته نشدم . گاهی هم در ملاقاتهای خصوصی افراد سئوالات فقهی می کردند ، امام اشاره می کردند که از فلانی سئوال کنید. برنامه مسئله احکام گویی بنده هم از اینجا شروع شد . 13 سال در رادیو فتاوای امام را بیان می‌کردم .
* آیا میتوانید چند نمونه از ملاقاتهای خصوصی را که شما پیشنهاد می دادید و امام ملاقات را نمی پذیرفتند حاضر به ملاقات نمی شدند ، نام ببرید ؟
** این جور مسایل زیاد بود. امام وقت نداشتند. یا کسالت داشتند و ملاقات خصوصی را نمی‌پذیرفتند.
* نه . منظورم این است که امام علی رغم اینکه وقت داشتند و کسالت هم نداشتند اما حاضر به ملاقات نمی‌شدند؟
** بله بودند ، اما اسم آن افراد را نمی توانم ببرم . کسانی بودند که به حسب ظاهر هم خیلی متدین بودند. می رفتم از امام برایشان وقت بگیرم امام وقت نمی دادند و یک نگاه تندی هم به من می کردند. افرادی بودند که امام می دانستند که اینها افرادی هستند که اسلام را جور دیگر معرفی می‌کردند.
البته امام به خانواده شهدا بدون مکث و دغدغه فوری وقت ملاقات می‌دادند.
* آقای لواسانی باهماهنگی شما به ملاقات امام می‌آمدند؟
** نه . آقای لواسانی با امام ارتباط خاصی داشتند. از طریق من وقت ملاقات نمی گرفتند. ایشان چهارشنبه ها می آمدند خدمت امام . با امام رفیق بودند. چهارشنبه ها ملاقات خصوصی امام با لواسانی بود. بسیاری از خبرها از طریق آقای لواسانی به امام می‌رسید.
* علت اینکه در دوران طلبگی درس حضرت امام را انتخاب کردید چه بود چرا درس سایر مراجع نرفتید؟
** آشنایی من با حضرت امام خمینی از سال 1322 شروع می شود . ما اهل محلات هستیم . محلات جای خوش آب و هوایی است . در تابستان چون محلات به قم نزدیک بود ، برخی از اهل علم و مراجع تقلید می آمدند محلات .مرحوم آیت الله بروجردی یک بار آمدند محلات . مرحوم آیت الله گلپایگانی یک بار تشرف آوردند. مرحوم آقای صدر (پدر امام موسی صدر) یک سال چند ماه در محلات بودند. مرحوم آیت الله خوانساری (صاحب نماز باران مشهور) یک بار به محلات آمدند. امام خمینی هم چند بار به محلات آمدند . سفر اول امام خمینی به محلات در سال 1322 شمسی بود.
در سال 1322 شمسی که امام آمدند به محلات آشنایی من از آن جا شروع شد. ابتدای تحصیل من بود. در محلات شایع شد که در مسجد جامع محلات حاج آقا روح الله خمینی سخنرانی دارند. ایشان وقتی آمدند آن سال به محلات ماه مبارک رمضان بود. برنامه ایشان این بود که یک ساعت مانده به نماز مغرب در مسجد جامع محلات درس اخلاق می گفتند. در آن روزی که من رفتم مسجد جامع یادم هست که همه علما و روحانیون محلات هم آمده بودند پای درس اخلاق امام . امام فرمودند : اگر بخواهید من به سخنرانی و درس اخلاقم ادامه بدهم آقایان روحانیون وعلما نباید بیایند اینجا. امام به روحانیون و علما خیلی احترام می گذاشتند. برای اینکه شان و شخصیت روحانیون در محلات حفظ بشود ، امام منع کردند و ممنوع کردند که روحانیون پای درس اخلاق امام بیایند. بعد هم ازامام خمینی تقاضا کردند که در مسجد جامع محلات نماز جماعت بخوانند. امام نپذیرفتند.
امام در ایامی که در محلات بودند در محله ای زندگی می کردند که در آن زمان مشهور بود به محله قلعه محلات. بامرکز شهر محلات فاصله داشت . در آنجا خانه کوچکی برای امام اجاره شده بود. در آن محله مسجد خیلی کوچکی بود به اندازه یک اتاق 3 * .02 امام نمازشان را در آن مسجد خواندند. مردم شهر که فهمیدند ، خواص متدینین غروبها حرکت می کردند و می رفتند قلعه محلات و نماز را به امام اقتدا می کردند. من هم می‌رفتم پای سخنرانی ایشان. علت اینکه من وارد کسوت روحانیت شدم تاثیر سخنان امام خمینی و ، درس اخلاق ایشان بود. حرفهای امام خمینی در من اثر خاصی گذاشت.
امام گذشته از اینکه یک فقیه بود ، یک فیلسوف بود ، یک عارف بود ، معلم اخلاق هم بود.امام درس اخلاقش را از زمان رضاخان (رضا پهلوی اول ) شروع کرد. در آن زمان که رضاخان منبرها را ممنوع کرد وجلوی مجالس عزاداری و هیئتها ومجالس حسینی (ع ) را گرفت ، امام احساس کرد که تکلیفش این است که درس اخلاق بگوید. لذا امام هفته ای دو روز درس اخلاق در مدرسه فیضیه می دادند. یک روز پنجشنبه و یک روز جمعه . در نوشته های شهید مطهری هست که می گوید من وقتی می رفتم درس اخلاق امام ، تا یک هفته سرمست بودم ، وخودم را نمی شناختم . این قدر در من اثر می گذاشت . درس اخلاق امام خیلی تاثیرگذار بود. در محلات هم که امام آمدند من از همان جا علاقه مند به امام شدم . وقتی امام از محلات رفتند ، من می رفتم قم و سعی می کردم پنجشنبه و جمعه بروم قم و در درس اخلاق امام شرکت کنم . از همان جا تصمیم گرفتم که هجرت کنم از محلات به قم . البته من آن موقع نمی توانستم درس امام بروم . امام آن موقع درس فلسفه و خارج اصول و فقه می گفتند ، و من مقدمات را شروع کرده بودم . من در سال 1324 و25 تحصیلی واردقم شدم .من سطح می خواندم . بعد از اینکه دوره تحصیلی سطح من تمام شد ، رفتم درس خارج امام . من درس خارج فقه و اصول امام را شرکت کرده ام . تا زمانی که امام در ایران بودند من در درسهای ایشان شرکت می‌کردم.
* علت اینکه روحانیون محلات به امام ارادت داشتند چه بود؟
** علتش این بود که روحانیون محلات نسبت به امام خمینی شناخت خوبی داشتند. امام با اینکه خمینی بود ، اما هیچ گاه زمانی که در قم بودند خمین نرفتند. ولی محلی را که برای استراحتشان در تابستان انتخاب می کردند محلات بود. خمین در آن زمان اهل علمش کم بود. محلات دارای روحانیون زیادی بودند. مرحوم محلاتی از علمای مبارز مشروطیت بود. محلات علمای مبارز زیادی داشت . امام هم در یکی از سخنرانی هایشان که در صحیفه نور یادداشت شده ، فرمودند: محلات که من سابقا می رفتم مردم خوبی داشت و علتش علمای آن جا بودند که مردم را به خوبی و اخلاق خوب وادار کردند. علمای محلات در قم با امام ارتباط داشتند و به امام علاقه مند بودند . آخرین سفر امام به محلات در سال 1329 بود . در دوره قیام ملت برای ملی شدن صنعت نفت . خانه ای که در سال 1329 امام در محلات اجاره کردند در کوچه ای بود که محله ما بود. خانه ما هم آنجا بود.
خانه اجاره ای امام هم مربوط به یکی از بستگان ما بود. در این خانه یک قنات آب بود ، مردم آن محله آب نوشیدنی شان را از آن قنات تامین می کردند. قبل از اینکه امام آن خانه را اجاره کند مردم آزاد بودند که وارد آن خانه بشوند و از آب قنات برداشت کنند. امام که آمدند متوجه شدند که مردم می آمدند و از این خانه واز این قنات آب آشامیدنی خود را تهیه می کردند. بلافاصله دستور دادند و گفتند به مردم بگویید که مردم به همان کیفیت که می آمدند و آب می برند به همان کیفیت بیایند و آب آشامیدنی مورد نیاز شان را بردارند. در را باز گذاشتند و مردم می آمدند حیاط خانه امام و آب می بردند. امام هم در بالا کن حیاط فرش انداخته بودند و نشسته بودند و مشغول کارشان بودند. من یادم هست که امام حاشیه بر وسیله النجاه را در همان خانه محلات نوشتند. در همان کتاب هم نوشته اند که این حاشیه فلان روز در محلات به اتمام رسید. آخرین حاشیه ای که امام بر وسیله النجاه زدند را در ترکیه وارد متن کردند و اسم « تحریرالوسیله » را بر آن گذاشتند. اصل تحریر الوسیله که الان دو جلد است ، از وسیله النجاه مرحوم سید است ، که امام قبلا حاشیه کرده بودند ، وقتی به ترکیه تبعید شدند حاشیه را وارد متن کردند ، و اسمش را گذاشتند تحریر الوسیله.
* آیا تمام روز در خانه امام خمینی در محلات باز بود و مردم رفت و آمد می کردند؟
** بعد از ظهرها تا مغرب در خانه امام باز بود. مردم بویژه خانمها می رفتند خانه امام و آب آشامیدنی مورد نیاز خانه هایشان را از آن قنات برمیداشتند.
* نجف هم با امام خمینی بودید؟
** به معنای اینکه همیشه با امام در نجف باشم ، خیر. وقتی امام از تبعید ترکیه به نجف منتقل شدند ، در همان ماه های اول به طور قاچاقی از ایران خارج شدم و به نجف رفتم . واز همان وقت آنجا بودم . هر سال چند ماهی در نجف بودم.
* از سفرهای نجف چه خاطراتی دارید؟
** وقتی امام را به عراق تبعید کردند تمام تلاش طاغوت و دولت شاهنشاهی و ساواک این بود که امام را به نجف منتقل کنند و امام را به جایی ببرند که فحول علما در آنجا هستند و امام برود در نجف منزوی شود. چرا که نظر آنها این بود که وقتی امام برود نجف در میان علمای نجف غرق می شود و نمی تواند خودی نشان بدهد. چیزی برایش باقی نمی‌ماند.
هدف آنها شکست امام بود. اما وقتی امام رفت نجف و درسش را شروع کرد ، درس بسیار باشکوه و با عظمتی شد. وقتی ساواک شاه دید از نظر علمی نتوانست امام را منزوی کند و امام با درس با شکوهش نقشه آنها را خنثی کرده ، تلاش کردند با تحریک برخی از افراد وابسته و ساواکی و مزدور ، علیه امام برنامه ریزی کنند . امام برنامه اش این بود که هر شب ساعت 9 شب حرم امام علی (ع ) مشرف می شدند. هیچ شبی این برنامه تغییر نکرد. در تمام مدتی که امام در نجف بودند یک شب زیارت امام علی (ع ) را ترک نکردند. افرادی بودند که می آمدند جلوی امام می ایستادند ، پشتشان را به امام میکردند به عنوان اینکه به امام اهانت کنند، اما امام خم به آبرو نمی آورد. من دیدم کسی آمد از طرفداران امام خمینی است فردی را که به قصد اهانت به امام پشت به امام کرده بود دستش را گرفت که هل بدهد و بفرستد آن طرف ، امام مانع شدند و گفتند کاری با مردم نداشته باشید. بگذارید آزاد باشند. از این تیپ کارها ساواک در نجف زیاد می کرد. افراد را می ترساندند که به ملاقات امام نروند. افراد را می ترساندند که به درس امام نروند. ایرانیهای مسافر را ساواک تهدید می کرد که دیدار امام نروند. به همین مناسبت ایرانیهایی که برای زیارت به نجف می آمدند ساعت 9 شب می آمدند نجف ، وقتی امام می آید زیارت امام را ملاقات کنند. خانه امام خیلی تحت نظر و کنترل بود. ارعاب خیلی زیاد بود.
در ایام زیارتهای مخصوص امام عادت داشت که حتما به زیارت کربلا مشرف شوند. در هر زیارت مخصوصی امام به کربلا می رفت . یک خاطره ویژه بگویم . یک شب من دیدم یکی از علمای عراق که ایرانی هم بودند از امام سوال کرد در این دفترخانه های رسمی ثبت اسناد جایز است آدم برود اسناد بگیرد و سند تنظیم بکند امام فرمود : چه اشکالی دارد.
آن عالم روحانی ساکن عراقی گفت : این دفترخانه ها متعلق به دولت شاهنشاهی و طاغوتی است . امام فرمود : برای برقراری نظم جامعه اگر دولت کفر هم باشد باید از قوانین آن دولت تبعیت کنیم این که (دولت شاهنشاهی ) دولت فسق است . اگر دولت کفر هم باشد ، باید قانون مراعات شود. باز شاهد بر این مطلب نکته دیگری اضافه می کنم . گاهی اوقات از آمریکا تلفن می زدند می پرسیدند : آیا مادر اینجا می توانیم اموال دولت آمریکا را مصادره کنیم برای خاطر اینکه اینها کافر هستند امام پاسخ می دادند : برای حفظ اسلام و برای اینکه مسلمانان به دزدی متهم نشوند ، حتی تبعیت از قانون دولت آمریکا هم برای مسلمانان مقیم آمریکا لازم است . امام غیر از اینکه در خود ایران مقید به رعایت قانون بود ، حتی می گفت : تبعیت از قوانین سایر کشورها هم برای افراد مقیم در همان کشورها لازم است.
یک مسئله دیگر الان یادم افتاد. یکی از سفرهای امام به کربلا یکی از مراجع که الان فوت کرده اند آمد دیدار امام . امام در کربلا منزل نداشت . یکی از تجار کویتی خانه اش را در اختیار امام می گذاشت . دو سه شبی که امام در کربلا بودند در منزل آن تاجر کویتی اقامت می کردند. تصادفا من در آن ایام در کربلا همراه امام بودم . یکی از مراجع آمدند به دیدن امام.
آن مرجع به امام خیلی علاقه مند بود و امام هم به او علاقه مند بود. وسایل استقبال امام از کاظمین به کربلا را ایشان فراهم کردند. این مرجع یک سئوالی از امام کرد که برای من خیلی جالب بود. این مرجع از امام پرسید : آیا می توانیم برای ترویج اسلام متمسک بشویم به یک کار خلاف شرع.
می‌خواهیم کاری بکنیم برای اسلام ، اما مجبوریم یک کار خلاف شرع انجام دهیم. تا این سوال را آن مرجع محترم کردند امام فرمود : اسلام اصلا برای تهذیب آمده . به وسیله خلاف شرع بخواهید اسلام را ترویج بکنید جایز نیست.
و من الان می فهمم آن جواب امام به آن مرجع چقدر عمیق بود. امروزه برخی افراد هستند به نام اسلام کارهای خلاف اسلام انجام می دهند و میگویند می خواهیم اسلام را ترویج بکنیم. امام آن روز به آن مرجع گفت : اسلام برای تهذیب اخلاق آمده است ، شما می خواهید به وسیله یک کار خلاف شرع اسلام را ترویج کنید ! به هیچ وجه جایز نیست.
* در بعضی از نقل قولها آمده که مخالفین امام نسبت به زیارت همه روزه و منظم امام در حرم مطهر امام علی (ع ) معترض بودند . و می گفتند امام وقتی هر شب راس ساعت 9 می آیند زیارت حضرت علی (ع ) ، و سایر مراجع نمی آیند ، این حرکت به نوعی ذم سایر مراجع است . امام باید این عادت خودش را ترک کند. چون سایر مراجع نمی توانند هر روز بیایند زیارت و از این قبیل حرفهالله خلاصه اینکه می گفتند این کار امام محبوبیت سایر مراجع را پایین می آورد. ماجراچه بود؟
** این دیگه برمیگردد به نیت امام . امام هیچ گاه کاری غیر از رضای خدا انجام نمی داد. کسانی که برای غیر خدا کار می کنند دارای چنین افکاری هستند. امام همه کارهایش برای خدا بود. درباره پیروزی انقلاب اسلامی هم بارها فرمودند که آن چیزی که انقلاب اسلامی را به پیروزی رساند دو چیز بود یکی انگیزه الهی ودیگری وحدت مردم و این انگیزه الهی اگر همیشه باقی بماند ، این انقلاب هم محفوظ می ماند. امام هیچ گاه حرکتی غیر از حرکت درراه خدا نداشت . حالا که شما این سوال را کردید ، من هم یک نکته ناگفته را می گویم . آقای صانعی (آیت الله حاج شیخ حسن صانعی ) نقل می کند که امام وقتی بعد از 14 سال از تبعید به ایران بازگشت در یک جلسه خصوصی رو کرد به آقای صانعی گفت : یادت هست فلان روز (در بحبوحه قیام پانزده خرداد 1342 ) به من می گفتی قدری آهسته تر حرکت کنید ، کمی سکوت کنید ، ممکن است شما را دستگیر کنند. من به شما گفتم : نه خیر ، مردم با ما هستند. دولت نمی تواند ما را دستگیر کند. یادت هست این جمله را گفتی و من هم آن جواب را دادم . این 14 سال تبعید کفاره گناه آن حرفی بود که من زدم . من باید می گفتم ما خدا را داریم اما من گفتم ما مردم راداریم . نتیجه این حرف من باید این 14 سال تبعید باشد . 14 سال تبعید نتیجه آن تخلفی بود که من در غفلت از خدا کردم .
* شهید آقا مصطفی خمینی هم به امام اعتراض کرده اند که چرا هر روز می روید حرم امام علی (ع ) حالا گاهی نرو...
** بله . یک بار آقا مصطفی هم به امام چنین تذکری را می دهند و امام به آقا مصطفی می گویند : مصطفی با این کار من کاری نداشته باش . امام هر روز مقید بودند ، به حرم امام علی (ع ) بروند و زیارت جامعه را بخوانند. هر شب در حرم علی (ع ) زیارت جامعه را می خواندند و وقتی هم به کربلا جهت زیارت امام حسین (ع ) می رفتند زیارت جامعه کبیره را می‌خواندند.
* حالا که بحث زیارت مرقد مطهر امام علی (ع ) و امام حسین (ع ) و نجف و کربلا و... شد یادم افتاد که برخی از افراد هم یک انتقاد در همین زمینه ها از امام خمینی داشتند. آنها می گفتند یا شاید امروز هم بگویند که چرا امام خمینی به زیارت امام رضا(ع ) در مشهد مقدس مشرف نشدند؟
** امام تاقبل از پیروزی انقلاب اسلامی مقید بودند که هر سال زیارت مشهد بروند. زیارتش ترک نمی شد اصلا. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی امام نه تنها مشهد نرفت ، هیچ کجا نرفت . امام خمینی از روزی که وارد جماران شد از جماران خارج نشد. امام آن وقتی که مشهد می رفت سوار اتوبوس می شد می رفت و با اتوبوس هم برمی گشت . مخارجش هم سنگین نبود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی اگر امام خمینی می خواست به مشهد سفر کند هزینه های سنگینی برای دولت و بیت المال داشت . برای حفاظت امام در سفر مشهد باید خیلی هزینه ها می شد. امام به همین خاطر حاضر نشدند مشهد بروند. هیچ کجا حاضر نشدند بروند. امام وقتی می خواستند زیارت امام رضا(ع ) بکنند ، می رفتند پشت بام خانه رو به امام رضا (ع ) می ایستادند و زیارتنامه می خواندند. ایام محرم هم زیارت عاشورا به همین ترتیب می‌خواندند.
* در مقطعی که آیت الله بروجردی مرحوم شدند و بحث مرجعیت در قم بحث روز شد ، یکی از کسانی که به عنوان جانشین مرجعیت آیت الله بروجردی مطرح بود امام خمینی بود. از آن دوران چه خاطره‌ای دارید ؟
** در آن ایام من به اتفاق آقای مرحوم ربانی املشی (خدا رحمتش کند) یک روز عصری رفتیم خانه امام . مرحوم آقای ربانی به امام گفت : آقا ، امروز اسلام به شما احتیاج دارد ، شما باید رساله بدهید. امام در جواب آقای ربانی گفت : من کی هستم که اسلام به من احتیاج داشته باشد؟
امام هیچ گاه حاضر نشد رساله بدهد. بعد از فوت آیت الله بروجردی هم دستور داد از طرف خودش مجلس فاتحه ای برگزار نکنند. اهل فن می دانند که مقدمات مرجعیت همین چیزهاست . خودش را در معرض قرار بدهد. فاتحه بگیرد ، رساله توزیع کند.
ما یک عده جمع شدیم که رساله امام را از توی حواشی عروه الوثقی و وسیله النجاه جمع کردیم . 50 نفر باهم بودیم . من بودم با امام جمعه قبلی محلات مرحوم آقای سید طه مقدسی و آقای سروش محلاتی . سه نفری ما حاشیه عروه را چاپ کردیم. در چاپخانه ای که متعلق بود به آقای عقدایی.
حدود 2500 تومن بدهکار شدیم . ما با هم 300 تومن گذاشتیم و رساله امام را چاپ کردیم . وقتی 2500 تومن بدهکار شدیم رفتیم پیش داماد امام مرحوم آقای اشراقی . گفتیم به امام بگویید ما حاشیه عروه را چاپ کرده ایم و 2500 تومن بدهکار شدیم . ایشان رفت پیغام ما را به امام داد و امام جواب داد : هر کس رساله مرا چاپ کرده خودش هم پولش را بدهد. مگر من گفتم که رساله را چاپ کنند. امام یک شاهی بابت این کار ما نداد. امام یکی دیگر از روحیاتشان این بود که یک رساله مجانی به کسی نمی داد. امام می فرمود : هر کس مقلد من است ، باید برود برای خودش رساله بخرد. پول سهم امام رانمی دهم رساله چاپ شود و بعد مجانی به مردم بدهم.
امام در طول عمر مرجعیتش یک رساله مجانی به کسی نداد. یکی دیگر از اخلاقیات امام این بود. اگر کسی از امام تعریف زیاد می کرد ، خیلی ناراحت می شد. امام خودش را با پایین ترین طبقات جامعه یکی می دانست.
اگر کسی درباره امام غلو می کرد. یا می آمدند به امام می گفتند فلان کس ارتباط با امام زمان دارد. امام می فرمود : من خیلی کور باطن هستم نسبت به این حرفها. این چیزها را برای من نگویید.
امام انقلاب اسلامی را قطعا معجزه الهی می‌دانست، اما نسبت به خودش هیچ گاه چنین نسبتهایی را نمی‌داد. که مثلا ارتباط چنین دارم ، ارتباط چنان دارم . قطعا امام خمینی موید من عندالله بود. با دست خالی انقلاب کرد. هیچ گاه هم من نگفت ، هر چه بود می‌گفت مردم.
اگر کسی گاهی اوقات از امام تعریف زیاد می‌کرد ، عصبانی می شد. من دوتا نمونه در این زمینه دارم که خدمت شما عرض می‌کنم.
در دوره اول مجلس شورای اسلامی یادم هست که 4 خرداد 1359 بود.
آقای فخرالدین حجازی نماینده اول مردم تهران بود. نمایندگان مجلس شورای اسلامی با امام ملاقات داشتند. بنا بود نماینده اول تهران سخنران مراسم باشد. وقتی آقای فخر الدین حجازی شروع به سخنرانی کرد ، اولش گفت: بسم الله الرحمن الرحیم و خطاب به امام فرمود : بابی انت وامی . به مجردی که این جمله را گفت امام گلایه شدید کرد. فرمود : من خوف این را دارم مطالبی که آقای حجازی فرمودند درباره من باورم بیاید. من خوف این را دارم که فرمایشات ایشان و امثال ایشان برای من یک غرور و انحطاط پیش بیاورد. من به خدای تبارک و تعالی پناه می برم اگر برای خودم نسبت به سایرانسانها مزیتی قائل باشم . این انحطاط فکری و روحی است . من درعین حال از آقای حجازی تقدیر می کنم که ناطق برومند و متعهد است ، گله می کنم که در حضور من مسایلی را مطرح می کند که ممکن است باورم بیاید.
یک مرتبه هم آقای مشکینی از امام تعریف کرد. آقای مشکینی همراه با نمایندگان مجلس آمدند خدمت امام و شروع کرد تعریف کردن . اول جمله ای که امام بعد از پایان یافتن صحبتهای آقای مشکینی گفتند این بود : من باید از آقای مشکینی گله کنم . آن قدری که ما گرفتار نفس خودمان هستیم ، این کافی است . دیگر مسایلی نفرمائید که در نفوس ما انباشته شود و ما را به عقب برگرداند. شما دعا کنید که ما دستمان به بواطن نمی رسد ، لااقل به ظواهر عمل کنیم . من دعا می کنم که خدای تبارک و تعالی ما را از قید و بند نفس اماره نجات دهد.
امام هیچ گاه حاضر نمی شد کسی درباره اش غلو بکند. من یادم هست داشتم می رفتم اتاق دفتر امام . دیدم مرحوم حاج احمد آقا به یکی از دوستان ما که از اعضای بیت امام هم بود و چند روز پیش در جایی سخنرانی کرده بود و سخنرانی اش را در رادیو گذاشته بود ، امام به طور اتفاقی سخنرانی آن فرد را از رادیو گوش کرده بود. در این سخنرانی ناطق مورد نظر تعریف های زیادی از امام کرده بود. احمد آقا داشت به ایشان می‌گفت: فلانی. امروز دور و بر امام نگرد. گفت : چرا! گفت : دیروز شما سخنرانی داشتی گفت: آره .
پرسید: از امام تعریف کردی گفت : آره . حاج احمد آقا گفت : اگر امروز بروی پیش امام ، امام امروز حسابی بهت می توپه . دیروز تو از امام زیاد تعریف کرده ای . امام عصبانی بود و به من می گفت : این حرفها چیه درباره من می زنند. این غلوها چیه درباره من می کنند. من یک فرد عادی مثل بقیه مردم هستم . چرا این حرفها را درباره من می زنند . چنین آدمی ابهت الهی پیدا می کند و من این را از نزدیک دیده ام . وقتی آقای ادوارد شواردنادزه نامه آقای گورباچف را آورد تهران ، در یک جایی در مصاحبه ای در شوروی گفته بود که من فکر نمی کردم که یک رهبری این قدر ساده زیست باشد و این قدر زندگیش ساده باشد. من یادم هست وقتی آقای شواردنادزه آمد جماران همین طور مات و مبهوت به در و دیوار جماران نگاه می کرد. تعجب کرده بود که خانه رهبر انقلاب ایران این طوری باشد.
خبرنگاران روسی از او پرسیده بودند : وقتی رفتی تهران امام را چگونه دیدی این جمله را ادوارد شواردنادزه گفته بود. گفته بود : این انسان آن قدر ساده زیست و بزرگ بود که من از دیدار ایشان بسیار هیجان زده و مضطرب بودم ، وقتی امام صحبت می کرد مثل اینکه در قلب من دریچه ای باز شد.
من در ملاقات شواردنادزه با امام حضور داشتم . وقتی شروع به خواندن نامه کرد ، من دیدم همین طور پای شواردنادزه شروع کرد به لرزیدن . پایش را به زمین فشار می داد تا جلوی لرزیدنش را بگیرد. امام چنین ابهتی داشت . گاهی اوقات من که 40 سال تقریبا با امام بودم و مسئول ملاقاتهای امام بودم دچار اظطراب می شدم . من دو مرتبه یادم میاید دست و پایم لرزیده است . یکی در اولین منبری که رفتم ، دست و پایم لرزید. یکی هم در ملاقات خانواده شهدا با امام خمینی . در یکی از ملاقاتهای خانواده شهدا آقای کروبی کار واجب برایش پیش آمد و نتوانست به ملاقات برسد. امام به من گفت : شما امروز صحبت کن به جای آقای کروبی . من وقتی ایستادم به صحبت کردن ناگهان دیدم همین جور پایم می لرزد. وقتی لرزش پایم شروع شد خودم را به زور نگه داشتم . تمام سخنرانی من هم 5 دقیقه بیشتر نشد . ابهت امام این جوری بود . امام خیلی ابهت داشت . بعضی از میهمانان خارجی می گفتند که ما نمی دانیم در چشم های امام چه جاذبه ای وجود دارد ، ما نمی توانیم چشم در چشم امام بیندازیم .
*این روزها بحث ملاقات با امام زمان (عج ) و از این قبیل مسایل خیلی داغ است . شما چه نکته هایی در این زمینه از امام خمینی دارید ؟
** بعضی از سران نظام آمدند خدمت امام و گفتند سه نفر هستند که خدمت امام زمان (عج ) رسیده اند و می خواهند بیایند شما را ببینند. دو تا مرد بودند و یک زن . بعضی از بزرگان واسطه شدند تا اینها بروند خدمت امام . امام نپذیرفتند و فرمودند : من این چیزها را قبول ندارم و نسبت به این چیزها خیلی کور باطن هستم . بالاخره اصرار کردند و قرار شد اینها خدمت امام برسند. وقتی اینها به حضور امام رسیدند امام سه تا مسئله به اینها گفت پرسید : شما با امام زمان (عج ) در ارتباط هستید گفتند : بله . امام فرمود : من سه تا مسئله دارم . این سه تا مسئله را از آقا امام زمان (عج ) سوال کنید ، جوابش را بیاورید ، بعد بیائید با هم صحبت کنیم.
یک : به آقا عرض کنید رابطه « حادث » و « قدیم » برای من لاینحل مانده است . ربط حادث به قدیم . دو : من به یک چیزی خیلی علاقه مند هستم ، آن چیزی که مورد علاقه من هست ، چیه سه : یک کتابی از من گم شده است.
این کتاب در کجاست مقصود امام از کتابش همان دیوان غزلیاتش بود که در زمانی که ساواک به خانه امام ریخته بود و کتابخانه امام را برده بود ، این کتاب رفته بود و بعد در همدان در نزدیک دستفروشی کنار خیابان پیدا شد.
خطی هم بود و کسی خرید و آورد برای امام . آن چیزی که امام به آن خیلی علاقه داشت ، عکسی است که الان هم هست . عکسی که منسوب به حضرت رسول الله (ص ) است . این عکس را امام بزرگ کرده بود و جلوی خودش در اتاق خودش زده بود. اینها رفتند ، بعد از دو سه روز برگشتند. آمدند پیغام دادند به حاج احمد آقا که ما آمده ایم . حاج احمد آقا رفت خدمت امام . من نبودم که بدانم حاج احمد آقا چی گفت و امام چی جواب داد. اما شنیدم که امام به حاج احمد آقا گفته بود که بروید بهشان بگویید ای شیادها دست از این کارهایتان بردارید. افرادی هستند الان برنامه شان این شده که می گویند ما خدمت امام زمان (عج ) رسیده ایم و حتی می گویند امام زمان (عج ) کی ظهور می کند. در صورتی که ما حدیث داریم که : کذب الوقاتون . هر کس برای ظهور امام زمان (عج ) وقت گذاشت تکذیبش کنید. دروغ می گویند و قاتون . آنهایی که وقت مشخص می کنند. بابیه و بهائیه از همین جاها شروع شد. امام خمینی به این حرفها معتقد نبود و هیچ گاه هم ادعا نمی کرد. اگر موید بود موید من عندالله بود. امام حتی تعبیر الهام را به کار نمی برد. می گفت : خدا این نکته را به ذهن من انداخت.
حالا که شما سوال کردید یک نکته دیگر بگویم . وقتی امام خمینی در خانه قیطریه زندانی بودند ، ایشان بود ، مرحوم آیت الله شیخ بهاالدین محلاتی بود. آیت الله محسنی بود. اینها رفته بودند دیدن امام . یکی از آنها از امام می پرسد : آقا! این جمله که شما در سخنرانی فیضیه گفتید که ای شاه می دهم بیرونت بکنند کاری نکن که بدهم از مملکت بیرونت کنند ، چی بود؟
امام فرمود : خدا این را به زبان من جاری کرد. این یکی . یکی هم در قم بود. مرحوم شهید عراقی می آید به امام می گوید امروز یک عده کماندوی لباس شخصی آمده اند پای سخنرانی شما و قصدشان این است که سخنرانی شما را به هم بزنند. مرتب هم در مجلسی که قرار بود چند لحظه بعد امام بیاید سخنرانی کند، صلوات می فرستادند. امام وقتی خبر آمدن کماندوهای شاه با لباس شخصی به مجلس سخنرانی اش را از شهید عراقی شنید فوری از جایش بلند شد و رفت خانه حاج آقا مصطفی (شهید حاج آقای مصطفی خمینی ). بعد از خانه پسرش حاج آقا مصطفی پیغام داد که بگویید (شهید محلاتی آن روز سخنرانی می کردند) اگر کسی اینجا شعار بدهد از همین جا حرکت می کنم به سمت صحن مطهر حضرت معصومه (س ) و حرفهایم را آنجا پشت بلندگو به مردم می گویم . وقتی همین پیغام امام آمد و شهید محلاتی بالای منبر آن را گفت ، کماندوها بلند شدند و رفتند. امام در این باره هم بعدها گفتند : خدا این نکته را به ذهن من انداخت . خدا این را به ذهن من انداخت که اگر من این حرف را بزنم ، اینها مجبور می شوند گزارش کنند تهران ، تا گزارش برسد به تهران باید جلسه تشکیل بدهند ، جلسه که تشکیل بدهند باید مشورت با مقامات بالاتر بکنند ، تا این مراحل را طی کنند جلسه ما تمام شده است.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات