تاریخ انتشار : ۱۷ ارديبهشت ۱۳۸۸ - ۰۸:۲۵  ، 
کد خبر : ۸۷۲۶۴
60 سال پس از تاسیس سازمان پیمان آتلانتیک شمالی

کارنامه ناتو


اریش فولات
ترجمه: محمدعلی فیروزآبادی
برگزارکنندگان نشست های ناتو همواره در مورد انتخاب موسیقی افتتاحیه اجلاس مشکل دارند و این مهم ترین اتحادیه جهان حداقل از نظر انتخاب موسیقی همیشه ناکام است. هنگامی که در چهارم آوریل 1949 اولین اجلاس و به عبارتی نشست افتتاحیه ناتو در واشنگتن برگزار می شد مسوولان این نشست با تردید فراوان سرودی از «جرج گرشوین» را انتخاب کردند که اشعار آن پر از افکار جزمی بود. در سال 2004 نیز به مناسبت پیوستن هفت عضو جدید ناتو که همگی از بلوک شرق سابق بودند موسیقی متن فیلم فاجعه بار و غم انگیز «تایتانیک» فضای نشست را پر کرده بود. اما امسال و به مناسبت شصتمین سالگرد تاسیس این پیمان دفاعی، موسیقی این اجلاس که در بادن بادن آلمان به میزبانی مشترک «آنگلامرکل» و «نیکلاسارکوزی» و با شرکت «باراک اوباما» و بیش از 20 تن از رهبران دیگر کشورها برگزار شد، یکی از ساخته های «ژرژ بیزه» یعنی اپرای مشهور «کارمن» در فضای اجلاس طنین انداخت. شاید با توجه به پایان غم انگیز این اثر این بار انتخاب درستی از سوی برگزارکنندگان صورت گرفته باشد. این روزها در استراسبورگ، کلن و بادن بادن صحبت ها و بحث های زیادی بر سر دستاوردهای تاثیرگذار پیمان آتلانتیک شمالی در 60 سال اخیر در جریان است: بحث هایی در مورد اهمیت برقراری صلح به وسیله این سازمان برای غرب و برای جهان. برخی در مورد توانایی های تاریخی ناتو می گویند، مهم ترین کشورهای جهان در دورانی پرتلاطم در این سازمان گردهم آمدند و سازمانی که در آغاز کار خود را با دوازده عضو شروع کرده بود امروز و با احتساب پذیرش عضویت دائم کشورهای آلبانی و کرواسی در اجلاس اخیر، صاحب 30 عضو است. آنها بر این عقیده اند که دلایل کافی برای خوشحالی و جشن تولد این پیمان دفاعی وجود دارد زیرا در آغاز کار هیچ کس باور نداشت که عمر ناتو حتی به بیست سال برسد اما در آن زمان هم کسی نتوانست در این پیمان دفاعی به توافقی همه جانبه دست یابد. زمانی روزنامه واشنگتن پست نوشت: «مراسمی که برای اجلاس های ناتو برگزار می شود تاثیری بیش از کارکرد اصلی این پیمان دفاعی دارد.»
اما حال دیگر ظاهراً از آن توازن و هارمونی مصنوعی میان سران ناتو هم چندان خبری نیست و در پشت آن زرق و برق ها، عکس دسته جمعی گرفتن ها و تبریک گفتن ها آثار و نشانه هایی از یک توفان به چشم می خورد. این توفان بیش از همه بر فراز آسمان روابط میان «اروپای قدیم» و «اروپای جدید» و شرقی جریان دارد و از سوی دیگر ایالات متحده امریکا هم (با وجود همه تلاش های اوباما برای ارائه تصویری باز و آماده گفت وگو از خود) به عنوان طرف مسلط، از روابط خوبی با بسیاری از اعضای ناتو برخوردار نیست.
آنگلا مرکل یک روز پیش از برگزاری اجلاس اذعان کرد ناتو باید به گونه یی «انقلابی» در رسیدن به یک جهت گیری و رویکرد جدید تلاش کند و استراتژی خود را با خواست های تغییریافته هماهنگ و متناسب سازد. صدراعظم آلمان عقیده دارد این پیمان در آینده باید همکاری به مراتب بیشتری با سازمان های غیرنظامی داشته باشد: «آلمان خود را مدیون ناتو و همبستگی اعضای آن می داند.» و این عقیده یی است که حتی چپ گراترین نمایندگان مجلس آلمان هم بر آن اتفاق نظر دارند و ادعا می کنند این پیمان آتلانتیک شمالی تاریخچه یی موفق را یدک می کشد و صف طولانی متقاضیان پیوستن به ناتو از نظر آنان گواهی بر این ادعا است.
اما بی تردید این پیمان دچار بحرانی درونی است که چه بسا موجب فروپاشی آن شود. دلیل این مساله هم بی اهمیتی یا بی عملی ناتو نیست بلکه کاملاً برعکس: ناتو نمی داند چه می خواهد و دچار نوعی تکبر مزمن شده است و می خواهد نقش یک پلیس جهانی را ایفا کند یا به نحوی غیرقابل کنترل به دام این نقش لغزیده است. ناتو از سازوکار تسلیحاتی و پرسنلی و مالی لازم برخوردار نیست و مردم اکثر کشورهای عضو این سازمان نیز در مورد موافقت یا مخالفت شان با ایفای نقش پلیس جهانی سکوت اختیار کرده اند.
برخی از این پیمان فراآتلانتیکی حمایت می کنند زیرا عقیده دارند در جنگ سرد «پیروز» شده اند. بی تردید ناتو در سال های اوج نبرد ایدئولوژیک با پیمان ورشو حتی یک گلوله هم شلیک نکرد و به این ترتیب به آن وحشت متقابل از سلاح های اتمی و غیراتمی دامن زده نشد. اما با فروپاشی کمونیسم در سال های پایانی دهه 80 و سپس حملات تروریستی یازدهم سپتامبر به قلب ایالات متحده ضرورت ارائه باز تعریفی از این پیمان دفاعی بیش از پیش نمایان شد. ناتو امروزه در بسیاری از عملیات های نظامی کاملاً متفاوت وارد می شود. این سازمان جنگی سخت را در هندوکش فرماندهی کرده، در حالی که برخی از اعضای آن هرگز استقلال کوزوو را به رسمیت نشناخته اند، امنیت این کشور تازه استقلال یافته را تامین می کند، به عملیات گشت زنی برای بازداشت مظنونان به عملیات تروریستی در دریای مدیترانه می پردازد، به مبارزه علیه دزدان دریایی در شاخ آفریقا کمک می کند و مسوولیت آموزش و تمرین نیروهای امنیتی عراق را برعهده دارد. آیا ناتو واقعاً همچنان باید طبق خواست برخی کارشناسان نظامی عمل کند و به عنوان مثال امنیت واردات انرژی غرب را با زور اسلحه تامین کند؟ آیا باید به شکار تروریست های القاعده در سراسر جهان بپردازد و علیه نقض آشکار حقوق بشر در مناطقی مانند دارفور وارد عمل شود؟ آیا باید به نوعی شبه کارگزار سازمان ملل باشد یا رقیب و حریف آن؟ این سازمان چگونه می تواند اعتماد به نفس خود را در مقابل روسیه افزایش دهد، در حالی که اوکراین را به عضویت دائمی خود می پذیرد، یعنی همان کشوری که یکی از بنادر مهم اش به نام «سواستوپل» همواره پایگاه و انبار ناوگان دریای سیاه روسیه است. آیا با خوشامدگویی به ماجراجویی مانند «میخائیل ساکاشویلی» رئیس جمهور گرجستان که با تحریکات نظامی این سازمان را به آستانه سقوط کشاند و غرب را به درگیری نظامی با مسکو ترغیب می کند، می توان کاری از پیش برد؟ مرزهای ناتو چه از لحاظ جغرافیایی و چه از لحاظ برنامه یی تا کجا است؟ مقر اصلی ناتو در بلوار لئوپولد سوم واقع در بروکسل ساختمانی بزرگ و نفرت انگیز است. این ساختمان به دلیل هراس از حملات احتمالی همواره تحت کنترل و مراقبت های شدید قرار دارد و شهری کوچک به شمار می آید که در داخل آن سوپر مارکت، رستوران و شعبه های بانک وجود دارد. برای ورود به مرکز این ساختمان به مجوزهای ویژه یی نیاز است و در امتداد آن راهروهای دراز، اتاق های کار ساده و سالن های کنفرانس تمیز و به اصطلاح استریل صف کشیده اند.این صف طولانی با نمادهایی به اصطلاح هنری آن هم درست قبل از اتاق دبیر کل قطع می شود. در این محل یک تابلو نقاشی گل و گیاه، تصویری از افغانستان در حالی که یک سرباز ناتو به یک مریض کمک می کند و مجسمه یی قرار داده شده است که البته نسخه اصل و رومی آن در موزه واتیکان وجود دارد. ناتو 5200 کارمند غیرنظامی دارد که سالانه نزدیک به دو میلیون یورو هزینه حقوق و مزایای آنان است. حدود 320 کمیته مسوولیت زیرساخت های این غول بوروکراتیک را در اختیار دارند و این جدای از آن 60 هزار نفری است که در ماموریت های نظامی حضور دارند. تنش و حسدورزی هم جزء جدایی ناپذیر در این سازمان است و این مساله در حال حاضر در مورد فرانسه نمود زیادی دارد، همان کشوری که از 43 سال پیش خود را از ساختار فرماندهی نظامی ناتو کنار کشید و حال تحت رهبری پرزیدنت سارکوزی (که در محافل داخلی ناتو به «سلطان برونئی» مشهور است) بار دیگر با قدرت به این ساختار بازمی گردد و برای کسب تک تک پست ها و درجات ناتو چانه زنی می کند. به عقیده برخی از کارشناسان موقعیت دبیرکل ناتو هم همواره تحت تاثیر افراد بعضاً کم وزنی قرار دارد که برای این پست انتخاب می شوند. «یاپ دو هوپ شفر» هلندی هم که از ژانویه 2004 تا همین چند روز پیش دبیر کلی ناتو را برعهده داشت نه تنها فردی ضعیف بلکه کسی بود که همواره به دلیل حمایت هایش از جنگ عراق به عنوان «پودل» جرج دبلیوبوش مورد تمسخر قرار داشت و البته از چندی پیش ادعا می کرد تصمیماتش را مستقل از واشنگتن اتخاذ می کند.
جالب آنکه این مرد هلندی در مصاحبه یی با اشپیگل در حالی که تازه از سفر افغانستان بازگشته بود به نحو شگفت انگیزی به انتقاد از خود پرداخت: «پیروزی در جنگ هندوکش از نظر نظامی امکان پذیر نیست و باید بیش از هر چیز به تسخیر قلب ها و مغزهای مردم اقدام کرد. باید مراقب باشیم در جنگ علیه شورشیان هیچ قربانی غیرنظامی وجود نداشته باشد.» سپس از اهمیت همکاری با ایران گفت و اظهار عقیده کرد که ناتو به یک نسخه استراتژیک جدید نیاز دارد: «تا 10 سال پیش برای تاثیرگذاری و فشار بر یک کشور یک گردان تانک کفایت می کرد، اما امروز کافی است با یک حمله سایبرنتیک از پشت کامپیوتر همه شیرهای گاز بسته شود.»
وقتی از وی پرسیده شد با این وجود همچنان خواهان ابقا در پست دبیرکلی ناتو هست یا نه، دست هایش را بالابرد و گفت: «نه اصلاً. تنها می توان برخی امکانات را بالابرد. ناتو نه پول دارد و نه امکانی که بتواند تبدیل به یک پلیس جهانی شود. اما آیا وقتی پاکستان بعد از زلزله سال 2005 از ما تقاضای کمک کرد می توانستیم جواب منفی بدهیم؟ این مساله در مورد حضور کشتی هایمان در مناطقی که دزدان دریایی امنیت آنجا را تهدید می کنند نیز صدق می کند. امروزه مالیات دهندگان نسبت به کسانی که از قلمرو کشورها دفاع می کنند، از ما انتظار بیشتری دارند.» و سپس با غرور و افتخار اضافه کرد: «چیزهای زیادی از دوران دبیرکلی ام آموختم.» هوپ شفر 61ساله در نهایت همین چند روز پیش این پست را ترک کرد و «راسموسن» 56ساله (نخست وزیر دانمارک) جایگزین وی شد. ظاهراً گروه اوباما اعلام کرده به عنوان یک وظیفه خواهان ترمیم شکاف هایی است که در دوران بوش در پیکره ناتو ایجاد شده و جوی از بی اطمینانی را در میان اعضا به وجود آورده است. به همین خاطر «جو بایدن» معاون اوباما به همراه «هیلاری کلینتون» وزیر خارجه امریکا سفری به بروکسل انجام دادند اما هنوز روشن نیست آیا این ادعای جدید واشنگتن واقعاً با نیت شروعی جدید عنوان می شود یا صرفاً یک تعامل تاکتیکی است. از سوی دیگر عده یی عقیده دارند قبل از ارائه تعریفی جدید از ناتو به عنوان «ابزاری برای صلح» باید نگاهی انتقادآمیز به تاریخ و گذشته این پیمان انداخته شود. اتحاد و همگرایی میان ایالات متحده امریکا و شوروی حداکثر تا بهار 1947 ادامه داشت و با بروز جنگ سرد مناسبات میان این دو ابرقدرت رو به سردی نهاد. در آن زمان رئیس جمهور وقت امریکا یعنی «هری اس. ترومن» بر مبنای دکترین خود اعلام کرد هر ملتی در آینده باید میان دموکراسی غربی و کمونیسم یکی را انتخاب کند. پیمان دفاعی که بعدها در واشنگتن به امضا رسید نه تنها علیه شرق سوسیالیست بلکه علیه آلمان هم که در آن زمان هنوز یک تهدید بالقوه به شمار می رفت جهت گیری داشت. لرد «اسمای» اولین دبیر کل بریتانیایی ناتو هم بر این عقیده بود که این پیمان دفاعی باید «امریکا را در داخل، روسیه را در خارج و آلمان را در سطح نگه دارد».
طبق قوانین ناتو اعضا وظیفه داشتند در چارچوب منشور سازمان ملل رفتار کرده، «مناقشات بین المللی» را از «راه های مسالمت آمیز» به قاعده درآورند و علاوه برآن از هرگونه جنگ تهاجمی منع شده بودند. در ماده پنج این قانون آمده است: حمله مسلحانه به هر یک از کشورهای عضو در حکم حمله به همه کشورهای عضو ناتو محسوب می شود و موجب اتحاد کامل اعضای این پیمان خواهد شد. اما همکاری های فرهنگی و اقتصادی در داخل ناتو سابقه چندانی ندارد و به سال های اخیر بازمی گردد: همکاری هایی که اعضا را موظف به دفاع از «سیستم زندگی همراه با دموکراسی آزادیبخش» می کند.
اما ناتو از همان آغاز کار در صورت لزوم به همین اصول خود نیز خیانت کرد: اگر چه پرتغال تحت حکومت دیکتاتوری «سالازار» و به دلیل مخالفت های اعضای پیمان هرگز نتوانست به عضویت دائم این پیمان دفاعی درآید اما اهمیت استراتژیک لیسبون امری تعیین کننده برای حضور این کشور در پیمان بود. پذیرش عضویت ترکیه و یونان که تا به امروز هم بر سر مساله قبرس اختلاف دارند، بیش از هر چیز برای افزایش وحشت در مسکو صورت گرفت. اما با پیوستن آلمان فدرال به این پیمان دفاعی در شش مه 1955 اولین فاز از ناتو امروزی به مرحله اجرا درآمد. در همان حال که غرب می خواست آلمانی ها را به اصطلاح از شر آلمانی ها حفظ کند و در فاصله یی کمتر از دو هفته از پیوستن بن به ناتو، پیمان ورشو برای مقابله با این سازمان پا به عرصه وجود گذاشت.
تثبیت وضع موجود که به دلیل وجود بمب های اتمی دو طرف بالاجبار وضعیت «توازن وحشت» را ایجاد کرده بود تبدیل به هدف متقدم ناتو شد: سیاستی که حتی در صورت به خطر افتادن جان کسانی که در آن سوی «پرده آهنین» در اعتراض به حقوق از دست رفته خود مبارزه می کردند نیز باید به اجرا در می آمد و نمونه های بارز آن شورش های سرکوب شده در برلین شرقی، در بوداپست و سپس در پراگ (1968) بود. جنگ واقعی بلوک های بزرگ نظامی در پشت مرزها جریان داشت. این جنگ در واقع همان عملیات مخفی کثیفی بود که سردمداران کا گ ب و سیا توسط ماموران مخفی و به عبارتی گلادیاتورهایشان آن را پیش می بردند. اما توپ های واقعی در جای دیگری شلیک می شدند و جنگ های خونین به وکالت از دو ابرقدرت به دست دشمنان ایدئولوژیک در جهان سوم جریان داشت.
اروپا و ایالات متحده برای اولین بار در زمان جنگ ویتنام دچار اختلاف و جداسری شدند. جمهوری فدرال آلمان به عنوان کشور حاضر در خط مقدم جبهه اروپا به مانند گذشته با تکیه بر ضمانت ناتو بهره های زیادی برد و توانست در دوران آغاز سیاست جهانی تنش زدایی، سیاست جدید نگاه به شرق خود را با این تز آغاز کند: «تغییر از طریق نزدیکی» .با تشکیل «کنفرانس امنیت و همکاری اروپا» در سال 1975 نیز گامی بزرگ در جهت کاهش سردی روابط میان این بلوک های قدرت برداشته شد.
اما یک سال بعد و پس از آنکه شوروی به استقرار موشک های میان برد پیشرفته «اس اس 20» در غرب اورال اقدام کرد بار دیگر تنش میان شرق و غرب به اوج خود رسید. «هلموت اشمیت» صدر اعظم وقت آلمان نسبت به یک عدم توازن استراتژیک هشدار داد و اعضای ناتو را برای اقدامات تلافی جویانه تحت فشار گذاشت. واشنگتن هم با کمال میل این خواسته ها را پذیرفت و این مساله راه را برای تجدید تسلیحاتی ناتو باز کرد. اما این تصمیم موجب آن شد که صدها هزار نفر از مردم به مخالفت با آن و در چارچوب جنبش های صلح طلبانه به خیابان ها بریزند.
حتی تا به امروز هم دقیقاً مشخص نیست آیا این تصمیم و سیاست ناتو موجب به زانو درآمدن قدرت پیمان ورشو شد یا بلوک شرق به دلیل عدم شفافیت اقتصادی اصولاً محکوم به فروپاشی بود. بسیاری بر این عقیده اند که فروپاشی شوروی بر خلاف آنچه به نظر می آید در یک انفجار ناگهانی صورت نگرفت بلکه طی روندی تدریجی این ابرقدرت از صحنه تاریخ محو شد.
این سرنوشت می تواند در انتظار اعضای ناتو هم باشد آن هم درست در زمانی که احساس پیروزی می کند. ساختار تغییر یافته بین المللی نیاز به انحلال ناتو دارد و برای پرهیز از چنین وضعیتی چاره یی جز باز تعریف وظایف این سازمان نیست. برای گفت وگو در مورد باز تعریف روابط با مسکو به سراغ قهرمان تراژیک فروپاشی شوروی می رویم: میخائیل گورباچف.
ساختمانی ساده و نوساز و شش طبقه در حوالی مرکز مسکو. با برنده جایزه صلح نوبل مشغول نوشیدن چای هستیم. در این خانه و به عبارتی بر دیوارهای این بنیاد تصاویری از پیروزی های وی در سیاست خارجی به چشم می خورد: عکسی از کنفرانس خلع سلاح در ریک جاویک ایسلند (1968)، عکسی از دیدار از آلمان و.... اما این روزها هر کس با گورباچف دیدار می کند با سیاستمدار باز نشسته یی روبه رو نمی شود که می توان با او راحت بود. گورباچف این روزها در فضایی میان مالیخولیا و خشم به سر می برد. او همان کسی است که موجب فروپاشی دیوار برلین شد و دست آشتی به سوی ناتو دراز کرد اما حال ثمرات همه این تلاش های خود را از دست رفته می بیند.
از نظر داخلی آزادی هایی که وی با سیاست گلاسنوست برای روس ها به ارمغان آورد در دوران پوتین به تدریج تقلیل یافت. در سیاست خارجی هم آرمان او در مورد یک «خانه مشترک اروپا» عملاً به دوردست ها رانده شده است. البته گورباچف جانشینان خود را بی تقصیر نمی داند اما از نظر وی گناه اصلی تکوین این خطاها بر گردن رهبران غرب است: «متاسفانه تجربه نشان داده است نمی توان روی سیاستمداران امریکایی حساب کرد زیرا آنها همیشه می خواهند از آب گل آلود ماهی بگیرند.»
گورباچف 78ساله یک پولور خاکستری زیر آن کت خاکستری تیره به تن دارد و در یک لحظه به نظر می آید مردی است که در همان میراث سیاسی خود باقی مانده است. اما ناگهان خشم و تلخکامی از درون وی فوران می کند. ناگهان با سرعتی عجیب از روی کاناپه بلند می شود کتابی را برمی دارد و به دنبال صفحه یی مشخص آن را ورق می زند: «این یادداشت بسیار مهمی در مورد ملاقاتم با جیمز بیکر است: ملاقاتی که منجر به اتخاذ مواضع تعیین کننده یی شد.»
آن روز زمستانی اما گرم نهم فوریه 1990 با همه جزئیاتش هنوز هم برای گورباچف مثل امروز زنده و موجود است. وزیر خارجه وقت امریکا در آن روز دیداری از مسکو داشت و در سالن کاترینای کرملین بحث بر سر اتحاد مجدد دو آلمان جریان داشت. گورباچف به خاطر می آورد که بیکر پرسیده بود آیا وی خواهان یک آلمان متحد اما غیرقابل کنترل و برخوردار از سلاح های اتمی در خارج از چارچوب ناتو است یا آلمانی در داخل چارچوب متحدان غرب. دبیرکل حزب البته تاکید می کند که گسترش ناتو در جهت مرزهای روسیه امری غیرقابل قبول است.
گورباچف ضمن متهم کردن هم پیمانان خود به خیانت و توافق با امریکا می گوید: «در آن زمان واشنگتن تصور می کرد ما به عنوان رقیب امریکا دیگر وجود خارجی نداریم و او هر کاری بخواهد می تواند انجام دهد. ایالات متحده در فکر تشکیل یک امپراتوری جدید بود.» در سال 1999 سه کشور از اعضای پیمان ورشو سابق یعنی کشورهای لهستان، چک و مجارستان به ناتو پیوستند و این روند با پذیرش عضویت بلغارستان، رومانی، اسلوونی و اسلواکی در سال 2004 ادامه یافت. گورباچف می گوید: «این آلمان بود که هر بار بر گسترش ناتو به سوی شرق صحه می گذاشت.» آخرین رهبر شوروی البته از «هلموت کهل» و «هانس دیتریش گنشر» به نیکی یاد می کند اما: «آلمانی ها در این مورد به وعده هایشان عمل نکردند.»
گورباچف آرزو دارد که می توانست برای یک بار هم شده زمان را به عقب و به نوامبر 1990 بازگرداند. در منشور کنفرانس همکاری و امنیت اروپا که آن زمان به امضای سران غرب و شرق رسید، آمده است: «عصر تقابل و تقسیم اروپا باید پایان گیرد.» در حاشیه کنفرانس نیز ناتو و پیمان ورشو که هنوز در آن زمان برقرار بود بیانیه مشترکی منتشر کردند که در آن آمده بود: «ما دیگر دشمن یکدیگر نیستیم بلکه به دنبال ایجاد همکاری بوده و دست دوستی به سوی یکدیگر دراز می کنیم.» در آن زمان 73 درصد از مردم روسیه نظر مثبتی در مورد امریکا داشتند و تنها 17 درصد ناتو را دشمن خود تلقی می کردند. اما امروز بیش از دوسوم روس ها نسبت به امریکا نظر منفی دارند و 62 درصد از آنان ناتو را دشمن خود می دانند. اما کمتر سیاستمداری در مسکو یافت می شود که این گناه را به تمامی متوجه غرب بداند و از سیاستمداران راستگرا تا لیبرال و چپگرا در این مورد اتفاق نظر دارند.
گورباچف در نظر بسیاری از هموطنان خود به عنوان کسی مطرح است که به دست خود گور امپراتوری شوروی را کند. آنها نقش آفرینی او در تبلیغات «لوئیس ویتون» را به باد تمسخر می گیرند و با کمی چاشنی حسادت از قیمت پنج رقمی سخنرانی های او می گویند، همان پولی که گورباچف به وسیله آن هزینه های بنیاد خود را تامین می کند. گورباچف در روزنامه منتقد دولت یعنی «نووایا گازتا» نیز شریک است. او در یکی از آخرین سفرهایش به امریکا سخنانی را بر زبان آورد که البته تحسین امریکایی ها را به دنبال داشت: «به شما می گویم که امریکا هم نیازمند یک پروسترویکا است.» البته مراد گورباچف از این سخن تنها اصلاحات در نهاد های مالی نبود و بیش از همه منظور وی تجدید بنای دولت سوسیال بود. او به جهشی نوین در آرمان هایش عقیده دارد، همان آرمان هایی که تحقق آن به شکست انجامید. گورباچف به هنگام خداحافظی از ما می گوید: «من به هر دو رئیس جمهور جدید یعنی اوباما و مدودوف امید دارم.» البته حمایت گورباچف از رئیس جمهور روسیه به آن معنی نیست که وی همه تصمیم های فردی در کرملین را تحسین می کند زیرا امروزه یکی از چهره های جنجالی دولت روسیه پست سفیر این کشور در ناتو را در اختیار دارد.
امروز برای صرف صبحانه میهمان «دیمیتری روگوسین» 45 ساله در اقامتگاه او در بروکسل هستیم. این نماینده و سفیر امروز مسکو در ناتو و روزنامه نگار سابق و موسس یکی از احزاب ناسیونالیست افراطی روسیه در کسوت یک دیپلمات تندخو از آن به اصطلاح تناقض های زنده است. او زمانی می گفت: «در بروکسل کارمندانی وجود دارند که حاضر نیستند با من به اندازه نیم ساعت در یک مکان باشند زیرا تصور می کنند وجود من برای سلامتی شان ضرر دارد. از قرار معلوم برخی از همسران آنها قبل از ملاقات شوهرهایشان با من دعای باطل السحر همراه آنها می کنند.»
اما روگوسین میزبانی تمام عیار، جذاب و مهربان و مودب است. ویلای او هم با آن کلکسیون زیبای سماورهای قدیمی بسیار زیبا و تاثیرگذار می نماید. اما عقاید سیاسی اش به مانند سیگاربرگ هایش تند و تیز است. روگوسین ناتو را به کشتی گیری تشبیه می کند که بعد از پایان کار پیمان ورشو بدون آنکه حریفی داشته باشد تلوتلو می خورد. به عقیده وی چنین «ناتوی جهانی» به دست خود گور خود را می کند.
روگوسین هم به مانند گورباچف منشاء همه این مشکلات را مساله گسترش ناتو به شرق می داند و عقیده دارد دولت های کوچک بالتیک مانند لهستان تلاش می کنند میان ناتو و روسیه شکاف ایجاد کنند: «تا چه زمانی اجازه می دهیم آنها ما را به جان یکدیگر بیندازند؟» او از جنگ یوگسلاوی که یک دهه پیش بدون مدیریت سازمان ملل شروع شد نیز انتقاد کرده و آن را یک اشتباه می خواند. روگوسین بدون اشاره به مخالفت بسیاری از دولت ها از جمله دولت وقت آلمان با آن جنگ می گوید: «این جنگ رنج هایی پایان ناپذیر برای مردم به ارمغان آورد و از نظر سیاسی هم منجر به پیامدهایی ناگوار شد. بی تردید آن به اصطلاح بمب کوزوو که ناتو به دست خود آن را به کار انداخت در حال انفجار است.»
روگوسین از تلاش ناتو برای محاصره روسیه تفسیری کنایه آمیز ارائه می دهد و می گوید: «هر چه پایگاه های شما به ما نزدیک تر شود برخورد ما با شما هم آسان تر خواهد شد. قبلاً به موشک نیاز داشتیم اما امروز تیربار و مسلسل هم کفایت می کند.» روگوسین در مورد آنچه به علاقه مندی عضویت در ناتو مربوط می شود، پیشنهاد می کند: «هیتلر، صدام حسین و سپس ساکاشویلی رئیس جمهور گرجستان را هم به عضویت بپذیرید. در اوکراین حتی اعضای خانواده یوشچنکو رئیس جمهور نیز چندان علاقه یی به پیوستن به ناتو ندارند و جالب اینجاست که ناتو در روسیه طرفداران بیشتری نسبت به اوکراین دارد.»
البته روگوسین هنگام ملاقات با خبرنگاران اشپیگل چندان قصد نداشت نفت جدیدی بر این آتش بریزد زیرا به تازگی با هیلاری کلینتون ملاقات کرده بود و تلاش می کرد امریکایی ها را از «طرح های تحریک کننده برای سیستم سپر موشکی در چک و لهستان» برحذر دارد. او برای کاهش سلاح های اتمی شانس زیادی قائل است و به منافع مشترک شرقی غربی باور دارد، به عنوان مثال در افغانستان که به عقیده وی تنها روسیه می تواند راه های رساندن تجهیزات به یگان های ناتو را تضمین کند یا در مورد ایران که به گفته وی برنامه اتمی این کشور مایه نگرانی روسیه نیز هست و البته کرملین می تواند از نفوذ خود در این مورد استفاده کند. سفیر روسیه در ناتو تقریباً در همه جملاتش به صورت مستقیم و غیرمستقیم عنوان می کند که بدون روسیه هیچ کاری امکان پذیر نیست.
روگوسین با نشاط و جسور از اینکه پس از ماه ها سردی روابط به دلیل جنگ قفقاز بار دیگر می تواند در اجلاس ناتو شرکت کند، خوشحال است. او نسخه امنیتی کرملین را نسخه یی می داند که می تواند از «ونکوور تا ولادی وستک» را پوشش دهد. روگوسین با خوشحالی می گوید: «شاید ناتو تبدیل به پاتو شود و گسترش یابد یعنی اتحادیه یی از پاسیفیک و آتلانتیک. فقط ما نباید اجازه دهیم که توسط اخلالگران در صلح از راه خود منحرف شویم.»
تالین، مرکز بین المللی تحقیقات صلح. اینجا یعنی پایتخت کشور استونی همان جایی است که روگوسین از آن به عنوان «کشور مخل صلح» یاد می کند. و در همین شهر است که ندای «اروپای نوین» بیش از هر جای دیگر به گوش می رسد. در فاصله 180 کیلومتری تالین یعنی در شهر «ناروا» دو قلعه قرون وسطایی قرار دارد که همچون دو خواهر کینه توز در مقابل یکدیگر قرار گرفته اند. به این صورت که در ساحل شرقی دژ دفاعی «تزار ایوان سوم» و در ساحل غربی که در واقع می توان از آن به عنوان سرزمین جدید ناتو یاد کرد، قلعه «هرمان» قرار دارد که در سال های قرن چهاردهم یکی از پاسگاه های شوالیه های آلمانی به شمار می آمده است.
در کشور استونی می توان به راحتی تفاوت تاریخ را از نظر گستره آن به تماشا نشست و این درسی است برای همه آن کسانی که دنیا را با نگاه روسیه می نگرند. «کادری لیک» مدیر پرجنب وجوش یکی از تینک تنک هایی است که با بودجه دولت های غربی در تالین تاسیس شده است. این زن 38 ساله نمونه جالبی است از یک اروپایی متجدد و منتقد مسکو. او در سال های آغاز جوانی علیه مداخله و تجاوز شوروی به کشورش در تظاهرات شرکت می کرد و سپس به بریتانیا رفت و در رشته علوم سیاسی فارغ التحصیل شد و پس از فروپاشی شوروی به عنوان «مشاور مطبوعاتی» اولین سفیر استونی در مسکو به کار مشغول شد. لیک در حال حاضر در مورد مسائل امنیتی به دولت استونی مشاوره می دهد و عقیده دارد که گسترش ناتو به شرق همراه با پذیرش عضویت کشورهای بالتیک در این پیمان یکی از موفقیت های تاریخی ناتو به شمار می آید. از نظر خانم لیک ناتو تنها پلیس امنیتی است که در مقابل «تندروهای دولت روسیه» مقاومت می کند. به باور وی این افراد هنوز هم استقلال دولت های اروپای شرقی را نپذیرفته اند. این خانم با آن موهای مشکی و چشم های درخشان می گوید: «روسیه ظاهراً خواهان روابط دوستانه با همسایگان است اما این مساله در واقع بیان دیگری از فرمانبرداری و اطاعت است.» او به برای اثبات نیات پلید روسیه از حمله های سایبرنتیکی یاد می کند که در سال 2007 جریان مبادله اطلاعات در شبکه استونی را به شدت مختل کرد. جالب آنکه به گفته لیک در آن زمان عامل اصلی این جنگ کامپیوتری شاخه جوانان حزب پوتین یعنی «روسیه ما» معرفی شد.
کادری لیک سپس به موضوع جنگ قفقاز می پردازد. روز هشتم آگوست سال 2008 از نظر تاریخی به اندازه یازدهم سپتامبر 2001 برای او اهمیت دارد. به عقیده لیک روسیه با تجاوز به خاک گرجستان در آن روز آگوست سال گذشته چهره واقعی خود را نشان داد. اما وقتی از او می پرسیم که آیا در واقع این ساکاشویلی نبود که جنگ را آغاز کرد، پاسخ می دهد: «این تنها یک مساله تکنیکی است. روس ها بودند که فتنه می کردند، آنها تجاوزگر هستند و حال برگزاری دوباره نشست با آنها یکی از اشتباهات سنگین ناتو به شمار می آید. به هر حال همسایگان روسیه دیگر هرگز تن به چنین کاری نخواهند داد.»
این سیاست پژوه استونیایی عقیده دارد روسیه به خصوص از سوی اروپای غربی بیش از حد تحمل می شود و خرید گاز و نفت از روسیه را یک «وابستگی خطرناک» عنوان می کند. از نظر وی در پذیرش عضویت گرجستان و اوکراین در ناتو باید تعجیل به عمل آید و اما و اگر در این مورد وجود نداشته باشد. او به هیچ عنوان نقش سازنده یی برای مسکو قائل نیست و عقیده دارد روسیه در افغانستان یعنی در جهنم فعلی ناتو هیچ گام مثبتی برنمی دارد.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات