تاریخ انتشار : ۲۷ فروردين ۱۳۸۸ - ۱۱:۰۲  ، 
کد خبر : ۸۸۸۷۸
نگاهی به زندگی حافظ اسد، به بهانه سالمرگ او

سیاستمداری که سازش نکرد


مهران قاسمی
دو روز سرنوشت‌‌ساز

زندگی حافظ اسد تحت تاثیر دو تاریخ قرار گرفته است: شش اکتبر و ده‌ ژوئن. حافظ اسد متولد شش ژوئن بود و در همین زمان بود که او و انور سادات در سال 1973 اسرائیل را به چالش کشیدند. سادات رقیب سیاسی اسد و مردی که همواره به خیانت متهم می‌شد هم در سال 1981 در چنین روزی به «مکافات» اعمال خود رسید. دهم ژوئن اما روزی بود که اسد به عنوان وزیر دفاع سوریه در سال 1967 عملا بلند‌ی‌های جولان را به اسرائیل واگذار کرد، این شکست که تلخ‌ترین حادثه عمر اسد بود، اما نتوانست مانع ترقی و پیشرفت او شود. اسد در نهایت در دهم ژوئن سی‌وسه سال بعد، در گذشت.
حافظ اسد یا آنگونه که تا پیش از رسیدن به قدرت خوانده می‌شد «حافظ الوحش» در خانواده‌ای علوی در منطقه ساحلی لاذقیه، در سال 1930 متولد شد. او فرزند خانواده‌ای روستایی با درآمدی پایین بود.
حافظ اسد پس از ورود به نیروی هوایی و گذراندن دوران‌ آموزش به عنوان خلبان هواپیمای جنگی به تدریج خود را وارد ساختار سیاسی می‌کرد که فضای بسته آن زمان سوریه معمولا به دشواری امکان ورود به آن را فراهم می‌کرد. اسد در کودتای سال 1966 که دولت وقت سوریه را سرنگون کرده و سیاستمداران علوی را به قدرت رساند، نقشی ویژه ایفا کرد. اسد پس از پیروزی در کودتا به صورت منظم رقبای سیاسی خود را از صحنه حذف کرد. هوشیاری وی باعث شد تا حتی رویدادهایی چون از دست دادن بلند‌ی‌های جولان و واگذاری منطقه به اسرائیل در ژوئن 1976 و یا حتی شکست خوردن دخالت سوریه در نزاع میان دولت اردن و سازمان آزادی‌بخش فلسطین در سپتامبر 1970 هم مانع پیشرفت او نشود. حافظ اسد که در آن زمان وزیر دفاع سوریه بود، در عمل می‌بایست مقصر و یا حداقل مسئول هر دو رویداد تلقی می‌شد، اما او نه تنها با هوشیاری موفق شد تا خود را نجات دهد، بلکه تنها دو ماه پس از حادثه سپتامبر 1970، با جهش ناگهانی تبدیل به سیاستمدار ارشد سوریه شد.
اسد پس از رسیدن به قدرت به تبلیغ ایدئولوژی حزب بعث پرداخت. مطابق باورهای این حزب، وضعیت مطلوب، شکل‌گیری اتحادی سکولار از اعراب در سرتاسر خاورمیانه، تحت رهبری گروهی کوچک از نخبگان بود و بدیهی بود که اسد معتقد بود ریاست و هدایت این جمع هم نباید بر عهده کسی جز شخص وی واگذار شود. اسد پس از به قدرت رسیدن، با تجربه‌ای که در هدایت کودتا داشت، به سرعت نیروهای امنیتی و نظامی را باز سازماندهی کرده و فعالیت مخالفان خود را در داخل و یا خارج از مرزها به شدت محدود کرده و تحت کنترل قرار داد. وی پس از دوران بازسازی دولت، ‌به همراه مصر ناصری و بعثی‌های عراق در جست‌وجو همراستایی با اتحاد جماهیر شوروی برآمد. وی در عین حال که همواره از کمک‌های شوروی برخوردار می‌شد، اما با هوشیاری ذاتی خود مانع آن شد که حکومت و کشورش همانند کشورهای بلوک شرق؛ دست نشانده و مطیع مسکو شوند. اسد موفق شد تا استقلال دولت و کشورش را حفظ کرده و همزمان انبوه کمک‌ها را نیز از مسکو روانه دمشق کند.
پیروزی و خیانت
اسد به ندرت اشتباه می‌کرد. وی حداقل در برآوردهای خود از روند اوضاع به شدت هوشیار بود و در پناه این هوشیاری بود که به سرعت دریافت اهداف بزرگ وی بدون همراهی متحدین هم‌پیمان و راسخ قابل تحقق نیست. وی در این دوران سعی داشت تا خود را به قدرت‌های بزرگ نزدیک کند. مهم نبود که این قدرت‌ها تا چه حد به نزدیکی سوریه نیاز داشتند، بلکه مهم این بود که سوریه تا چه حد از این نزدیکی برای تحقق اهداف خود بهره می‌برد!
اسد با چنین رویکردی بود که در حمله ناگهانی 6 اکتبر 1973 به اسرائیل، در کنار انور سادات قرار گرفت. حمله سوریه و مصر به اسرائیل، جهان را به حیرت واداشته بود. شکست در این جنگ چیزی بود که هرگز در مخیله اسد نمی‌گنجید. او تنها در آستانه فاجعه‌ای نظامی بود که دریافت تا چه حد میان اهداف او و انور سادات، سیاستمدار مصری، در شروع و تعقیب جنگ فاصله است. سادات از این جنگ برای «تعویض حامی» استفاده کرده بود و اکنون خواهان برقراری روابطی استراتژیک و تشکیل ائتلافی نوین با واشنگتن بود. سفرهای متعدد کیسینجر و مذاکرات میان سادات و او در نهایت به برقراری این ائتلاف منتهی شد. اسد هم البته در این میان بارها با پیشنهادات وزیر خارجه آمریکا مواجه شد. کیسینجر به او پیشنهاد کرده بود تا در ازای حمایت‌های بی‌حد و حصر آمریکا مسیری را انتخاب کند که به برقراری روابط دیپلماتیک با اسرائیل و کنار گذاشتن خصومت منتهی می‌شد. اسد اما حاضر به پذیرش این موضوع نشد.
رهبر سوریه پس از تجربه تلخ 1973، نه تنها هرگز سادات را نبخشید، بلکه با مستحکم‌تر کردن رابطه خود با اتحاد جماهیر شوروی عملا در مسیر کاملا مخالف مصر قرار گرفت. سوریه در این دوران تحت رهبری اسد به شدت سرگرم شکل‌دهی به «جبهه متحد عربی» بود. هدف از تشکیل این جبهه علاوه بر مقابله با اسرائیل، مهار مصر بود. مصر با نزدیکی به اسرائیل، عملا صفوف تا آن زمان گسسته اعراب در برابر رژیم صهیونیستی را دچار شکافی جدی کرده بود.
در سال 1977 و با به قدرت رسیدن جیمی کارتر در واشنگتن، به نظر می‌رسید که اسد مزد استقامت خود در برابر پیشنهادات سابق آمریکا را بالاخره گرفته است. کارتر با طرح موسوم به «دیدگاه جامع»، قصد داشت تا معامله‌ای بزرگ را با کشورهای بزرگ عرب و به طور خاص شکل دهد. هدف از این معامله بزرگ پایان دادن به نزاع اعراب ـ اسرائیل بود. اسد چندان از این ایده بدش نمی‌آمد، چرا که علاوه بر آنکه امکان ابتکار عمل دیپلماتیک را به وی می‌داد، سوریه را تبدیل به بازیگری در تعاملات منطقه می‌کرد. اگر مدتی پیش مصر رهبری جبهه عربی را در دست داشت، اکنون اما این سوریه بود که با هدایت این جبهه باید طرف مذاکره قرار می‌گرفت.
مصری‌ها هم اما در این میان بیکار ننشستند. اقدام سادات و بگین در سال 1978 برای برقراری صلح، بدون هماهنگی ایالات متحده انجام شد. این عمل باعث شد تا طرح کارتر برای معامله بزرگ عملا ناکام مانده و اسد هم در این میان رودست بخورد. ترور سادات در سال 1981 و موج مخالفت‌های مردمی در مصر با این صلح هم باعث نشد تا سیاستمداران بعدی راهی دیگر در پیش بگیرند. مصر هرگز حاضر نشد تا برچسب «اتحاد اعراب» را بر پیشانی خود بچسباند.
حافظ اسد اما حتی پس از مرگ سادات همچنان با روح او در جنگ بود. سیاستمدار سوری به دنبال آن بود که به جهانیان و یا حداقل جهان عرب اثبات کند که بدون دیدارها، گفت‌وگوها و آغوش گشوده سادات بر روی صهیونیست‌ها، امکان جبران شکست 1967 وجود داشت. از نگاه اسد خیانت سادات چه در زمان جنگ و چه برقراری رابطه و صلح با اسرائیل هرگز بخشودنی نبود.
بحران 84 - 1981
اسد در ابتدا برافروخته شدن آتش درگیری فرقه‌ای در لبنان، با حمایت از مسیحیان، آنها را در برابر دروزی‌ها، شیعیان و حتی فلسطینیان طرفدار عرفات حمایت کرد، اما زمانی که احساس کرد کفه ترازوی قدرت به سمت آنها سنگینی می‌کند، وزن سیاسی و شاید نظامی سوریه را به سوی دیگر درگیری کشاند تا ضمن ممانعت از پیروزی مسیحیان عملا درگیری‌های لبنان بدون طرف پیروز پایان گیرد.
دخالت مستقیم نظامی سوریه در لبنان در سال 1975، عملا با مخالفت اسرائیل و ایالات متحده رو به رو نشد. واشینگتن و تل‌آویو امیدوار بودند که اسد بتواند نفوذ فزاینده سازمان آزادی بخش فلسطین تحت رهبری عرفات را محدود کند. عرفات و مبارزان فلسطینی از درون خاک لبنان تجهیز شده و با عبور از مرزهای شمالی اراضی اشغالی، به اهداف اسرائیل حمله می‌کردند. اسد اما در عمل حاضر به اجرای طرح‌های آمریکا نبود. سیاستمدار سوری با هوشیاری از رویارویی با ساف روی گرداند و بدین ترتیب امیدهای آمریکا و اسرائیل نقش بر آب شد. بگین نخست وزیر وقت اسرائیل و آریل شارون، وزیر دفاع جاه‌طلب او، پس از این ناکامی درصدد تغییر نقشه سیاسی لبنان برآمدند. سوریه اما در این میان مانع بزرگی محسوب می‌شد و اسرائیل بدون مواجه نظامی با سوریه امکان تعقیب هدف خود را نداشت. حاصل این وضعیت پیچیده آغاز درگیری و جنگ لبنان در ژوئن 1982 بود.
شاید از همان لحظات باید دریافته می‌شد که روزهای سختی فراروی آمریکا قرار خواهد گرفت. اسد اما به فرصت‌های آتی می‌اندیشد. شاید امروز شکست خورده و غافلگیر شده بود، اما فردا روز دیگری بود.
اسد در جریان جنگ لبنان مرتکب هیچ اشتباهی نشد. سوریه به سرعت انبوه تسلحیات مورد نیاز خود را از شوروی خشمگین دریافت کرد. حضور تفنگداران دریایی آمریکا در بیروت تحت لوای نیروهای چندملیتی خشم مسکو را شعله‌ورتر کرده بود. اسد در ابتدا ترجیح داد تا مخالفان لبنانی خود را بر سر جای بنشاند. در میانه جنگ لبنان و درگیری‌های فرقه‌ای بود که سفارت آمریکا منفجر شد و اندکی بعد مقر تفنگداران آمریکایی هم به سرنوشت مشابهی دچار شد. این دو حادثه قریب به 250 کشته به جای گذاشت. اسد به درستی به این نتیجه رسیده بود که واشینگتن هرگز به خاطر لبنان با سوریه وارد جنگ نخواهد شد. او با این برداشت با مذاکرات لبنان ـ اسرائیل تحت نظارت آمریکا مخالفت می‌کرد. در سال 1984، آمریکایی‌ها از لبنان خارج شده بودند، مذاکرات لبنان ـ اسرائیل نفی شده بود و اسرائیلی‌ها محدوده امنیتی کوچکی را در جنوب لبنان در اختیار داشتند. اسد می‌توانست به راحتی به مبارزان برای حملات چریکی به نظامیان اسرائیلی مستقر در منطقه کمک کند. اما آنچه که بیش از هر چیز اهمیت داشت، این بود که سوریه قدرت بلامنازع حاضر در لبنان بود. توافق طائف در سال 1987 هم مهر تاییدی بر این امر بود.
کودتای نافرجام
اسد در دوران حضور در منصب ریاست جمهوری سوریه چندان از رقابت‌های سیاسی احساس نگرانی نمی‌کرد. تسلط وی بر ارتش و فرماندهان آن نیز، خیالش را از هر نوع کودتا راحت می‌کرد. با این وجود در سال 1983، رئیس جمهوری از نقطه‌ای مورد تهدید قرار گرفت که هرگز انتظار نداشت.
حمله قلبی شدید اسد در این سال باعث شد تا رفعت، برادر او که کنترل نیروهای ویژه ریاست جمهوری را نیز در اختیار داشت، درصد کودتا برآید. تلاش رفعت برای قبضه کردن قدرت و به حاشیه راندن اسد به وضوح قابل درک بود. رهبر سوریه اما با خوش شانسی و به صورت معجزه‌آسا بهبود یافته و پیش از آنکه رفعت فرصت اجرای طرح خود را پیدا کند از بستر بیماری برخاست. رفعت در مقابل خیانت خود به خارج از کشور تبعید شد.
تعویض اسب
قدرت سوریه، اما با وقوع رویدادی که فراتر از کنترل حافظ اسد قرار داشت، تنزیل یافت. گورباچف رئیس‌جمهوری شوروی علاوه بر درخواست سوریه برای تامین نیازهای تسلیحاتی این کشور، سیاست خارجی خود را بر مبنای نزدیکی و برقراری روابط استراتژیک با اسرائیل استوار کرده بود. از سوی دیگر در این زمان قدرت شوروی نیز رو به زوال می‌رفت. سوریه اما در واکنش به این رویداد چه باید می‌کرد؟
اسد که دریافته بود امکان تکیه بر شوروی وجود ندارد، با هوشیاری به مصر نزدیک شد. نزدیکی به مصر می‌توانست موقعیت سوریه را تقویت کند. قاهره نیز بدین ترتیب بار دیگر حضور فعال خود در اتحادیه عرب را از سرگرفت. نزدیکی به قاهره تا حدی امنیت منطقه‌ای سوریه را نیز تضمین می‌کرد.
اسد به هر حال برای گذر از بحران به تدریج به سمت دولت‌های عرب نزدیک به آمریکا متمایل شد تا بدین ترتیب بتواند نیازهای خود را برطرف کند. اوج چنین روندی را می‌توان در جنگ نخست خلیج فارس مشاهده کرد.
اسد همواره از صدام و عراق تحت کنترل صدام نفرت داشت. رژیم بعث عراق، تنها رژیم بعثی حاکمی بود که علاوه بر اینکه در مقایسه با رژیم بعثی سوریه قدرتمندتر بود، به همان میزان هم جاه طلب بود. اسد علی‌رغم ایدئولوژی پان عرب خود، در جریان جنگ عراق- ایران حاضر نشد در کنار عراق قرار گیرد بلکه حتی در نقطه مقابل بر میزان نزدیکی خود با ایران افزود، این امر می‌تواند به وضوح نشان دهنده تلقی اسد از رژیم بعث عراق باشد. ایران و سوریه در آن زمان دو هدف مشترک داشتند: سرنگونی صدام و ضربه زدن به اسرائیل در جنوب لبنان.
حمله جنون‌آمیز صدام به کویت در ابتدای دهه 90، فرصتی استثنایی را در اختیار اسد قرارداد تا از اسب در حال مرگ شوروی به پایین جسته و بر اسب توانمندتر آمریکا سوار شود! سوریه با پیوستن به ائتلاف بین‌المللی تحت رهبری ایالات متحده که برای عقب راندن عراق شکل گرفته بود، راهی برای نزدیکی به واشینگتن و شیوخ عرب حاشیه خلیج فارس یافته بود. اسد بار دیگر با هوشیاری آمریکایی‌ها را به این باور رساند که سوریه تا چه حد می‌تواند در قبول طرح آمریکا برای صلح اعراب و اسرائیل در جهان عرب تاثیرگذار باشد. رئیس جمهور سوریه کاملا حق داشت که شکل‌گیری کنفرانس صلح مادرید در سپتامبر 1991 را بدون تلاش خود غیرممکن بداند.
آغاز مذاکره
ده سال پس از مرگ سادات، اسد حاضر شد در مذاکرات مستقیم اعراب ـ اسرائیل تحت هدایت واشینگتن حاضر شود. اسد اما قصد نداشت معامله‌ای با اسرائیل انجام دهد. او روشی تدریجی را برگزیده بود و قصد داشت تا در ازای ندادن امتیاز تا حد امکان امتیاز کسب کند و اگر هم این تاکتیک غیرممکن می‌نمود با دادن حداقل امتیازات، حداکثر دستاوردها را برای خود کسب کند. او در این دوران با استفاده از میانجی‌گری آمریکایی‌ها هرگاه احساس می‌کرد مذاکرات به نفع او پیش نمی‌رود، روند را قطع کرده و سپس با اصرار آمریکایی‌ها، با در خواست امتیاز بار دیگر به میز مذاکره بازمی‌گشت. او هرگز حاضر نبود از موضع ضعف مذاکره کند و می‌خواست با استفاده از ناتوانی اسرائیل در برخورد با ناآرامی‌های مرز لبنان، حداکثر امتیاز را بگیرد.
ایالات متحده و اسرائیل به شدت مشتاق مذاکره با سوریه بودند. سوریه نه تنها آخرین خاکریز مذاکرات صلح محسوب می‌شد بلکه عملا خطرناک‌ترین همسایه اسرائیل بود. توان موشکی، انبوه تانک‌ها و توپخانه دور برد اسد می‌توانست تهدیدی جدی برای اسرائیل باشد. مذاکره با اسد اما چندان ساده نبود. اگر او به عنوان «کلید صلح» تلقی می‌شد، بهایی بسیار بالا را برای مذاکره طلب می‌‌کرد و اگر نقش وی مورد توجه قرار نمی‌گرفت، حاضر به شرکت در مذاکره نبود. اسد بیش از هر چیز خواهان شناسایی نقش خود به عنوان «رهبر اعراب» و «صلح‌ساز» بود. او بدین ترتیب می‌توانست با حمایت آمریکا بر رقبای خود بویژه عرفات فشار مضاعفی را اعمال کند، و خود را به عنوان تعین کننده سرنوشت منازعه اعراب تثبیت کند.
اسد وجهه مورد نیاز خود را دریافت کرد، تمایل روسای جمهوری آمریکا و وزرای خارجه این کشور به مذاکرات متعدد با او باعث شد تا حتی اسرائیلی‌ها هم به او به عنوان «کلید صلح» توجه کنند. اسد اما همزمان ترجیح می‌داد بازی خود را ادامه دهد. او از «تصمیمی استرتژیک برای صلح» و «صلح شجاعانه» سخن می‌گفت، اما در عمل حاضر به هیچ ریسکی نبود. او حتی حاضر نبود جا پای سادات بگذارد. اسد خواسته‌های خود را علاوه بر به رسمت شناختن مرزهای کشورش، بازگشت بلندی‌های جولان (خطر مرزی 4 ژوئن 1967) تعریف کرده بود. بدین ترتیب سوریه بخش اعظم منابع آب اسرائیل، دریای جلیلیه را در اختیار می‌گرفت.
اسرائیلی‌ها به هر ترتیب حاضر به عقب نشینی از جولان شده بودند. قرار بود این عقب نشینی در سه سال صورت گیرد. اسد هر چند نارضایتی خود را با این عبارت که «آنها در شش روز این منطقه را تصر ف کردند، حالا چرا برای تخلیه آن سه سال مهلت می‌خواهند؟» ‌نشان داد، اما در نهایت این امر را پذیرفت. در میانه این معامله بزرگ و یک طرفه بود که عرفات، رهبر ساف، که گویی جایگاه خود را از دست رفته می‌دید حاضر به انعقاد قرارداد «اسلو» شد. رغبت ناگهانی عرفات به صلح، اسرائیل را در تصمیم خود مردد کرد. رابین پس از اسلو، خطاب به کریستوفر، وزیر وقت آمریکا گفت: «سوریه باید آشکار کند که در ازای جولان، چه امتیازی به اسرائیل می‌دهد؟». صهیونیست‌ها حالا از مواضعی برتر خواهان امتیاز بودند.
اقدام عرفات که بسیاری از آن به عنوان «خیانت به سوریه» یاد می‌کردند و متعاقب آن قرارداد صلح ملک حسین در سال 1994، عملا کنترل جبهه اعراب را از دست سوریه خارج کرد. اسد نیز عملا دیگر رهبر ائتلاف اعراب محسوب نمی‌شد و این امر برای او که می‌خواست «نفر اول» باشد گران بود. او اکنون پس از عرفات و ملک حسین، نفر سوم محسوب می‌شد!
انتظار برای شکست سازش
اسد معتقد بود که فلسطینیان و ساف برای احقاق حقوق خود باید به سوریه تکیه می‌کردند. او پس از قرارداد اسلو تقریبا مطمئن بود که این قرارداد به زودی متلاشی خواهد شد و این بار سوریه با نقشی به مراتب بزرگتر بار دیگر به کانون توجیهات باز می‌گردد. قتل رابین و ناتوانی دولت شیمون پرز در تامین امنیت عملا باعث اثبات نظر اسد شد. هر چند در این دوران حملات مبارزان فلسطینی، که اسرائیل آنها را تحت نفوذ سوریه تلقی می‌کرد، باعث شد مقامات صهیونیست حاضر به مذاکره با اسد نباشند.
نقطه عطف
برگ برنده فلسطین از دست اسد خارج شده بود و دوران کلینتون هم روبه پایان بود. وضعیت سلامتی اسد هم هنگامی که در مراسم مرگ ملک حسین شرکت کرد، به وضوح نشان می‌داد که باید به دوران پس از او اندیشید.
ایهود باراک، هفکر رابین در ماه می 1999 به قدرت رسید. او وعده داده بود تا صلح را در هر دو جبهه فلسطین و سوریه تعقیب کند و به عنوان بخشی از توافق با سوریه از لبنان عقب نشینی کند. اسد از رویکرد باراک خشنود بود و بدین ترتیب در دسامبر همان سال در برابر حیرت ناظرین، وزیر خارجه سوریه عازم «شفرد تاون»‌ شد. باراک و کلینتون هر دو به ستایش رهبری سوریه پرداختند. موضع سوریه در مذاکرات نسبت به گذشته تغییر نکرده بود. بدین ترتیب هنگامی که مشخص شد باراک برخلاف رابین اندوخته‌ای برای مذاکره به همراه نیاورده، سوریه مذاکرات را متوقف کرد. در 27 مارس 2000، کلینتون پیشنهاد نهایی باراک را به اسد در ژنو ارائه کرد.
اسرائیل حاضر بود برخی از اراضی نزدیک دریای جلیلیه را به سوریه بدهد. این امر هر چند به معنای تحقق مرزهای 4 ژوئن نبود اما بالاخره به سوریه امکان می‌داد تا افکار عمومی خود را نسبت به دستاوردهایش توجیه کند. اسد اما در میانه مذاکرات به کلینتون خاطرنشان کرد که تحت هیچ شرایطی حاضر به چشم‌پوشی از بلندی‌های جولان نیست. وی همچنین خواستار بازگشت تمامی اراضی پیرامون دریا به صورت غیر مشروط شد. دیدار و مذاکره بدین ترتیب به پایان رسید.
اسد چه می‌خواست؟
رفتار اسد در دیدار با کلینتون تعابیر مختلفی در برداشت، آیا او خواهان امتیازات بیشتری از باراک بود یا فقط خواهان به هم خوردن مذاکرات بود؟ برخی معتقدند که اسد همواره در این هراس بود که هر نوع صلح با اسرائیل جایگاهی را از رهبر اعراب به شاهزاده علوی تقلیل دهد. اسد شاید در ژنو اقدامی استراتژیک انجام نداد اما از مردی که در تمام دوران حکومت خود حاضر به مذاکره برابر نبوده و همواره خواهان آن بود که اثبات کند در قیاس با سادات و ملک حسین دستاوردی فراتر برای ملت عرب داشته است، انتظاری جز این نمی‌رفت. او باید بیش از دو رقیب تاریخی خود به دست می‌آ‌ورد، در غیر این صورت ترجیح می‌داد هر مذاکره‌ای را نفی کند.
مرگ اسد
در ده ژوئن، ‌اسد هنگامی که سرگرم گفت‌وگو با امیل لحود، رئیس‌جمهور لبنان در مورد مسائل میان دو کشور بود، ناگهان بر اثر حمله قبلی در گذشت. لحود می‌گوید آخرین جملات اسد را به خاطر دارد «سرنوشت و تقدیر ما، ساختن آینده‌ای بهتر برای ملت‌هایمان است.» حافظ اسد با گفتن این جمله، که فارغ از هر نوع قضاوت در مورد عملکرد سیاسی وی، می‌توان آن را برخاسته از قلب وی دانست، با جهان وداع کرد. در مورد اسد، مردی که برخلاف همتایان عرب خود نه علاقه‌ای به زنان داشت و نه لباس و خوراک و تشریفات او را فریفته خود می‌کرد، تنها یک انتقاد جدی وجود دارد. «او همیشه دیر می‌رسید.» اسد سال 1974 دیر رسید و سادات پیس از او در واشینگتن صلحی را منعقد کرده بود. در سال 1978 هم سادات پیش از او به بیت‌المقدس رسیده بود و جایگاه او را اشغال کرده بود. در سال 1993 هم عرفات از او سبقت گرفته و پیش از او خود را به اسلو رساند و توافق را به نام خود ثبت کرد. در نهایت در ژوئن 2000 هم اسد دیر رسید. مرگ پیش از او رسیده بود.
متن کامل را در roozna.com بخوانید

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات